چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

راه و بیراه در تکاپوی سیاسی دانشجویان


راه و بیراه در تکاپوی سیاسی دانشجویان
کمتر کسی است که این روز ها با مجموعه فعالیتها ی سیاسی -اعتقادی دانشجویان در میهنمان آشنا باشد و ضرورت «تحول عام و بنیادی» در این حیطه از حیات دانشجویی را انکار نماید.
ضرورت توجه به زمینه ها و موجبات این «تحول»، آنگاه ضروری تر خواهد نمود که توجه کنیم چگونه سیاستمداران و ارباب جناح ها و دسته جات سیاسی، از طریق سر شاخه های خود در دانشگاه ها می کوشند تا همچنان خط مشی های تجربه شده را بی توجه به آنچه تا کنون به بار آورده اند، از نو تکرار کنند. از همین رو در این نوشته به طرح نکاتی پرداخته خواهد شد که توجه به آنها،زمینه ساز طرح مباحثی بنیادی تر در ارتباط با« تحول کیفی و معطوف به تعالی»، در فعالیت های فوق برنامه دانشجویی باشد.
۱) از ابتدای شکل گیری نهاد دانشگاه در کشورمان، استفاده ابزاری احزاب وسیاسیون از دانشگاه یا بهتر بگوئیم عدم تنظیم رابطه این دو به نحو مطلوب( آنچنان که شرح آن دربیانیه شماره۴ احیا آمده بود) آفت فعالیت های فوق برنامه دانشجویی بوده است. چه بسیارند امیدهای پاک و استعدادهای گرانقدر جوانان که از« فضای باز دهه ۲۰ شمسی» تا کنون در شوره زار احزاب به هرز رفته اند. کم نیستندجوانانی که در طول این سالها دنیا و آخرت خود را پیش پای قدرت طلبی سیاست مداران و احزاب خوش رنگ و لعاب، قربانی ساختند.این تازه در شرایطی است که احزاب واقعاً موجود ما محاسن احزاب دهه های پیش را نیز دارا نیستند. اگر دیروز احزاب سیاسی میهن ما، از ایدئولوژی منسجمی (خوب یا بد) برخوردار بودند. امروز، همین را هم دارا نیستند و بیشتر به«گروه های هم سود»ی شباهت دارند که در گفتار خود کلی گویی هایی از دین و عدالت و آزادی یا جمع میان آنها را بی اعتناء به پیچیدگیهای نظری مربوطه گرد هم آورده اند و یا به اقتضا منافع خود، بی آنکه در مورد عملکرد گذشته خود پاسخ گو باشند، خط عوض می کنند. آنها همچنان دیگران را به خود
می خوانند، بدون آنکه تضمینی ارایه دهند که سوء عملکرد سابقشان تکرار نخواهد شد.
سیاستمدارانی که به استناد گفته ها و نوشته های خود، از حداقل ضروری وزانت علمی و معرفتی برخوردار نبوده و نیستند. احزابی که رهبرانشان غالباً چیزی بیش از چند« نام مشهور» نیستند، بی آنکه حداقل های علمی و اخلاقی لازم برای هدایت مردم و به خصوص اهل علم و دانشگاهیان را دارا باشند. تردیدی نیست که قرار یافتن در موضع رهبری مردم و به خصوص دانشگاهیان نیازمند حداقل هایی است که آشنایی مجتهدانه با سنت خودی وبنیادهای جهان جدید، آشکارترین آنها است.
تردیدی نیست که این تهیدستی معرفتی در نوسان جماعتی از سیاستمداران یاد شده میان افراط دهه ۶۰ و تفریط پس از آن و نیز تاثیرپذیری ایشان از القائات گفتمانی جریان های غیر دینی و غیر ملی نقشی موثر ایفا کرده است. اگرچه نمی باید از زمینه های این نوسان در خصایص شخصیتی ایشان نیزچشم پوشید.
به هر تقدیر دوران یارگیری احزاب به خصوص احزاب بی ایدئولوژی کنونی در دانشگاه ها گذشته است و وقت آن است که آنها، خانه را به صاحبخانه یعنی اهل علم یا دانشجویان و اساتید واگذارند. البته ذکر این نکته ضروری است که بر خلاف نظر برخی ،ا نه فقط استفاده ابزاری احزاب از دانشگاه ها، بلکه مطلق استفاده ابزاری از این نهاد نا مطلوب انگاشته می شود.
از این رو امید است که زین پس، دانشجویان غیور از حریم خانه خود در مقابل سیاستمداران پاس داری کنند و دست رد به سینه احزاب و جناح های آزمون پس داده بیرون دانشگاه زنند. در این مسیر آنها خواهند توانست با تشکیل هسته های خود جوش فکری-مطالعاتی و کسب صلاحیت های لازم از طریق خودسازی و مجاهدت، در عرصه عمل نیز( در قالب تشکلهای موجود یا بیرون از آنها) رسالت خود در مقابل دین، انقلاب و میهن خویش را در قالب های مستقل دانشجویی( و نه از طریق احزابی که با چنگ و دندان به قدرت فعلی خود چسبیده اند یا برای کسب قدرت آتی خیز برداشته اند) به سامان برسانند.
به هرتقدیراگر دست ما از فضای خارج از دانشگاه کوتاه باشد حداقل در درون دانشگاه وقت خلع ید از سیاستمداران و میدان داری اهل علم و صاحبان تخصص فرا رسیده است.
البته پر پیدا است که سخن گفتن از مرجعیت اساتید و عالمان به جای عناصر حزبی و سیاستمداران به هیچ رو به معنای قطب بازی و محور تراشی هایی نیست که متاسفانه برخی از اساتید را نیز طی
سال های گذشته گرفتار خود ساخته است بلکه مقصود، رابطه ای است علمی و منعطف آنچنان که عرف اهل مدرسه اقتضاء می کند.
۲) از دیگر آفات، که رفع آن، از ضرورت های نیل به تحول مورد نظر در فعالیت های فوق برنامه دانشجویی است، آفت سیاست زدگی است که صد البته بی ارتباط با محور سابق یعنی تعدی احزاب و کلا سیاستمداران غیر مسئول به حریم دانشگاه و استفاده ابزاری آنها از دانشجویان و محیط های دانشگاهی نیست.
تردیدی نیست که سیاست زدگی واجد سویه ها و ابعاد مختلفی است اما برخی از آشکارترین این سویه ها را در ارجاع همه معضلات به «ضرورت تغییر در کارگزاران حکومتی» می توان دید. سیاستمداران بعضااینگونه القاء می کنند که اگر رقیب در فلان منصب نباشد و خود ایشان یا از مشارکین ایشان بر جای وی نشیند،انبوهی از مشکلات ملک ومیهن حل خواهد شد،
بی آنکه پاسخ دهندبا کدام ایدئولوژی متمایز و با کدام برنامه تفصیلی! مگر برخی از مدعیان امروز،در طول سالیان گذشته خود در شمار حاکمان نبوده اند و اساسامگردر طول این سالها اسب چموش قدرت میان جناح های مختلف دست به دست نشده است؟
از دیگر جلوه های سیاست زدگی در فعالیتهای فوق برنامه دانشجویی را در آن سنخ القائات می توان دید که تمامی یا غالب مشکلات آدمی را در چارچوب روابط انسان با نظام سیاسی تحلیل می کنند و ذهن جوان و فعال دانشجویان را از ژرف اندیشی و همه جانبه نگری مانع می شوند.حال آنکه نه تمامی معضلات در این چارچوب قابل تحلیل است و نه معضلات متعلق به این چارچوب همگی از راه حلهایی هم سنخ با خود(یعنی در ارتباط با حکومت) بر خوردارند. بگذریم ازآنکه ارجاع تمامی معضلات به تغییر وتحول در حکومت نیز از جانب سیاست مداران واحزاب موجود ما،معمولا«در نازل ترین سطح، یعنی به زیر کشیدن گروهی و بر فراز آمدن خود، مطرح می گردد.
۳) دیگر آسیب بزرگی که در شرایط کنونی می تواند فعالیت های دانشجویی رادر معرض تهدید قرار دهد و به نوبه خود مانع از ایجاد تحول در مجموعه این فعالیت ها شود، خطر بازگشت به گذشته است. به
بن بست خوردن مدرنیسم وابسته گرا و شکست بزرگ این جریان در انتخابات اخیر ریاست جمهوری این زمینه را فراهم نمود که نقش آفرینان دوران گذشته که خود نیز مستقیم یا غیر مستقیم در پدید آمدن متجدد مآبی، سکولاریسم وکاپیتالیسم پسا دوم خردادی مسئول بوده و هستندبا شعارها و ایده ها یی عمدتامغشوش وآشفته، خودی نشان دهند.
۴) سردرگمی و یا انفعال در برابر« مدعیان رنگ به رنگ این روزها» و« شبهات ایشان» از دیگر موانعی است که می تواند پس از شکست بزرگ مدرنیسم وابسته گرا (یا جریانی که به وابستگی چونان بستری برای تعالی می نگریست یا در حل معادلات سیاسی داخلی به استفاده از اهرمهای خارجی چشم دوخته بود)از نیل به تحول مطلوب در فضای فعالیت های دانشجویی جلوگیری کند. مساله بزرگ ما در شرایط کنونی این است که با توجه به کدام معیارها می باید در مورد ادعاهای گوناگونی که از تریبون های درون و بیرون دانشگاه از جانب افراد ظاهر الصلاح و در قالب کلی گویی ها ایراد می شود، داوری کنیم؟
در پاسخ به این سوال
می توان به مولفه هایی از این قبیل اشاره داشت:
الف) در برخورد با هر فرد دقت کنیم که سخن او در ضمن مجموعه کلی فکری و عملی وی چه معنایی پیدا می کند.
به عنوان مثال، به هیچ رو کفایت نمی کند که فردی در حوزه اقتصاد، ایده مطلوبی را ارایه دهد بلکه باید دقت کرد که آیا به لوازم آن در دیگر حوزه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز توجه دارد یا نه؟ سخن امیرالمومنین علی علیه السلام در مورد معنای «شبهه »در این زمینه به خوبی رهگشا است آنجا که شبهه را از آن رو نامبردار به شبهه می خوانند که از آمیختن حق و باطل(یا به تعبیر ما روکش شدن حق برای باطل) جان می گیرد و همین آمیختگی است که رهزن فکر بسیاری گردیده است و می گردد:«عن امیرالموءمنین علی علیه السلام:انما سمیت الشبهه شبهه، لانها تشبه الحق فاما اولیاء الله فضیاءهم فیها الیقین ودلیلهم سمت الهدی«(نهج البلاغه،خطبه۳۸)»شبهه را شبهه نامیده اند،چون به حق شبیه است.اما دوستان خدا (را نمی تواند بفریبد،چرا که) یقین، چراغ راه ایشان است ورهبر ایشان، آن جهتی است که هدایت و رستگاری آنان را بدان سو راهبراست».
ب) دیگر نکته بسیار مهم در این میان، آن است که به کلی گویی های خوش رنگ و لعاب فریفته نشویم. عدالت، آزادی، عقلانیت، حقوق بشر و امثال آن، همگی مفاهیمی تفسیربردارند و حتی قول به پیوند آنها (همچون عدالت و آزادی باهم) نیز از شمول این حکم خارج نیست. کما اینکه صاحبان ایدئولوژی هایی به غایت متضاد، همچون لیبرالها و رادیکال ها، هر دو از این پیوند سخن می گویند، منتها با تفسیرهایی متفاوت و بلکه متعارض!
ج) شایداز هر دو نکته سابق الذکر مهمتر در برخورد با هر ادعایی، ضرورت توجه به تجلی گفتار در مقام عمل است. باز هم از کلمات امیرالمومنین علی (ع) بگوییم آنجا که می فرمایند« الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف«در عالم حرف و سخن، شهسواران لفاظی وادعا، جولانها می دهند اما کیست که بیاید و به هنگام عمل مدعیان رابنگرد که تا چه حد در عمل به گفته های خود و یا هزینه پرداختن و درگیر شدن برای آرمانهای ادعایی(از دیانت وشریعت وملیت گرفته تا انقلاب وخط امام وعدالت) از آزمون زمانه سربلند بیرون آمده اند.
مهم این نیست که مدعی در نظر از امام و انقلاب و جنگ فقر و غنا بگوید بلکه مهم آن است که در مقام استراتژی با کدام سمت و سو هم آوا است.
۵-در ارتباط با وضعیت نابسامان تشکل های دانشجویی فراوان میتوان سخن گفت اما اجمالاذکر این نکته ضروری است که انجمنهای اسلامی می باید کانون فعالیت گرایشات دینی موجود در میان دانشجویان،آنهم در چارچوب مرامنامه انجمن هاباشد و ساز و کار درونی انجمن ها نیز به شکل انتخابی ومستقل از دخالت احزاب شکل گیرد.بگذریم از آنکه« تکثر ضابطه مند» نه تنها در انجمنهای اسلامی که در تمام تکاپوهای اسلامی دانشجویی می باید به رسمیت شناخته شود.
امیر حسین ترکش دوز
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید