پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

روابط خارجی جنبش اسلامی در ایران


روابط خارجی جنبش اسلامی در ایران
● مقدمه:
روابط جهانی جنبش اسلامی در کشورمان را می توان از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد. "جنبش اسلامی" در این بحث متمایز از نظام(و نه در تقابل با آن) به کار می رود و لذا اگر چه میتوان روابط خارجی نظام با دولت ها و جنبشهای سیاسی خارجی را نیز موضوع بحث قرار داد اما موضوع بحث حاضر صرفا" تاریخ روابط جنبش اسلامی در ایران با جنبش های سیاسی- فکری در خارج از کشور است.
مشخصاً اگر بخواهیم مبدأ عزیمتی را برای روابط مزبور مشخص کنیم، شهریور ۱۳۲۰خواهد بود. پیش از آن هم ما افرادی را داریم که مقیاس فعالیت هایشان، جهانی است، سید جمال الدین اسدآبادی که فردی است که کنش سیاسی خود را در سطح جهانی صورت می داده است. اما سید جمال در فعالیت های گسترده اش در، هند، مصر و اروپا به ملیت ایرانی خود اشاره ای ندارد. به همین جهت سید جمال را نمی توانیم ذیل این تاریخی که ارائه می کنیم، بیاوریم. برای ایشان باید باب مستقلی را باز کرد. در نهضت مشروطه هم آشکارا ملاحظه می شود که رهبران دینی این نهضت، یک رویکرد جهانی ندارند،. یا اگر هم داشتندحرکتهای فردی و غیر تشکیلاتی است. فعالیتهای فرا ملی روشنفکرانی مانند محمد امین رسولف (رسول زاده) نیز ارتباط صریحی با فعالیتهای سیاسی داخل کشور نداشته است. دیگران هم بیشتر از اعتبار جهانی، برای حل معادلات داخلی استفاده می کردند و عکس این رابطه برای آنها مطرح نیست. یا ارتباط ایشان بیش از اینکه با جنبش های سیاسی خارج از کشور باشد، با دولت های خارجی است ولذا نمی توانیم آنها را در ضمن بحث خود قرار دهیم. از آنجا که قصد ما بررسی ارتباط جنبش اسلامی در ایران با جنبش های سیاسی خارج از کشور است، شهریور ۱۳۲۰ یعنی فروپاشی سلطنت پهلوی اول، بهترین نقطه عزیمت برای مطالعه ما خواهد بود.
● روابط خارجی جنبش در دهه ۲۰:
پس از شهریور ۱۳۲۰ با تزلزل وبی ثباتی دولت ملی مواجهیم. متفقین، کشور را اشغال کرده بودند.. انگلیس جنوب و مرکز و روسیه هم شمال را تحت سیطره و اشغال خود در آورده بود ودولت ملی هم با تزلزلی جدی مواجه شده بود. در این سالها با فضای باز و آزادی مواجه هستیم. در این فضا سه جریان کلی سیاسی بین متدینین را بیش رو داریم. جریان نخست، «جریان ملی» است. جریان ملی گرای اسلامی در آن ایام فعالیت تشکیلاتی قابل توجهی ندارد و اسلامی بودنش منحصر می شود به التزام به مناسک دینی (و نه صورت دادن به کنش سیاسی برمبنای دین). به عنوان مثال در این دهه فعالیت های فرهنگی و ا جتماعی مهندس بازرگان، چندان جلوه تشکیلاتی و حتی سیاسی ندارد کما اینکه در زمان تشکیل انجمن اسلامی دانشجویان، با نوشتن جزوه ای آنها را از ورود به مسائل سیاسی هم پرهیز می دهد.. جریان دوم، جریان بزرگی است که در دل خود جریانات کوچکتری را در بر می گیرد و آن هم جریان اسلام سیاسی است که مشخص ترین شخصیت آن مرحوم آیت الله کاشانی است که بعدها نقش برجسته ای در ملی شدن صنعت نفت ایفا می کند و همچنین گروهی که دارای سازمان منسجم سیاسی است یعنی«فدائیان اسلام». یک جریان مذهبی حاشیه ای هم داریم که در این دهه چندان موثر نبوده اما نطفه فعالیت های آینده شان در این دهه شکل می گیرد و در حلقه ای متشکل است که عمدتا"مرحوم دکتر نخشب شکل داده بود و بعدها به«نهضت خداپرستان سوسیالیست» مشهور شد.
در این سه جریان، تنها جریان نیرومند تشکیلاتی که دارای ارتباطات معنا داری با جنبش های اسلامی خارجی است، «فدائیان اسلام» است که ارتباطات فکری و شاید هم سازمانی با اخوان المسلمین داشته است که همان زمان در مصر خیلی فعال بود. مرحوم شهید نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام گاه با دولت های منطقه هم ارتباط داشته است در این زمینه مرحوم نواب ملاقاتی با ملک حسین اردنی داشته و نقل شده است که ملک حسین اردنی را توصیه کرده است که چه سمت و سوهایی را باید اتخاذ کند. در آن سالها، نیروهای اسلامی (مستقل از جریان ملی و جریان چب گرای نخشب)ارتباطات خارجی دیگری هم داشتند منتها این ارتباطات صرفاً منحصر به شرکت در موتمرهایا همایش های بین المللی می شد. به عنوان مثال مرحوم آیت الله کاشانی،، آیت الله طالقانی و آیت الله میرزا خلیل کمره ای در کنفرانس هائی با موضوع فلسطین شرکت داشتند و لذا فعالیت هایشان ظاهرا" از قالب تشکیلاتی و سازمانی برخوردار نیست و اگر هم ارتباطاتی داشتند آن چنان که فدائیان اسلام با جریان های ستیزنده و برانداز نسبت به دولت های منطقه، ارتباط برقرار کرده بودند، نبوده است. ارتباطات آنها خیلی ملایم تر و معتدل تر است. آقای شیخ مصطفی رهنما هم در همان دوران، جمعیت تعاون ایران و فلسطین را راه اندازی می کند که سطح فعالیت هایشان در همان سطح فعالیت های آقایان کاشانی، کمره ای و طالقانی است.
● روابط خارجی جنبش در دهه های ۳۰ و ۴۰:
فعالیت ها در دهه ۳۰ در ادامه رویکردها و فعالیت های دهه ۲۰ است و شاهد تحول کیفی در این زمینه نیستیم. در این دهه کماکان شاهد فعالیتهای موردی یا غیر تشکیلاتی در حمایت از جنبشهای اسلامی و انقلابی در خارج از کشور هستیم. به عنوان مثال در دهه ۴۰ شهید مطهری، علامه طباطبایی و آیت الله سید ابوالفضل زنجانی شماره حسابی معرفی می کنند تا مردم کمک های مالی خود به مردم فلسطین را به آن حساب واریز کنند شخصیتها و گروههای اسلامی مطرح در آن روز در قالب انعقاد مجلس یا انتشارکتابهائی از نهضتهای خارج از کشورهمچون فلسطین، الجزایرو هندوستان از آنها جانبداری کرده و تجارب آنها را به داخل کشور انتقال می دهند. در این زمینه شاگردان و طرفداران امام نقش برجسته ای ایفا می کنند(که در این زمینه می توان از از ترجمه کتابی در زمینه مبارزات مردم هند از سوی مقام رهبری و کتابی در باره مبارزات مردم فلسطین از سوی آقای هاشمی رفسنجانی اشاره کرد). از دیگر نیروهای اسلامی نیز آیه الله طالقانی در ضمن مبارزات خود در داخل کشور در قالبهائی همچون سخنرانیها و بزرگداشتهائی که در حاشیه فعالیتهای ایشان قرار داشت از جنبشهای فلسطین، الجزایر و ویتنام حمایت میکردند. در همین زمینه آقای محمد مهدی جعفری شاگرد ایشان نیز کتابی درباره انقلاب الجزایر ترجمه و منتشر ساختند.
اما مهمتر از این همه تحولی است که ما در این فراز تاریخی با آن مواجهیم. در این فراز ما یک ارتباط فکری- فلسفی با جنبش های اسلامی منطقه پیدا می کنیم. در این دهه شاهد موج گسترده ای از ترجمه آثار متفکرین اسلامی غیر ایرانی مثل مرحوم سید قطب(یا دیگر منسوبین به اخوان المسلمین)، مرحوم محمد قطب، مرحوم محمد غزالی، مرحوم محمد اقبال یا حتی فرآورده های جماعت اسلامی باکستان و متفکرینی همچون مرحوم مودودی در میهنمان هستیم.
البته نمی توان ارتباطات جنبش اسلامی با جنبش های اسلامی غیر ایرانی را صرفا"در ترجمه آثار متفکرین مسلمان غیر ایرانی خلاصه کرد. ما بعضی از گروهها را داریم که مشخصاً فعالیت خود را علیه رژیم شاه با یک رویکرد جهانی معرفی می کنند که از مشخص ترینشان باید از «حزب ملل اسلامی» یاد کرد که عنوانش خیلی گویا و بیانگر سطح فعالیت فرا ملی آنها(البته صرفا"در مقام نیت و عزم) است. لازم به ذکر است که رهبر حزب ملل بیش از آمدن به ایران از فعالین حزب الدعوه در عراق بوده است. از آثار تئوریکی که در ادامه فعالیتهای نیروهای این حزب نوشته شده می توان از کتاب «مرزهای ایدئولوژیک» یاد کرد که به قلم آقای محمدجواد حجتی کرمانی است. وی ازنیروهای رده بالای حزب ملل اسلامی بود(اخیراً این کتاب با نام «ملی گرایی و نهضت آزادی جهان اسلام» از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شده است). این کتاب مشخصاً اثری ضد ناسیونالیستی است. جنبش اسلامی در کشور ما در آن مقطع یک بعد فراملی پیدا می کند. رویکرد ضدناسیونالیستی کتاب یادشده بارز و آشکار است. همان طور که آوردیم بنیانگذار و رهبر آن حزب، آقای محمد کاظم موسوی بجنوردی هم از تحولات فکری اسلامی معاصر در عراق متاثر بوده است. البته بیژن جزنی در کتاب «تاریخ ۳۰ ساله» نظر دیگری را مطرح می کند و معتقد است که اینها متأثر از اندیشه های مارکسیستی بوده اندند ولی این ادعا، ادعای صادقی به نظر نمی رسد. چون اگر همان کتاب و کتابهای خاطرات اعضای حزب ملل را بررسی کنیم، می بینیم که اینها، بیشتر از متفکرین اسلامی در منطقه متأثر هستند. از جمله کتابهائی که در همین راستا منتشر میشود کتاب «عدالت اجتماعی» سید قطب است که آقایان سید هادی خسروشاهی و محمدعلی گرامی آنرا ترجمه و منتشر می کنند. با اینحال این موج با واکنش برخی اندیشمندان مواجه می شود؛ یکی از متفکرینی که نقش بارزی در انقلاب بهمن ۵۷ هم داشت یعنی استاد مطهری، با این موج مقابله می کند و برخی رویکردهای آن را به خاطر فعل و انفعالاتی که این موج در داخل کشور ایجاد کرده بود، مورد انتقاد قرار می دهد. (که در این زمینه می توان به مقدمه ایشان بر جلد ۵ اصول فلسفه و روش رئالیسم اشاره کرد)
در دهه ۴۰ صرف نظر از هواداران امام دو جریان دیگر متدینین یعنی جریان ملی گراها و جریان چپ اسلامی به لحاظ سازمانی هیچ رویکرد جهانی مشخصی را مشاهده نمی کنیم. اگر هم رویکرد جهانی دارند، به این صورت می توان آن را تبیین کرد که از ارتباطات خارجی برای حل مسائل سیاسی خود در داخل کشور استفاده می کنند. اگرچه همانها هم بعضا"متاثر از موج ترجمه سابق الذکر اند.
پس در شرایطی که جنبش اسلامی پیش گفته به جنبش های سیاسی در منطقه اقبال می کرده و از رویکردی ابزاری نیز در این زمینه برخوردار نبوده است، جریان چپ و ملی گرا تا مدتها ساکت است و آن زمان هم به مسائل جهانی رویکرد تشکیلاتی پیدا می کند، که می خواهد از ظرفیت های جهانی استفاده بکند برای اینکه چالش خود با رژیم سیاسی وقت را به نقطه مطلوب برساند. برخی فعالین نهضت آزادی در خارج از کشور ارتباطاتی با با فعالین وجریانهای سیاسی در جهان اسلام داشتند، منتها ارتباطات آنها در سطح نامه و تبادل پیام خلاصه می شده است و هیچ وقت ارتباط تشکیلاتی و منسجمی را ازآنها شاهد نیستیم. همچنین در این دهه و در ایام زمامداری جمال عبد الناصر برخی از مرتبطین نهضت آزادی و مجاهدین خلق در خارج از کشور سازمانی را شکل می دهند. قصدآنها این بود که از دشمنی ناصر با محمدرضا شاه بهره برداری سیاسی بکنند. شکل دهی به این سازمان صرفاً روی برگه کاغذ می ماند و از آن هیچ نوع حضور سیاسی و نظامی شاهد نیستیمو به هر حال باید آنرا در ضمن بحث از روابط جنبش با دولتهای خارجی مطرح کرد و نه جنبشهای خارجی.
● روابط خارجی جنبش در دهه ۵۰:
در دهه ۵۰ وضعیت در میان ملیون همین گونه است و گروههای دیگر نیز که به عنوان چپ گرا شناخته میشدندد، مثل سازمان مجاهدین خلق، ا هم ارتباطات جهانی شان عمدتا" در سطح بهره برداری برای آموزش نیروهای خود است؛ بدین ترتیب که نیروهائی به اردوگاههای فلسطینی می فرستند و از آن برای تشکیلات خویش در داخل کشور بهره برداری می کنند. آنها نه به یک تئوری جامع رسیده بودند که موقعیت جنبش های اسلامی یا جنبش های منطقه را مجموعاً تبیین بکنند و نه به یک دستور العمل مشترک رسیده بودند که هم راهنمای جنبش در داخل باشد و هم در خارج و نه اینکه یک ارتباط سازمان یافته با آن جنبش ها داشتند. (در این مقطع تنها حضور آنها در ظفار و مساعدت به مارکسیستها در آن سامان را یش رو داریم که تقریبا"همزمان است با انحراف مجاهدین خلق به مارکسیسم و باید آنرا در چارچوب تز وحدت با مارکسیستها و در ادامه به حاشیه رفتن ملاحظات عقیدتی در این گروه ارزیابی کرد).
همجنین در این دوران شاهد حضور موثر برخی از انقلابیون مسلمان ایرانی همچون سردار شهید مصطفی چمران، شهید محمد منتظری و جلال الدین فارسی در مبارزات خارج از کشور هستیم که بعضی از ایشان در ارتباط با امام و برخی در ارتباط با دیگر جریانهای اسلامی بودند. (لازم به ذکر است که آثار آقای فارسی نیز ییش از ییروزی انفلاب در تزریق نگاهی جهانی به انقلابیون ایرانی موثر بوده است).
در دوران مورد بحث ما تنها جریانی که ارتباط جنبش اسلامی در ایران با جنبشهای خارج از کشور را به صورت تشکیلاتی و گسترده به نمایش میگذارد جریان اسلامی هواخواه امام با نقش آفرینی شهید محمد منتظری است. اقدمات ایشان از دهه ۴۰ شروع می شود و در دهه ۵۰ اوج می گیرد. شهید منتظری یکی ازحلقه های ارتباطی حضرت امام (ره) با جنبش های اسلامی منطقه بودند و اسناد آن را هم می توان در مجموعه «فرزند اسلام و قرآن»(که بنیاد شهید منتشر کرده) و در قالب گزارشهایی که ایشان به امام (ره) می دهند، ملاحظه کرد. شهید منتظری بعد از انقلاب هم علمدار انترناسیونال و مستضعفین و انترناسیونالیسم اسلامی بود. ایده او این بود که اگر ما بخواهیم انقلاب را حفظ بکنیم، باید عمق استراتژیک در دل دشمن پیدا بکنیم.
شهید منتظری، جنبش اسلامی ایران را در ضمن یک حرکت جهانی می دید. ایشان نه تنها برای انقلاب ایران فعال بود، بلکه سازمانهایی را در منطقه تأسیس کرد. بسیاری از رهبران سازمان های قدیمی و فعال منطقه دست پروده های شهید منتظری هستند. مثل سازمان نصر افغانستان که بعدها یکی از اجزای متشکله حزب وحدت اسلامی شد. در پاکستان و شبه قاره هم ایشان بسیار فعالیت داشت. در عراق ایشان با همکاری طلاب انقلابی کربلا و نجف در مقابل حزب الدعوه «سازمان عمل اسلامی» را تشکیل داد که رهبری آن را آقای مدرسی عهده دار بود. در کشورهای خلیج هم همین طور. شهید منتظری در تاسیس جبهه التحریر بحرین یا جبهه آزادی بخش بحرین، سهم داشت. ایشان در فعالیتهای سازمان انقلاب اسلامی جزیره العرب هم بسیار نقش داشت.
منتها آنچه که مهمتر از همه اینها است دیدگاه و خط مشی خاصی است که شخص امام (ره) ارائه می کنند و معنای انقلابی بودن را در عرصه بینش و روش تغییر می دهند. دیدگاهی که حل مسائل داخلی را در پرتو حل مسائل خارجی امکان پذیر می دانست. ایشان در مقابل ایده هایی که امثال مرحوم بازرگان مطرح می کردند که انقلاب ایران علی الاصول باید یک جهت گیری ضد استبدادی داشته باشد، بر جهت گیری ضد استعماری انقلاب تأکید بسیار داشتند. به عنوان مثال درست چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، امام (ره) حملات خیلی صریحی را علیه آمریکا، انگلیس و شوروی آغاز می کنند. در حالی که رهبری که اهل بده بستان خارجی باشد، سبک سیاست ورزی اش مثل سبک سیاست ورزی جبهه ملی و نهضت آزادی خواهد بود و حداقل قبل از پیروزی جبهه دشمن را گسترده تر نخواهد کرد. البته دیدگاه امام (ره)، مویدات تئوریک هم داشت گازیوروسکی نویسنده کتاب «سیاست خارجی آمریکا و شاه» که از ایران شناسان آمریکائی است معتقد است که پس از کودتای ۲۸ مرداد، پیوند جامعه سیاسی در ایران با بدنه اجتماعی خود قطع می شود و از دیگر سو دولت برای مشروعیت بخشیدن به خود نیازمند وابستگی است. یعنی وابستگی در شمار مقومات رژیم شاهنشاهی قرار می گیرد. اگر وابستگی را " جزءمقوم "یک نظام سیاسی دانستیم جز با درگیری با طرف دیگر وابستگی، نمی توان با آن مبارزه کرد. از اینرو درگیری با شاه، الزاماً می باید در ضمن درگیری با آمریکا سامان داده می شد. بگذریم از آنکه امام در این زمینه متکی به بصیرتهای شخصی خود بودند و نه موءیداتی از این قبیل.
. خلاصه کلام اینکه دراین دوران جهت گیری امام (ره)، بر خلاف سیاست ورزی رهبران ملیون مذهبی و چپ مذهبی است و جریانی هم که با نقش آفرینی شاخص شهید منتظری در جنبش اسلامی پدیدار شد و گسترش تشکیلاتی جهانی پیدا کرد از سوی امام (ره) حمایت می شد.
● روابط خارجی جنبش پس از پیروزی انقلاب اسلامی:
جریان چپ بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سعی کرد که از فضای ضدآمریکائی پدید آمده، بهره برداری بکند. جو آن زمان به گونه ای بود که مبارزه با آمریکا را به شدت می طلبید و مردم هم تشنه چنین مبارزه ای بودند و لذا جریان هایی مثل چریکهای فذائی خلق و مجاهدین خلق سعی کردند که روی موج ضد آمریکائی مردم سوار بشوند. تسخیر لانه جاسوسی، این جریانات را به حاشیه برد. اصل مبارزه با آمریکا چند ماه پیش از تسخیر سفارت آمریکا، از سوی امام (ره) شدیداً تقویت شده بود. اگر پیام امام (ره) به مناسبت ۱۳ آبان سال ۵۸ را ملاحظه کنید، خواهید دید که امام (ره) از دانشجویان و دانش آموزان می خواهد که حملات خود را علیه آمریکا تشدید کنند. در فضای سیاسی پس از انقلاب جریا ن موسوم به ملیون مذهبی نسبت به این رویکرد موضع داشتند. این جریان در مورد ارتباطات خارجی هم تامدتی جرأت بهره برداری از تضاد دول خارجی برای حل مشکلات داخلی را نداشت. فضای کشور، یک فضای ملی و کاملا" اسلامی شده بود و به شدت نسبت به وابستگی واکنش نشان می داد. در این فضا امثال نهضت آزادی دیگر نمی تواننستند خط مشی خاص خود را ادامه دهند. به هر تقدیر جنبش های چپگرا (چه مذهبی و چه غیرآن) پس از پیروزی انقلاب، رویکرد خارجی خود را به شکل بسیار منفعلانه ای بروز می دادندوباز هم جریان اسلامی هوا خواه امام بود که جهت گیری بارزی در پیوند با جنبشهای اسلامی خارج از کشور داشت. در این دوره هم شهید محمد منتظری، بارزترین و برجسته ترین و پیشتازترین شخصیت ها است. همزمان حرکت های دیگری هم صورت می گیرد مثل تشکیل همایش بین المللی جنبش های آزادی بخش که دانشجویان پیرو خط امام (ره) در سال ۵۸ برگزار می کنند. رویکردشان هم در سطح برگزاری همایش است و به ارتباطات سازمان یافته و تشکیلاتی(بین جنبش در ایران و خارج از کشور) منجر نمی شود. (دفتر تحکیم در سالهای بعد نیز این خط را ضعیفتر از سال ۵۸ ادامه داد).
بین تمامی جریان های اسلامی، جریان شهید محمد منتظری است که اولاً در سطح گفتاری بسیار بر تز انترناسیونال اسلامی و انترناسیونال مستضعفین تاکید می کرد و به شدت بر مواضع محافظه کارانه وزارت خارجه های مختلف از زمان دکتر سنجابی، دکتر یزدی و قطب زاده و بنی صدر مناقشه داشت.
منتها ایراد بزرگی که جریان شهید منتظری داشت این بود که به لحاظ تئوریک به شدت فقیر بود. این فقر هم در ادامه حرکت شهید منتظری که امثال سید مهدی هاشمی رهبری ساتجا (سازمان انقلابی توده های جمهوری اسلامی) را بر عهده گرفتند، (و از صداقت شهید محمد برخوردار نبودند) نمایانتر شد. متأسفانه در فعالیت های تشکیلاتی که شهید منتظری داشت، شاهد آموزش تئوریک جدی نیستیم. بعضی وقت ها احساس می شود که ایشان خیلی عمل گرایانه برخورد می کند البته بعضاً عملگرایی خود را توجیه هم کرده است. وی معتقد بود در شرایطی که ما با یک جبهه جهانی گسترده مواجه هستیم، اگر یک سنگ هم به دست آنها که به لحاظ ایدئولوژیک با ما مخالفند بدهیم تا آنها جبهه مقابل را هدف قرار بدهند، برای ما غنیمت است این سخن نشان دهنده رویکرد خاص شهید منتظری در ارتباط با نهضت های آزادی بخش است. ولی شما می دانید که یک نیروی مکتبی، چنین رویکردی را اتخاذ نمی کند.. (گرچه باید به یادداشت که این کم عنایتی به اصول به آنجا نمی انجامید که آن شهید نمادها و چهره های به صراحت مارکسیست را نیز در مجموعه فعالیتهای خود به کار گیرد). ایشان در داخل کشور هم در مواضع خود دچار نوساناتی بود. مثلا" در ابتدای تشکیل حزب جمهوری اسلامی، به شدت جهت گیری ضد شهید بهشتی داشت. یعنی همان قدر شهید بهشتی را مورد هجمه قرار می داد که دکتر یزدی را و معتقد بود که هر دو عامل آمریکا هستند. با این حال خصوصیت بارزی که شهید منتظری داشت و در پیام امام (ره) به مناسبت شهادت ایشان هم بیان شده است، این بود که انسان صادقی بود. یعنی اگر یک زمانی پی به این می برد که اشتباه کرده است، به اشتباه خودش اذعان می کرد. کما اینکه در اواخر حیاتش در بهار سال ۶۰ مصاحبه ای با نشریه عروه الوثقی کرد و به اینکه تحلیل اش نسبت به شهید بهشتی اشتباه بوده، اذعان نمود.. یکی دیگر از اشتباهات بارزی که ایشان داشت این بود که در تعاملاتی جهادی بین المللی روی نیروهایی حساب باز کرده بود که بعضی از آن نیروها به شدت ماهیت منفی داشتند و نمی شد حتی نسبت به جهت گیری ضدامپریالیستی آنها هم حساب باز کرد. ارتباطاتی که ایشان با دولت قذافی (لیبی) داشت از جمله همین ا نتقادات بود. دولت قذافی در جریان شکاف عقیدتی سازمان مجاهدین خلق، جانب نیروهای مارکسیست شده را گرفت حال آنکه آنها راحتی کمونیست های داخل هم قبول نداشتند.
نیروهایی که شهید منتظری بعضا" آنها را به کار می گرفت(همچون مهدی هاشمی) به لحاظ پایبندی به اصول اخلاقی هم مورد تردید و انکار بودند و این یکی دیگر از اشتباهات شهید منتظری بود. فعالیت های ایشان چندان باب طبع نیروهایی که پایبندی جدی به اصول اسلامی داشتند، و مبارزه را علمی و سنجیده می خواستند نمی توانست باشد.
در این دورا ن موج ترجمه ای که بیش از این از آن سخن گفتیم ثمرات خود در داخل کشور را به بار میآورد یکی از اشکالات جدی که بر جریان ترجمه آثار متفکرین اسلامی باکستانی وً مصری در دهه ۴۰ و۵۰ وارد بود، رویکرد ضدعقلی و ضد شیعی آنان بود که متأسفانه این رویکرد ضد عقلی و ضد فلسفی از مجرای آن موج ترجمه، به جنبش اسلامی داخل کشور وارد شد. در این فراز استاد شهید مطهری که مورد اعتمادامام بود و امام انقلابیون را در این دوران به ایشان رجوع می دادند در آثار خود این موج ترجمه ای را زیر سوال برده و مورد نقد قرار می دادند.
● خلأ رویکرد سوم؛ نظریه معطوف به عمل و سازماندهی:
متأسفانه این دو جریانی که حول شخصیت جامع امام (ره) شکل گرفته بود، یعنی آن جریان علمی نقد سلفی گری، عقل گریزی دینی (وبه عبارت دیگر نقد موج ترجمه و همراهان آن در داخل کشور) و نیزآن جریان عملیاتی انقلابی با نقش آفرینی امثال شهید منتظری آنچنان که باید و شاید با یکدیگر پیوند نخوردند. اگر این پیوند در ذیل سودهیها و بصیرتهای امام برقرار می شد، شاهد شکوفایی جنبشهای اسلامی در سطح جهان و بلکه نهضت جهانی مستضعفین می بودیم. منظورمان از پیوند هم پیوند خوردن آن رویکرد سازمان دهنده با رویکرد فکری- فلسفی پیش گفته است. اگر رویکرد جهانی سیاسی و سازمان دهنده با آن رویکرد فکری و فلسفی تعمیق می شد شاهد سر زندگی بیشتر و غلبه خط انقلاب اسلامی به رهبری امام در جهان اسلام و جهان مستضعفین بودیم. با این حال تا کنون نتوانسته ایم به یک تئوری معطوف به انقلاب و تحول در مقیاس جهانی برسیم؛ نظریه ای که عمل تحول خواهانه در سطح جهانی را تبیین کند.
این تئوری را کسی می تواند ارائه دهد که در نظام فکری خود یک اصل عموم بشری یا به قول فرنگی ها، یک اصل یونیورسال (universal) داشته باشد
به زعم ما، اگر نقدتومان شهید مطهری بر هر دو جریان سلفی گری تجددگرائی را در نظر بگیریم می تواند یک مبنای جهانی برای ما ارائه کند. این مبنای جهانی منطق صوری است؛ عقلانیتی است که بر بدیهیات اولیه استوار است؛ بدیهیات اولیه ای که عموم بشری است و در قالب نظریه فطرت تبیین شده است. با این مبنا است که ما می توانیم با دیگران محاجه کنیم و دیگران را، با یک رویکرد معقول، به دین دعوت کنیم.
من فکر می کنم حمایتی که امام (ره) هم از شهید محمد منتظری کرد و هم از شهید مطهری، نشان دهنده این است که ما باید رویکردی را اختیار کنیم که محاسن هر دو را داشته باشد؛ خصلت ارج دهنده به عمل و سازماندهی انقلابی و تحول خواهانه که در رویکرد شهید منتظری بارز بود و خصلت علمی، خردورزانه و حساس نسبت به مرزهای عقیدتی و اخلاقی که در رویکرد شهید مطهری برجستگی داشت.
البته این مسأله را هم باید تذکر دهم که هر کاری که شهید منتظری کرده است، لزوما" مورد تأیید امام (ره) نبوده است. شاید تجلیل های بلیغ امام (ره) از شهید منتظری و توصیف او با عنوان "فرزند اسلام و قرآن "و"محمدما و شما(خطاب به آیه الله منتظری)"بدین جهت بوده که امام (ره) به رغم اشتباهات شهید منتظری، خلوص و صداقتی در ایشان می دیده است اما به خاطر همین اشتباهات همراه با خلوص، از یک سو ایشان را تأیید می کند،. اما از آنجا که بخشی از جریان تحت رهبری شهید منتظری به دست سیدمهدی هاشمی می افتد، امام (ره) به شدت با این جریان جدید(یعنی جریان سید مهدی هاشمی) تقابل دارند. شاید حرکت شهید محمدمنتظری برای امام (ره) یک مرحله از شکل گیری جریان جهانی اسلام بوده است. امام (ره) هیچگاه در پیام ها و سخنرانی هایشان بر عنوان "جنبش های آزادی بخش "تاکیدی نداشتند.. ایشان در یکی از نامه هایی که در ماجراهای سال های ۶۵ تا ۶۷ نوشته اندبه طور غیر مستقیم به این معنا اشاره کرده و از جنبشهای مزبور با عنوان نهضتهای به اصطلاح آزادی بخش یاد کرده اند. اما قویتر از این شاهد تاریخی، ایده هایی است که ایشان در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب مطرح کرده اند. این ایده ها نشان دهنده آن است که ایشان می خواهند ساختار تشکیلاتی سازمان های انقلابی در منطقه دستخوش تحول کیفی شود. در سال ۵۸ ایشان ایده حزب جهانی مستضعفین را مطرح می کنند. اگر ایشان قرار بود به نهضت های آزادی بخش در همین قالب ها اصالت بدهد، هیچ وقت این ایده جدید را طرح نمی کردند. در سال های ۶۶ و ۶۷ هم، امام ایده هسته های مقاومت حزب الله در جهان را مطرح نمودند. همراه با طرح این ایده ها است که در منطقه هم مستقل از سازمان های سنتی، سازمان های جدیدی شکل گرفت. مستقل از حزب الدعوه در عراق، شاهد شکل گیری مجلس اعلای انقلاب اسلامی هستیم. در لبنان، مستقل از امل حزب الله شکل میگیرد. جریانهائی در شمال آفریقا و فلسطین تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام شکل می گیرند یا تقویت میشوند (در کشورهای دیگر هم همین طو)ر. حتی شاهد انشعاب و ریزش نیرو در سازمانهای سنتی منطقه مثل اخوان المسلمین هستیم در کشورهای دیگر هم همین طور. برخی نیروها از جریانات یادشده مکتوباتی را در تبیین این خط جدید به رشته تحریر در می آورندکه می توان به عنوان مثال از مقاله راشد الغنوشی رهبر" النهضه" تونس و نگاشته شهید دکتر فتحی شقاقی رهبر سابق جهاد اسلامی فلسطین با عنوان "الخمینی و القضیه الفلسطینیه"یاد کرد.
● مرور فشرده بحث:
ما در روابط خارجی جنبش اسلامی در ایران با دیگر جنبشهای سیاسی- فکری خارج از کشور با یک سیر تکاملی مواجهیم. در دهه۲۰ (و پیش از آن)، سطح ارتباطات خارجی ما منحصر است به فعالیتها ئی از قبیل صدور بیانیه، ارسال نامه یا شرکت در همایش ها. تا زمانی که شهید منتظری سازمانهایی شکل می دهد که عمدتاً دستخوش فقر نظری و راهبردی بودند (اما در عین حال حرکت شهید محمد مورد تجلیل امام قرار داشت)تا آن گاه که خود امام (ره) وارد میدان می شود و علاوه بر پشتیبانی ها، ایده های تشکیلاتی جدیدی ارائه می دهد که حزب جهانی مستضعفین و هسته های مقاومت حزب الله مهمترین آنها بودند.
به نظر می رسد دورنمای برخورد آتی ما با جنبشهای خارج از کشور را در دو خط می توان خلاصه کرد: یک خط تکامل دادن و تزکیه کردن خط شهید محمدمنتظری، (اصراری هم بر شخص نداریم چون در گذشته ایشان بسیار فعال بوده، اسمشان ذکر می شود و منظورمان هم همان جریانی است که خیلی برای عمل انقلابی فضیلت قائل است منتها باید آن را در سیر تکاملی اش قرار دهیم و نباید متوقف بمانیم در حرکت شهید منتظری). باید ببینیم که حرکت شهید منتظری می آید و تکامل پیدا می کند در ایده های حضرت امام (ره)؛ ایده هایی که امام (ره) مستقیماً مطرح می کند. همچنین فرم های مبارزاتی غلطی که در حرکت شهید منتظری بود و در برهه هایی در حرکت سیدمهدی هاشمی وخیم شد باید باکسازی شوند. حرکتهائی همچون هواپیما ربایی، گروگان گیری، ترور، سندسازی و... که هیچگاه نباید چهره عمومی یک جنبش اسلامی را تشکیل دهند. فرمهای مبارزاتی که حضرت امام (ره) در جریان انقلاب مطرح می کنند در انقلابهای دیگر سابقه نداشت این فرمها اخلاقی و مردمی بودند. فرمهای مبارزاتی امام گاه نرم بودند اما همواره ریشه نگر(یا رادیکال). مضمون سبک مبارزاتی امام رادیکال بود ولی فرمش لزوما"این چنین نبود !مثل آمدن مردم به خیابان و سر دادن شعار پیروزی خون بر شمشیرو یا نفی مبارزه مسلحانه یا نوع برخوردی که در شعار ما به تو گل دادیم تو به ما گلوله با ارتشیها شدو از این قبیل شعارها و قالب ها.
سبک مبارزاتی که امام (ره) توانست انقلاب را به پیروزی برساند، کاملاً متمایز از تمامی سبک های سیاست ورزی موجود در میان انقلابیون و حتی سبک هایی بود که علاقه مندان ایشان هم بعضا"دچار آنها بودند. از این رو رسالت ما در شرایط کنونی این است که خطی را که شهید منتظری در آن فعال بود با غنی کردن آن با سبک مبارزاتی و سیاست ورزی امام (ره) ادامه بدهیم. البته مهمتر از این" نکته مربوط به عمل "توجه ویژه به نقد شهید مطهری بر جریان های سلفی و نو حنبلی از یک سو و جریان تجددگرا از سوی دیگر است. متاسفانه به نظر می رسد که در شرایط کنونی در در میان جریانهای اسلامی مطرح در جهان، جریان انقلاب اسلامی به رهبری امام از غلبه سابق برخوردار نیست. ما با یک گفتمان مدرنیستی در داخل کشور مواجه هستیم که نمایندگانش مشخص هستند، در خارج از کشور هم حسن حنفی، نصر حامدابوزید، محمد عابدالجابری هریک به گونه ای این جریان را نمایندگی می کنند. جریان نو حنبلی و سلفی هم که در سطح خارجی عمدتا" در قالب القاعده و گروههای تکفیری فعال است. این جریان نمایندگان و هم سنخانی هم در داخل کشور دارد. متاسفانه گاه به نظر می رسد. که خط فکری انقلاب اسلامی که متفکرین و سازمانهای خارجی را پیش از این تحت تأثیر قرار داده بود، (و از نمونه های این تاثیر پذیری از شهید فتحی شقاقی یادکردیم) مغفول واقع شده است. ما اگر نقد استاد مطهری به هردو جریان تجددگرا و سلفی را تغلیظ کنیم و همزمان وجهه تحول خواهانه و انقلابی آن را نیزبرجسته نمائیم و نیز بصیرتها و نو آوریهای امام در الگوهای مبارزاتی را مد نظر داشته باشیم انشاءالله خواهیم توانست گفتار سومی متمایز ازدو جریان مطرح کنونی در جهان یعنی تجددگرائی و سلفی گری را مطرح کنیم. معتقدان به انقلاب اسلامی در داخل کشور در سطح جهانی، می توانند مبلغین این گفتار سوم باشند؛ گفتاری که نه بی اعتنا به ظلم جهانی است و نه با خردورزی وحساسیتهای نظری و اخلاقی که القاعده، طالبان و گروههای تکفیری در مصر و عراق و... فاقد آنهایند، بیگانه باشد.
سخنران: امیر حسین - ترکش دوز
منبع: سایت - احیا
منبع : باشگاه اندیشه