شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

تبیین فرهنگی ـ اجتماعی رخداد دوم خرداد


تبیین فرهنگی ـ اجتماعی رخداد دوم خرداد
در کنار دیدگاه اقتصادی مبتنی بر نوسازی و توسعه‏ی اقتصادی برای تبیین رخداد دوم خرداد، گرایش دیگری شبیه به دیدگاه ساختاری ـ کارکردی در توضیح انقلاب‏ها معتقد است که ریشه‏ی رخداد دوم خرداد را باید در تحولات اجتماعی و فرهنگی جستجو کرد و تحولات اقتصادی نقش حاشیه‏ی در ظهور این واقعه داشته است.
بر اساس این دیدگاه، در بررسی علل ظهور یک پدیده اجتماعی، نقش و اهمیت علل اجتماعی برتر و ضروری تر از نقش افراد، گروه ها و احزاب است. استدلال تقویت کننده‏ی این دیدگاه آن است که این افراد و گروه‏ها در برخی شرایط دیگر به علت قاعده ناپذیر بودن پدیده های اجتماعی نمی توانند نتایج مشابه را رقم بزنند و این شرایط و ساختارهاست که افراد خاصی را به پیروزی می رساند و گرایشی را تضعیف می کند. بر این پایه، تحلیلی کلی درباره‏ی وقایع اساسی تاریخ کشور ما در یک قرن اخیر شکل گرفته که آنها را بیش از آنکه نتیجه ی بلوغ فکری و آگاهی اجتماعی شهروندان معرفی کند، معلول پاسخ های منفی و میل به ناخواسته‏ها می داند. درباره‏ی بیشتر رخدادهای تاریخی به صورت عمومی این تحلیل ارایه می شود که مردم می دانند چه نمی خواهند، ولی نمی دانند چه می خواهند. در مورد رخدادهای اجتماعی و پدیده هایی مثل انقلاب گفته شده که تاثیر ساختارها در درازمدت باعث نابسامانی‏های اساسی در نظم اجتماعی شده و زمینه ی رخداد آنها را فراهم می کنند و علل کوتاه مدت و قابل پیش بینی عوامل ساختاری و درازمدت را فعال می کند. جمع بین دو دیدگاه و اینکه آیا پدیده های اجتماعی می آیند یا ساخته می شوند شاید بدان گونه باشد که ترکیبی از عوامل درازمدت و ساختاری که زمینه ها را آماده می کنند همراه با عوامل کوتاه مدت که پدیده ها را می سازند و راه اندازی می کنند برای ظهور پدیده های اجتماعی الزامی هستند.
در مورد نقش عوامل ساختاری و اجتماعی در رخداد دوم خرداد گفته شده است که:
«اتفاق مذکور بیش از آنکه سیاسی باشد یک حادثه تاریخی است و باید به ظهور آن با دید جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی و البته با تفکر عمیق تاریخی و فلسفی نگریست... در تاریخ علل معین موجب معلول های معین نمی شوند، برای مثال اگر زمانی در یک جامعه گرسنگی و فقر منشأ حرکتی باشد معلوم نیست این وضع در زمان دیگر و جامعه ی دیگر همان حادثه را سبب شود. یک مورخ بزرگ ادبیات فرانسه نوشته بود مردم فرانسه از آن رو انقلاب کردند که از گرسنگی می میرند و انقلاب نمی کنند.»
بر اساس رویکرد کلان نگر دوم، دوم خرداد تحولی بر پایه تغییر و تحول در لایه های فرهنگی اجتماعی و نگرش های افراد جامعه بود. به همین دلیل، دوم خرداد را باید تحولی تاریخی در ادامه ی تحولات بزرگ کشور مثل انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی معرفی کرد.
«ما در صد سال اخیر این دو راه را داشتیم، راه جمهوریت و راه مشروطیت. آنها در جایی به هم رسیده اند که آن دوم خرداد است. یعنی دوم خرداد ترکیبی از آن دو بوده است. از یک طرف جمهور را به صحنه کشاند، با فشار آن ۲۰ میلیون رای از پایین و از طرف دیگر هم نخبگانی پیرامونی شده در مقابل قدرت، آلترناتیوی را مطرح کرد... این دو راه را بیان کردم که بگویم انتخابات دوم خرداد سنتز آنها بوده است و به این نتیجه رسیده است.» (رضا داوری، بیم‏ها و امیدها)
در سطح فرد برای بررسی زمینه های اجتماعی رخداد دوم خرداد، محققان عموماً به تحولات دهه ی قبل از دوم خرداد مراجعه می کنند و اتفاقات و تحولات اجتماعی پیش آمده را به عنوان زمینه ی آن ذکر می کنند، البته در این موضوع که اقدامات و برنامه های کدام طیف و جناح زمینه ی رخداد دوم خرداد را فراهم کرد، دیدگاه مشترکی وجود ندارد. به عنوان مثال آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان اصلی ترین بانی دوران سازندگی معتقد است که دوم خرداد نیازمند تعریف دوباره و علل آن نیازمند بررسی دقیق است. ایشان معتقد است سخت گیری های اجتماعی، تنگ تر کردن فضا برای جوانان و زنان، فعالیت های گروه فشار و ایجاد نگرانی در هنرمندان، روشنفکران و دانشگاهی‏ها توسط جریانی خاص ایجاد شد. ایشان در جای دیگری افراطی‏گری های جناح مقابل دوم خرداد را، که می خواستند در تمامی امور عمومی و شخصی مردم تعیین تکلیف کنند، علت موفقیت جناح پیروز انتخابات خرداد ۱۳۷۶ می داند.
«دخالت در طرز لباس پوشیدن مردم، شکل موی سر مردم، نشستن روی صندلی مدرسه یا دانشگاه، یا اینکه مردم از چیزهایی استفاده کنند یا نکنند که هیچ کدام زمینه شرعی محکمی ندارند (در پیروزی دوم خرداد) موثر بود.» (عباس بشیری، انصراف)
در مقابل این نظر، برخی معتقدند که استقبال مردم از خاتمی و پروژه ی توسعه ی سیاسی معلول چالش های سیاسی، فکری، اداری و اقتصادی دهه ی قبل از آن بوده که در نتیجه شکاف نسلی، تحول فکری، افزایش آگاهی های سیاسی و اجتماعی اقشار جوان و تحصیل کرده ایجاد شده بودند.
معتقدین به این دیدگاه، از منظر تحولات اجتماعی و دگرگونی ساختاری ـ اجتماعی به بحث هایی همچون بالا رفتن خواست مردم برای مشارکت و جامعه‏ی مدنی می پردازند که با ایجاد علایق و سوابق جدید، جامعه را از حالت ثبات و تعادل خارج کرد. در حالی که تحولات فکری و اجتماعی، تحت تاثیر سیاست های نوگرایانه، جامعه را به سوی گرایش های باز می برد، بخش های دیگری از جامعه به صورتی توجیه نشده و داوطلبانه به مقابله با آنچه بی هویتی و تهدید تلقی می کرد، می پرداخت.
نارضایتی ها و شکاف ایجاد شده در چهارچوب نظریه‏ی عوارض نوسازی در بالا بردن انتظارات و توقعات فرهنگی و سیاسی افراد می تواند تبیین شود. بر اساس این دیدگاه، گسترش تحصیلات متوسط و عالی، مطبوعات، افزایش سازمان های دولتی و غیر دولتی و ارتباطی، انتظارات فراوانی برای اقشار مختلف جامعه ایجاد کرد، در حالی که نهادهای دولتی و غیر دولتی قادر به پاسخگویی و جواب دادن به این انتظارات و توقعات ایجاد شده نبودند و در انتخاب ها و تصمیم ها توجهی به نظر و خواست های آنها نمی شد.
«انتظار می رفت با افزایش دگرگونی در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی بویژه افزایش در نرخ سواد، تعداد مراکز آموزشی، تحول فکری و آگاهی های سیاسی و اجتماعی شهروندان، مشارکت سیاسی و اجتماعی به تدریج افزایش یابد و آزادی های اساسی و مشروع نیز به تدریج نهادینه گردد، ولی در عمل مشارکت و آزادی ها، حتی در سطح نسبی آن عینیت نیافت و انسداد سیاسی نسبی بر کشور حاکم شد.» (زمینه‏های اجتماعی – اقتصادی دوم خرداد، آفتاب، شماره ۲۲)
این دیدگاه اگر چه در حوزه ی سیاست و موضوع مشارکت و افزایش آن در روند توسعه مطرح است، ولی نمی توان آن را با چالش های فرهنگی و بحران هویت ایجاد شده، جداگانه تلقی کرد و می توان هر دو را تحت عنوان زمینه های اجتماعی و سیاسی تصور کرد.
«... اندک اندگ مردم به تماشاگران فیلمی تبدیل شدند که در کارگردانی و در نویسندگی سناریو و حتی در تعیین موسیقی متن و هنر پیشه های آن چندان سهم و نقش نداشتند. تنها واکنش شان این بود که عده ای از آنان از پاره ای از صحنه های فیلم دچار شعف و خرسندی شده، عده ی دیگرشان از همان صحنه رنج می بردند و آه و فغان بر می کشیدند.»
شرایط اقتصادی و اجتماعی پیش آمده، فقدان انضباط مالی، ریخت و پاش دستگاه های اقتصادی و سرازیر شدن درآمدهای گسترده و ثروت های کلان و طبقه ی مدیران نوخاسته نوعی بدبینی در جامعه ایجاد کرده بود. سیاست تعدیل و اجرای توصیه های بانک جهانی آثار مطلوبی بر زندگی طبقات و اقشار کم درآمد جامعه بجا گذاشته بود و برعکس رانت خواری، تجارت دلالی و افزایش فقر نسبی، در برخی نقاط حاشیه ای شهرهای بزرگ نارضایتی ایجاد کرده بود. این واقعیت در حالی بود که افزایش آگاهی های عمومی مردمی، افزایش آموزش، باسوادی و وسایل ارتباطی نسبت به شرایط جامعه بالا می رفت.
تغییر شایان توجه دیگری که در دهه ی سازندگی ایجاد شده بود، تغییر در نیروی انسانی جامعه بود. بر اساس آمار، در دهه ی دوم انقلاب شد چشمگیری در نرخ باسوادی مردم ایجاد شد. در سال ۱۳۷۵ یعنی یک سال مانده به رخداد دوم خرداد باسوادی حدود ۲۰درصد نسبت به سال ۱۳۶۵ افزایش یافته بود و افزایش نرخ باسوادی جمعیت شهرنشین نسبت به روستائیان حدود ۱۶ درصد بود. در طی این مدت، رشد کمی دانشجویان، مراکز آموزش عالی و دانشجویان تحصیلات تکمیلی رشدی بالای چهارصد درصد پیدا کرده بود.
«وجود دو میلیون دانشجوی مراکز آموزش عالی پراکنده در سطح کشور، نشان دهنده ی ظهور گروه مرجعی مهم در تحولات جامعه ی ایران است. این امر با خردگرایی رو به رشد جامعه همخوانی و هماهنگی کامل نشان می دهد. در دوم خرداد گروه مرجع یاد شده در شکل دهی به رای مردم نقش بسزا ایفا نمود.» (پرویز پیران، تحلیل هایی جامعه شناسانه از واقعه دوم خرداد)
ساختار جمعیت فعالی ایران به طور کلی بسیار جوان بود، به طوری که بیش از ۴۰ درصد کلی جمعیت در گروه سنی کمتر از ۱۵ سال و بیش از ۶۰ درصد کلی جمعیت در گروه سنی کمتر از ۲۵ سال قرار داشتند. در شرایطی که نزدیک به ۲۰ میلیون نفر از جمعیت کشور در مقاطع مختلف در حال تحصیل بودند، ورود نسبی آنها به بازار کار تعادل عرضه و تقاضای این بازار را بر هم زده بود.
در حوزه‏ی فرهنگ، در حالی که از یک سو بر سینماها، فرهنگ سراها، کتاب فروشی ها و مراسم جشن و شادی نوعی محدودیت اعمال می شد، بخش های عمده ای از جامعه در جهت عکس این محدودیت ها عمل می کردند. مطبوعات، تعداد کتاب ها و روزنامه ها افزایش یافته بود. در عرصه سینما، محصولات جدید با گرایش های جدید پدید می آمدند. تولید و اکران فیلم هایی همچون نوبت عاشقی، شب های زاینده رود، ای ایران و آژانس شیشه ای بیانگر دگرگونی ارزشی در این حوزه بود. هنجارها و اولویت های مدرن مادی و معنوی از سوی سیاست گزاران فرهنگی و طبقات بالا و میانه ی شهرها، گسترش می یافت. مصرف گرایی، مدرک گرایی، تجمل گرایی، روابط باز در رفتارها و برخوردهای جنس های مخالف، شیفتگی به غرب، شادی های جدید، دگرگونی در چگونگی گذراندن اوقات فراغت، جلوه هایی از تغییرات فرهنگی و فکری ایجاد شده در جامعه بودند. جوانان و نوجوانان در عرصه روابط اجتماعی، معاشرت ها و نحوه پوشش و آرایش رنجیده شده بودند. پیروی از گروه ها و سمبل های فرهنگی غربی مثل رپ و متالیکا در خیابانهای شهرهای بزرگ مشاهده می شدند و مرجعیت آنها از گروه های سنتی به گروه های مدرن تغییر یافته بود.
«... جوانان پس از پایان جنگ به تدریج از تبلیغات و تولیدات فرهنگی دستگاه های رسمی خسته شدند و بیشتر مصرف کننده ی تولیدات فرهنگی پاپ بودند که در فیلم ویدئویی و نوارهای کاست موسیقی منعکس می شد و در بازار داغ و غیر رسمی فرهنگ رواج داشت، لذا به رغم تبلیغات و تربیت رسمی آنان به دنبال سبک های دیگری از زندگی (یعنی سبک های دیگری از فکر کردن، حرف زدن، تفریح کردن، لذت بردن، دوست داشتن، لباس پوشیدن و غذا خوردن) رفتند ... آنها که متاثر از شبکه های دوستانه و غیر رسمی زندگی بودند برنامه های کاندیدای رسمی را اجمالاً سخت و محدود ارزیابی می کردند و به شعارهای مردم سالارانه ی خاتمی که آنها را با محدودیت کمتری روبر می کرد، رو آوردند.»
نس جدید، که با نسل اول انقلاب فاصله گرفته بود و تجربه ی انقلابی گری نداشت، شاهد پررنگ شدن زندگی تجملی، مادی گرایی و لوکس گرایی به عنوان ارزش های جدید بود و اتفاقاً از نظر ساختار جمعیتی بخش عظیمی از جامعه را تشکیل می داد. آنها کمتر زیر بار شیوه های زندگی سنتی می رفتند و با آهنگ تبلیغات رسمی هماهنگ نبودند و شکاف اجتماعی و ارزشی ملموسی با طبقات سنتی ایجاد کرده بودند. گروه های به صحنه آمده همچون جوانان ، نوجوانان و زنان می خواستند با تحلیل و نگاه خود به نقد و بازنویسی حیات سیاسی و اجتماعی خود بپردازند. طیف چپ نظام، که وضعیت پیش آمده را ناشی از برنامه های جناح راست می دانست، با توجه به سرخوردگی های ایجاد شده، همراه با بخش مدرنی که نه تنها خود از میان ناهماهنگی ها سر برآورده بود و در تشدید آن نقش اساسی داشت، با ژستی مخالف به هدایت و سکان داری موج فرهنگی ـ اجتماعی پیش آمده پرداختند.
دکتر جهاندار امیری
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید