دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


آگاهی و تفکر عامه


آگاهی و تفکر عامه
علاقه به فرهنگی که به آگاهی و تفکر انسان عوام شکل می داد الهام بخش اثر ریموند ویلیامز با سرنمون «فرهنگ و اجتماع» (۱۹۵۸) گردید. این نخستین گام برای دست کشیدن از موقعیت کوته نظرانه و خودبینانه ای بود که نظریه پردازان فرهنگ نخبه گرا برای خود ساخته بودند و قالب های عامیانه فرهنگ را در سطوح پائین تر حذف و نسبت به سایر جلوه های فرهنگ توده مانند رادیو، آهنگ های پاپ، پوسترها، آگهی های تبلیغاتی، سینما، ادبیات سطحی، مجله ها و امثال آن نگرشی انتقادی اتخاذ کرده بودند.
جی. هیلیس میلر در مورد ارائه ایده های انقلابی نهفته در پدیده مطالعات فرهنگی کاملاً توجیه است، وقتی می گوید که قالب جدیدی از فرهنگ در خلال ربع آخر سده بیستم پدیدار شده است که دیگر قابل چشم پوشی نیست. این فرهنگی است که تحت «تأثیر فزاینده فناوری های جدید ارتباطی» ایجاد شده و پیشرفت کرده است، ادبیات را به عنوان یک آگاهی بالقوه به حاشیه رانده و نفوذگذاری بر نسل جوان را شکل داده است. پیدایش نیروی جدید تکنولوژیک به دگرگونی های عمده زیر منجر شده است:
۱) کتاب ها و متون مکتوب اهمیت کمتری یافته اند.
۲) بزرگ نوشتار و اطلاعات مبتنی بر کامپیوتر گستردگی بیشتری پیدا کرده است.
۳) اذهان مردم از قبل تحت تأثیر این تحولات قرار گرفته است.
۴) «تهاجم» از سوی جهان بیرونی به دنیای درونی و خصوصی ما جریان دارد.
۵) دیواری که زندگی خصوصی و عمومی ما را جدا می کند، تضعیف شده و در بعضی موارد فروپاشیده است.
۶) منتقدان ادبی قادر به نادیده گرفتن این دگرگونی ها نیستند. آنان ناچارند دریافت ارزشی خود را عوض کنند و به بررسی و شناخت آثاری بپردازند که توده عوام می خوانند و تحسین می کنند.
۷) اصطلاح فرهنگ اکنون توأماً شامل فرم های والا و عامیانه فرهنگ می شود.
۸) منتقدان نسل جدید تا حدود زیادی توسط یک فرهنگ شنیداری و دیداری جدید شکل گرفته اند.
۹) این فرهنگ جدید الکترونیک به سرعت جایگزین فرهنگ کتاب می شود.
در ارزیابی میلر نوعی شتاب زدگی به چشم می خورد، زیرا او خیلی راحت با جملات خود کتاب ها را به کناری می نهد و رسانه الکترونیک را به جای آن قرار می دهد. در پیشبرد نظریه نقد، میلر تحت تأثیر شدید موج جهانی شدنی قرار می گیرد که عمدتاً توسط روندهای نوآورانه تکنولوژیک برانگیخته شده اند و در برابر نظریه های پیشین ادبیات و فرهنگ کتاب، نگاه خرده گیرانه و نقادانه جدی اتخاذ می کند.
«ادبیات (در مفهوم رایج قدیمی آن رمان ها، اشعار و نمایشنامه ها) زمانی در شکل دهی به شهروندان ما نقش محوری ایفا می کرد. ویژگی شگفت آموزش در ایالات متحده این بود که ابزار اصلی این فرم خاص شکل دهی، ادبیات یک کشور خارجی بود، بویژه کشوری که ما دویست سال پیش در جنگ انقلابی استقلال شکست دادیم. اکنون همه آن چیزها بسرعت دگرگون شده است...»
و در همان مقاله او اعلام می کند «... به نظر من نقش اجتماعی تداوم یافته ادبیات در این روزها بویژه دچار مشکل شده است. چرا باید باز هم ادبیات را بخوانیم و مطالعه کنیم آیا ادبیات هم اکنون به گذشته تعلق ندارد »
این گونه اظهارات نشان می دهند که میلر به عنوان منتقد با شتاب زدگی و بدون تعمق، تمامی ادبیات و نقش عظیم آن را در زندگی مردم با یک ضربه منتفی می سازد. در شیوه برخورد میلر با ادبیات میزانی از کج خلقی و هیجان غیر منطقی یک نوجوان که تی شرت ها و کمیک ها را در حد آثار میلتون و وردزورث قرار می دهد، دیده می شود. انگیزه اصلی پشت سر رشد مطالعات فرهنگی عبارت است از ضدیت با سلطه و هژمونی که با توجه به روحیه پست مدرنیستی زمانه ما امری طبیعی محسوب می شود. در بنیاد و اساس فرهنگ عامه که بشدت فعال و عمدتاً نادیده گرفته شده است، همواره انگیزه تمرد و طغیان گری وجود داشته است، چیزی که میخائیل باختین با تلاش فراوان سعی در نشان دادن آن داشت. بصیرت و آگاهی او دنیایی جدید از حقیقت و واقعیات را برای ما آشکار می سازد و به ما می آموزد تا به شیوه ای جدید به ادبیات بنگریم. با نگاهی دقیق به شکسپیر، دیکنز، ماکسیم گورکی و ولادیمیر مایاکوفسکی یا ویکتور هوگو و بالزاک، متوجه می شویم که آنها به ندرت نخبه گرا (در مفهوم میلری آن) بوده اند. این داوری از روی تأثیر فوق العاده ای که بر عموم خوانندگان گذاشته اند (بویژه دیکنز و شکسپیر)، صورت می گیرد. اشتیاق به کتاب امروزه هم زایل نشده است و در واقع شاهد نمایشگاه های متعدد کتاب و چاپ های بیشتری از کلاسیک های کهن و آثار جدید می باشیم. گویی شکل های جدید هنر عامیانه دل و دین از منتقدانی چون هیلیس میلر ربوده اند.
درست است که خطوط جدا کننده آثار «نخبه گرا» از آثار عوام گرا سست شده است و منتقدان امروز تمایل بیشتری به بررسی آثار عوام گرا دارند، اما موج نسبتاً جدیدی را شاهدیم که در پرتو پیدایش نظریه های مطالعات فرهنگی به جای حذف کامل یا به حاشیه راندن ادبیات، کاری که ظاهراً میلر می کند، به بازتفسیر ادبیات می پردازد: «گواه روشن نیروی تضعیف کننده ادبیات در ایالات متحده شیوه ای است که بسیاری از دانشوران جوان مطالعه ادبی با آن تربیت شده اند و اکنون مطالعه فرهنگ عامیانه را به دلیل کنار گذاشتن ادبیات متعارف فراخوانی بزرگ می دانند.»...
دکتر شرارد رجیم ویل‎/ مترجم: شهریار اقبال زاده
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید