جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


وقتی پادشاه لخت است


وقتی پادشاه لخت است
ماخائنیم به فرهنگ شیعی. استعداد جوان ها را تلف کردیم. ما در هر حوزه ای در خور فرهنگ شیعی کار نکردیم. شعر یکی از حوزه هاست که باید بیشتر از اینها رشد می کرد. چرا شعر شاعران مارکسیست در همه دنیا خوانده می شود ولی کتاب شاعرانی که برای علی بن ابی طالب (ع) شعر می سرایند تیراژ بیش از هزار نسخه ندارد؟ این رقم تیراژ مضحک است و نشان می دهد ما هم جزیی از همان «دروغ ها» هستیم. اعتقادهای ما دست و پا شکسته است و طبیعتاً عمل درستی هم نداریم. من وارد این فن شدم باید آن را خوب یاد بگیرم و خوب کار کنم تا بتوانم آن معارف را یاد بگیرم و حرفم را منتشر کنم. در سینما و رسانه های ما هم باید همین طور باشد. چرا جمهوری اسلامی هنوز مطبوعات چند زبانه ندارد؟ چرا بعد از ۳۰ سال هنوز سوءتفاهم های فرهنگی در منطقه خودمان با ترک ها و عرب ها حل نشده؟ این نشان می دهد ما دروغگو، تنبل یا ریاکاریم. هر یک از ما مشکل هایی در کارمان داریم که باعث می شود نتوانیم درست کار کنیم. یک بخش مشکل های خارجی بوده اما اشکال اساسی در خود ماست که وظیفه مان را درست انجام نمی دهیم. هر هنری پس از انقلاب با اوج و حضیض مواجه می شود. هر رشته ادبی و هنری چهره های شاخص و ماندگار دارد. در این میان جریان شعر انقلاب نسبت به سینما و تئاتر وضعیت بهتری دارد ولی موفقیت هایی هم در سینما داشته ایم. مثلا ابراهیم حاتمی کیا شاخص ترین فیلمساز تاریخ ایران است. این یک حقیقت است و حرف بقیه اهمیتی ندارد. در هنر و ادبیات انقلاب نمونه های خوب داریم ولی مشکل این است که نمونه ها به جریان تبدیل نشده اند. هنوز روند مداومی برای تولید و بازتولید هنر انقلابی نداریم.
● پاتوق های فرهنگی را از دست دادیم
ما نباید به جریان رسمی فرهنگی اکتفا می کردیم. همه نهادها و کارهای فرهنگی را به مسؤولان جمهوری اسلامی سپردیم که آنها فرهنگ اسلامی را تدوین و اجرا کنند. پاتوق های فرهنگی ما با این بهانه از بین رفت. مثلا جریان روشنفکری سینما پاتوق خودش را حفظ کرده و پیشکسوت هایشان این دغدغه را دارند که نیروی جوان تربیت و حمایت کنند. کسانی که در این جریان هستند هوای همدیگر را دارند. حتی در حوزه ادبیات برایشان مطرح کردن و شناساندن اسم های جدید اهمیت زیادی دارد. مثل دوی امدادی نفر قبلی، چوب را به دست نفر بعدی می دهد تا کسی که تازه نفس است، راه را ادامه دهد. برای یار جدید برنامه ریزی می کنند ولی در فرهنگ و هنر انقلاب چنین اتفاقی نیفتاده است. در شعر این حرکت پیگیری شد و شاعرانی مثل قیصر دست جوان ها را گرفتند و آنها را وارد گود کردند. بعضی شاعران به طور جدی به تربیت شاگرد فکر می کردند و برای این کار جلسه های مختلفی برگزار می کردند. قیصر هم با تاسیس خانه شاعران همین دغدغه را دنبال می کرد. اودنبال پاتوقی بود که بتواند در آن نیرو تربیت کند. البته نمی خواهم وارد این بحث شوم چقدر در این کار موفق شد. مهم این بود که به سمت این جریان حرکت کردند.
● بی توجهی به تربیت نیروی فرهنگی
ما باید به گذشته فکر کنیم و راهی برای آینده پیدا کنیم. این کار در همه حوزه ها باید صورت بگیرد. تربیت نیرو و اعتماد به جوان ها در سینما و تئاتر کار پرهزینه ای است و شاگرد پروری در این هنر سخت تر از شعر است اما شدنی است و دور از تصور نیست. مدیر یک نهاد فرهنگی باید به تربیت نیرو اعتقاد داشته باشد. این دید فرهنگی میان مدیران ما وجود ندارد. بعضی مدیران از بیرون محیط فرهنگی وارد کار می شوند. بعضی ظاهر فرهنگی را حفظ می کنند و در عمل کار سیاسی یا اقتصادی انجام می دهند. این مدیر که با نیت سیاسی و اقتصادی وارد کار شده نمی تواند بالندگی و رشد ایجاد کند. مدیریت فرهنگی ما نیاز شدیدی به آسیب شناسی فرهنگی دارد. باید معلوم شود مدیران از کجا آمده اند، چه تخصصی دارند و آیا می توانند فرهنگ را اداره کنند یا نه. در تاریخ ادبیات کشورمان این مساله وجود دارد که بسیاری از سلسله ها با زور روی کار آمده اند، عده ای طغیان کردند و حکومت جایی را به دست گرفتند. بعد از این کار به تولید و حمایت ادبیات پرداختند. سلطان محمود غزنوی آدم جنگجویی بوده ولی از شاعران آن زمان حمایت می کرد. نخبگان ادبی ما زیر چتر حمایتی این افراد کار کردند و پادشاهان زندگی های خوبی برای بیشتر آنها فراهم کردند.
● هنر شاهانه
آن شاهان زورگو ویژگی های مثبتی هم داشتند. چون نخبگان ادبی به آنها اعتماد می کردند و گاهی برایشان شعر می گفتند. سیستم حکومتی در آن زمان یک شعوری داشته و می د انسته باید با نخبه درست رفتار کرد، ولی سیستم امروز ما یک آدم سیاسی و اهل قدرت را از بیرون می آورد و یک مشاور هنری برای او می گذارد. زیر چتر حمایت پادشاهان مختلف، تولیدهای ادبی فراوانی صورت گرفت ولی از زمانی که سیستم اداری را از غرب وارد کردیم، این چیزها به بوروکراسی سپرده شد. بوروکراسی مدیران آدم های متوسط و معمولی را مسؤول اداره نخبگان کرد. یک آدم میانه و کم سواد در ارشاد یا حوزه هنری مسؤول سر و کله زدن با نخبه ترین و جدی ترین آدم های فرهنگ و هنر شد. با وجود مدیریت این فرد انتظار تولیدی رو به رشد، بی فایده است. دولت فقط باید حمایت مالی کند و دخالت سیاسی یا اقتصادی در کار نداشته باشد. دولت وظیفه دارد بدون ضابطه از هنرمندان وفادار به آرمان ها حمایت کند چون نخبگان طبقه متوسط به پایین نمی توانند تولید ادبی یا سینمایی کنند. دولت باید حمایت کند ولی قواعد خودش را تحمیل نکند. هنری که گرایش سیاسی یا اقتصادی در آن دخیل باشد، سفارشی می شود. یک آدم متوسط القامت نمی تواند یک هنرمند رشید القامت را به درستی اداره کند. نتیجه چنین کاری خنده دار می شود. یا آن آدم رشید سرمدیر را کلاه می گذارد، کار نمی کند و پول می گیرد و هنرمند فاسدی می شود یا مدیر هنرمند را حذف می کند و آدم های هم قد و قواره خودش را می آورد.
علی محمد مؤدب
منبع : روزنامه جوان