جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


جنگ و پدیده دادائیسم


جنگ و پدیده دادائیسم
دادا (Dada) یا دادائیسم (Dadaism) یك جریان فرهنگی، ادبی و هنری به حساب می آید كه در شهر زوریخ كشور سوئیس آن هم در طی جنگ جهانی اول شكل یافت و بین سال های ۱۹۱۶ تا ۱۹۲۰ به اوج خود رسید. این جریان عظیم پس از جنگ جهانی اول شكل گرفت و طی جنگ جهانی دوم قوام یافت. در این حركت ادیبان و هنرمندان نسبت به جنگ و عوارض ناشی از آن واكنش شدیدی نشان دادند و به ناگاه بر ضدارزش های گذشته شوریدند.
این جریان بزرگ در بدو امر در حوزه های ادبیات، تئاتر، هنرهای تجسمی و گرافیك مطرح گشت. در همان دوران به دلیل شرایط خاص مردم و جنگ خانمانسوز به تدریج جریان «دادا» با جریان های نیهیلیسم، ضد خردگرایی ادغام شد و در آن ها رنگ باخت.
در واقع تئوریسین های اصلی دادا بر آن شدند تا با الگوها و قوانین گذشته به مخالفت بپردازند. فعالیت پیروان دادا شامل گردهمایی های عمومی، تظاهرات خشونت بار، درج دیدگاه های افراطی در نشریات ادبی و هنری بود.
در آن دوره بحرانی فضای حاكم بر جامعه ادبی و هنری كشورهای اروپایی كاملاً سیاسی بود. در ظاهر جریان دادائیسم بر ضد تمامی خشونت ها و وحشی گری هایی به راه افتاد كه در جنگ جهانی اول به وقوع پیوسته بود.
در واقع این جریان واكنشی بود از سوی هنرمندان و نویسندگان به جنگ و عواقب نامطلوب آن اما در عمل جریان یاد شده به انحراف كشیده شد و باعث به وجود آمدن ایده ها و سبك های مختلف افراطی گردید تا آنجایی كه داداتوانست مكتب سور رئالیسم و هنر پاپ را تحت تاثیر خود قرار دهد.
هواداران و پیشگامان اصلی دادا بر این باورند كه دادا هنر و ادبیات نیست، بلكه ضدادبیات و هنر است. در حقیقت آن ها منكر هر چیزی بودند كه ادبیات و هنر به آن پایبند بود. هواداران دادا در كمترین زمان پس از انعكاس عقاید و افكار خاص خود بر آن شدند تا برخلاف جریان آب شنا كنند و بر ضد تمامی اندوخته ها و تجربیات پیشینیان عمل كنند.
دادا حتی زمانی كه ادبیات و هنر با عنصر زیبایی شناسی پیوند می خورد بر ضد آن قیام می كند و به طور كامل منكر حضور زیبایی شناسی می گردد. حتی اگر زمانی در ادبیات و هنر مفاهیم پیچیده و پنهان مورد ارزیابی قرار می گیرد، دادا بر آن می شود تا به مسایل بی معنا و پوچ روی آورد و توجه اذهان عمومی را نسبت به مسایل مطروحه منحرف سازد.
به تعبیری دیگر دادا در مقاطع مختلف زمانی واكنش های متفاوتی نشان می داد و واكنش هواداران دادا بستگی كامل به ارایه و مطرح شدن طرح های جدید در هر دوران بود.
یعنی هرگاه مساله ای مطرح می گشت، دادا بلافاصله دست به كار می شد و با آن به مخالفت می پرداخت. به طور مثال وقتی صحبت از جنبه های احساسی می شد داداها بلافاصله بر علیه آن موضع می گرفتند و هرگاه سخن از رئالیسم مطلق به میان می آمد آن ها جنبه های احساسی را مطرح می ساختند.
نكته قابل تعمق نوع اندیشه و دیدگاه هواداران اصلی دادا بود كه تمامی این افراد بلااستثنا دارای دیدگاه های نیهیلیستی بودند.
آن ها معتقد بودند كه انسان هیچگاه به اصول و مبانی ارزشمندی دست نخواهد یافت. دادا در واقع وسیله ای برای بیان آرا و آموزه های پریشان، مغشوش و هجوگونه مردمی بود كه در اثر بروز جنگ جهانی اول به ستوه آمده و عملاً از جنگ ضربه خورده بودند آن ها تصویری سیاه و وحشتناكی از دنیا ترسیم می كردند و بر این باور بودند كه دنیا كاملاً كسل كننده و بی ارزش است و انسان از زنده بودن خود رنج می برد.
هواداران دادا حتی حاضر نبودند تا در میان بی نظمی های ظاهری كه به آن اشاره می كردند به دنبال معنا باشند. آن ها تنها می خواستند تنها به بی نظمی ها اشاره كنند و آن را جزو لاینفكی از طبیعت و جهان هستی بدانند. در واقع آن ها با طرح بی نظمی های ظاهری می خواستند ایده ها و افكار مغشوش خود را نظام مند كنند و بر گفته های خود صحه بگذارند. پیروان دادا در این حركت عظیمی كه به راه انداختند به صراحت اعلام داشتند كه قصدشان نابودی تمامی سنن و زیبایی هاست.
باید به این مساله توجه داشت كه جریان «دادا» یك حركت خودجوش نبود و در گذر زمان قوام نیافت. در واقع در سال ۱۹۱۶ عده ای از نویسندگان و هنرمندان در اثر جنگ جهانی اول به كشور سوئیس فرار كرده بودند در محافلی گرد هم آمدند و پس از برگزاری جلسات مختلف طرح اولیه «دادا» را تدوین و ارایه كردند.
افرادی چون هوگو بال (Hugo Ball)، امی هنینگز (Ammy Hennings) تریستان تزارا، هانس آرپ (Hans Arp)، ریچارد هیلی سن بك (Richard Huelsenbeck) و سوفی تابر (Sophie tauber) برای اولین بار گرد هم آمدند و محل دیدارهایشان كافه ای به نام ولتایر (Voltaire) بود. جلسات آن ها به صورت مدون و پیوسته برگزار شد تا این كه در شش اكتبر این افراد به وحدت كلمه رسیدند و توانستند به طور آشكارا تولد «دادا» را اعلام كنند.
در تاریخ ۱۴ جولای ۱۹۱۶ در همان مكان «هوگوبال» اولین مانیفست «دادا» را قرائت كرد. دو سال بعد تزارا این مانیفست را مكتوب كرد. این مانیفست نسبت به سایر اعلامیه ها كه بعدها از سوی داداها مطرح گشت از اهمیت بسزایی برخوردار است و به عنوان مهمترین منبع طرح دیدگاه دادائیست ها شناخته می شود.
مارسل جانكو (marcel Janco) معتقد است: «در آن زمان شرایطی حاكم بود كه تمامی نویسندگان و هنرمندان اعتقاد خود را درباره زندگی، فرهنگ و... از دست داده بودند. در نظر ما همه چیز نابود شده بود.»
با گذشت زمان آن كافه كه محل دیدار داداها بود بسته شد و لاجرم داداها به یك گالری نقاشی پناه بردند. در طی آن سال ها بال سوئیس را ترك كرد و تزارا به افراط روی آورد. او برای مطرح شدن دیدگاه های دادائیسی به هر كاری روی آورد و از بیان هیچ چیزی در این راستا صرف نظر نكرد.
او در عمل با نامه نگاری های بسیار نویسندگان و هنرمندان ایتالیایی و فرانسوی را مورد تهاجم قرار داد و از آن ها خواست هر چه سریع تر به جریان دادا بپیوندند، پس از مدتی كافه «ولتایر» بازگشت و همچنان باز است.دادا با سكانداری تزارا در ژولای ۱۹۱۷ توانست اولین نشریه دادائیستی را منتشر سازد. پنج شماره از مجله دادا در زوریخ و دو شماره آن در پاریس منتشر گشت هنگامی كه جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ به پایان رسید تمامی هواداران اصلی دادا زوریخ را ترك كردند و به كشورهای خود بازگشتند. آن ها در كشورهای خود به صورت مستقل دست به كار شدند و به اشاعه دیدگاه های افراطی دادا پرداختند.
در ارتباط با علت انتخاب نام دادا برای این جریان اطلاعات دقیقی وجود ندارد. در حقیقت پیروان دادا كه به طور مستقیم و در طی یك شب این نام را برای این جریان انتخاب كردند هیچگاه حاضر نشدند توضیحی در این خصوص بدهند. برخی تحلیل گران معتقدند كه واژه دادا بی معناست و ریشه ای ندارد. برخی دیگر بر این باورند كه این واژه ریشه ایتالیایی دارد. آن ها می گویند واژه دا به معنی بله است و دادا یعنی «بله بله».
عده ای دیگر می گویند كه هواداران این جریان به هر صورت می بایست نامی برای راه اندازی این حركت انتخاب كنند و از آنجایی كه ایده ای خاص نداشتند دیكشنری فرانسه- آلمانی را در آن شب گشوده اند و بر حسب تصادف به واژه دادا كه در فرانسه به معنی اسب كوچك بازی بچه هاست رسیده اند.
در هر حال نام دادا برای این جریان ادبی و هنری و فرهنگی انتخاب شد. هواداران دادا اصرار داشتند كه این جنبش به نام دادائیسم خوانده نشود.
با این حال در طی گذشت زمان نام دادائیسم در كنار دادا قرار گرفت و بر سر زبان ها افتاد. همزمان با این جریان در كشور آلمان نیز عده ای از نویسندگان و هنرمندان گرد هم آمدند. آن ها چون داداهای سوئیسی به افراط كشیده نشدند و بر ضد ادبیات و هنر قد علم نكردند.
در واقع حركت هواداران دادا در آلمان جنبه كاملا سیاسی داشت. آنها حتی حاضر نشدند مانیفستی بیرون بدهند و از مردم بخواهند تا در خیابان ها تظاهرات كنند.
در شهر كلن نیز عده ای دیگر از نویسندگان و هنرمندان چون ماكس ارنست (Max Ernst) جوهانس تئودور (Johannes Theodor) و بارگلد (Baurgeld) دیدگاه های جدلی دادایی را مطرح ساختند.
در پی آن شهر نیویورك نیز به پناهگاهی برای فراریان جنگ جهان اول مبدل گشت. در امریكا دو نویسنده فرانسوی الاصل به نام های مارسل داچ امپ (Marcel Duchamp) و فرانسیس پیكابیا (Francis Picabia) به دیدار هنرمند امریكایی مان ری (Man Ray) شتافتند و لاجرم در امریكا به فعالیت های رادیكالی بر ضد ادبیات و هنر پرداختند. بعدها باتریس وود (Beatrice Wood) كه در فرانسه تحصیل می كرد به جمع آنها پیوست. این افراد نام دادا را بر گروه خود ننهادند و مانیفستی هم صادر نكردند.
در سال ۱۹۲۱ بسیاری از هواداران دادا به پاریس رفتند جایی كه دادا آخرین نفس های حیات خود را می كشید. آنها بعد از مدتی در پاریس نهضت نئوداد (Neo - Dada) را راه اندازی كردند. در پی آن در پاریس طغیان به وجود آمد. هواداران دادا در پاریس به تظاهرات خشونت باری روی آوردند و از انجام هیچ كاری رویگردان نشدند. بعدها دادا به كالبد جریان سورئالیسم تزریق شد و نویسندگان دادا وارد جریان های دیگری شدند. با پایان جنگ جهانی دوم بسیاری از نویسندگان دادا به امریكا هجرت كردند و در آن دیار مستقر شدند. در دوران جنگ جهانی دوم عده ای هم از نویسندگان دادا توسط حزب نازی دستگیر و در اردوگاه های آلمان جان باختند، چرا كه آلمان ها از ادبیات و هنر رادیكالی داداها بیزار بودند.
هواداران دادا سعی داشتند تا هر رویداد و پدیده ای را از منظری كاملا متفاوت ببینند و تفسیر كنند. نویسندگان داستان های دادایی معتقد بودند كه آثارشان به شیوه های مختلف قابل تفسیر است و هر فرد می تواند براساس نوع نگرش و بینشی كه از قبل به دست آورده داستان هایشان را تفسیر و تاویل كنند. در واقع این نوع نگرش كه تفسیر داستان می تواند متنوع و قابل انعطاف باشد برای اولین بار توسط دادائیسم مطرح گشت و به تدریج به سایر مكاتب ادبی چون مدرنیسم، پست مدرنیسم و هرمنوتیك وار گشت.نویسندگان دادا در عمل قصد داشتند تا نوعی عدم قطعیت را به مخاطبان خود القا كنند. از این رو داستان های آنها به گونه ای طراحی می شد كه خواننده نتواند به یك تحلیل ثابت و مشخصی دست یابد. طبق نظر آنها برداشت فردی مخاطبان ارزشمند بوده و درست است. نویسندگان دادا سعی داشتند به هر ترتیبی كه ممكن بوده ایده های نو، رویدادهای نو، اخبار نو و شخصیت های نویی را در بستر داستان های خود وارد سازند.آنها همواره بر آن بودند تا تنفر خود را از جنگ و عواقب آن مطرح سازند و بن مایه اصلی داستان های خود را به این مقوله اختصاص دهند. نویسندگان دادا بر این باور بودند كه دادا یك جریان فكری است. یك نوع تفكر آزاد است. از این رو به تدریج نمادهای فردی و خاصی در داستان های دادائیستی مطرح گشت و تنوع نمادها و نوع شخصیت پردازی و حوادث و رویدادهای مطرح در داستان ها به گونه ای افراطی بود كه داداها نتوانستند یك الگو و قالب مشخصی برای داستان های دادائیستی طراحی كنند.
نویسندگان دادائیست معتقد بودند مهمترین مرحله در خلق آثار داستانی تدوین و كنار هم قرار دادن عناصر داستانی است. داداها به عنصر فضاسازی و مكان بیش از همه اهمیت می دادند، چرا كه معتقد بودند كه تمامی حوادث داستانی و گفت وگوهای صورت پذیرفته میان شخصیت ها در این مكان ها باید تحقق بیابد.
جدای از این پیروان داستان نویسی دادائیستی سعی داشتند تا گفت وگوها را به گونه ای طراحی كنند كه خواننده احساس كند در جریان گفت وگو قرار داد و بخشی از مباحث رد و بدل شده را خود باید تكمیل كند. نویسندگان این جریان برای خود هیچ حد و مرزی قائل نبودند و معتقد بودند می بایست از تمامی خط و مرزها عبور كرد. عبور از تمامی خط های قرمز در عمل منجر به هنجارشكنی می گشت و در این ارتباط نویسندگان دادائیست می بایست شجاعت لازم را به دست می آوردند، چرا كه مردم در قبال هنجارشكنی های افراطی یقینا مقابله می كردند. از این رو هواداران دادا برای ایجاد فضای ذهنی مناسب و القای شهامت به نویسندگان خود به سرودن شعر، ارایه شعار و خلق سرودهای مختلف مبادرت ورزیدند. در طی اشعار و سروده های مختلف از نویسندگان و هنرمندان دادا خواسته می شد تا زبانی برنده و آزاردهنده داشته باشند و به تقابل علنی با هنجارهای فرهنگی، اجتماعی بپردازند و با هر قانون مدونی مقابله كنند.در داستان های دادائیستی غافلگیر كردن مخاطب و ایجاد شوك شرط لازم و ضروری به حساب می آمد. در واقع داستان های دارای ارزش و اعتبار بودند كه بیشتر می توانستند به خواننده شوك بدهند. از این رو نویسندگان دادائیست به تدریج به توصیف صحنه های آزاردهنده و گاه غیرمحتمل روی آوردند.همانطور كه پیش از این مطرح شد بسیاری از جریان های مدرن ادبی چون مدرنیسم، پست مدرنیسم و رئالیسم جادویی توسط جریان فكری دادا تغذیه شدند.
آنها برای بیان اعتراض خود به دنبال سوژه های تازه می گشتند و حتی حاضر شدند به طرح مصائب سیاه پوستان روی آورند، چرا كه در آن دوران جریان های ضدسیاهپوستی همچنان در اروپا و امریكا وجود داشت و داداها برای مقابله با جامعه روزگار خود به این وادی كشیده شدند. این در حالی است كه اگر در آن دوران سیاه پوستان مورد حمایت زیاد قرار می گرفتند، داداها به جریان های ضدسیاه پوستی مبدل می گشتند.لازم به ذكر است كه جریان فكری دادا در دوران خود توانست ضربات جبران ناپذیری را بر فرهنگ، ادبیات و هنر كشورهای مختلف وارد سازد و بیش از همه داستان و هنرهای تجسمی تحت تاثیر این رویداد شوم و نادرست قرار گرفتند.علی رغم تبلیغی كه هواداران دادا مبنی بر آزادی مطلق نویسندگان به راه انداخته بودند، از نویسندگان دادا به كرات خواسته می شد تا هدفمند وارد صحنه شوند و برای ایجاد یك انقلاب بزرگ فكری دست به قلم ببرند. آنها قصد داشتند از داستان به عنوان وسیله ای برای طرح تئوری ها و دیدگاه های شخصی خود استفاده كنند.
آنها متوقع بودند تا داستان به عنوان ابزاری قدرتمند در اختیار افكار و اندیشه های دادائیستی قرار گیرد و برخلاف آنچه تبلیغ می كردند به طرح مسایل گوناگون بی اساس نپردازد.در داستان های دادائیستی بر روی مضامین فوق تاكید بسیار می شد:
نادیده گرفتن حافظه انسان، نابودی منطق و قدرت استدلال، نابودی تمامی هنجارها و مناسبات حاكم در اجتماع، طرح دیدگاه های ضدجنگ، نادیده گرفتن گذشته و بی ارزش نشان دادن اشیا و مكان های باستانی، نادیده گرفتن و تمسخر رسالت پیامبران، بی ارزش نشان دادن آینده، ارایه تصاویر ناامیدكننده، پوچ گرایی، انكار خداوند متعال، ایمان و روز رستاخیز...
منبع : روزنامه جوان