جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


درآمدی بر نمایی از فرهنگ


درآمدی بر نمایی از فرهنگ
انسان روزگار ما ، به اقتضای وضع كنونی‌اش، بدون وقفه ، بر اطلاعات و دانستنی‌هایش نسبت به محیط اطراف دم به دم می‌افزاید . این محیط طبیعی كه به سرعت در حال توسعه و دگرگونی است، اكنون از زمین فراتر رفته و فضا را هم شامل می‌شود . دراین وضع، دامنه تحرك و آگاهی آدمی در ابعاد جغرافیایی، اجتماعی و خصوصاً فرهنگی به طور بی‌سابقه بسط یافته است، از این رو، آنچه به عنوان یكی ازمهترین ویژكی‌های انسان مطرح می‌شود، همانا، خصیصه تحرك فكری و هنری و فرهنگی اوست، كه باید به مثابه اصلی بنیادی دربررسی‌های فرهنگی مدنظر قرارگیرد.
چگونه باید درباره فرهنگ اندیشید؟ به نظر می‌رسد حركت وسیعی در جهت رشد و اصلاح فرهنگ در جامعه به وجود آمده است و شورای فرهنگ عمومی وابسته به شورای انقلاب فرهنگی در راس این حركت فعالیت‌های گسترده‌ای را آغاز نموده است.
این حركت البته باعث امیدواری است اما همزمان، به جهت نپرداختن به مفاهیم مختلف فرهنگ و نیز عدم بررسی معنایی در حیطه نظر و عمل، نگرانی‌هایی برای اهل فن به وجود آورده و در عین حال پروژه فرهنگ عمومی را با مشكلات وموانعی مواجه ساخته است كه باید به طور كامل نسبت به آن آگاهی داشت. البته قسمتی از این مشكلات وموانع، برآمده از تعاریف گوناگونی است كه از فرهنگ ارائه شده و با یكریگر متضاد و ناهماهنگ هستند. سهمی دیگر برگرفته از مفاهیمی همچون علم ، تكنیك و رابطه‌ای كه بین علم ، تكنیك برقرار شده و حتی تاثیرات آنها برجامعه، می‌باشد . البته در اینجا، اهمیت روابط عمیق بین فرد، علم و تكنیك در شكل‌گیری فرهنگ عمومی بیشتر نمایان می‌شود . به هر حال، مفهوم «فرهنگ » همواره از رایج‌ترین و آشناترین و در عین حال پیچیده‌ترین و پرابهام‌ترین مفاهیم مورد استفاده در علوم اجتماعی و بررسی‌های اجتماعی است. و تلاشهای بسیاری از طرف برخی محققان و صاحب نظران در جهت تبین فرهنگ صورت گرفته است . اما آنچه كه در این میان همیشه این كوشش‌ها را با مشكل مواجه كرده است، وسعت زیاد مفهوم فرهنگ و كاربردهای آن بطور ناهمگون و مختلف است. در تحقیقات انجام گرفته در سال‌های اخیر، فرهنگ را همانند یك عنصر «مصرفی » مورد نظر قرار داده‌اند . این دیدگاه كاملاً اقتصادی، می‌تواند برای پیش‌بینی بعضی امكانات، مفید واقع شود اما این چنین «ساده ـ انگاری »در فهم و درك فرهنگ، منجر به شناخت واقعی نیازهای افراد جامعه و گروهای اجتماعی نخواهد شد و در غایت باعث اشتباهات جبران‌ناپذیر می‌شود . در این نوشتار به اختصار سعی شده است تا مفاهیم اصلی و موضاعات محوری «فرهنگ » تبیین شود .
۱) مضامین و مفاهیم مختلف از فرهنگ
در متون كلاسیك علوم انسانی و براساس مطالعات جدید در زمینه فرهنگ، مفاهیم و مضامین گوناگونی از واژه فرهنگ ارائه شده است و ما در اینجا به دو مفهوم آن اشاره خواهیم كرد.
مفهوم نخست فرهنگ به مثابه توسعه و رشد شخصی در جامعه ومفهوم و دیگر فرهنگ اختصاصی جوامع یا محیط‌های اجتماعی خاص است . دربرخی از نوشته‌ها، فرهنگ قبل از هر چیز رشد جسم و روح تعریف شده‌ است: رشد متوازن و هماهنگ قوای ذهنی وتعادل در شناخت‌ها و آگاهی ها البته در این حالت، توصیف شهروند ایده‌ال قرن هفدهم اروپا مدنظر است كه هنوز نویسندگان روزگار ما به آن پای بندند. دراینجا مراد از فرهنگ هم عمل رشد دادن و متحول كردن خویشتن است و هم نتیجه‌ای كه برآن مترتب می‌شود، به عبارت دیگر آفریدن یك نوع آگاهی كه مستقیماً در زندگی اثر گذار است . گفتن ندارد كه پیوند بین آگاهی و تعهد از امور اساسی است .
در فرهنگ لغات آكادمی فرانسه در سال ۱۷۶۲ فرهنگ مراقبتی برای «هنر و روح » تعریف شده است . اما در زبان و ادبیات آلمانی، تمدن خصوصاً برآثاری مادی جامعه تاكید دارد، در حالی كه فرهنگ مربوط به آثار«روحی »است .لكن در زبان ادبیات فرانسه، تمدن مجموعه‌ای از هر دو حوزه است .
در مواردی ، فرهنگ در مقابل رشد وتوسعه طبیعت قرار می‌گیرد . گفتنی است كه فرهنگ نزد افراد و جوامع عبارت است از سلطه بیش از بیش برمحیط مادی و خویشتن از اینجاست كه پیوند دائمی بین مفهوم فرهنگ مفهوم پیشرفت فرد منوط است. در این مفهوم فرهنگ با زندگی جامعه‌گره می‌خورد .
انسان خویشتن را همیشه در جامعه‌ای معین و مشخص رشد و توسع می‌دهد و یا به عبارتی دیگر فرهنگ‌پذیر می‌سازد . در مفهوم دیگر، فرهنگ به خصوص منتسب به محیطی است كه شخص خود را در آن رشد وتوسعه می‌دهد. از این روست كه فرهنگ‌های مختلف پدید می‌آیند و در اینجا فرهنگ باید به لفظ جمع به كار رود . البته، همانند مفهوم اول، بازهم بین واژه تمدن وواژه فرهنگ ابهام وجود دارد . در متون قوم‌شناختی وجامعه‌شناختی فرانسوی ، مؤلفان برخلاف همتایان آلمانی شان برتفاوت میان تمدن مادی وغیرمادی تاكید داشته‌اند اما در عین حال برارتباط تنگاتنگ این دو هم انگشت گذاشته‌اند.این نگرش را به شكلی دیگر انسان‌شناسی فرهنگی انگلوساكسون اقتباس كرده است .
قدیمی‌ترین تعریفی كه اكثر مولفان به آن اشاره كردند تعریفی است كه تیلر در سال ۱۸۷۱ ارائه كرده است :
«فرهنگ عبارت است از (...) مجموعه پیچیده‌ای از آگاهی، اعتقادات، هنر ، اخلاق ، حقوق، آداب وتمام امكانات وتجارب بدست آمده انسان كه همانند عضوی از جامعه تلقی می‌شود»لوی اشتراوس، بعد از تبین گوناگونی‌ها دراشكال فرهنگی گروههای خاص، براین امر تاكید دارد كه در انتقال فرهنگی، سیستم روابط بین گروهای خاص، ضمن وحدت بخشیدن به تمام اشكال مختلف زندگی اجتماعی، دارای اهمیت فوق العاده‌ای است .
به هر حال، از دیدگاه گسترده‌تر، فرهنگ به مثابه اصل در سازمان جامعه عمل می‌كند. در عین حال، فرهنگ به عنوا قدرت تصفیه و انتخاب رشد وتوسعه هماهنگ به كار می‌رود. البته پارسونز، فرهنگ را با توصیف محیط برابر نمی‌داند و این نظر را یكسر رد می‌كند . وی معتقد است كه فرهنگ تنظیم كننده احساسات واعتقدات است . بنابراین فرهنگ معرف ارزش‌های مشتركی است كه در یك « نظام عمل اجتماعی » به مثابه اصل و معیار مطرح می‌شود . البته ماكس وبی هم چنین برداشتی از فرهنگ دارد: مفهوم فرهنگ در واقع یك مفهوم ارزشی است . بدیهی است، این مفهوم شرطی واقعی است كه امكان می‌دهد ارزشها و نمادها عمیقاً به تغییر شكل موادی كه آن را تولید می‌كند و یا نتیجه آن است ، وابسته و پیوسته باشند. یك فرهنگ را مجموعه‌ای از الگوها، تصاویر وبازنمایی‌ها آشكار می‌كند، مجموعه‌ای كه افراد جامعه به عنوان معیارو ملاك رفتارها، فعالیت‌ها ، نقش‌ها و نظام روابط اجتماعی خویش به كار می‌برند. البته، تعامل وروابط عمیق‌ بین مظاهر مادی و غیر مادی هم نقشی اساسی دارد.
۲) تعریف و وسعت فرهنگ
هنگامی كه افراد جامعه را به دو گروه «بافرهنگ» و « بی‌فرهنگ »تقسیم می‌كنند، این تقسیم بندی از تصور نادرست و عامیانه از جامعه‌ناشی می شود . هیچ فرد بزرگسال و طبیعی «بی فرهنگ » نیست . فرد در جریان جامعه‌پذیری، فرهنگ جامعه را به طریق مختلف كسب می‌كند. بنابراین فرهنگ را می‌توان به مجموع رفتارهای اكتسابی و ویژگی اعتقادی یك جامعه معین، تعریف كرد . مهمترین و اساسی‌ترین مفهوم در این تعریف، كلمه اكتسابی است كه فرهنگ را از رفتارهای برخاسته از وراثت و ویژگی‌های زیستی متمایز می‌كند . در اینجا، می‌توان فرهنگ را به صورت جامع‌تر، این گونه تعریف كرد: فرهنگ مجموعه بهم پیوسته‌ای از شیوه‌های تفكر ، احساس و عمل افراد زیادی است كه كم و بیش میان آنان مشخص و مشترك است و به دو شیوه عینی ونمادین به كار گرفته می‌شودواین افراد را به یك جمع خاص و متمایز بدل می‌كند.
بنابراین، جامعه را باید متشكل از گروهی از انسانها دانست كه در طول هزاران سال بایكدیگر زندگی كرده‌اند و در سرزمین معینی سكنی گزیده‌اند . سرانجام آنكه این گروه خود را به عنوان یك واحد اجتماعی متمایز از گروههای دیگر سازمان داده است . اعضای این جامعه همچنین فرهنگ مشتركی دارند از اینجاست كه می‌توان گفت، فرهنگ جدای جامعه یا جامعه جدای از فرهنگ نیست . هر گاه جامعه به وجود آید ، فرهنگ همخوان با آن نیز به وجود می‌آید .
۳) خصیصه‌های عمده فرهنگ
همانطور كه از تعریف ارائه شده بر می‌آید ، فرهنگ شامل همه فعالیت‌های بشری اعم از معرفتی، عاطفی، احساسی و یا حتی حسی ـ حركتی است. در اینجا تاكید بركنش با دیگر اعضای جامعه است . باید توجه داشت كه با وجود این كنش ، می‌توان به وجود فرهنگ پی برد و حد و حدود آن را معلوم كرد. و چون كنش افراد با یكدیگر با فرهنگ معینی انطباق می‌یابد، لذا، می‌توان كنش اشخاص را كنش اجتماعی هم نام نهاد.
از طرف دیگر ، شیوه‌های اندیشه، احساس و عمل كم و بیش شكلی معین و خاص به خود می‌گیرند و تقریباً به صورت رسمی درمی‌آید . این شیوه در ساخت‌های مختلف خود در قوانین، شعائر ، مراسم، تشریفات، شناخت علمی، تكنولوژی، علوم دینی بسیار مشهود و رسمی‌اند. اما اموری دیگر مانند، هنر، آداب ورسوم ، بعضی از مظاهر آداب و معاشرت، با درجات متفاوت كمتر رسمی می‌شوند . آنچه كه فرهنگ را می‌سازد، شیوه‌های فكر، احساس و عمل مشترك افراد متعدد است . البته تعددافراد چندان مهم نیست . مهم ان است كه شیوه‌های «بودن » به عنوان آرزو و آمال یا اموری بهنجار توسط عده نسبتاً كافی از افراد تلقی شود تا بتوان دریافت كه از قواعد زندگی اجتماعی نشات می‌گیرد كه خصوصیتی جمعی و بنابراین خصوصیتی اجتماعی دارد.
و اما خصیصه مهم دیگر فرهنگ شیوه اخذ و انتقال آن است . هیچ خصوصیت فرهنگی به طور زیستی یا ژنتیكی انتقال نمی‌یابد و هیچ خصیصه فرهنگی از بدو تولد در اندام زیستی انسان وجود ندارد: اخذ فرهنگ ناشی از اشكال مختلف سازو كارهای یادگیری است .
خصیصه‌های فرهنگی همانند ویژگی‌های طبیعی در همه اعضای یك جمع مشترك نیست. البته ویژگی‌های طبیعی ثمره وراثت‌اند در حالی كه ویژگی‌های فرهنگی «میراثی» هستند.
به این معنا كه فرد باید آن‌ها را بدست آورد و از آن خود سازد . برهمین اساس بعضی از محققان فرهنگ را میراث اجتماعی تعریف كرده‌اند .
سرانجام آنكه یكی از مهمترین خصیصه‌های فرهنگ،تشكیل مجموعه‌ای بهم پیوسته‌است به گونه‌ای كه می‌توان آن را یك نظام نامید، هر فرهنگ با توجه به ویژگی‌هایش، به شیوه‌ای سامان‌مند سازمان می‌یابد تا امكان و شرایط متقابل مؤثر را برای افراد و گروههای فراهم كند . در این جا به مجموعه پیچیده سازمان یافته فرهنگی، و عناصر منتسب به آن فرهنگ گفته می‌شود . و نیز عنصر فرهنگی، عبارت از، كوچكترین واحد فرهنگ است كه در اشكال گوناگون به صورت شینی، گزاره، تحرك یا نمادظاهر می‌شود . بنابراین، نهاد، الگوی سازمان یافته نظام روابط اجتماعی است كه در قالب آن، كاركردها و برآوردن نیازهای ضروری فردی و گروهی ممكن می‌شود . بیشتر صاحب‌نظران برای انجام دادن كاركردهای ضروری و تامین حیاتی اعضای جامعه، پنج نهاد اجتماعی اعضای جامعه، پنج نهاد اجتماعی اساسی را مطرح می‌كنند. این نهادها عبارتند از :
۱) نهادهای خانوادگی
۲) نهادهای پرورشی
۳) نهادهای سیاسی
۴) نهادهای اقتصادی
۵) نهادهای دینی
البته در ایجاد كه فرهنگ معین عوامل مختلفی نقش دارند كه از طریق اتصالهایی به هم پیوند می‌خورند و در نهایت «انسجام و هماهنگی عناصر را به وجود می‌آورند.
بنابراین وقتی در یخشی از فرهنگ تغییری صورت می‌گیرد، در بخشهای وابسته دیگر نیز تغییراتی پدید می‌آید . بدیهی است كه این اتصال و ارتباط همیشه از منطقی عقلانی پیروی نمی‌كند، بلكه اتصال و ارتباط را اعضای یك جامعه صرفاً به شكلی ذهنی حس و ادارك می‌كنند. از این رو، انسجام یك فرهنگ، در درجه اول ، یك واقعیت ذهنی است .
خصیصه ذهنی بودن نظام فرهنگی، آن را از نظام كنش اجتماعی متمایز می‌كند چون نتیجه‌گیری مستقیم مشاهده كننده است . در صورتی كه نظام فرهنگی خود در جهان واقعی وجود دارد و كنش گران اجتماعی آن را برای شخص مشاهده كننده فراهم می‌كنند .
۳) كاركردهای گوناگون فرهنگ
یكی از ویژگی‌های خاص انسان، توانایی و استعداد تكامل یافته او در برقراری ارتباطات نمادین است كه اكتساب فرهنگ را آسان و انتقال آن را از نسلی به نسل دیگر امكان‌پذیر می‌سازد .
ارتباط نمادین انسان به سه شیوه صورت می‌گیرد:
۱) شیوه زبان گفتاری
كه عبارت از الگوهای صوتی و معانی مرتبط و متصل بیكدیگر است . این شیوه اساساً آموزش و تعلیمات را در جامعه تسهیل می‌كند .
۲) شیوه زبان نوشتاری
این شیوه حفظ میراث فرهنگی جامعه را آسان‌تر می‌كند و عبارت است از تثبیت تصاویر و اشكال گفتار .
۳) شیوه زبان جسمانی و فیزیكی
این شیوه از ادب عامیانه جامعه برگرفته شده است و به معنای برقراری ارتباط با حركات بدن و به صورت ایما و اشاره و یا به عبارتی به شكل «ژست» است بنابراین فرهنگ به مثابه محتوای نمادی ارتباطات انسان، در درجه اول كاركردی اجتماعی دارد. بدین معنا كه فرهنگ، تعدادی از اشخاص را در یك جماعت یا گروه انسانی مشخص می‌كند. عواملی همچون سرزمین، روابط خونی، پیوستگی جغرافیایی، تقسیم كار، سلسه مراتب اجتماعی به عنوان عوامل عینی، خود در فرهنگ و به واسطه آن تعبیر و تفسیر می‌شوند . بنابراین فرهنگ به آنها معنا و برد و كاربردی ژرف‌تر می‌دهد، از این رو فرهنگ همچون جهانی فكری، اخلاقی و نمادی مشترك بین تعدادی از افراد است كه به واسطه آن ، این اشخاص می‌توانند با یكدیگر مرتبط شوند و هویت واحد پیدا كنند.بدین ترتیب، آنها روابط خویشاوندی و علایق مشترك، تفاوتها و تضادها را باز می‌شناسند و اینكه هر یك از افراد چه به طور فردی و چه به طور جمعی خود را عضو یك كل بداند كه برتر و فراتر از فردی فرد آنهاست .
انسان‌شناسی به ما آموخته است كه فرهنگ، محتوای شناختی دارد. یعنی تركیبی است از الگوهای رفتاری اكتسابی، عناصر موروثی و پذیرفته شده كه تمامی ادارك و احساس فردی را تحت تأثیر قرار می‌دهد . بدین ترتیب به اولین و مهمترین شناخت فرهنگ می‌رسیم كه تغییر شكل داده‌های جهان محسوس به اشكال نمادی است . در نتیجه در هر جامعه به عناصری آثار فرهنگی گفته می‌شود كه با این اشكال نممادی همره باشد از این رو آثار فرهنگی، اشیاء یا موضوعاتی نمادی‌اند كه محتوای آن‌ها نیز مبیّن حساسیت یك ملت یا قوم است كه در جریان تاریخ و وقایع مختلف شكل گرفته است . با توجه به مطالب بالا، می‌توان گفت كه فرهنگ از نظر روانشناسی نیز شكل دهی شخصیت افراد در یك جامعه را برعهده دارد. فرهنگ در واقع نوعی ظرف و قالب است كه شخصیت روانی افراد در آن و با آن شكل می‌گیرد . این قالب، اشكال تفكر، معرفت ، آراء و عقاید ، مجاری بیان احساسات ، وسایل رضایت‌مندی را به افراد جامعه ارئه می‌كند .
حال، اگر فرهنگ را به سان یك ظرف و قالب می‌پنداریم كه در هر جامعه‌ای به طور ناخودآگاه برشخصیت افراد تحمیل می‌شود ؛ گفتنی است كه این قالب قابلیت انعطاف و تطابق را نیز داراست. هر شخصی در جامعه، فرهنگ را به شیوه‌ای خاص تحلیل می‌كند و حق اختیار و انتخاب ارزش‌های مسلط و ارزشهای متغیر و با ارزشهای ترجیحی را برای خود محفوظ نگه‌ می‌دارد . همچون فرهنگ تا اندازه‌ای می‌تواند نوآوری رابرای افراد مجاز بداند و آن را ترغیب كند.
بنابراین افراد را در جریان امور قرار می‌دهد و منش‌های آنان را چنان هیأتی می‌بخشد كه بتوانند در بطن جامعه قرار گیرند و عمل كنند. البته گفتنی است كه كاركرد دوگانه جامعه شناختی و انسان‌شناختی فرهنگ به واسطه سازگاری انسان و جامعه تبیین‌پذیر است .
۴) فرهنگ‌پذیری، فرهنگ زدایی و دگرگونیهای فرهنگی
بررسی فرهنگی و نسان‌شناسی نشان داده است كه جامعه‌ای یكنواخت و یكدست اصلاً وجود ندارد . جوامع بشری شامل زیرگروهای مختلف فرهنگی است كه به تناوب ، الگوهای یكسره متضادی را عرضه می‌كنند .و این مسأله بازتاب تنش‌های مربوط به ضربه روحی فرهنگ‌پذیری است . بنابراین ، ما یكریز، این فرآیند و واكنش تدافعی ناشی از ناهماهنگی بین فرهنگ‌های استعماری و ملی، شهری و روستایی، جوانان و بزرگسالان را تجربه می‌كنیم .
فرهنگ یك جامعه ممكن است به دو صورت تغییر یابد . اول براساس عناصر و عوامل داخلی فرهنگ كه برحول محور ابداعات، اكتشافات و نوآوری‌ها می‌چرخد، و دوم برمبنای تماس با فرهنگ‌های دیگر ، به عبارتی براساس عناصر و عوامل خارجی . آنچه كه ما فرهنگ‌پذیری می‌نامیم ، در واقع نتیجه فرآیندی است كه عناصر و عوامل خارجی به وجود می‌آورند.
به طور كلی دو نوع فرهنگ‌پذیری را می‌توان بررسی و طرح كرد . نوع اول ، هنگامی است كه دو فرهنگ به طور مستمر با یكدیگر ارتباط و تماس دارند، بدون آنكه یكی بر دیگری سلطه نظامی یا سیاسی داشته باشد. این فرآیند را فرهنگ‌پذیری از نوع جذبی می‌نامیم. در این فرآیند هر فرهنگ به طور ارادی و آزادی عناصری از فرهنگ دیگر را با تغییر یا بدون تغییر می‌پذیرد و از آن خود می‌سازد . در اینجا ما با تعامل فرهنگی سروكار داریم . هر دو فرهنگ در این فرآیند خود را پربار می‌كنند و در واقع یك نوع تبادل فرهنگی در جهت غنی بخشیدن به یكدیگر صورت می‌گیرد.
دومین نوع فرهنگ‌پذیری، هنگامی است كه یك فرهنگ در برخورد خود با فرهنگ دیگر روشهای قهرآمیز و ابزارهای سلطه سیاسی ونظامی را به كار می‌گیرد . این نوع فرآیند فرهنگ‌پذیری به مراتب پیچیده‌تر و گسترده‌تر است و در سه شكل ظاهر می‌شود.
۱) اولین حالت عبارت است از «درون سازی . در این فرآیند فرهنگ مسلط رفته رفته فرهنگ تحت سلطه را كاملاً یا به طور جزیی در خود جذب می‌كند .
۲) دومین حالت ممكن «هم‌جوشی» است در این تركیب جدیدی از فرهنگ پدیدار می‌شود به عبارت دیگر ، عناصر فرهنگی گوناگون به صورت یك نظام فرهنگی بازسازی شده در می‌آید. اصولاً این فرآیند قسمتی از جمعیت جامعه را در بر می‌گید.
۳) سومین حالت از نوع «واكنشی » است. در این حالت اعضای فرهنگ مسلط در اتحاد با یكدیگر برعلیه آن قسمت از فرهنگ زیر سلطه كه جذب ناپذیر و استحاله‌ناپذیر است به ستیز و مبارزه می‌پردازد .
بدین سان ، فرهنگ‌پذیری به معنای اخص آن بین دو فرهنگ صورت نمی‌گیرد، بلكه یك فرهنگ در سرزمین خویش با عوامل وعناصر فرهنگ دیگر تماس برقرار می‌كند.
در این حالت، تغییر و تحرك فقط برای فرهنگ بیگانه مطلوب و خواستنی است . در یك مفهوم كلی‌تر، فرهنگ‌پذیری همیشه با مفهوم و پدیده جامعه‌پذیری اشتباه می‌شود.
جامعه‌پذیری مجموعه‌ای از فرآیندهاست كه به مدد آن یك فرد الگوهای رفتاری، مدل‌ها و هنجارهای یك گروه را فرامی‌گیرد ، به طوری كه توسط گروه پذیرفته می‌شود و بدون درگیری و تنش در فعالیت‌های گروه شركت می‌كند .
به عبارت دقیق‌تر هر نوع جامعه‌پذیری در چهار مرحله صورت می‌پذیرید : از یك طرف فردی كه در یك گروه اجتماعی پدیدار می‌شود باید بتدریج :
۱) در گروه وارد شود و برای خویش جا و مكانی بیابد.
۲) فرهنگ گروه را جذب كند و از آن خود سازد.
و اطرف دیگر گروه كه پذیرای فرد است باید :
۱) جایی و سهمی در گروه،فراخور فرد منظور نموده و نقش و عمل اجتماعی را برای وی تعیین كند.
۲) گروه فرهنگ خویش را به وی منتقل كند كه در اینجا عمل تربیتی صرف صورت می‌گیرد.
لكن ، مفهوم فرهنگ‌پذیری به تغییری اطلاق می‌شود كه در یك گروه فرهنگی به جهت تماس دائم با گروه دیگر و با فرهنگ دیگر به وجود می‌آید .
البته، این تغییر در سطوح نظام فرهنگی ، آرمان‌ها، امیالو الگوها و حتی تصورات ذهنی پدید می‌آید . این امر نیز به تمام جلوه‌های فرهنگی ربط می‌یابد بنابراین در این تغییر و تحول ما شاهد نوعی فرهنگ زدایی هستیم . فرهنگ‌زدایی هنگامی است كه یك گروه فرهنگی عناصر نظام فرهنگی خود را از دست داده باشد. امری كه در نهایت به از دست دادن رفتار مشخص ، عادات، سنت‌ها و هویت فرهنگی می‌انجامد . در این فرهنگ‌پذیری اجباری، فرهنگ مسلط در سخت‌ترین حالت، الگوهای هویتّی خود را به به وسیله نظام ارتباطات خویش به جامعه و فرهنگ تحت سلطه تحمیل می‌كند . در این جهت، گروه فرهنگی حاكم ، فشارهای فیزیكی، روان‌شناختی و حتی اقتصادی گوناگونی را بر جامعه تحت سلطه اعمال می‌كند تا آن را به پذیرفتن هویّت «غیر » مجبور سازد . در واقع هرفرد از جامعه تحت سلطه می‌باید، فرهنگ فردی و اجتماعی جامعه مسلط را بپذیرد و به معیارهای فرهنگ «غیر » رفتار كند.
یكی از روش‌های معمول، فشار روان‌شناختی است . در این روش از «هویّت منفی » استفاده می‌شود . بدین معنا كه هویت گروه مسلط ، آرمانی و هویت جامعه تحت سلطه كم اهمیت جلوه داده می‌شود . بنابراین هر تلاشی كه در جهت تطابق با هویّت تحمیلی صورت گیرد، به مثابه امتیاز ، اعتبار و كامروایی تلقی می‌گردد . نتیجه این فرهنگ‌پذیری اجباری اغلب ظهور یك فرهنگ پاره پاره است یعنی فرهنگی ناهماهنگ كه بر دو پایه و محور استوار است.
ـ یكی براساس فرهنگ درون خیز یا درون‌زاد كه معرف سنت‌های اجتماعی اصیل است.
ـ دیگری براساس فرهنگ برون‌زاد و برون خیز كه مبین تجدد و نوگرایی است .
این دو گانگی فرهنگی در تمام زمینه‌ها ، در تكنیك، سازمان‌های اجتماعی ، اقتصاد، دین ، هنر ... آشكار می‌شود.
وجود دو الگو و مدل ، یكی ارزشمند و دیگری منفی و طرد شده در كنار یكدیگر پدید آورنده دو گانگی است . پریشانی و از خود بیگانگی ناشی از این امر ، در جامعه تحت سلطه اجتناب‌پذیر است . در این شرایط، جامعه از خود بیگانه و از هم گسیخته ، باید دائماً انتخاب‌های محال انجام دهد.
فرد در این جامعه زندانی و اسیر علایق و امیال آنی است و هر رفتار با سرزنش وجدان و تلخكامی روبرو خواهد بود .
به هر روی، هیچ جامعه‌ای ایستا نیست . در حقیقت هر جامعه‌ای یكریز تغییر می‌كند.
چون جامعه در ذات خود پویا است . در كل دو نوع تغییر از هم قابل تفكیك است .
یكی تحول دیگری انقلاب هر دو آنها به عناصر درونی و بیرونی وابسته‌اند . این دو در نگاه اول بواسطه شدت و تندی و كندی و آرامی تغییر ایجاد شده از یكدیگر بازشناخته می‌شوند . در اینجا تغییرات ناگهانی را كه علل طبیعی دارند،مستسنی می‌كنیم ، مانند تغییرات ناگهانی جوی. البته می‌توان پرسید كه آیا انسان در این تغییر ناگهانی نقش داشته است یا خیر .
به هر حال ، این دو شكل از دگرگونی بر یك تغییر واقعی منطبق نخواهد بود مگر اینكه این تغییرات فرهنگ را تحت تأثیر قرار دهد. چون تغییر اجتماعی ، در واقع ، یك تغییر فرهنگی است .
تحول ، كند و تدریجی است . به عبارت دیگر تحول فقط در یك دوره زمانی نسبتاً طولانی كه در ظاهر ثابت و غیر متغیر است پدید می‌آید . به طور نمونه، هر نوآوری درونی در هر زمینه‌ای یك تحول را به همراه خواهد داشت. ممكن است این نوآوری در ابعاد مادی و ابزاری، شدید و سریع ، ولی در بعد فرهنگی كند و تدریجی باشد . البته تحول یك پدیده افزایشی است و در نهایت در طول زمان به یك تغییر ناگهانی از نوع انقلاب منجر خواهد شد.
به هر حال ، به نظر می‌رسد كه امروزه، تكنولوژی و صنعت، یكی از مهمترین عوامل مؤثر در دگرگونی اجتماعی باشد. البته دگرگونی اجتماعی در ابعاد مادی و صنعتی ، بدین معنا نیست كه با همان سرعت و با همان وسعت دگرگونی ، تغییر فرهنگی هم به وجود خواهد آمد . به عبارت دیگر به اندازه دگرگونی صنعتی و تكنولوژیكی در روحیات، ارزشها و فرهنگ‌ها هم دگرگونی صورت گیرد.
۵) نیازها، امیال ، آرزوها و ارزشهای فرهنگی
در بحث از نیازهای فرهنگی جامعه و مشخص كردن آنها افزون برداشتن شناخت روشن از رفتارهای تمام اعضای جامعه، به توافق قبلی برسر تعریف مفهوم نیاز فرهنگی نیز نیاز داریم . در زمینه فرهنگی ، نسبتی كه بین نیازها، آرزوهاو آرمان‌ها وجود دارند بیش از هر حیطه دیگری دارای اهمیت است ، به ویژه هنگامی كه درباره امیال و اشتیاق نیازهای جدید در جامعه سخن به میان می‌آید .
بدیهی است كه نیازهاو اشتیاق‌ها از طرفی به نظام اقتصادی ، شرایط مادی جامعه و از طرف دیگر به جهان‌بینی، بازنمایی‌ها و در نهایت به نظام ارزشی محیط‌های گوناگون جامعه وابسته است . البته باید بین فرهنگ رسمی و فرهنگ آرزو و آرمانی تفاوت قائل شد.
در این بررسی اولین مشكل در سطح به كارگیری مفاهیم ظاهر می‌شود . اغلب از ارضاء نیازها و پاسخ‌گویی به آرزوها و امیال سخن می‌گوئیم، بدون اینكه مفهوم و معنای این واژه‌ها را به صراحت تبیین كرده باشیم .
نیازها یا براساس شرایط اجتماعی ـ محلی پدید می‌آیند و یا بر مبنای شرایط فردی ـخانوادگی . برای نمونه، نیاز محله‌ای از شهر به خانه فرهنگ یا سالن ورزش فقط در ارتباط با فهم و در ك طبیعت نیازهایی كه باید برآورده كرد معنا می‌یابد .
همچنین فهم و درك وضع رودر اینجا، بیش از هر حیطه دیگر اجتماعی برای درك و فهم نیازهای جدید، شناخت نوع ارتباط بین نیازهای « الزامی » و نیازهای «آرمانی » لازم و ضروری است. این نیازها و این تمایلات به نظام اقتصادی ، شرایط مادی زندگی ، بازنمایی ها و نظام ارزشی محیط‌های مختلف اجتماعی متحول وابسته و پیوسته است . نیازهای «الزامی » ، نیازهایی هستند كه برآوردن آن‌ها برای ادامه زندگی ضروری است و بنابراین ، قابل چشم‌پوشی نیست . در حالی كه نیازهای «آرزویی و آرمانی »تنها ممكن است شرایط رشد و تكامل افراد جامعه را مهیا و تسهیل كند. البته باید توجه داشت كه نیازهای «الزامی» در یك جامعه همیشه و قهراً مهمتر نیستند، بلكه آنچه اهمیت دارد تشخیص اولویت‌هاست . بحث تشخیص اولویت‌ها در كشوری قحطی زده ، كه به نیازهای غذایی اساسی‌اش اولویت می‌دهد یكسره بی معناست بدیهی است كه هر نیازی در دراز مدت ، باید جای خود را در سلسله مراتب نیازها بر حسب زمینه فرهنگی و نظام ارزشی‌اش بیابد . با این اوصاف، تشخیص‌های دیگر، همانند نیازهای ارضاء شدنی و ارضاء نشدنی معانی گوناگونی به خود می‌گیرند. برای نمونه نیاز به آموزش عالی و یا نیاز به زمینه فرهنگی خاص می‌تواند به مثابه نیاز ارضاء شدنی برای افراد متمكن و مرفه تلقی شود. ولی برای افراد مستمند و نیازمند صورت دیگر بگیرد . به هر حال هر برنامه‌ریزی باید سلسله مراتب نیازها را كه دائماً تغییر شكل می‌دهد مد نظر قرار دهد. نیازهایی كه قابل تعریف نیستند و دائماً تغییر می‌كنند و نیازمند اصلاح وهدایت‌اند. پرسش این است كه نیازها چگونه متحول می‌شوند و فرهنگ در این میان چگونه توسعه می‌آید؟ بدیهی است كه تحول علمی و تكنولوژیكی و تحول نیازها و تغییر نظام ارزشی در جامعه به هم پیوسته ووابسته است. اما در اینجا دو سئوال اساسی مطرح می‌شود كه باید به آن پاسخ داد.
از این طرف ، ارتباط بین تحول علمی ، تكنولوژیكی و تغییر نظام ارزشی محدود و جزیی است . بنابراین باید بدانیم این ارتباط در چه حد و اندازه است ؟ از طرف دیگر ، برای فهم و درك تحول نیازها، می‌باید بدانیم ، چگونه این نیازها ظاهر می‌شوند.در خصوص سئوال نخست، باید متذكر شویم كه تحول علمی و تكنولوژیكی به طور طبیعی و مستمر سطوح ارزشهای جامعه را تغییر می‌دهد. چون كه داده‌های جدید درباره انسان و جهان در ضمیر و وجدان ما قهراً جهان‌شناسی مارا تغییر می‌دهد. و اما سئوال دوم كه به طور مستقیم با سئوال اول مرتبط است این است كه ، نیازهای جدید چگونه همراه با تحول تكنولوژیكی و توسعه اقتصادی ظاهر می‌شوند؟ دراینجا باید بین نیازهای«الزامی » و نیازهای «آرمانی » تفاوت قایل شویم . نیازهای «آرمانی » با تعلیم و تربیت ، فعالیت‌های هنری و فكری و ارتقاء سطح زندگی و فرهنگ عمومی افزایش می‌یابد . و رفته رفته برای همان گروه از افراد به مثابه نیازهای «الزامی » جلوه می‌كند . به طور نمونه ، نیازبه آموزش و پرورش تا حد دیپلم برای تمام مردم ایران در پنجاه سال گذشته به مثابه یك نیاز «آرزویی » بود ، در حالی‌كه امروز نیاز «الزامی » تبدیل شده است در گذشته نیاز فعالیت‌های پرورشی و به كارگیری مبهم پرورشی در مدرسه به مشابه یك نیاز آروزیی بود . در حالی كه اكنون یك نیاز الزامی و حتی اجباری است .
به هر حال ، توسعه فرهنگی خود به خود با توسعه اقتصادی و یا توسعه و رشد اجتماعی همراه نیست . زیرا یك جامعه راحت طلب و رفاه‌جو و تفریح محور امكان دست‌رسی به رشد اقتصادی را پیدا می‌كنید، بدون این كه سطح فرهنگی افراد آن رشد كرده باشد. سینما ، تلویزیون و حتی مدرسه هم می‌تواند ابزار مفید و گسترده‌ای برای كسب درآمد و یا هدایت آحاد مردم باشند بدون این كه لازم باشد اعضاء جامعه اندیشه كنند. به هر حال ، ارضاء نیازهایی كه به تدریج و بعد از تمنا و تقاضای آن متحول شده است ، می‌تواند به سهولت دراین مسیر قرار گیرد.
بنابراین، تنها چاره‌كار ، توجه به هنگام، به آرزوها و امیال جامعه است كه به تدریج و در گذر زمان پدیدار می‌شوند .
به همین دلیل، تحقیق و بررسی چگونگی به وجود آمدن این آرزوها و آرمانها به مثابه تلاشی فوری و الزامی در جامعه مطرح می‌شود. كفتنی است كه آرزوها و نیازهای آرمانی فقط در نتیجه وجود زمینه مساعد اقتصادی اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ظاهر می‌شوند . آرزوها و آرمان‌ها در سطوح پائین جامعه نیز وجود دارد، لكن شرایط و مصداق ظهور نمی‌یابند. مگر اینكه خود آگاهی فردی و گروهی شرایط ظهور را مهیا سازد .
منابع و ماخذ
الف : فارسی
۱ ـ مندراس ، هانری ـ گورویچ ، ژرژ، مبانی جامعه‌شناسی ترجمه باقرپرهام، امیر كبیر ، ۱۳۶۹
۲ـ با تومور، تی، جی، جامعه‌شناسی، ترجمه سید حسن منصورسید حسن حسینی كلجاهی ،انتشارات امیر كبیر ، ۱۳۵۷
۳ـ نراقی ـ احسان ، علوم اجتماعی و سیر تكوینی آن ، انتشارات نیكان ۱۳۶۳
۴ـ پیام یونسكو : دهه جهانی توسعه فرهنگ آذر ماه ۱۳۶۷
۵ـ برمن ادوارد ، كنترل فرهنگ ترجمه دكتر حمید الیاسی ، نشر نی ، ۱۳۷۳
ب : خارجی
۱) RBDEL MALEV ANOUAR / LA DIA LECTIQUESOCIALESEVIL /۱۹۷۲
۲) ARZO/ CH PEOLES SANS PASSE ET NOU ELLE ORDRE PLANETAIRE LE _ MONDE_ DIPLOMATIQUE/
۳) MARS/ ۱۹۸۱
۳) DURAND. C. SCIENCE DE L HOMME ET TRADITION / BERC. ۱, ۱۹۷۶
۴) LE COURRIER DE LUNESCO /. PEIPLES ET CUL TURES / GULLET ۱۹۸۲
۵) ROCHER / G/LE CHAGEMENT COCIELLI
منبع : شورای فرهنگ عمومی