جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


نقش آب در ادبیات


نقش آب در ادبیات
● ”مثنوی معنوی“
کتاب شریف مثنوی معنوی جلال‌الدین محمد مولوی را در پیش رو می‌گشائیم. بدین گونه باب حکمت و معرفت والای این شاعر بلندمرتبه را در برابر خود داریم. حکمت و معرفتی که پایه‌های مستحکم فرهنگ فرا مرتبه ایرانی را بنا نهاده است.
بحث ما در این سلسله مقالات، تفسیر و تأویل کلیات این کتاب ارجمند نیست، بلکه تنها به واژه حیات بخش آب نظر داریم که بر حسب مورد، نسبت به آن نگاهی در خور توجه خواهیم نمود تا در واقع، اهمیت و ارزش حیاتی و محتوای این واژه مقدس را برای خوانندگان گرامی برجسته نمائیم و از دریای پرفیض این شاعر پاک نهاد قطرات فرح‌بخشی را انتخاب نموده و جسم و روح خود را با آن، جلانی تازه بخشیم.
اولین بیت مثنوی که از واژه آب استفاده کرده است در بیت هفدهم است که می‌فرماید:
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هر که بی‌روزیست روزش دیر شد
مولانا، آب را برای ماهی و عشق راستین را برای انسان مایه حیات می‌داند و همانگونه که حسن و کمال معشوق مطلق، نهایتی ندارد، سوز و گداز عاشقان راه حقیقت هم بی‌پایان است و بدنسان هیچگاه سیری و بی‌نیازی در این خط سیر به‌وجود نمی‌آید و همواره در راه طلب معرفت، رهسپری خستگی‌ناپذیرند تا به هدف غائی خود نائل آیند.
بدینگونه مولانا، با اهمیت‌ترین مضمون سخن خود را با استعانت از واژه آب بیان داشته است.
در ردیف ۲۵ و ۲۶ مثنوی می‌خوانیم:
گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
چند گنجد؟ قست یک روزه‌ای!
کوزه چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد، پر در نشد
می‌گوید: اگر دریائی را هم برای خود جمع کنی، بیش از قسمت یک روز خود را نمی‌توانی بنوشی. گنجایش خورد و خوراک در حد معینی اس. آنچه بیش از اندازه خود فراهم کرده‌ای، دیگر از آن تو نیست.
آنجا که می‌گوید، کوزه چشم حریصان پر نشد، از دیدگاه حریصان گفته است و الا کوزه لبریز هم شده است. منتها حریصان، این واقعیت عینی را نمی‌توانند ببینند و همچنان در پی بیش و بیشتر آن می‌گردند.
شاهد مثالی که در مصرع بعد آمده، مشعر بر آن است که صدف با قطره‌ای قاننع شده و آب فرو بسته، تا زمانی که آن قطره مبدل به دُر شده است و اگر جز این بود و همچنان دهان می‌گشود و طالب بیشتر از حد خود را داشت، بدیهی است که به آن مقام ارجمند نمی‌رسید. در اینجا مولانا مقام استغنا و قانع بودن به روزی مقصوم را، بسیار موجز و زیبا، بیان داشته اس.
در حکایت کنیزک و پادشاه ردیف ۴۰ و ۴۱ می‌خوانیم:
آن یکی خر داشت پالانس نبود
یافت پالان، گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب می‌نامد به دست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
اشاره به این معنا است که مراد انسان هرگز به‌طور کامل حاصل نمی‌شود و هر موقعیتی قرین شکستی می‌باشد. وقتی چیزی به‌دست می‌آوریم، طبعاً چیز دیگری را از دست می‌دهیم.
ردیف ۲۶۹ و ۲۷۰
هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
هر دو گن آهو گیا خوردندو آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب
هر دو صورت گر به‌هم ماند رواست
آب تلخ و آب شیرین را صفاست
جز که صاحب فوق بشناسد بیاب
او شناسد آب خوش از شوره آب
صفات مرد کامل و مرد گمراه را بیان می‌کند و آب تلخ و شیرین مثالی از آن است: انسان کامل ذائقه‌ای دوست دارد و تمیز نیک و بد را به خوبی قادر است و انسان گمراه به عکس در تشخیص نیک و بد عاجز است.
ردیف: ۲۹۷
حرف ظرف آمد، در او معنی چو آب
بحر معنی، عنده ام‌الکتاب
ام‌الکتاب در زبان شرع، لوح محفوظ است که شامل کلیت علوم حق تعالی است و معنای بیت بدین‌گونه است که عقل انسان ظرفیت روبروئی با حقایق الهی را ندارد.
ردیف: ۲۳۹
او وزیری داشت گبر و عشوه ده
کاو بر آب از مکر، بر بستی گره
کنایه از امری محال است. وقتی بخواهند مهارت کسی را در کاری به مثل بیان کنند می‌گویند او به آب گره می‌زند در حالی که آب سیال است و چنین کاری ناممکن.
گره به باد زدن نیز در مثل امده است.
ردیف: ۵۰۶
نیست یکرنگی کز و خیزد ملال
پل مثال ماهی و آب زلال
این بیت اشاره به داستان عیسی دارد که مادرش او را به صباغ سپرد تا رنگرزی بیاموزد و لیکن عیسی بنا به طبع یکرنگ خود، همه را به یک رنگ درمی‌آورد.
یک روز صباغ جامه‌ها را به رنگی که می‌خواست نشانه زد و به عیسی سپرد تا رنگ کند. عیسی همه را در یک خم فرو برد اما در آخر کار جامه‌ها به رنگی درآمد که صباغ خواسته بود.
مولانا، ماهی و آب زلال را به مثابه رابطه انسان پاک با دریای معرفت حق می‌داند، به‌طوری که کارهای او مطابق طبع حقیقت جویش به پیش می‌رود.
بیت ۵۴۱
روح می‌بردت سوی چرخ برین
سوی آب و گل شدی در اسفلین
واژه اسفلین جمع اسف به معنای فرومایه‌تر است.
این بیت خطاب به انسان‌های به معرفت نرسیده است و می‌گوید، تو به‌جای اینکه از روح خود که در مسیر معرفت الهی است متابعت کنی، به جهان مادی پست کشیده شدی و بدنسان خود را مسخ کرده‌ای. در ادامه این مقال در بیت ۵۶۷ می‌خوانیم.
جمله در خشکی چو ماهی می‌طپند
آب را بگشا، ز جو بردار بند
آب گشودن، راه گشودن، گره‌گشائی، مشکل گشائی برای انسان‌های نیازمند، از صفات مردان خاص خداست. کسانی‌که توفیق آن را پیدا کنند، از سعادتمندان و رستگارانند.
رسول راهنما
منبع : مجله مهر آب