یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


آمریکایی‌هایی با نقاب اسپارت‌ها


آمریکایی‌هایی با نقاب اسپارت‌ها
● همه آنچه می خواهید درباره «۳۰۰» بدانید
۱) پیش پرداخت
تعطیلات نوروز امسال فرصت مناسبی بود تا بتوانم یك نسخه تقریباً با كیفیت از فیلم «۳۰۰» را پیدا كنم و ببینم. تا قبل از این هیچ اظهارنظری درباره فیلم نكرده بودم و اعتراف می كنم در خیالم حس می كردم باز داریم یك موضوع را بزرگ می كنیم و یا این كه وقتی از یك كتاب مصور (كمیك بوك) اثری به تصویر كشیده می شود، نباید زیاد آن راجدی گرفت و این جور چیزها... تا این كه فیلم را دیدم. بی اغراق بگویم، از اواسط «۳۰۰» از این كه دارم این تصاویر مضحك و تحقیرآمیز و دشنامهای تصویری را می بینم و كاری هم نمی توانم بكنم، احساس سردرد و شرمندگی عجیبی كردم. «۳۰۰» آن چیزهایی كه تا به حال درباره اش خوانده اید نیست، بلكه بسیار از آن افتضاح تر و مزخرف تر است!
بگذارید برای این كه تصویر كلی و تقریباً جامعی از ماجرا دستمان بیاید، چند پیش زمینه بگویم تا برسیم به خود فیلم ...
۲) تاریخ
یك بار دیگر در نقد و بررسی فیلم «اسكندر» آقای الیور استون هم گفته بودم كه تاریخ به جای مانده از دوران طلایی هخامنشیان (حتی تا ساسانیان) كه دوران افول روم و یونان باستان بوده، چیزی نیست جز یك تحریف روشن از سوی منابع غربی، همانها كه برای جبران تلخكامی در فتوحات ایرانیها و تمدن و فلسفه و دولت مقتدر هخامنشی ها، افسانه ای مثل «اسكندر مقدونی» ساختند و تا هند راهی اش كردند یا واقعه ای غلو شده از روایت جنگ «ترموپیل» ارایه كردند.
بیشتر این آتشها هم از گور یك مورخ یونانی به نام «هرودت» بلند می شود! آقای هرودت جزو آن دسته تاریخ نویسانی است كه هیچ اتفاقی از زیر دستانش در نرفته و معلوم نیست چه طور توانسته این همه رویدادهای تاریخی را مثل فرفره بنویسد! پر واضح است كه طی سالها به حجم كتاب هرودت اضافه شد و غربی های مستأصل در برابر شرقی ها (آن سالها)، تنها كاری كه می توانستند بكنند افزودن افسانه ها و آرزوهایشان بر صفحات این كتاب تاریخ بوده است. شاید آنها تصور نمی كردند همین دروغ ها و خیال پردازی ها روزی بشود سند تاریخی و حتی در مدارس ایران و چین و ایتالیا و مكزیك تدریس شود!
اما برگردیم بر سر نبرد «ترموپیل». خشایارشاه یكی از مقتدرترین فرمانروایان جهان در ۵ قرن قبل از میلاد تصمیم می گیرد مزاحمان یونانی را از سر راه بردارد. یونانی ها در آن زمان با حمله های شبانه به مرزهای غربی ایران، به سرقت و دزدی از مردم می پرداختند و این یكی از دلایل لشكركشی به سرزمین های غربی بوده است.
به هر حال، آنچه واقعیت است اینكه خشایارشاه با سپاهی گران، منظم و با اقتدار كامل در سال ۴۸۰ قبل از میلاد به یونان حمله می كند و پس از فتح اكثر سرزمینهای همجوار، در ورودی سرزمین یونان و در مكانی به نام «ترموپیل» با مقاومت چند هزار سرباز اسپارتی (سرزمینی در همسایگی یونان) مواجه می شود. اسپارتی ها تا آخرین نفر مقابل سپاه عظیم ایران مقاومت می كنند، اما در نهایت همگی كشته می شوند و بعد هم جنگ در سرزمین یونان به نفع هخامنشی ها به پایان می رسد. (در زمان خشایار چند نبرد بین ایران و یونان روی داد كه اكثر آنها به نفع طرف ایرانی پایان یافت).
اما آنچه در تاریخ هرودت آمده، روی مضحك دیگری دارد. اول این كه در چندین منبع، تعداد ارتش ایرانیها با اعداد مختلفی ذكر شده؛ از حداقل ۲۸۰ هزار نفر تا ۲ میلیون ۳۰۰ هزار نفر! در یكی از روایتهای هرودتی، این رقم آخر به علاوه ۵ هزار كشتی مجهز جنگی مثل مور و ملخ می ریزند بر سر یونانی ها!! این بیشترین تعداد سرباز برای یك جنگ تاریخی است كه جناب هرودت زحمت نگارش آن را كشیده اند؛ آن هم در مقابل ۳۰۰ اسپارتانی! البته در منابع واقعی تر، تعداد مدافعان حتی تا ۵۰۰۰ نفر هم ذكر شده، ولی حتی اگر قبول كنیم آقایان فقط ۳۰۰ نفر بوده اند؛ اما این تعداد لشگریان ایرانی، دست افسانه ها را هم از پشت می بندد.
همین جا بد نیست یك گاف تاریخی را بگوییم و آن اینكه اسپارت و یونان دو دشمن همسایه قدیمی بوده اند و دائم با هم در حال جنگ. اسپارت یكی از سرزمینهای مجاور یونان (مثل تسپانی و لاسمونی) بوده كه همیشه به دلیل دادن باج و خراجهای زیاد با دولت حاكم مشكل داشته و برای همین هر مرد اسپارتی باید یك جنگجو می شده تا شر یونانی ها را كم كند. حالا چه می شود كه آنها برای نجات سرزمین یونان طی ۳ روز جان خودشان را فدا می كنند، باید از آقای هرودت پرسید!
۳) كتاب
فرانك میلر استاد كتابهای كمیك، پرطرفدارترین كتابها در آمریكای شمالی و حتی اروپاست. چندی پیش رابرت رودریگوئز اقتباسی سینمایی از كتاب مصور «شهر گناه» او ساخت كه فیلم خوبی از كار درآمد. ویژگی كار «میلر» توجه بسیار زیاد بر روی گرافیك، تصویرسازیها و شخصیت پردازیهای كتابهایش است و همین باعث می شود قصه و داستان در آن نقش كمرنگ تری داشته باشد. اصلاً این خصلت كلی كمیك بوك هاست كه به جای پرداختن به پیرنگ داستانی، در خلق شخصیتهای افسانه ای و سوپر قهرمانان به شیوه تصویری پرطرفدار عمل می كنند (بتمن، سوپرمن، هالك، مرد عنكبوتی و...).
خود فرانك میلر می گوید پس از دیدن یك فیلم دهه شصتی درباره نبرد ترموپیل، به مصور كردن این واقعه علاقه مند شده و كتابی به نام «۳۰۰» را به بازار عرضه كرده است. یك روایت شخصی كه لااقل در شخصیتهایش هیچ عقبه تاریخی را رعایت نكرده و ماحصل تخیل و شخصیت سازی نویسنده است؛ البته باز هم می گویم نباید از یك كمیك بوك توقع داشت واقعی باشد كه فانتزی و تخیلی بودن لازمه اصلی این دست كتابهاست.
پس از موفقیت «شهر گناه» كه اولین فیلم تمام دیجیتالی و گرافیكی سینما بود و این دست فیلمها كه به تازگی روند ساختشان سرعت گرفته تماماً در استودیو و با پرده سبز تصویربرداری می شوند و هیچ كدام از چیزهایی كه روی پرده می بینید به غیر از بازیگرها، واقعی نیستند. ساختمانها، خیابانها، مناظر طبیعی و... همه و همه ساخته رایانه های ابرقدرت هستند.هالیوود تصمیم گرفت «۳۰۰» را هم به همین شیوه به فیلم برگرداند، اما از آن جا كه انتظار موفقیت فیلم قبلی را نداشت، آن را به یك كارگردان معمولی «زاك اسنایدر» و بازیگران ناشناس و ارزان سپرد. «۳۰۰» طی ۲ ماه تصویربرداری شد و بعد چند گروه جلوه های ویژه، كار اصلی را روی فیلم آغاز كردند.
فیلم برای اولین بار در جشنواره «ونیز» اكران شد و تهیه كنندگان روی یك فروش معمولی در اكران آن بسنده كردند. حتی به دلیل ناشناس بودن بازیگران و ارزش بندی پایین «۳۰۰»، اكران فیلم یكی دو بار عقب افتاد، مثل قصه ساختش كه آن هم به دلیل شك و شبهه در فروش و استقبال عمومی، چند بار به تعویق افتاد.
۴) فیلم
باور كنید اگر ماجرایی مثل ۱۱ سپتامبر به وقوع نمی پیوست، هیچ گاه هالیوود به دنبال اقتباس سینمایی از «۳۰۰» نمی رفت، اما خب آن حادثه هنوز از یاد آمریكایی ها نرفته و یافتن مقصران آسیایی هنوز هم دغدغه آنهاست! اما در طی دو سال اخیر، تفاوتی كه این ماجرا كرده است، نشانه رفتن پیكان حملات از سمت عربها به سوی ایرانیان است. اگر تا ۵ سال پیش تصویر عرب تروریست و مسلمان بد بر پرده سینماها نقش می بست، حالا «ایرانی بد» است كه سوژه اصلی هالیوود شده است!
«۳۰۰» تماماً با همین هدف ساخته شده. فیلم را ببینید تا تأسف بخورید از اینكه چگونه هویت ایرانی و تمدن بی نظیر گذشته مان چنین خوار و خفیف شده است. باور كنید نمی خواهم حتی یكی از صحنه های آن را به یاد بیاورم، اما برای تحلیل بهتر مجبورم به چند مورد اشاره كنم:
سربازان ایرانی فیلم «۳۰۰» یك عده وحشی و بربر بی تمدن، ضعیف، نادان و بی عرضه هستند. البته زاك اسنایدر هیچ ابایی ندارد كه مثل فرانك میلر گروهی از ایرانیها را هم گوژپشتهایی زشت، غولهای وحشی ۳ متری و آدمخواره و جادوگران و ساحران معرفی كند. البته، قلم شرم دارد كه بگوید دراین فیلم سربازان ایرانی، همگی دارای انحرافهای اخلاقی معرفی شده اند. همین جا ذكر این نكته ضروری است كه طبق كتابهای تاریخی خود غربی ها، انحرافهای اخلاقی در آن سالها در یونان غوغا می كرد، به نحوی كه اسكندر خود یك بیمار جنسی بوده است.
خشایارشاه در این فیلم یك غول سیاه ۵/۲ متری است كه حلقه های مثلاً تزئینی از گوش و بینی و گونه و چانه اش آویزان است و تزئینات فلزی بدنش را پوشانده، صدایی دیو مانند و البته آرایشی غلیظ! سربازان یا سیاه هایی با چهره های طالبانی هستند یا نقاب بر صورت دارند تا چهره های سوخته و زشتشان دیده نشود. لباسهای آنها همه متعلق به اعراب است و...!
باور كنید این همه اشتباه تاریخی در یك فیلم نوبر است. البته نوبر كه نه، كاملاً جهت دار بودن این تصویرسازی در تك تك پلانها موج می زند. وحشی جلوه دادن نژاد فارسی و ایرانی و تصویرسازی طالبانی برای توجیه خیلی چیزها... این وسط اما سربازان اسپارت به رهبری «لئونیداس» یك سری آدمهای خوش تیپ، خوش عضله، با مرام و جنگنده هستند كه هر چند صحنه یك بار دور هم جمع می شوند، شعار می دهند، از حفظ سرزمین و اتحاد می گویند و اینكه تا پای جان می ایستند و بعد هم مثل ماشین شخم زنی دشمن را می كشند.
باور كنید كاری كه اسپارتی های «۳۰۰» می كنند، از عهده یك لشگر آرنولد و ترمیناتور و رمبو و سوپرمن هم برنمی آمد. هر اسپارتی به تنهایی هزاران ایرانی را می كشد و در پایان هر جنگ نیز كوهی از كشته ها درست می كنند و باز فریاد غرور سر می دهند. جالب است كه این وسط برای به تصویر كشیدن قدرت بیش از حد اسپارت ها، ارتش فیلهای عظیم و كرگدن های غول مانند ایرانی ها نیز توسط دو سه نفر آنها نابود می شود!
باور كنید فیلم، معجونی مزخرف است دارای گاف های ناجور. این وسط اگر از قصه فیلها و كرگدنها و گوژپشتها و غولهایی كه نژاد ایرانی دارند بگذریم، اینكه ایرانیها در فیلم بربر و وحشی خوانده می شوند اما ناوهای جنگی بسیار پیچیده و بزرگی دارند یا بمب های انفجاری تولید كرده اند كه اسپارت ها در خواب شب هم ندیده اند را به چه حسابی می گذارید؟
به شدت معتقدم اسپارت ها نماینده آمریكایی ها هستند كه می خواهند پس از حادثه ۱۱ سپتامبر انتقام خود را از ایرانی و عرب و مسلمان بگیرند. برای همین از هیچ چیزی دریغ نمی كنند. برخی دیالوگهای فیلم آن قدر زشت و وقیح است كه حتی نمی توان مضمون آنها را بیان كرد. متأسفانه دستاویز دیگر سازندگان اثر، مذهبی و دینی جلوه دادن اسپارت ها در برابر بی دینی ایرانیهاست. تقریباً موقع هر جنگ لئونیداس و ارتشش از خدایان و الهه ها كمك می گیرند، اما در آن طرف، ایرانی ها نه تنها هیچ اعتقاد مذهبی ندارند، بلكه اعتقادات اسپارتی ها را هم به سخره می گیرند. هیچ كس نیست نداند حتی همان موقع هم ایرانیها تنها ملتی بودند كه به خدای واحد اعتقاد داشتند و پیرو پیامبری الهی بودند و این یونانی ها بودند كه به اندازه انگشتان دست و پا خدا و دو برابر آن الهه داشته اند!
بگذریم. سخن در باب «۳۰۰» یك ویژه نامه جداگانه می خواهد، اما ذكر چند نكته در پایان ضروری است. اول این كه طبق تاریخ، اسپارتها وحشی ترین اقوام زمان خود بودند و در توحش دست كمی از حیوانات نداشته اند. آنها از كشتن دوست خود نیز برای نشان دادن شجاعت باكی نداشتند و طبق نص صریح تاریخ، یكی از تفریحاتشان كشتن وحشیانه آدم هایی از طبقه ضعیف و فقرا بوده است. حالا چه طور این بندگان خدا این قدر خوب و مثبت شده اند وایرانیهایی كه در تاریخ مظهر رحمت و مهربانی و تمدن و فرهنگ هستند، بربر شده اند باید از گردانندگان صهیونیست هالیوود پرسید.
دیگر اینكه خشایارشاه طبق همین تاریخ نوشته یونانی ها، زیباترین شاه هخامنشی بوده كه در بین تمام سربازان خودی و دشمن، بهترین و برازنده ترین لباس، جواهرات و چهره را داشته است. حالا چه طور اسنایدر این قسمت را حذف كرده و آن غول سیاه زن نما را جایگزین خشایارشاه كرده، باز هم...
اما مهمترین نكته، فروش عجیب فیلم است. فروش ۷۰ میلیونی یك فیلم در افتتاحیه تقریباً یك رؤیاست و در هر سال شاید فقط یك فیلم بتواند (شاید) به آن دست پیدا كند. آن هم فیلمهایی كه یا ستارگان معروفی دارند، یا كارگردان سرشناسی یا شخصیت محبوبی. به عنوان مثال، فیلم امسال اسكورسیزی با این همه ستاره فقط ۲۰ میلیون فروش افتتاحیه داشت. اما این فروش عجیب نشان از دو چیز دارد؛ اول این كه تبلیغات وسیعی روی «۳۰۰» انجام شده تا هر چه بیشتر آمریكایی ها كار را ببینند و نظرشان نسبت به ایران و ایرانی عوض شود و دوم این كه پروژه ضد ایرانی هالیوود وارد مرحله جدیدی شده است.
اگر ما موقع اكران «اسكندر» ساكت شدیم و به طمع به تصویر كشیدن تخت جمشید، آن نمایش اسف بار از دربار ایران را نادیده گرفتیم، حالا دیگر باید سرمان را پایین بیندازیم و افسوس بخوریم كه یك فیلم خوش ساخت و پر رنگ و لعاب خوب (و انصافاً با نورپردازی و رنگ بندی و گرافیك تصویری بالا) چه طور گذشته ما را به سخره گرفته است. البته هنوز هم هست. ۲ فیلم دیگر ضد ایرانی در هالیوود تولید شده كه به همین زودی اكران می شوند ولی آیا به غیر از اعتراض و نقد نوشتن و افسوس خوردن چه كار دیگری می توان كرد؟!
وحید ضرابی نسب
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید