شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا
طریق صدق بیاموز از آب صاف ای دل
نوروز پیر و جوان و کودک نمیشناسد، همه را به وجد میآورد. در این میان شاعر و نویسندگان جای خود را دارند. آنان که به هر مناسبتی قریحه خویش را در بوته آزمون قرار میدهند، به هنگام قهار و نوروز هم سعی میکنند از جماعت عقب نمانند.
▪ شد فصل بهار و عیش مستان
”نسیم شمال“ در سال ۱۲۸۷ هجری قمری در قزوین به دنیا آمد. پس از سفر به عتبات عالیات در نوجوانی به ایران برگشت و در سال ۱۳۲۵ روزنامه فکاهی نسیم شمال را منتشر کرد. او از معروفترین شاعران دوران انقلاب مشروطه به شمار میرود. وی در سال ۱۳۵۲ چشم از جهان فرو بست.
درباره این مرد مبارز مرحوم سعید نفیسی نوشته است: ”از میان مردم بیرون آمد، با مردم زیست، در میان مردم فرو رفت و شاید هنوز در میان مردم باشد. این مرد نه وزیر شد، نه رئیس اداره شد، نه پولی بههم زد، نه خانه ساخت، نه ملک خرید، نه مالی کسی را با خود برد، نه خون کسی را به گردن گرفت. شاید روز ولادت او را کسی جشن نگرفت و من شاهدم که در مرگ او ختم هم نگذاشتند. سادهتر و بیادعاتر و کمآزارتر و صاحبدلتر و پاکدامنتر از او من کسی را ندیدهام.“
سرودهای از سید اشرفالدین قزوینی ”نسیم شمال“ به مناسبت نوروز که خواندنش خالی از لطف نیست.
عید آمد و ما قبا نداریم
با کهنه قبا صفا نداریم
آجیل و لباس و پول خوبست
اما چکنم که ما نداریم
خوبست بساط ساز و آواز
افسوس که ما صدا نداریم
عیدی بدهید فصل عید است
این عید برای ما سعید است
جمشید این بساط را چید
از جم به عجم مهین نوید است
شیرینی و هفتسین بیارید
ای هموطن مرا امید است
قلیان و گلاب و نقل و شربت
با چائی لاهیجان مفید است
صد شکر تمام شد زمستانژ
شد فصل بهار و عیش مستان
منقل بکشید سوی مطبخ
کرسی ببرید از شبستان
آن سینی هفتسین را بیارید
با سبزه و سنجد و سپستان
سورنج و سماق و سرکه و سیر
آرید به صفحه گلستان
▪ بهار را باور کن
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همهٔ چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچک یک پارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهٔ جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است.
باز کن پنجره را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سر و سینهٔ گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا این همه دلتنگ شدی
باز کن پنجرهها را
و بهاران را
باور کن
فریدون مشیری
▪ بهار و گل طربانگیز
بهار و گل طربانگیز گشت و توبه شکن
به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن
رسید باد صبا غنچه در هواداری
ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن
طریق صدق بیاموز از آب صاف ای دل
به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن
ز دستبرد صبا گرد گل کلاله نگر
شکنج گیسوی سنبل ببین به روی سمن
عروس غنچه رسید از حرم به طالع سعد
به عینه دل و دین میبرد به وجه حسن
صفیر بلبل شوریده و نفیر هزار
برای وصل گل آمد برون ز بیت حزن
حدیث صحبت خوبان و جام باد بگو
به قول حافظ و فتوی پیر صاحب فن
حافظ
▪ شکفته نوبهاری
ز هر شاخی شکفته نوبهاری
گرفته هر گلی بر کف نثاری
نوای بلبل و آوای دراج
شکیب عاشقان را داده تاراج
چنین فصلی بدین عاشق نوازی
خطا باشد خطا بیعشق بازی
خرامان خسرو و شیرین و شب و روز
بهر نزهت گهی شاد و دلافروز
گهی خوردند می در مرغزاری
گهی چیدند گل در کوهساری
ریاحین بر ریاحین باده در دست
به شهرود آمدند آن روز سرمست
نظامی گنجوی
▪ نوبهار آمد
طرب، ای دل، که نوبهار آمد
از صبا بوی زلف یار آمد
هان نظاره که گل جمال نمود
هین تماشا که نوبهار آمد
در رخ او جمال یار ببین
که گل از یار یادگار آمد
به تماشای باغ و بستان شو
که چمن خلد آشکار آمد
از صبا حال کوی یار بپرس
که سحرگاه از آن دیار آمد
بر در یار ما گذشت نسیم
زان گل افشان و مشکبار آمد
تا صبا زان چمن گل افشان شد
چون من از ضعف بیقرار آمد
دید چون عندلیب ضعف نسیم
به عیادت به مرغزار آمد
بلبل از شوق گل چنان نالید
که گل از وجد جان سپار آمد
های و هوی فتاد در گلزار
نالهٔ عاشقان زار آمد
گل مگر جلوه میکند در باغ
کز چمن نالهٔ هزار آمد
زرفشان میکند گل صد برگ
کش صبا دوش در کنار آمد
فخرالدین عراقی
▪ آواز خوش هزاردستان
برخیز که میرود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفسه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه میکند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم و عشق پنهان
بوی گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستار
بس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست برکنارست
آنک سر دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکند دوست
برهم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه میرسد دست
سهلست جفای بوستانبان
سعدی
منبع : ماهنامه پیام دریا
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران دولت حجاب رئیس جمهور پاکستان گشت ارشاد رئیسی دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی کارگران رهبر انقلاب سریلانکا
سیل سلامت قتل کنکور تهران سردار رادان سازمان سنجش آتش سوزی شهرداری تهران پلیس اصفهان زنان
قیمت دلار دلار سایپا خودرو قیمت خودرو تورم قیمت طلا بازار خودرو ارز مسکن بانک مرکزی ایران خودرو
کیومرث پوراحمد خودکشی تلویزیون سینمای ایران فیلم ترانه علیدوستی سریال گردشگری موسیقی مهران مدیری کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه روسیه چین حماس طالبان اوکراین ایالات متحده آمریکا طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس جام حذفی آلومینیوم اراک استقلال فوتسال بازی تراکتور بارسلونا باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران لیگ برتر انگلیس
هوش مصنوعی سامسونگ گوگل الماس همراه اول ناسا فیلترینگ
سازمان غذا و دارو مالاریا کاهش وزن آلزایمر زوال عقل