چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


شعر گفتار، معلق میان زمین و آسمان!


شعر گفتار، معلق میان زمین و آسمان!
شعر امروز فارسی پس از پشت‌سر گذاشتن تحولات چشمگیری در یکی، دو دهه اخیر، به مرحله‌ای رسیده است که نوعی موقعیت دوسویه برای آن رقم زده شده. برخی هنوز با بی‌اعتمادی به آن می‌نگرند و موقعیتی نامطمئن برایش پیش‌بینی می‌کنند و برخی نیز بر این باورند که هنوز آن «اتفاق نهایی» در شعر رخ نداده و شعر امروز ما در مرحله آزمون و تجربه است.
فرای این برخوردهای متناقض، جریان اصلی شعر فارسی در بستری مطمئن و با تکیه بر فرهنگ ملی و بومی، روندی روبه‌رشد داشته است، به‌گونه‌ای که امروز حتی می‌توان نوعی تغییر دوره ادبی نیز در شعر فارسی احساس کرد؛ تغییر دوره‌ای که برخی آن را «بازگشت ادبی» می‌نامند، بازگشت به اجرای راهکارها و پیشنهادهای نیما، اما نه در چارچوب اوزان عروضی و یا در قالب شعر نیمایی، بلکه با اجرایی مدرن از آن پیشنهادها و راهکارها.
از آنجا که با هر تغییر دوره ادبی، نوعی جناح‌بندی ادبی نیز شکل می‌گیرد، در همین جار و جنجال‌ها و آشفته‌بازار جناح‌های مختلف و مرزبندی‌های ناشیانه ادبی، جریان اصیل و اصلی شعری کم‌رنگ جلوه داده می‌شود و متاسفانه آنچه که باید در معرض دید مخاطب قرار بگیرد، پنهان می‌ماند. می‌ماند پیشگویی‌ها و پیشنهادهای نافرجام!
اگرچه در دهه ۷۰ پیش‌بینی‌ها و پیشگویی‌ها به‌گونه‌ای بود که جریان‌های انحرافی و افراطی را جریان غالب شعر می‌دانستند اما با گذر زمان هم‌اینک در اواخر دهه هشتاد به وضوح می‌بینیم آنان که بی‌راهه می‌رفتند، برگشته‌اند به اصل، وصل شده‌اند به میانه تا کاملا هدر نروند. این بازگشت ادبی را می‌توان پایان همه آنچه دانست که پیش‌تر از آن به‌عنوان بحران شعر فارسی یاد می‌شد، بازگشت به بستر شعری مطمئنی که پیش از این نادیده گرفته می‌شد، بستری مناسب با فرم ذهنی شاعر امروز و تکمیل‌کننده تحولات بسترهای شعری پیشین.
«لیلی‌لال» دومین مجموعه شعر حسین قنواتی با این پیشانی‌نوشت آغاز می‌شود:
«شعرهای این کتاب، تریبون اعتراض انسان‌هایی است به اشتباهات خرد جمعی و فردی، یعنی به واقعیت. انسان‌هایی که رنج می‌برند، پس هستند. اول انسان‌اند و بعد، آفریده‌ای زیبا با نام مستعار «زن»...»
اینکه شاعر سعی می‌کند همان باشد که شعر از او می‌خواهد، یکی از مهم‌ترین نکاتی است که می‌توان با بررسی آن به آسیب‌شناسی بخشی از شعر امروز پرداخت. برای مثال باید دید حسین قنواتی و شعر در کتاب «لیلی لال» به چنین تفاهمی رسیده‌اند یا نه!
شعرهای مجموعه «لیلی‌لال» را می‌توان از چند زاویه مورد کنکاش قرار داد اما چیزی که در برخورد اول بیش از همه به چشم می‌آید، لحن و آرایش زبانی قنواتی است.
بی‌گمان این لحن و این آرایش زبانی، یادآور لحن موسیقایی شعر گفتار است و نوعی تاثیر‌پذیری از شعر سیدعلی صالحی در آن مشهود است اما شاید اگر به خاستگاه اصلی شعر گفتار برگردیم و معیارهای آن را مرور کنیم، به توجیهی قانع‌کننده برای شعر قنواتی برسیم.
خاستگاه شعر گفتار برمی‌گردد به فضای نوستالژیک شعرهای فروغ و مویه‌هایی که همچون اورادی عاشقانه و غمگنانه در شعر او شنیده می‌شود. در دهه ۶۰، سیدعلی صالحی با زیرکی این فضای شعری را خارج از وزن شعر نیمایی و با لحنی موسیقایی ادامه داد که در آن از هم‌آوایی حروف (آلیتراسیون) و سادگی و لطافت زبانی استفاده می‌کرد. صالحی با اصرار و تکرار این زبان شعری را با عنوان شعر گفتار معرفی کرد. از نسل‌های بعدی نیز شاعرانی چون؛ سیروس جمالی، فرامرز سدهی و حسین قنواتی تحت تاثیر صالحی به شعر گفتار روی آوردند.
از سیروس جمالی که سال‌هاست خبری نیست. سدهی نیز رفته‌رفته شعر خود را از فضای شعری صالحی جدا کرد اما حسین قنواتی پس از مجموعه شعر «خانه‌ام نزدیک آزادی است» با انتشار مجموعه شعر «لیلی لال» نشان داده است که گویا همچنان به فضای شعر گفتار وفادار مانده است؛ با این تفاوت که این‌بار سعی کرده است تجربه‌های تازه‌تری در فضای شعر گفتار ارائه دهد:
«لباس کهنه‌ای اگر دارید/ خدا خیرتان بدهد/من قامتم را از چشم بد بپوشانم»
با توجه به نمونه‌هایی که شاعران شعر گفتار تاکنون ارائه داده‌اند می‌توان شعر گفتار را شعری معلق میان آسمان و زمین فرض کرد؛ شعری که مثل دعا و وردی عاشقانه از لبانی اندوهگین گریخته و در فضا سرگردان است. لحن شعر گفتار لحنی زنانه است سرشار از حسی نوستالژیک: «و این منم زنی تنها...»
از همه مهم‌تر لحن مادرانه شعر سیدعلی صالحی بیشترین تاثیر و نفوذ را میان خوانندگان شعر داشته است.
یکی از شاخصه‌های شعر قنواتی نیز سادگی و صداقت کلمات است با همان لحن مادرانه در فضای شعر گفتار. انگار تمام شعرهای قنواتی را زنی درمانده و مادری رنجور سروده است:
«پنهان روز و پوشیده در پلاس تاریک شب/در گلوی تو آهی است/که بی‌نام‌ترین دختران دریا/جز به خواب‌های دلخواه من نمی‌خوانند...»
لیلی در شعر قنواتی موجودی کاملا فراذهنی و تعمیم‌پذیر است، گاهی زنی بیوه و تنها گاه مادری داغدار.
تمام شعرهای مجموعه «لیلی لال» دارای یک پیشانی‌نوشت هستند که انگار بیشتر کارکرد معنایی دارند و وظیفه تکمیل فرم محتوایی شعر را به عهده دارند. این پیشانی‌نوشت‌ها،‌همچنین مخاطب را ارجاع می‌دهند به فضای خارج از متن و به نوعی مرز بین واقعیت و ذهنیت شاعر را برای مخاطب ترسیم می‌کنند:
«صبح زود یک شب دشوار/خانه‌ای در ناکجای شهر شلوغ/ زنی بی‌سرپناه، کنار پنجره‌ای در طبقه چندم. /(این زن سالی بعد از این شعر خود را فنا کرد)»
این پیشانی‌نوشت فضای واقعی و ملموس بیرون از متن را به تصویر می‌کشد و سطر داخل پرانتز نیز ذهنیت مخاطب را برای ارجاعی فرامتنی و فراذهنی در شعر آماده می‌کند:
طاقتم را به صبح رسانده‌ام/تنها و ترسیده/بی‌عاقبت/تا آفتاب آمده بوسه می‌زند/به ایستگاه هر روز باد/شلوغ و شلخته زیر پایش/شهر شکسته‌ها/و من که جایی ندارم/در خلوت این خانه چه می‌کنم/به فریب علاقه‌ای که هرگز ندیده‌ام/مانده‌ام خیره مانند یکی از این همه خسته‌ها/به جایم نمی‌آورد زندگی هنوز/روی دست دنیا مانده‌ام انگار/که آنی چشم ببندم از این بلندی رها کنم خود را/مثل این هزار و یک پرنده بی‌دلیل/از درد هزار و یک شب بی‌جهت/که معلومم نمی‌کند جان به در بیاورم/از خلوت خانه‌ها.
روایت شعرهای مجموعه «لیلی لال» روایت زنی است تنها و بی‌عاقبت، زنی که فقط زن نیست بلکه مادر است مادری که مقدس است و شاید به همین خاطر است که قنواتی سعی می‌کند در خیلی از جاها،‌لحن شعرهایش را با نوعی باستان‌گرایی به لحنی آسمانی و دعاگونه نزدیک کند و همچنین با استفاده از امکانات گویش‌های جنوبی کشور و هم‌آوایی حروف لحنی آهنگین به شعرش ببخشد:
آه.../لیلی لالی که منم/در این لیالی لا/ها می‌کنم هی/پلک بلور این شب سرماگرفته را...
شعر «در اقلیم خواب‌های...» تنها شعری است که در مجموعه «لیلی لال» راوی آن مردی است که روایت زن درونش را بیان می‌کند. روایت مادری که در پستوی دل هر مردی پنهان است.
راوی در این شعر از پیراهن مادرش روایت می‌کند و از لابه‌لای رنگ‌های پیراهن مادرش به گذشته نقب می‌زند و فصل‌های سالیان عمرش را به تصویر می‌کشد: سفید،‌سیاه، سبز، زرد، سیاه، سفید.
آه.../ لیلی لالی که منم/در این لیالی لا/ها می‌کنم هی/پلک بلور این شب سرماگرفته را/تا باز کند به چشم روشنی آغوشش را پنجره/رو به ایستگاه مرداب خواب‌زده
در صبح زودی که موهایم را می‌سپارم در پنجه‌های باد و پیراهن مادرم را می‌دوزم و...
باز خواب‌های خوبم ندیده مانده بیدار می‌شوم/رخت‌های چرک جهان/چشم به راه من‌اند.
شاید کاغذ مچاله در خواب‌های راوی همان شناسنامه زن است و پیراهن مادر تنها ارثیه‌ای است که برای خواب‌های ندیده و بی‌خوابی به «لیلی لال» می‌رسد تا همیشه هراسان از خواب بیدار شود و ببیند «رخت‌های چرک جهان» چشم به‌راه اویند!
فریادشیری
منبع : روزنامه تهران امروز