شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


معماری و ساحت کلمات


معماری و ساحت کلمات
دکتر آرش قراگوزلو، دکترای تخصصی ادبیات و هنر از دانشگاه تهران با حوزه پژوهش هنر دارد، بخصوص هنرهای تطبیقی که حدود یک دهه است در دانشگاههای تهران و مشهد به تدریس و پژوهش در دروس زیبایی شناسی معماری، مبنای نظری معماری، نسبت شناسی شعر و معماری، شعر و موسیقی، تحلیل فضاهای شهری و ارتباط انسان، طبیعت و معماری مشغول است. وی در حال حاضر عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور بجنورد و مدرس دانشگاه فردوسی مشهد می باشد که موضوع نسبت شعر و معماری را با ایشان به گفتگو نشسته ایم.
▪ آقای دکتر!شما درمصاحبه ای تلاش کرده ایدکه بین شعر و معماری نسبتهای معناداریتعریف کنیدو از آنجاکه گفتگوی ما درباره «معماری شعر مولانا» است، بهتراست برای شروع،با تعریف اینمفاهیم شروعکنیم؛«شعر و معماری».
ـ موافقم. از میان تعاریف فراوانی که از هنر کرده اند، شاید ساده ترین و شامل ترین تعبیر این باشد که بگوییم: هنر «بیان احساس» یا «نمایش عاطفه های انسان» است. با این سخن، معماری، عبارت خواهد بود از: «بیان عاطفه و احساسی که توسط ساختارها در فضا شکل می گیرد و شعر عبارت است از نمایش کلامی عاطفه».
اگرچه از افلاطون و ارسطو تا به امروز در مورد معماری، شخصیتها و نظریه پردازان زیادی چون مندلسون، فرانک لیود رایت، لوکور بوزیه، آرنهایم و... تعابیر و برداشتهای تخصصی ارایه داده اند، همچنان که در مورد شعر از ارسطو تا خواجه نصیرالدین طوسی، شمس قیس، ورد زورث، مالارمه، جفری لیچ، پل ریکور، شاملو، اخوان و شفیعی کدکنی هم تعابیر و تفاسیر گوناگون پرداخته اند؛ با همه این احوال، شعر و معماری هر دو هنر هستند.
شعر، هنر کلامی و معماری، هنر ساختاری و سازه ای که این نسبت میان دو هنر تصویری و آوایی باید با احتیاط صورت بگیرد و در تمام موارد این انطباق، نظیر و مانند نخواهد داشت. به عبارت دیگر، بهتر است بگوییم چه نوع وجه اشتراکهایی میان این دو هنر از منظر زیبایی شناسی خواهیم یافت و چگونه بر هم تأثیر خواهند گذاشت؟ که با این نگاه، هر دو هنر هم، از هم تأثیر پذیرفته اند.
الف) از طریق تأکید بر فرم و ساخت اثر
ب) از طریق کاربرد ویژه بافت، زبان، سطح و نظام واژگان یک اثر
ج) از طریق قواعد و اصول زیبایی شناسی یک اثر که بیشتر بر حوزه ساختار مرتبط است.
د) به وسیله عناصر تقابلی وزن، آهنگ و موسیقی که بیشتر به توازن و تقابل نظام آهنگین یک شعر و اثر معماری بر می گردد.
▪ البته این ویژگیها، بیشتر با داستان نسبت برقرار می کنند، نه؟
ـ بله، اگر بخواهیم میان کل ادبیات و معماری مقایسه ای ایجاد کنیم، به مراتب سهل تر است؛ چون در داستانها، رمانها و توصیفات و بیان سفرنامه ای از آثار معماری، این تأثیر واضح تر است. طوری که آنتونیاوس می گوید: «برخی از بهترین توصیفات فضاهای شهری، آنهایی هستند که «هنری میلر» در باره پاریس نوشته است.
اگر پاریس هیچ گاه ساخته نشده بود، شاید یک طراح شهری زبده می توانست با اتکا به توصیفات میلر، آن را بسازد.» حرف شما درست است، شعر به خاطر قدرت تخیل و جوشش عاطفه، کمتر به تصرف معمار در می آید، اگرچه معماران مشهود جهان چون «جان هجداک»، «لوکور بوزیه» و «جرج سیلوتی» شاعر هم بودند و «والاس استیونس» را به نام «شاعر معماران جهان» می شناسند.
▪ یعنی می گویید که هر چه یک اثر از قدرت توضیحی و پرداختهای وصفی بالاتری برخوردارباشدوجریان واقع گرایی در آن قوی ترباشد،سریعتردرخدمت معماری در می آید؟
ـ بله، دقیقاً و متقابلاً به هر میزان که عاطفه و خیال در یک اثر بالاتر باشد تبدیل آن امر انتزاعی و ذهنی به واقعیت ملموس و سازه ای،دیرتر دست می دهد. به عنوان مثال شما به این توصیف «فرخی» دقت کنید:
چگونه کاخی، کاخی چو گنبد هرمان
زپای تا سر چون مصحف نبشته به زر
چهار صفه و از هر یکی گشاده دری
چنان که چشم کند از چهار گوشه نظر
دری از او سوی باغ و دری از او سوی راغ
دری از او سوی بحر و دری از سوی بر
حالا همین کاخ و باغ و قصر و صفه در یک اثر عرفانی مثل غزلیات شمس مولانا حالت شعری و عاطفی بالایی می یابد وبه کمال معنوی تفسیر هنری صعود می کند.
▪ اجازه بدهید الآن به بیان مصادیق وارد نشویم، چون می خواهم بپرسم که در زمینه نسبت شعر و معماری آیا در ایران و جهان تحقیقات و پژوهشهای جامعی انجام شده است؟
ـ ببینید؛ چون این دو هنر، دو حوزه مختلف داشته اند، کمتر ذهنی وسوسه و دغدغه تطبیق این دو را داشته مگر در قلمرو پژوشهای تخصصی که مثلاً «ابن خلدون» در قدیم داشته یا «فخر رازی» در باب چهلم «جامع العلوم» به علم «جرثقال» پرداخته است، اما در غرب، پژوهشهای مفصل تری انجام شده، «گاستون باشلار» فیلسوف فرانسوی، کتاب معروفی دارد که به شعر و فضا و حالت خیال آفرینی فضا پرداخته است، به نام «بوطیقای فضا». همچنین معمار مشهور ژاپنی، «تادائو آندو» اثری به نام «شعر فضا» دارد که کار خوبی است که در کل بحث اصلی اینها این است که معماری دارای نوعی ساختار شاعرانه بنیادی است و صرف فضای فیزیکی نمی تواند معماری را هنرمندانه کند، بلکه هر اثر معماری به عنوان یک موضوع عینی، از شرایط بیرونی و حالات هنری و شخصیت انسان و بافت روانی، اجتماعی و فرهنگی، اثر می پذیرد.
▪ خب، آقای دکتر حالا برسیم به سؤال اصلی؛ «معماری شعر مولانا» یا «معماری در شعر مولانا» چگونه است؟ این البته سؤال سختی است، تازه هم هست ولی خب به هرحال پرداختن به آن ضروری به نظر می رسد...
ـ خواهش می کنم. ببینید، بیشتر صاحب نظران معتقدند شعر بیش از هر هنر دیگری، به موسیقی شباهت دارد، اما از طرف دیگر می شود گفت شعر به اعتبار کارکرد مکانی و محیطی و فضایی با معماری هم تناسب دارد و این تناسب را می توان از حد هارمونی واژگان معماری در شعر در نسبت با عناصر سازه ای، تا بالاترین گونه های هماهنگی در فضا و تأثیرات فضاسازی بیان نمود.مولانا، یک شاعر عرفانی با بینش شهودی، پیش از آنکه بر یک حالت مکانی و صرف فضایی فیزیکی بپردازد، به تعلیق احساسات و عواطف در جاری زمان و موسیقی نزدیک است.
او در مثنوی به معماری نزدیک تر است، زیرا واژگان او در غزلیات بیش از آنکه معنای حقیقی و فضایی ادبی داشته باشند، به آسمان جان و استعاره ها و دل انگیزیهای عرفانی صعود می کنند. به همین دلیل می شود معماری شعر مولانا را در چند حوزه بررسی کرد:
۱) معماری شعر که به منظور کشف قالبهای شعری است که مثنوی از نظر معماری، شعری است که دوگانگی آن در هر بیت برای وحدت معنا یگانه می شود، چنانکه خود می گفت:
سایه دیوار و سقف هر مکان
سایه اندیشه معمار دان
اما معماری غزلیات شمس که خود عالمی است و مولانا در آن ۵۰ وزن برای معماری شعرش به کار می برد که از نگاه توازن، تناسب و تقارن در اوج کارکرد هنری است.
۲) کاربرد واژگان معماری که شاید نخستین گونه های حضور یک هنر در شعر، همین کاربرد واژگان است همانند: رواق، ایوان، شبستان، گنبد، دیوار، باغ، قصر، کاخ، منظر و روزن، این آغازین گونه حضور واژه ها را می شود با دلالت معنایی و مفهومی اثر تا مراتب استعاره ها و مجازها ترقی داد، همچنان که کاربرد کلمات معماری در یک اثر حماسی چون شاهنامه با کاربرد همان کلمات در مثنوی و غزلیات شمس، تفسیری گوناگون می یابد. به عنوان مثال کاربرد «میدان» که یکی از فضاهای باز در معماری است همچون خیابان، کوچه، روزن، تقاطع که تفاسیر گوناگون از آن در فضاهای خلاو تهی در مقایسه با فضاهای بسته می شود، در دو شعر حماسی و عرفانی این گونه مفهوم یافته است:
کزین بگذری شهربینی فراخ
همه گلشن و باغ و میدان کاخ (فردوسی)
صحرای هندستان تو، میدان سرمستان تو (مولوی)
یا واژه «رواق» که از عناصر و فضاهای سنتی بافت معماری است:
در خانه ها را سیه کرد پاک
ز کاخ و رواقش برآورد خاک (فردوسی)
بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون
آیت انا بنیناها و انا موسعون (مولوی)
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه، خانه توست (حافظ)
به این ترتیب، کلمات را باید با بافت اثر سنجید و از اینجاست که معماران بیشتر به آثار توصیف واقعگرایی و رئالیسم علاقه نشان داده اند و در ک و دریافت معماری آثار سورئالیستی، حتی برای مهندس «لوکوربوزیه» و «مندلسون» هم سنگین بوده است و این تناسب و شباهت را باید در بالاترین تکامل هنری یافت، چنانکه شاملو از زبان یک مرد فرنگی نقل می کند که در باب مسجد شیخ لطف ا... گفته بود: «این یک شعر ناب است»! تمام برداشتهای شاعرانه از این گونه اند. آثار باید با درک و دریافت بینش شهودی و اوج هنری صورت گیرد. شما ببینید این شعر سهراب سپهری در وصف «گلستانه» را چه کسی می تواند تصویر کند: «در گلستانه چه بوی علفی می آمد»...
از دیگر سو، تصویر پردازیهای شاعرانه ای که در آثار ادبی صورت می گیرد، مثل «آسمان» که نمادهای گوناگون و استعاره های دل انگیز می یابد، اگرچه وجه مشترک آنها بلندی و انحنای قامت است:
ای جاودان دو دیده بینا چگونه ای؟
وی رشک ماه و گنبد مینا، چگونه ای؟
ما همه یک گوهریم، یک خرد و یک سریم
لیک دو بین گشته ایم، زین فلک منحنی (مولانا)
استعاره های «گنبد مینا»، «کمان و فلک منحنی» جزو هزاران تفسیری است که باید توسط یک معمار در شکل قوسی و مینایی و خمیدگی هندسی و پل گونگی آسمان تصور و تصویر شود.
۳) موضوع دیگر، توصیفات عرفانی و شهودی مولاناست که از یک عنصر و سازه معماری ارایه می دهد؛ مثل توصیفات عالم جان و شهر ایمان، باغ دل، قصر محبت، که گونه ای فرا واقعگرایی است و به عالم تجرید و انتزاع می پردازد. به عنوان نمونه نگاه کنید به واژه «شهر» و شهرهایی که مولانا در مثنوی و غزلیات به کار می برد، که از نظر مهندسی، «شهرسازی» مکان و محیط مشخص ندارد؛ زیرا او با نام «سمرقند» به یاد «معشوق چو قند» می افتد و بخارا و قونیه و دمشق و تبریز برای او مفاهیمی محتوایی و خارج از حوزه جغرافیایی و مرزی می یابند:
امروز درین شهر، نفیراست و فغانی
از جادویی چشم یکی شعبده خوانی
حال همین شهر در یک اثر حماسی چون شاهنامه، بیش از آنکه نمایی عرفانی داشته باشد، سیمای شهرسازی و معماری دارد:
سراسر همه شهر آذین ببست
بیاراست میدان و خود بر نشست
به اعتبار همین حضور آثار ادبی در ترسیم فضاهای معماری و شهری است که «آنتونیاوس» می گوید: «نابخردانه است اگر از معماری که حماسه های هومر را مطالعه نکرده، بخواهیم با توجه به شیوه زندگی مردم یونان به چشم اندازهای آن به طراحی بپردازد، به همان اندازه هم بی معناست اگر از هر معمار، طراح شهر، برنامه ریزی شهری، معمار داخلی و معمار منظره آرا نخواهیم که «انه اید ویرژیل» را مطالعه کند!»
اگرچه حماسه ها هم بیشتر معماری اسطوره ای را بیان می کنند، ولی با همه اینها می شود از دل همین چیزها، مهندسی معماری را تکامل بخشید. به همین دلیل بود که «رودلفو ماچادو» می گفت: « چه اشکالی دارد ما حتی شهرها و معماری اسطوره ای را هم با آن همه تخیل و اسطوره و اغراق بخواهیم عینیت ببخشیم، حتی در کمترین حد.»
همین تصاویر و خیال آفرینی ها در مثنوی و غزلیات که حاصل اندیشه و بیان یک شاعر است هم، با همدیگر متفاوت معنا می یابند؛ برای نمونه «شهر عرفان» مولانا در غزلیات را با «داستان شهر» در مثنوی بسنجید. مثلاً داستان «رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن که :ای کوه قاف! از عظمت صفت حق، ما را بگو» و اینکه کوه فهم انسان را از درک حق عاجز دیده و در نهایت از صنایع خداوندی می گوید که مربوط است به زلزله و شهر:
رفت ذوالقرنین سوی کوه قاف
دید او را کز زمرد بود صاف
آنگاه با دیدن این کوه زمرد خطاب می کند: «پس دیگر کوهها چگونه اند؟» و کوه پاسخ می دهد که: «من محیط بر تمام زمین هستم و آن کوهها، همگی رگهای من هستند که زمین همچون شهری در احاطه من است و من هر رگ را که بجنبانم از این شهر، در آنجا زلزله خواهد آمد»:
من به هر شهری رگی دارم نهان
بر عروقم بسته اطراف جهان
حق چو خواهد زلزله شهری، مرا
گوید او، من بر جهانم عرق را
نزد آن کس که نداند عقلش این
زلزله هست از بخارات زمین
به اعتقاد مولانا، دیگر این شهر، تمام جهان و هستی است و زلزله هم یک عامل طبیعی و شهری نیست، بلکه جنبانیدن رگ کوه زمرد است که تمام این عناصر معماری شهری نماد می شوند و در کاربرد استعاری با مفهوم و معنای متن تفسیر دیگر گونه می یابند.حتی همین واژه «معماری» هم در نگاه مولانا، در کنار «خرابی» مفهوم ایهام می یابد و این صعود معنایی کلمات از یک واژه تا یک توصیف و تصویر و صحنه است:
پیش از آن کاین نفس کل در آب و گل معمار شد
در خرابات حقایق، عیش ما معمور بود
و حافظ چه زیبا با مهندسی و معماری، طاق ابروی یارش را معنا می کند:
طرب سرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
▪ این عناصر در شعر شاعران دیگر هم وجود دارد، شما آیا درباره نحوه استفاده این شاعران به عناصر معماری توجه کرده اید که ببینید مکانیسم بیانی آنها در مقایسه با هم چگونه است؟
ـ البته، اینها را باید با توجه به متن و بافت اثر و شرایط فرهنگی، اجتماعی با هم مقایسه کرد. برای مثال اگر حافظه ام یاری کند شما عنصر «پل» را در شعر چند شاعر ببینید که با حالت و بافت اثر چطور هماهنگ است:
□ دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش (صائب)
□ چو بر دجله بر یکدیگر بگذرند
چنان تنگ پل را به پی بسپرند (فردوسی)
□ ز قد پر خم من در ره عشق
بر آب چشم من، پل می توان کرد (مولانا)
□ دور می شوم/ پل نگاه می کند مرا/ پل مسافران بی شمار دیده است (حسین منزوی)
□ بر رودخانه ای که به جز یک بار/ و آن نیز در گمان/ کس را در آن/ مجال شنا نیست/ روی چه ایستاده/ پل خواجو/ در زیر آسمان
و یا پل ا... وردی خان در شعر شاملو و پل غزنین در اثر بیهقی و...
▪ آیا شما نمونه ای از تأثیرپذیری آثار معماری از شعر در ایران یا جهان دیده اید که مصداقی نام ببرید؟
ـ در اول گفتم که اثر گذاری شعر دیرتر است، ولی با وجود این بیشتر در شاهکارها و آثار اصیل نمایان است. مثل «تاج محل» و «پاسارگاد» یا «تالار آپادانا» که از حسن و اندیشه ایرانی اثر پذیرفته است. حتی «مسجد شیخ لطف ا...» و «گنبد سلطانیه» هم تأثیر گرفته از عناصر شعری فارسی هستند. این نموداری در رباط ها، کاروانسراها و دیگر گونه های معماری هم مشهود است، همچنان که شعر هایکوی ژاپنی در بسیاری از آثار «تادائو آندو» مشهود می باشد و نمونه هایی از این شعر کوتاه و تک تصویری در جهان ساخته شده است؛ مثل «خانه اگرستروم» اثر «لوییس باراگان» و «هتل کامینورئال» در مکزیکوسیتی اثر «ریکاردو کلورتا» یا «پاویون بارسلونا» اثر یکی از شاعرترین معماران، یعنی «میس وان در دوهه». حتی خود آرامگاه مولانا در قونیه هم از نمادها و استعاره ها و بینش عرفانی و شهودی شعرش متأثر است، البته موسیقی و سماع مولانا چنان سرشار است که حتی معماری و تمام گونه های هنری را هم پوشش داده است. به عنوان نمونه در مورد «روزن» در مثنوی می گوید:
روزن از بهر چه کرده ای دقیق
گفت تا نوری برآید زین طریق
گفت آن فرع است این باید نیاز
تا از این ده بشنوی بانگ نماز
که مهندسی نور و روشنایی در یک اثر معماری، در خدمت صوت و موسیقی در می آید. این ویژگی مولاناست که از عناصر مختلف به نفع شعرش خوب استفاده می کند.
حمید تقی آبادی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید