دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

در سوگ ایده‌های دوران روشن‌گری


در سوگ ایده‌های دوران روشن‌گری
● پرسشی بر ماحصل دوران مدرنیته
اغلب مردم متوجه می‌شوند که چیزها همیشه ثابت باقی نمی‌مانند، فلاسفه‌ی یونان کاملاً از تغییر مداوم جامعه آگاه بودند، هراکلیتوس بیان می‌کند که جامعه بر تغییر دائمی استوار بوده‌، همه‌چیز در حرکت مدوام قرار دارد ‌و شما هرگز دوبار پای در یک مسیر نمی‌گذارید.
فلاسفه و متفکرین، در تمامی ادوار اعتقاد داشتند که با توجه به قوانین ثابت و لایتغیر، جامعه همواره در تغییر و حرکت به‌سر برده‌است آن‌چنان که گویی یک نیروی محرک وجود دارد که جامعه را به جلو می‌راند. در دوران مدرن ما، به تحول جامعه مانند تکامل تدریجی نگریسته‌ایم. بشر به عنوان نتیجه‌ایی برای ارتباط و تفکر علمی و عقلانی، نه‌ تنها دنیایی که در آن زندگی می‌کند را فتح کرده بلکه به آسمان نیز چشم دوخته‌است.
جنبش ‌پیش‌روی جامعه با آن‌چه که مدرنیته یا مدرنیسم توصیف شده‌است؛ تداعی می‌شود. و آن حقیقتاً یک دوره‌ی روشن‌گری امکانات بی‌پایانی را برای به وقوع پیوستن رهایی از جهل،فقر،ناامنی و خشنونت پیش‌روی انسان قرار داده‌است تا او را تواناتر کندتاریخی در فرهنگ غرب است که سرچشمه‌ی آن را باید در عصر روشن‌گری در پایان قرن ۱۸ جستجو کرد.
دوره‌ی روشن‌گری و دوره‌ی تاریخی‌ای که با آن آمده‌است با سه مشخصه‌ی اصلی معرفی می‌شود:
- از نظر عقلی، در مقابل نادانی، نیروی دلیل (برهان) وجود داشت.
- در مقابل بی‌نظمی، نیروی نظم وجودداشت.
- در مقابل خرافات، نیروی علم وجودداشت.
این سه مشخصه بر اساس بسیاری ازارزش‌های جهانی مورد توجه قرار گرفته‌اند. با این سه مشخصه، زمان افکار گذشته با ایده‌های منسوخش به ‌سر رسیده‌است.
مدرنیته، انقلابی بود که در بسیاری از جنبه‌های انقلاب فرانسه (۱۷۸۹)، تجلی‌اش مشاهده می‌شود و از پیدایش نظام سرمایه‌داریی به عنوان یک مد جدید تولید و یک دگرگونی در نظم اجتماع خبر می‌دهد.
لئونارد در سال ۱۹۹۷ این‌چنین می‌نویسد: به جای بازگشت به عصر طلایی، روشنگری قادر بوده‌است تا روی‌کردی به زمان حال و منطق داشته‌باشد به این دلیل که روشن‌گری امکانات بی‌پایانی را برای به وقوع پیوستن رهایی از جهل، فقر،ناامنی و خشنونت پیش‌روی انسان قرار داده‌است تا او را تواناتر کند.
تاهمین اواخر، یک باور عمومی بر آن بود که با وجود همه‌ی فجایع و رنج‌ها، در سراسر جهان یک جنبش عمومی به سوی رهایی انسان وجود داشت که حرکت جامعه به سمت آن احساس می‌شد. مشکلاتی به صورت موقت در سر راه این جنبش بود و حرکت هموار نبود مشکلاتی از قبیل جنگ‌، قحطی، بلایای طبیعی و... که ما بر آن‌ها فائق آمدیم.
با این وجود در اواخر دهه‌ی ۷۰ میلادی در میان روشن‌فکران فرانسه جنبشی آغاز شد که این دیدگاه حرکت رو به بالای جامعه را زیر سوال برد و نیروی محرکه‌ی غیبی جامعه را مورد تردید قرار داد.
امروز هرگونه مفهومی که ما را به دوره روشن‌گری۲۰۰ سال پیش و آن‌چه که برای ما آورده‌است مربوط می‌کند طرد شده‌است. دنیای مدرن با این متفکران جدید که مشخصاً نشأت گرفته از دنیای سرمایه‌داری صنعتی و تفکر علمی است متناسب است. اما همچنان متأثر از دنیای آشویتس، امکانات جنگ‌های هسته‌ای و هراس‌های نازیسم و استالینیسم و استعمار نو، اروپا محوری، نژاد پرستی و گرسنگی جهان سوم به سر می‌برد.
اگر این‌ها میراث مدرنیسم باشد؛ بنا براین چندان هم مطلوب نیست. آیا ایده‌هایی که دوره‌ی روشن‌گری برای ما آورده‌است. همین‌ها است؟ اگر چنین است این‌ها چگونه به‌وسیله تئوری‌های قدرتمند جامعه توجیه می‌شوند؟ آیا شایسته‌تر نیست که این تئوری‌ها را به همان نسبت خطرناک بدانیم؟
نوشته‌ی بری بورک
ترجمه‌ی آذر امیدی
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید