یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

رفتار پیامبرانه فلسفه پسامدرن


رفتار پیامبرانه فلسفه پسامدرن
وقتی جنگ برای آزادی از مرز «خدا مرده است» نیچه گذشت، به این اظهار منجر شد که دیگر ارزش‌های زندگی انسان بر پایه ارزش‌های مطلق قرار ندارد.
فروپاشی نمونه‌های آرمان‌ها، ایده‌ها و ارزش‌های متعالی مستلزم ویرانه کردن تمایز شی فی‌نفسه و پدیدار و آمیختن آنهاست. جهان، در کثرت جهان‌های موجود مستقل از هم، پراکنده بود. جهان‌هایی که مدعی بودند دارای حقیقت نسبی هستند. کثرت‌گرایی عقاید مطابق کثرت‌گرایی هستی‌شناختی و بیان دقیق‌تر بخشی از دنیای مدرن است. سوال اصلی فلسفه «حقیقت چیست؟» به تعریف کدام حقیقت کمتر نسبی است، تغییر شکل داد. نتیجه آن شد که تحقیق برای چیزی که توانایی یگانه کردن این جهان‌های متکثر را داشته باشد، ضروری شد. متن حاضر توسط بنیاد حکمت اسلامی‌صدرا ترجمه شده است:
کثرت‌گرایی هستی‌شناختی در کثرت رفتارهای نشانه‌شناختی یعنی زبان‌ها، نمود دارد و این موقعیت به «گرایش زبان‌شناختی» در فلسفه هستی بخشید که در جوهر خود به تعبیری جدید از این گفته کهن فرو کاسته شد که: «در آغاز کلمه بود...» (انجیل،‌جان ۱:۱) کاربرد و درک زبان همیشه تفسیری و در نتیجه فعالیتی خلاق است. در عین حال، بی‌ثباتی و ابهام در کاربرد زبان غیرقابل حل تلقی می‌شود، چون حاصل بیان زبان، معنا و برخی استراتژی‌‌های معرفتی است.
بنابراین حقیقت، تا حدی، وابسته به عقاید و توانایی‌های شناختی ما است. این فرصتی را برای فروکاستن عینیت به انسجام به دست داد. اما مساله انتقال تشخیص عدم قطعیت بیان را نه به عنوان سد بلکه به عنوان شرط ارتباطات بین من و دیگری می‌طلبد.
برای شروع،به جریان انداختن و ادامه دادن ارتباطات تلویحات گفته می‌شود که انتقال معمول هم‌آوا را کنار بگذاریم و از ابزار انتقال ناهم‌آوا برای درک دیگران استفاده کنیم. مطمئنا ما معمولا از انتقال هم‌آوا استفاده می‌کنیم اما با استفاده از اصول محبت و احسان برای «معقول‌تر کردن پیام دیگری» باید آماده باشیم «هم‌آوایی را نظام و انسجام بخشیم». به عبارتی دیگر،لازم است به منظور برقراری ارتباط و فهم، برای تفسیر بدیل هم جایی بگذاریم. عدم قطعیت واقعا شرط گفت و گو و درک است و بدون آن ممکن است اصلا گفت و گو را از دست بدهیم.
با اصل محبت و احسان می‌خواهیم باورها و دلایل باورهای دیگری را درک کنیم. درک حرف دیگران در وهله اول یعنی تعبیر آن به گونه‌ای که انگار حرف خودمان است، یعنی انگار اعتبار روانشناختی شهودی دارد. در گفت و گو با دیگران، فرد باید چنین انتقالی را انتخاب کند تا حداکثر اعتبار روانشناختی را به دیگران و غریبه‌ها نسبت دهد. طبق نظر گونتر آبل از اصول احسان استفاده می‌کنیم تا نسبت به عدم قطعیت تقلیل‌ناپذیر واکنش نشان دهیم. سعی می‌کنیم فواصل را برای تفاسیر بدیل کاهش دهیم و بی‌‌‌معنایی و بی‌منطقی را به حداقل برسانیم.
به عبارتی دیگر، معمولا عدم قطعیت را کاهش می‌دهیم تا تهدیدات و خطرات موجود در گفت و گو، ارتباطات و یا درک متقابل را، تقلیل دهیم. «سهولت و روانی مکالمه» به واسطه اصول احسان و محبت به دست می‌آید. این امر به نوبه خود نشانه موفقیت انتقال و تفسیر است، اما این سهولت مکالمه در پی به چنگ آوردن معنای حرف دیگران نیست، بلکه برای قبول امکان «تفسیر بدیل» طراحی شده است و به نظر آبل باید کاربرد اصل احسان را به باورها محدود کرد، و بر صدق یعنی صدق حرف دیگری، اطلاق نکرد.
«الگوی زبانشناختی اجتماعی روانی» ساختاری‌گرایان اجتماعی، از حضور زبان که توافق را درباره چیزی که «عملا اتفاق افتاده است» تقویت می‌کند، [کار خود را] آغاز می‌کنند. آغاز داستان قابل فهم، آغاز اجتماع هم هست. وقتی اجتماعات [مبتنی بر] فهم‌پذیری به وجود می‌آیند، تاریخ‌هایی را خلق می‌کنند که فهم‌پذیری را تثبیت می‌کنند. این تاریخ‌ها به عنوان تضمین تلویحی همبستگی اجتماعی ایفای نقش می‌کنند. به علاوه تاریخ اجتماع دسترسی به هویت معنوی و اخلاق را افزایش می‌دهد و هر تاریخ «حقایقی» را انتخاب می‌کند که برای داستان قابل فهم ضروری هستند. زبان توصیف،‌ آنچه را که واقعا اتفاق افتاده را منعکس نمی‌کند، بلکه بیان دقیق‌تر وضعی را برای همه اهداف عملی در چارچوب اجتماع مشخص می‌کند و رسیدن به عینیتی خاص را در چارچوب اجتماع امکانپذیر می‌سازد.
صدق داستان بستگی به بیان آن در قالب کلمات مشخص دارد. وقایع با نتیجه پایانی که در داستان سریان دارد مرتبط است.
داستان مستلزم ساختاری ارزشگذارانه است که در آن دخیل است. بنابراین داستان، تسلسل وقایع نیست بلکه توالی هستی‌شناختی دارد، بنابراین می‌توان تنها وقایعی را در داستان منظور کرد که با نتیجه، و نه با همه پیشامدها، مرتبط باشد. داستان قابل فهم معتبر نباید با واقعیت مرتبط باشد چون ضامن صدق آن یک واقعیت ممکن یا یک اعتبار ظاهری است. اما صدق معتبر هر اجتماع به وسیله پیشرفت تکنولوژی‌های مدرن تعاملات انسان یعنی تکنولوژی‌های پیچیده ارتباطی مورد پرسش قرار گرفته است، و بنابراین بیان دقیق ارزش از بین رفته است و ما همواره در جهت قبول «تفاسیر بدیل» پیش می‌رویم و برنامه‌ریزی می‌کنیم. ما درگیر پروسه بی‌وقفه درک دلایل، اعتبار روانشناختی آداب، گروه‌های مذهبی، نژادی و فرهنگی، طبقات، اتحادیه‌های صنفی و حتی گروه‌های جانبی ای هستیم که مخاطبان بیشتری در رابطه با تکنولوژی‌های جدید دارند. این امر گسترش واژگان دنیای خصوصی خودمان را در پی دارد. این کار زمان همگنی متعارف را نزدیک می‌کند اما از سویی دیگر، طبق تعریف ک.گرگن، دنیا به‌لحاظ اجتماعی غنی، اختلاف بیان و بافت را تولید می‌کند، چون ما غرق سبک‌های زندگی و مدل‌های چندگانه هستیم.
ترکیب‌ بیان و بافت باعث می‌شود که دیگر بافت به منزله کلید شرایط روانشناختی بیان به کار نرود. به همین دلیل است که بیان همانطور که لاکان نوشته، دال سیال آزاد می‌شود. بدون مدلول خاص. رشد تکنولوژی‌های ارتباطی، ما را با فهم‌های بدیل پیوند می‌زند بنابراین فرهنگ لغت موجود جهان ذهنی [ما] را مورد تردید قرار می‌دهد، سبک‌های معمول را به چالش می‌کشد، بافت بیانات را با ابهام تفسیر می‌کند و فاعلی که به حقانیت آن مطمئن است، ناپدید می‌شود.
ضرورت متقاعد کردن یک فرد و سپس افرادی که می‌توانند تصویر معتبری از آینده به دست دهند، نسبت به حقانیتش ناگهان شدت می‌یابد. این مشکل باید به وسیله فلسفه قرن بیست و یکم حل شود. لازم است سبک تفکر فلسفی را تغییر دهیم و ارزش مفاهیم فلسفی هنوز توسط صدق عینی قابل درک برای فرد تعیین نشده است بلکه به وسیله اعتباری که بر پایه تجربه روانی است تعیین خواهد شد. بنابراین روانشناختی کردن فلسفه جریان غالب در فضای عقلی قرن بیست و یکم است.
دومین حرکت اساسی، مبین نیاز تغییر در ساخت مفاهیم فلسفی است و نشان‌دهنده تحولاتی در تفسیر زمانی حال است. حال نه به عنوان نتیجه حتمی‌گذشته بلکه به عنوان تدارک و چشمداشت آینده تلقی می‌شود. شاید فلسفه قادر به توضیح چیزی که توسط «قوانین عینی» به دست داده می‌شود نباشد اما به نوعی پیامبری بدل خواهد شد. فلاسفه تنها در جهت ساختن مفاهیم منسجم منطقی به عنوان اساس یگانه تفکر تلاشی نخواهند کرد بلکه خطوط کلی تصور معتبر آینده را ترسیم می‌کنند و اعلام می‌کنند «بله اینگونه خواهد بود!» مطمئنا در این مورد برای اعتبار پیش‌بینی آینده به وسیله ظهور پیامبران دروغین، با اغفال به وسیله مطلوب‌ها، ریسک است. بنابراین جهت‌گیری اخلاقی فرد بی‌شک نقش اساسی را بازی خواهد کرد.
یکی از معیارهای اصلی در تثبیت ارمغان فیلسوفانی که راه‌های پیشرفت دنیای متحول را به تصویر می‌کشند قدرت اقناع و جذابیت مواضع اعلام شده آنها است. اثبات اعتبار صدق مربوط به واقعیت ممکن بسیار مهم است.
اکنون روشن است که فلسفه به طرف داستان روی‌ آورده است و ادبیات، ماهیت فلسفه را کسب می‌کند. اما توانایی یافتن راه‌های ممکن اقناع با فن بلاغت و فصاحت مرتبط است و به شیوه بیان بسیار حساس است. به اعتقاد ارسطو، فلسفه، ترکیب تمثیل‌ها، حکایت‌ها و استدلال‌های مبتنی بر احتمالات را افزایش می‌دهد،که برای اقناع لازم هستند؛ استدلال‌هایی مبتنی بر احتمالات که بر پایه حکمت باشند فردا را متقاعد می‌کنند، چون در بسیاری جنبه‌ها، اعتبار بستگی به هماهنگی بیان و ارزش متعارف اظهار شده توسط فیلسوف دارد. برای درک بیان دیگران باید آن را به گونه‌ای تعبیر کرد که انگار آن بیانات حرف خود شما در بافت و موقعیتی مشابه است. ضمنا [این کار] حداکثر اعتبار روانشناختی را به دیگری می‌دهد. بنابراین صدق مفاهیم ‌و مشاهدات فلسفی در قرن بیست و یکم به واسطه اعتبار پیش‌‌بینی آینده و قدرت اقناع و اعتبار اظهارات تعیین خواهد شد.
اکاتریناوی.دورتسکیا
استاد انسان شناسی دانشگاه بالتیک روسیه
منبع : روزنامه تهران امروز