یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

پایان غربی شدن


پایان غربی شدن
اگر بخواهیم رابطه بین جهانی‌شدن و پست‌مدرنیسم را بیان کنیم، احتمالاً منطقی‌ترین روش نوعی مقایسه ارزش‌های پست‌مدرنیسم با فرآیند جهانی‌شدن است. در این خصوص ابتدا به صورت اجمالی وجوه مشترک آرای نظریه‌پردازان پست‌مدرن درخصوص جهانی‌شدن مطرح می‌شود و در گام بعدی نوعی مقایسه ارزش‌های پست‌مدرن با فرآیند جهانی‌شدن به عمل می‌آید.
بر اساس آرای مطرح شده، دراین قسمت می‌توان چنین مطرح کرد که جدا از نگاه بدبینانه یا خوشبینانه هر کدام از اندیشمندان پست‌مدرن به جهانی‌شدن، وجوه مشترکی میان این تعاریف گوناگون وجود دارد که عبارتند از:
۱ ) اغلب در تعریف مفهوم واژه جهانی‌شدن، فشردگی شدید زمان مکان مورد قبول تمام صاحب‌نظران پست‌مدرن است. آنها معتقدند روند کنونی جهانی‌شدن در دوران پست‌مدرن به حداعلای خود رسیده است.
۲) این نظریه‌پردازان عموماً از یک چارچوب مارکسیستی برای توضیح این فرآیند استفاده می‌کنند.
۳ ) جهانی‌شدن فرهنگ، پدیده‌ای پسامدرن است و دربررسی پدیده جهانی‌شدن نباید آن را فقط از بُعد اقتصادی مورد مطالعه قرار داد.
۴ ) اگر بخواهیم نمودار فرضی در ارتباط با آرای نظریه‌پردازان پست‌مدرن در خصوص جهانی‌شدن ارائه کنیم می‌توانیم در این نمودار ۳‌گروه عمده را مشخص کنیم: بدبین، مشروط و خوشبین.
گروه اول پست‌مدرن‌های بدبین به جهانی‌شدن: این گروه با نگاهی کاملاً بدبینانه، این فرآیند را ضدارزش‌های بشری دانسته و آن را طرحی با هدف سلطه بیش از پیش سرمایه‌داری می‌دانند. شاخص‌ترین چهره این گروه، ژان بودریار است.
گروه دوم پست‌مدرن‌های خوشبین به جهانی‌شدن: دراین گروه، نظریه‌پردازانی جای دارند که جهانی‌شدن را نه تنها روند محتوم، بلکه لازم برای بشریت می‌دانند. ریچارد رورتی از نمایندگان بارز این گروه است، چنان‌که در بررسی آراء مشاهده می‌شود، وی جهانی‌شدن را تنها امید نوع بشر می‌داند.
گروه سوم پست‌مدرن‌هایی دراین گروه قرار می‌گیرند که نگاهی نه کاملاً مثبت و نه کاملاً منفی به جهانی‌شدن دارند. این گروه از اندیشمندان با آن که مانند گروه دوم، جهانی‌شدن را روندی محتوم ولازم می‌دانند، اما انتقادهایی هم به آن دارند و برای رفع نواقص، معضلات و پیامدهای منفی جهانی‌شدن، راهکارهای عملی ارائه می‌کنند؛ البته نظریه‌پردازان پست‌مدرن گروه سوم از لحاظ تمایل داشتن به گروه اول یا دوم به ۲ گروه کوچکتر تقسیم می‌شوند.
۱ ) مشروط خوشبین: دیویدهاروی، اسکات لش و ...
۲ )مشروط بدبین: پی یربوردیو، زیگموند باومن و ...
پس از بررسی اجمالی آرای صاحب‌نظران پست‌مدرن درخصوص فرآیند جهانی‌شدن، به بررسی مقایسه‌ای ویژگی‌های پسامدرن و جهانی‌شدن می‌پردازیم.
پسامدرن با ۵ ویژگی مهم، موجب تعاریف جدیدی درجامعه شناسی سیاسی شده است. این تعاریف در ارتباط تنگاتنگ با مؤلفه‌های جهانی‌شدن هستند.
۱ ) ضدیت با معرفت شناسی و توجه بیشتر به هستی‌شناسی: یعنی علاقه‌مند بودن به اشکال تأثیر دانش بر زندگی تا ظواهر زندگی برای علل واقعی اعتقاد
۲ ) توجه به بی‌نهایتی معنا به عنوان منبعی برای ساختن هویت‌ها و ساختارها
۳ ) مرکزیت‌زدایی از جامعه: یعنی ساختارهای اجتماعی طی فرآیندهایی که در مکان و فضا صورت می‌گیرد، ساخته می‌شوند و به گونه‌ای علمی ‌تعیین نمی‌شوند. هیچ نهاد مرکزی (برای مثال دولت) و هیچ معنایی (برای مثال حقیقت) وجود ندارد که جنبه‌های مختلف زندگی اجتماعی در موضعی ثابت حول آن سازمان یابند.
۴ ) جوهر ستیزی: درجامعه شناسی سیاسی متأثر از پسامدرن، هویت‌ها و ساختارها پدیده‌هایی تلقی می‌شوند که در زمینه اجتماعی خاصی ساخته شده و وابسته به شرایط تاریخی خاصی هستند.
۵ ) تأثیر چشم‌اندازهایی که با آنها به زندگی اجتماعی نگریسته می‌شود. از این منظر هیچ ارزش و حقیقت جهانی و عالی وجود ندارد که بین همه اعضای جامعه مشترک و پذیرفته شده باشد. (کیت نش، ۱۳۸۷، صفحه ۵۳)‌
رونالد انگلهارت درمقاله خود با عنوان <جهانی‌شدن و ارزش‌های پسامدرن> رابطه بین جهانی‌شدن و پست‌مدرنیسم را با تکیه بر ارزش‌های مطروح شده درگفتمان پست‌مدرنیسم این‌گونه بیان کرده است. (رونالد انگلهارت، صفحه ۳۰۹)‌
۱ ) ابزار وجود به جای نابرابری در قدرت
۲ ) تساهل درمقابل گروه‌های دیگر
۳ ) احترام به چیزهای بیگانه ( به عنوان مثال چیزهای مهیج و جالب نه تهدیدکننده)‌
۴ ) اولویت به حفاظت از محیط زیست و مباحث فرهنگی به جای مسائل اقتصادی
۵ )در یک جامعه پسامدرن، نهادهای بروکراتیک سلسله مراتبی و کنترل از مرکز، کمتر قابل قبول خواهند بود.
۶ )جامعه پسامدرن درحال انتقال به سوی ناهنجاری‌های جدیدی است که گستره وسیع‌تری برای ابراز وجود فردی را فراهم می‌آورد.
جهان‌بینی پسامدرن با تقلیل پذیرش هنجارهای سفت وسخت دینی، ناظر بر تمامی ‌شوون زندگی و نیاز رو به زوال به قواعد مطلق درارتباط است؛ اما این علاقه روز افزونی به موضوع، معنا و مقصود از زندگی را موجب می‌شود. بنابراین گرچه سازمان‌های دینی دربسیاری از جوامع توسعه یافته کاهش یافته‌اند، اما شاهد کاهش در علایق معنوی سیستم بلکه بیشتر ناظر بر تغییر مسیر درگرایش‌های معنوی هستیم.
۷ )این دگرگونی‌ها در جهان‌بینی، موجب ظهور جنبش‌های جدید شده است. از جنبش‌های حمایت از محیط زیست گرفته تا جنبش‌های زنان، همجنس بازان و مانند آنها.
۸)افزایش به چالش کشیدن اعمال نخبگان سیاسی
۹ ) دگرگونی ارزش‌ها، میزان رشد اقتصادی را تحت‌تأثیر قرار داده است. در برهه‌ای از زمان، اخلاق پروتستانیسم نقش محوری را درظهور سرمایه‌داری ایفا کرده است و راه را برای انقلاب صنعتی هموار کرد. در تاریخ غرب، ظهور اخلاق پروتستان انباشت اقتصادی را به عنوان کاری نیکو و قهرمانانه تحمل و تشویق می‌کرد. اما امروزه ارزش‌های پسامدرن به موازات جهانی‌شدن این ارزش‌ها، در اروپای پروتستان رو به زوال است.
این ویژگی‌ها نشان‌دهنده رابطه دوسویه میان ۲‌‌پارادایم جهانی‌شدن و پست‌مدرنیسم است.
هر چند تعداد اندکی از نظریه‌پردازان جهانی‌شدن، آشکارا اندیشه‌هایشان را پساساختارگرا یا پسامدرن می‌نامند، ولی همان‌گونه که دیدیم جهانی‌شدن با پسامدرنیته پیوند خورده و در رشته جامعه‌شناسی در چارچوب چرخش پسامدرن تئوریزه شده است. به همین ترتیب، فرهنگ جهانی اغلب فرهنگی پسامدرن تلقی شده که بسرعت در حال تغییر، پاره‌پاره و گسسته، متکثر، مختلط و تلفیقی است. این‌که فرهنگ جهانی را باید پسامدرن دانست دست‌کم از بعضی جهات عجیب نیست. فرهنگ جهانی به گونه‌ای اجتناب ناپذیرگسسته و متکثر است، چرا که فرهنگ جهانی و یکپارچه نیست. (کیت نش، ۱۳۸۷، صفحه ۹۶)‌
نگاه به فرهنگ جهانی به عنوان یک فرهنگ پسامدرن فرصتی برای یک گشایش بیشتر و مسوولیت در قبال غیریت فراهم می‌کند، به طوری که تفاوت‌های فرهنگی به جای این‌که سرکوب و نابود شوند، معتبر شناخته می‌شوند.
مهم‌ترین نمود گفتمان جهانی‌شدن را به مثابه یک وضعیت پسامدرن از نظر فکری فرهنگی می‌توان در مرکزیت زدایی از هژمونی مدرنیسم غربی دانست. بر این اساس، مهم‌ترین نمود خصلت پسامدرن جهانی‌شدن، پیدایی سیاست هویت و امکان عرضه و ظهور قرائت‌های دیگر در عرصه جهانی است. این مساله محصول نفی روایت کلان است. به تعبیر لیوتار، ما اکنون در برهه‌ای تاریخی زندگی می‌کنیم که ویژگی آن فقدان ایمان به فراروایت مدرن پیشرفت عقل به سوی جامعه بهتر است. با مرکزیت‌زدایی از فراروایت مدرن در عمل زمینه برای فرهنگ‌ها و روایت‌های دیگر فراهم می‌شود. پسامدرنیسم از طریق نفی روایت کلان مدرنیسم غربی ونسبی قلمداد کردن گفتمان غربی، امکان گفتمان‌های دیگر را درعرصه جهانی فراهم می‌کند.
این بحث را با مطلبی از دکتر حسینعلی نوذری در کتاب <صورتبندی مدرنیته و پست‌مدرنیته> به پایان می‌رسانیم.
پست‌مدرنیسم به معنای پایان جهان‌بینی واحداست (ایهاب حسن.) اعلان جنگ علیه هر گونه تمامیت و کلیت است (لیوتار) مقاومتی است در برابر تبیین‌های واحد (لاج) توجه واحترام به تمایز و تفاوت‌هاست (دریدا و بودریار)، تجلیل و تکریم جریانات منطقه‌ای محلی و خاص است (هاروی، جنکز) با وجود این در پسوند مدرن، آن فرآیندی نهفته است که بین‌المللی و از برخی جهات جهانی است. در این معنا پست‌مدرنیسم بیانگر یا واجد نوعی تنش دائمی‌ است و همواره جریانی پیوندی، دو رگه، ترکیبی، آمیزه‌ای و اختلاطی است. جریانی مبهم، دو پهلو و چند گانه است. (حسینعلی نوذری ۱۳۷۸ صفحه ۳۲۶)‌
نیلوفر چینی‌چیان

منابع:
حسینعلی نوذری، صورتبندی مدرنیته و پست‌مدرنیته تهران، انتشارات نقش جهان، چاپ دوم ۱۳۸۵
کیت نش،‌ جامعه شناسی سیاسی معاصر‌، ترجمه محمد تقی دلقروز، تهران انتشارات کویر، ۱۳۸۷
رونالد انگلهارت، جهانی‌شدن و ارزش‌های پسامدرن، راهبرد یاس، سال دوم
مهم‌ترین نمود گفتمان جهانی‌شدن به مثابه یک وضعیت پسامدرن از جهت فکری فرهنگی مرکزیتزدایی از هژمونی مدرنیسم غربی است
منبع : روزنامه جام‌جم