یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نسبت به جدایی اقتصاد مدرن از اخلاق


نسبت به جدایی اقتصاد مدرن از اخلاق
از زمانی كه انسان خلق شد، حتی آن زمان كه فقط دو نفر روی كره زمین زندگی می كردند، انسان نسبت به سایر امور پیرامونش با اقتصاد بیشتر در برخورد بود. (با توجه به اینكه علم اقتصاد به معنای امروزی آن اصلاً مورد نظر نبود) بتدریج كه جمعیت انسان ها رو به فزونی گذاشت و زندگی اجتماعی شكل گرفت، اقتصاد مورد توجه بیشتری قرار گرفت و هر روز بر اهمیت آن اضافه می شد به طوری كه در قرن هجدهم، فلسفه سیاسی جان لاك قویاً جنبه اقتصادی دارد و به قول فیلسوفان معاصر، انسان جدید، انسان اقتصادی است در حالی كه انسان قدیم، انسان سیاسی بود.
معادل انگلیسی كلمه اقتصاد (كه خود كلمه اقتصاد در ادبیات ما واژه ای عربی است به معنای میانه روی و پس اندازی كردن) Economy كه از ریشه یونانی Oikos به معنی خانه و Nemin به معنی تدبیر گرفته شده است. اقتصاد دانشی است اجتماعی كه طرز استفاده و تخصیص منابع موجود را از بین شیوه های استفاده ممكن، تحلیل می كند.
اگر خواسته های انسانی خیلی كم و محدود باشند یا منابع ما آنقدر زیاد بودند كه به هر كسی، هر چه می خواست تعلق می گرفت، آنگاه اقتصاد اهمیت چندانی نداشت و ما مشكل اقتصادی نداشیم، ولی واقعیت با موارد گفته شده تفاوت فاحش و عظیمی داردتا جایی كه می دانیم در همه جوامع، منابع اقتصادی در مقایسه با خواسته های نامحدود خیلی كم و ناچیز و خواسته های انسانی دارای دو صفت بارز و مشخص هستند. اول این كه مجموعاً در طول زمان نامحدود بوده و ثانیاً متعدد و متنوع هستند.
اگر همه منابع تولیدی جهان، منابع رایگان - منابع فراوانی كه می توان از آنها به طور مجانی و بدون پرداخت هزینه استفاده كرد - بودند، در آن صورت چون حدی برای تأمین خواسته های بسیار انسانی وجود ندارد، بالطبع هیچ گونه مسأله اقتصادی نیز به وجود نمی آمد و انسان می توانست سطح زندگی خود را بی نهایت بالا ببرد.
علم اقتصاد بیش از آنكه قلمرویی برای برخورد آرا باشد، دانشی استوار شده بر مبنای علمی است. اقتصاد امروز، دیگر به فرضیات ساده دانشمندان قرن نوزدهم اعتمادی ندارد و برعكس به محاسبات پیچیده و طولانی و تفكر عمیق می پردازد. اقتصاد نیز چون طب یا مهندسی، قواعد سخت و خشكی دارد. تفكر جدی به وضع فرضیاتی می انجامد. آن فرضیات با مشاهدات تجربی آزموده می شوند و هر جا كه لازم باشد، اندازه گیری های دقیق به عمل می آید. وقتی نتایج با فرضیات سازگار نباشد، تفكر عمیق تری لازم است و فرضیات نوینی ساخته می شوند، یعنی روش اقتصاد هیچ تفاوتی با روش های دیگر علوم ندارد.
علم اقتصاد به این مسأله كه «مردم چه چیز را باید بخواهند؟» توجهی ندارد، بلكه مسأله اقتصاد این است كه «مردم چه چیز را براستی می خواهند؟» بسیاری از نوشته های اقتصاددانان حرفه ای به طور وضوح یا ضمنی به هدف های مناسب برای فعالیت های اقتصادی اشاره دارند. این نوشته ها را باید در زمره فلسفه اقتصادی دانست، نه آنچه به معنی دقیق كلمه «علم اقتصاد» خوانده می شود. سرآیزایا برلین می گوید: «اقتصاد تا زمانی كه با مقدار زیادی از فرضیات متافیزیكی مخلوط بود، بخشی از فلسفه بود، ولی به تدریج حوزه مستقلی شده یا كم كم می شود.» اقتصاد سیاسی به دنیا آمده، از دل فلسفه سیاسی، با رشد خودآگاهی عقلی ناشی از انقلاب علمی قرن نوزدهم تكامل یافت.
در واقع می توان گفت كه اقتصاد دارای دو منشأ است كه هر دو نیز با سیاست در ارتباط بودند. یكی از این دو منشأ به اخلاق نظر داشته و دیگری را می توان مرتبط با مهندسی دانست. سنت مرتبط با اخلاق آن، دست كم به ارسطو می رسد. ارسطو در كتاب اخلاق نیكوماخسی، موضوع اقتصاد را با اشاره به ارتباط آن با ثروت مرتبط با غایت های انسان می داند. او سیاست را اولین علوم می داند. علم سیاست باید از بقیه علوم مانند اقتصاد استفاده كند و در این مورد نیز از آنجایی كه این علم معین می كند كه چه باید بكنیم و چه نباید بكنیم و چه نباید، غایت آن در برگیرنده غایت های سایر علوم یعنی متضمن سعادت بشر است.
با كتاب «تحقیق در ماهیت و علل ثروت ملل» آدام اسمیت، اقتصاد سیاسی به عنوان یك رشته علمی مستقل مطرح شد. باید توجه داشته باشیم كه اقتصاد سیاسی، پایه همه مكتب های آزادی است. اقتصاد در نهایت به مطالعه اخلاق و سیاست خلاصه می شود. نقطه نظری كه ارسطو در كتاب سیاست آن را تعمیق كرد.
نخستین منشأ از میان دو منشأ اقتصاد، كه به اخلاق و دیدگاهی اخلاقی از سیاست مرتبط می شود، به غایت های نهایی و پرسش هایی از این نوع كه چه چیز موجب سعادت بشر است؟ و یا اینكه چگونه باید زندگی كرد؟ توجه دارد.
منشأ دیگر علم اقتصاد به رویكرد مهندسی مرتبط است. ویژگی این رویكرد آن است كه بیشتر به مسائل لژیستیكی توجه دارد تا به غایت های نهایی و پرسش اخلاقی. در این رویكرد، غایت ها نسبتاً بدون ابهام و به سادگی مفروض شده اند و مسأله اصلی فقط یافتن وسیله ای است مناسب برای رسیدن به آنها. رفتار انسانی به طور عمده مبتنی بر انگیزه هایی ساده فرض می شود كه می توان آنها را به آسانی تعریف كرد.
رویكرد مهندسی به اقتصاد، منشأهای متعددی دارد، از آن جمله حاصل اندیشه های مهندسانی از قبیل لئون والراس - اقتصاددان فرانسوی قرن نوزدهم - بود. او هم خود را صرف حل بسیاری مسائل مشكل فنی در روابط اقتصادی كرد. به ویژه آن مسائلی كه با عملكرد بازار مربوط بودند. قبل از او نیز افرادی به غنای این سنت در علم اقتصاد كمك كرده بودند، همچون مطالعات سر ویلیام پتی در قرن نوزدهم كه بحق باید او را پیشتاز علم اقتصاد عددی دانست. مطالعات وی آشكارا مطالعات لژیستیكی بود كه با علائق خود پتی به علوم طبیعی و مكانیك نیز بی ارتباط نبود.
در نوشته های اقتصاددانان بزرگ می توان هر دو دیدگاه منشأ اخلاقی و منشأ مهندسی اقتصاد را در كنار هم، هر چند به نسبت های گوناگون مشاهده كرد. روشن است كه برخی به مسائل اخلاقی بیشتر از دیگران توجه دارند. برای نمونه در نوشته های آدام اسمیت، جان استوارت میل، كارل ماركس، فرانسیس اجورث، جای پای مسائل اخلاقی بیشتر دیده می شود تا در آثار كسانی مانند ویلیام پتی، فرانسوا كنه، دیوید ریكاردو، آگوستین كورنو و یا لئون والراس، كه بیشتر درگیر مسائل لژیستیكی و مهندسی درون علم اقتصاد بودند.
بسیارند كسانی كه رویكرد اخلاقی را برگزیده اند، كسانی كه از ارسطو گرفته تا آدام اسمیت، با وجود تمركز بر جنبه اخلاقی موضوع، به طور جدی نگران جوانب منفی مسأله نیز بودند.
اما اقتصاد جدید به طور عمده به مثابه یكی از شاخه های اخلاق پاگرفت. نه فقط آدام اسمیت - پدر علم اقتصاد - استاد فلسفه اخلاق در دانشگاه گلاسكو بود، بلكه رشته اقتصاد برای مدت های مدیدی، شعبه ای از اخلاق محسوب می شد. این امر كه اقتصاد در دانشگاه تا همین اواخر یكی از درس های اصلی كارشناسی در رشته علوم اخلاقی بود، نمونه دیگری است از نگرش سنتی به ماهیت اقتصاد. اقتصاد به طور معمول بر حفظ یك جنبه از حیات جمعی آدمیان تأكید می كند. این كه مردم چگونه منابع كمیاب را برای تولید، توزیع و تبادل كالاها و خدمات به كار می گیرند، تا در نهایت به مصرف برسانند. اقتصاددانان می دانند كه جنبه های دیگری نیز وجود دارد كه بر حیات اقتصادی تأثیر بسیار دارند. اموری همچون سیاست، حقوق، قانون و تعلیم و تربیت. با وجود این، معمولاً چنین فرض می كنند كه این تأثیرات همیشگی و ثابت است. پس در تعدیل فرآیندهای اقتصادی نباید نقشی برایشان در نظر گرفت. اقتصاددانان با این نگرش قلمروی مطالعات خود را محدود می كنند تا آنچه را كه باید دانش اقتصاد باشد، به پیش ببرند، اما در عین حال آنان روابط بین اقتصاد و جنبه های دیگر حیات اجتماعی را بیش از اندازه می دانند. هم اقتصاددانان كلاسیك و هم كارل ماركس، اقتصاد را شالوده حیات اجتماعی بشر می دانستند و هم اكنون ادعای این مطلب بر همگان مشهود و محسوس است و جای شكی باقی نیست.
آیا اقتصاد مدرن به سنت وفادار بوده و پیوند ضروری و مهم خود را با اخلاق حفظ كرده و یا از آن جدا شده و اگر چنین اتفاقی افتاده، جدایی و دورافتادگی اخلاق و اقتصاد چه نتایجی داشته است؟!
پروفسور آمارتیا كومارسن، معروف به آمارتیا سن - فیلسوف و اقتصاددان هندی تبار انگلستان - در سال ۱۹۳۳ میلادی در ایالت بنگال هندوستان به دنیا آمد. او در سال ۱۹۵۳ از دانشگاه كلكته مدرك كارشناسی اقتصاد گرفت و در سال های ۱۹۵۵ و ۱۹۵۹ مدرك كارشناسی و دكتری خود را از دانشگاه كمبریج انگلستان دریافت كرد. او استاد اقتصاد دانشگاه كمبریج است كه به واسطه تحقیقات گسترده و عمیق در رشته اقتصاد رفاه و در تبیین روش و برخورد عالمانه و نقادانه به پدیده های فقر، نابرابری و قحطی و نتایج شگفت انگیز و جالب توجه، در سال ۱۹۹۸ از سوی آكادمی سلطنتی علوم سوئد مفتخر به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شد. او تنها آسیایی است كه جایزه نوبل اقتصاد دریافت كرد. این اهمیت وقتی بیشتر نمود دارد كه بدانیم از ۶۱ نفری كه تاكنون موفق به دریافت جایزه نوبل شده اند، ۴۱ نفر آنها آمریكایی اند.
او مدعی است؛ اقتصاد مدرن فاصله ای جدی با اخلاق گرفته كه موجب تضعیف علم اقتصاد شده است. گفتنی است آن بخش از اقتصاد كه به اخلاق توجه كرده، متأسفانه به برداشت هایی رسیده كه نادرست است. برای نمونه فرض رفتار عقلایی انسان اقتصادی را با رفتار واقعی آن یكی گرفته است. با تحول اقتصاد مدرن، اهمیت رویكرد اخلاقی كم و كمتر شده، به طوری كه اقتصاد مدرن گسستگی رادیكال با اخلاق دارد. روش شناسی آنچه كه اقتصاد مثبت نامیده می شود هم از تحلیل هنجاری در اقتصاد دوری جسته و باعث نادیده انگاشته شدن بسیاری از مطالعات پیچیده اخلاقی نیز شده است، كه رفتار واقعی انسان را تحت تأثیر قرار می دهد، ولی اقتصاددانانی كه مشغول مطالعه در مورد این قبیل رفتارها هستند، این ملاحظات را بیشتر مربوط به امور واقع می دانند تا مربوط به احكام هنجاری. هرگاه جایی را كه هر یك از این دو رویكرد در آثار منتشر شده اقتصاد مدرن اشغال می كنند، با هم مقایسه كنیم، به روشنی می توان مشاهده كرد كه هم از تحلیل عمیق هنجاری پذیرفته شده و هم تأثیر ملاحظات اخلاقی در توصیف رفتار انسانی نادیده انگاشته شده است.
اقتصاد مدرن به دلیل فاصله ای كه میان آن و اخلاق به وجود آمده، تضعیف شده است. علم اقتصاد بدین ترتیب كه شكل گرفته، با بذل توجه جدی تر و عنایت صریح تر و بیشتر به ملاحظات اخلاقی كه رفتار و داوری انسانی را شكل می دهند، می تواند ثمربخش تر باشد.
نگرشی كه انسان معاصر را در الگوهای اقتصادی اش، خالص، ساده و واقع بینانه نگه می دارد و آنها را با چیزهایی از قبیل حسن نیت یا عواطف اخلاقی درهم نمی آمیزد. واقعاً تعجب آور است، زیرا اقتصاد قاعدتاً باید با مردم واقعی سروكار داشته باشد. آیا انسان جدید كه موضوع مطالعات اقتصادی است می تواند یكسره از این پرسش سقراطی «چگونه باید زندگی كرد؟» بركنار بمانند.
تأكید بر پیوند میان مسأله انگیزه انسانی و این پرسش مهم اخلاقی كه انسان چگونه باید زندگی كند؟ بدین معنی نیست كه انسان ها همواره همان كاری را می كنند كه از لحاظ اخلاقی مدافع آنند، بلكه فقط به معنی پذیرفتن این امر است كه الزامات اخلاقی ممكن است پیامدی در رفتار واقعی انسان داشته باشند. اصولاً آیا، فرض حداكثر كردن نفع شخصی به عنوان راهی برای توصیف رفتار واقعی، فرض خوبی است یا نه؟ آیا آنچه كه انسان اقتصادی نامیده می شود و گویا مدام در دفاع از منافع خود است، نزدیك ترین تقریبی است كه می توان برای رفتار افراد بشر، دست كم در مسائل اقتصادی ارائه كرد؟
این فرض كلاسیك علم اقتصاد است، به همین دلیل نیز حامیان بسیار زیادی دارد، اما از دیدگاه های بسیار متفاوتی با آن مخالفت شده، كه ساختارهای بدیل گوناگونی را پیشنهاد كرده اند. برای نمونه در مورد ژاپن می توان با تكیه بر شواهد تجربی حدس زد كه پرهیز از اتخاذ رفتاری معطوف به نفع شخصی، به نفع ادای تكلیف وفاداری و حسن نیت، سهمی اساسی در موفقیت صنعتی اش ایفا كرده است.
حمایتی را كه معتقدان و حامیان رفتار معطوف به نفع شخصی، برای خود در آثار آدام اسمیت جست وجو می كنند، باید سوءتعبیری دانست كه از طرز پیچیده اسمیت با موضوع انگیزه و نقش بازارها شده و نادیده انگاشتن تحلیل اخلاقی وی از عواطف و رفتارها، سایر قسمت های آثار آدام اسمیت در مورد اقتصاد و جامعه، كه به مشاهدات پیرامون بینوایی، احساس همدردی و نقش ملاحظات اخلاقی در رفتار انسان، بویژه به كارگیری هنجارهای رفتاری مربوط می شود، آرام آرام و به همان میزانی كه در اقتصاد از مد افتادند، فراموش شدند. فقر اقتصاد كه نتیجه جدایی اقتصاد از اخلاق است، هم اقتصاد رفاه را تحت تأثیر قرار داده و هم اقتصاد تجویزی و پیش بین را جدایی میان اقتصاد و اخلاق برای اخلاق ناگوار بوده است. اگر ارسطو پرسش مربوط به نقش اقتصاد را پیش می كشید، در آغاز به این علت بود كه چشم انداز وسیع تری را به روی اخلاق و سیاست بگشاید. درواقع فارغ از نقشی كه اقتصاد در فهم بهتر ماهیت برخی پرسش های اخلاقی می تواند ایفا كند، بر این نكته روش شناختی نیز باید تأكید كرد كه برخی تحلیل هایی كه در اقتصاد در برخورد با مسائل وابستگی متقابل به كار می روند، ممكن است در برخورد با مسائل پیچیده اخلاقی اهمیتی بسزا داشته باشند.
سید حسین امامی
منابع:
۱- سن، آمارتیا، اخلاق و اقتصاد، حسن فشاركی، نشر شیرازه، چاپ اول، ۱۳۷۷
۲- غنی نژاد، موسی، جامعه مدنی، طرح نو، چاپ سوم، ۱۳۷۸
۳- مگی، برایان، مردان اندیشه، عزت الله فولادوند، چاپ اول، ۱۳۷۴
۴- ویچ، لفت، سیستم قیمت ها و تخصیص منابع تولیدی، میرنظام سجادی، علامه طباطبایی، چاپ ششم، ۱۳۷۵
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید