دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


رابطه اقتصاد و فلسفه اخلاق


رابطه اقتصاد و فلسفه اخلاق
شاید این اندیشه که مباحث فلسفه اخلاق باتحلیل اقتصادی ارتباط دارد‌،‌دور از ذهن باشد. بسیاری از مردم فلسفه اخلاق را به عنوان زبانی پیچیده و نامانوس تلقی می‌کنند که آدمی با آن راه به جایی نمی‌برد،‌اما امیدواریم خوانندگان این مباحث تصور نکنند فلسفه اخلاق بحثی مبهم ، نامنسجم و غیر مرتبط با دنیاست. مطمئنا فلسفه اخلاق از نظر عقلی ،‌دشوار ،‌انتزاعی و اغلب پیچیده است و نظریه اخلاقی مانند نظریه اقتصادی سرشار از مشاجرات وموضوعات حل نشده. اما استدلال اخلاقی به هر حال ، می تواند در کسب تکیه‌گاه مطمئنی برای مسائل اساسی که درباره چگونگی بهبود زندگی و جامعه مطرح هستندبه آدمی یاری رساند. علم اقتصاد تا اندازه‌ای مبتنی براخلاق است و بدون پیش فرض‌های اخلاقی امکان‌پذیر نیست و نمی‌توان بدون پرداختن هوشمندانه به موضوعات اخلاقی، آن را به سرانجامی رساند.
برهمین قیاس، فلسفه اخلاق بدون داشتن نظریاتی درباب کنش‌های متقابل انسانی ، راه به جایی نمی برد واین کار بدون شناخت کیفیتی که اقتصاددانان به دنبال آن هستند، دشوار است. اقتصاددانان گاهی مانند کسانی که فرهنگ والدین خود رابه کلی نفی می کنند،سعی دارند پیشینه فلسفی خود را انکار کنند، آنها اگر چه می‌توانند درجهت اصلاح وبهبود میراث فلسفی خود بکوشند، اما نمی‌توانند از آن فرار کنند . سعی آنان برای فرار از فلسفه اخلاق سبب شده است که دیدگاه‌های آنان غیر واقعی وبی محتوا باشد . درمقابل نیز پدیدآورندگان فیلسوف منش علوم اجتماعی معاصر نمی‌تواند با موفقیت‌،‌زاده‌های خویش را از خود برانند . فلسفه اخلاق و اقتصاد در زمینه‌های بسیاری می‌توانند به یکدیگر یاری رسانند.
یکی از نکاتی که دراین جا باید مورد توجه قرار گیرد “ عقلانیت “ است. عقلانیت مانند اخلاق، امری هنجاری ودستوری است . آدمی، هم بایداخلاقی باشد وهم عقلانی‌،‌آدمی اگر اخلاقی نباشد، شرور است واگر عقلانی نباشد، نادان ،با این حال، عقلانیت برخلاف اخلاق، نقش ممتازی درنظریه اقتصادی معاصر دارد . اقتصاددانان معمولا منکر این هستند که نظام اخلاقی پیش فرض نظریه اقتصادی باشد، اما آنها به راحتی اذعان می‌کنند که عقلانیت تا حدزیادی پیش فرض نظریه اقتصادی است . سخن دراین است که صحه گذاردن بر نظریه عقلانیت به‌طور اجتناب نا پذیری آنها را ملزم به قبول اصول بحث‌انگیز اخلاقی خواهدکرد واقتصاددانان به هنگام دفاع از الگوی عقلانیت خود، به ناچار به جانبداری از بخشی از نظریات اخلاقی روی می‌آورند.
روابط میان اخلاق وعقلانیت به انتقادهایی از اقتصاد می‌انجامند ؛ زیرا اصول اخلاقی نهفته دردیدگاه‌های متعارف عقلانیت غیرقابل قبول هستند. زمانی که این اصول به صراحت بیان شوند،‌افراد معدودی آنها راتصدیق خواهند کرد. همچنین فهم عقلانیت هنجارها واصول اخلاقی بر اساس دیدگاه‌های رایج عقلانیت دشوار است. جدی گرفتن اخلاق دراین مورد به انتقادهای نظری جدی از اصول اساسی اقتصاد منجر می‌شود .
یکی از مهمترین ایرادات واعتراضاتی که به رابطه اخلاق واقتصاد می‌شود این ا ست که فلسفه اخلاق توضیح خلاق است، اما چگونه می‌تواند توضیح اقتصاد باشد؟ اقتصاد نوعی علم یا مهندسی است، اقتصاد نشان می‌دهد که چگونه می‌توان به اهداف معینی دست یافت. اما برخلاف اخلاق، معین نمی‌کندکه فرد چه اهدافی را باید در نظر بگیرد. اقتصاد دانشی فنی را فراهم می‌کند که ارتباط آن با اخلاق بیش از ارتباط هندسه یا فیزیک با اخلاق نیست. هرقدر هم که نظریات اخلاقی معقول یا قابل تصور باشند، بازهم ارتباط با اقتصاد ندارند و نمی‌توانند به فرد در فهم اقتصاد یاری رسانند. اقتصاددانانی که ارتباط بین فلسفه واقتصادرا انکار می‌کنند ،رابطه بین اقتصاد وسیاستگذاری را تصدیق می‌کنند، اما اصرار دارند که اقتصاد با سیاست همان گونه ارتباط دارد که راه وساختمان با سیاست .
سیاستگذاران ممکن است به دلیل نیاز به نیروی‌الکتریک ساختن یک سد را بررسی کنند. مهندس راه و ساختمان نمی‌گوید که آیا این هدف باارزش است یا نه . درعوض ، مهندسان راه وساختمان اطلاعاتی درباره مشکلات ساختن سد درمحل‌های گوناگون، مقدار برقی که سدها می توانندتولید کنند ومقدار زمین‌هایی که زیرآب می‌روند، دراختیار قرار می‌دهند. بنابراین، مهندسان راه وساختمان پاسخ‌هایی را فراهم می‌کنند که سیاستگذاران هنگامی گه سعی دارندتعیین کنند آیا سدی رابسازند یانه وکجابایدساخته شود ، به آنها نیازدارند. هرفرد برای تحقق بخشیدن به هر چیزی نیاز به اطلاعاتی درباره علل وآثار آن دارد. مهندسی راه وساختمان یک منبع برای این آگاهی است .
در این ایراد،ادعا شده است که نقش اقتصاد صرفا همین است. اخلاق اهدافی رامعین می‌کند که سیاستگذاران در پی‌ آنها هستند وروش‌هایی را که ممکن است به کار گرفته شوند، محدود می‌کند. اقتصاد نتایج سیاست‌‌های جانشین را روشن می‌سازد. هم اقتصاد وهم اخلاق برای سیاستگذاری بسیار اساسی هستند، اما سروکاری با یکدیگر ندارند.
همان گونه که فریتز مک لاپ ( ۱۹۶۹ )Fritz Machlup متوجه شد ، فرآیند سیاسی به ندرت مشکلات اقتصادی خود را به روشنی مشخص می‌کند . هنگامی که از اقتصاددانان خواسته می‌شود درباره چگونگی تحقق اهداف معین نظر مشورتی صرفا فنی ارائه دهند،به ندرت مشکلات صرفافنی به آنها ارائه می‌شود . اقتصاددانانی را درنظر بگیرید که ازآنها خواسته می‌شود درباره چگونگی دگرگون‌سازی کلی اقتصادهای دستوری سوسیالیستی سابق وتبدیل آنها به اقتصادهای بازاری نظرمشورتی بدهند. درباره وظایف آنها فکر کنید. آیا دراین که آنها چه جانشین‌هایی را درنظر می‌گیرند وچه اهمیتی برای هزینه ومزایای نسبی قائل می‌شوند ، ارزش‌های شخصی آنها موثر نخواهد بود؟ مسلما موثر خواهد بود .
آیا سیاستگذاران در بلغارستان ولاتویا اصلا می‌توانند یک فهرست کامل از اهداف مربوطه وقیود همراه با ارزش‌های دقیق هریک واولویت‌هادراختیار مشاوران اقتصادی خود قرار دهند؟ هنگامی که اقتصاددانان برای تحقیق، مسائلی رابرمی‌گزینند،مشکلات مشابهی بروز می‌کند. اقتصاددانان می خواهند مشکلاتی را که برای زندگی مردم اهمیت دارندحل کنند. آنها دوست دارند معضلات نظری رابه روش‌هایی که با تعهدات اخلاقی آنهاتعارضی ندارند، حل کنند.
مطمئنا مطلوب نیست که تعهدات اخلاقی اقتصاددانان الهام‌بخش پژوهش‌های آنها نباشد. اقتصاد تنها به پژوهش صرف وحل معضلات اختصاص ندارد، بلکه با مشکلات عملی و فوری که ما انسان‌ها با آنها مواجه می‌شویم نیز مربوط است. اگر اقتصاددانان از پرداختن به موضوعات اخلاقی خودداری کنند، نخواهند دانست چه مسائلی مهم هستند. اقتصاددانان مهندسانی بی‌تفاوت نسبت به ارزش‌ها نیستند. درتعیین موضوعاتی که باید مورد مطالعه واقع شوند ونیز درمورد شیوه تفکر درباره چگونگی کاربرد اقتصاد برای حل مشکلات عملی ، اقتصاددانان باید موضوعات اخلاقی را مورد توجه قرار دهند، لازم نیست آنها چندان نظام‌مند ، خودآگاهانه یا دقیق عمل کنند، اما نمی‌تواننداز اخلاق به کلی اجتناب ورزند.
مصطفی خانرمکی
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید