پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


اقتصاد ایمان


اقتصاد ایمان
کنث اررو،[۱] اقتصاددان برنده جایزه نوبل، در مصاحبه­ای می­گوید ارزشهای اخلاقی در اقتصاد نقشی اساسی ایفا می­کنند.
كنث اررو از دانشگاه ستنفورد [كالیفرنیا] در سال ۱۹۷۲ برنده جایزه نوبل در اقتصاد شد. او رئیس انجمن اقتصاد آمریكا و انجمن بین­المللی اقتصاد بوده­، و در سال ۲۰۰۴ مدال ملی علم، عالی­ترین جایزه دستاورد علمی در آمریكا، را به­دست آورد. پروفسور اررو كه پیشگام در حوزه­های گزینش اجتماعی و اقتصاد رفاه است در حوزه­های فلسفه و اخلاق نیز قلم زده­است. از او برای شركت در جلسات مشاوره برای تهیه بیانیه صدمین سال[۲] [توسط پاپ جان پل دوم] و بعدها در آكادمی علوم اجتماعی وابسته به پاپ دعوت به­عمل آمد. او اخیرا در رم با ویراستار مجله دین و آزادی، پدر د سوزا[۳] به گفتگو نشست.
ـ آقای دسوزا: دنیای مذهب و اخلاق چه کمکی می­تواند به اقتصاد بکند؟
ـ پروفسور اررو: بازار مشكلات و كاستیهایی دارد که اخلاق راه حل و چاره آنهاست. مثلا: دنیا واقعاً مملو از اطلاعات خصوصی است. در خصوص تولیدات و قراردادها اطلاعات درونی[۴] وجود دارد. در چنین شرایطی، احتمال بسیار قوی این است که کسی از این اطلاعات به ضرر دیگری استفاده کند. اگر چنین چیزی به­کرات اتفاق بیفتد، ممکن است اصلا بازاری شكل نگیرد، چرا که خریداران می‌فهمند از اطلاعات خاصی برخوردار نیستند، و اینکه فروشنندگان می­توانند آنها را مورد بهره­برداری قرار دهند. بنابراین، آنچه مطرح است این نیست که ممر سودهای بالقوه نامناسبی وجود دارد بلکه این مسئله است كه نااطمینانی­ها در مورد اطلاعات خصوصی می­توانند بازار را از کارآیی بیندازند.
درحقیقت، اگر این مسئله آشکار شود، ممکن است اصلا بازاری به­وجود نیاید. این شرایطی است که به­ویژه در قراردادهای بیمه مورد بررسی قرار می­گیرد؛ موقعیکه بیمه شونده اطلاعاتی خصوصی در مورد خطراتی که برای بیمه­گذار ناشناخته­است دارد، این را كژمنشی[۵] یا كژسگالی[۶] گویند، اصطلاحاتی که در چهل سال گذشته از ادبیات بیمه به تحلیلهای اقتصادی نیز راه یافته­اند.
راههای مختلفی برای برخورد با چنین مواردی وجود دارد. یکی از این راهها، وجود اصول اخلاقی است. مشخص شده­است که مردم، به­طور خودجوش، از بهره­برداری گسترده از اطلاعات درونی، از اطلاعات خصوصی خود به­میزان قابل ملاحظه­ای احتراز می­کنند، كه تا حدودی مبتنی بر این درک است که اگرچه من با تقلب درآمدی کسب می­کنم، ولی اگر همه تقلب کنند بازار زمین خواهد خورد. البته مسئله می­تواند به این صورت هم مطرح شود که یکی بگوید، "خب، اگر من این­کار را بکنم، کسی متوجه نمی‌شود." اما اگر هرکسی چنین احساسی داشته باشد، همه چیز به­هم می­ریزد. در هر حال، بخشی از این مسئله مربوط به رفتار اخلاقی است – کسی تقلب نمی­کند چرا که فکر می­کند این کار اشتباهی است. برای ایجاد بازاری کارآ، در هر لحظه مجبور هستید تلاش دیگران برای کلاهبرداری از خودتان را عقیم بگذارید. بنابراین، اصول اخلاقی رابطه تنگاتنگی با کار بازار دارد.
نکته دیگر اینکه مردم تنها به­دنبال كسب گسترده منافع مادی نیستند، بلكه آنها در زندگی اهداف دیگری هم دارند. آنها نگران و مراقب یكدیگرند. این نگرانی نتیجه راز و رمزهای اخلاقی است که توسط مذهب توسعه یافته و یا از دیگر منابع اخلاقی اخذ شده­اند. مطمئنا ارتباط خویشاوندی با ایثار گره خورده‌است. مردم در چنین روابطی سیر می­کنند، و بنابراین، انرژی خود را در راه کسب کالا، نه با هدف مصرف آنها برای خود، که برای دیگران مصرف می­کنند.
بنابراین، روابط مردم دو جنبه دارد. یکی به نگرانی عمیق برای دیگران بستگی دارد، که این خود به اهداف فعالیتهای اقتصادی مربوط می­شود. دیگری به ابزار فعالیتهای اقتصادی، یعنی بازار، برمی­گردد. در نتیجه، اصول اخلاقی نقشی کاربردی در عمل نظام اقتصادی دارد.
ـ آقای د سوزا: آیا می­توان این بحث را مطرح کرد که میزان معینی از تقوای خاصی – مانند صادق بودن، احترام به قراردادها، ارائه اطلاعات دقیق – برای کارکرد بازار ضروری است؟ آیا این خطر وجود دارد که گاهی رونق و شکوفایی چنان تقوایی را تضعیف کند؟ به­بیانی، تقوا برای شکوفایی ضروری است، اما آیا همین شکوفایی بنیانهای تقوی را از بین نمی­برد؟
ـ پروفسور اررو: مطمئن نیستم، شاید شكوفایی، به­مثابه چشم­انداز شكوفایی است كه خطرناك است. وقتی شما از یك دستاورد معتنابه شخصی بالقوه آگاه می­شوید، شاید به­این فكر كنید كه تقوایتان سد راه است. در چنین حالتی همیشه این سؤال مطرح می­شود كه آیا می­توان با این تقوا كنار آمد یا باید میان­بر زد. شاید به­چنگ آوردن كالاهای مادی هدفی فی­الذات تلقی شود. اما اگر شما یك معتاد به شطرنج[۷] هستید، می­توانید درباره نحوه بازی نیز آنقدر متعصب باشید كه مانع كردار نیك شما شود.
كالاهای مادی می­توانند، گذشته از یك مرحله خاص، نمادی از موفقیت باشند، ولی نمی­توانند واقعاً در زندگی بهبودی ایجاد كنند. با این وجود این اشیا راههایی برای تبدیل شدن به ضرورت را دارند. این یك پدیده واقعی است. شماری از روانشناسان و اقتصاددانان متأثر از اینگونه كالاها مطرح كرده­اند كه شادی، به­هر معنایی، بستگی به استاندارد قبلی زندگی دارد. اگر بخواهیم نسبی صحبت كنیم، هرگاه از مردم بپرسید چه چیزی نیاز دارند كه كاملا شاد شوند یا چقدر درآمد لازم دارند تا كاملا راضی شوند، به­گونه­ای قالبی، ۲۰ درصد بیش از آنچه دارند را مطرح خواهند كرد.
بنابراین درحالیكه ارائه تعریفی از این اصطلاحات مشكل است و برخی از اقتصاددانان علاقه­ای به مقایسه آنچه كه نمی­توانند تعریف مشخصی از آنها به­دست بدهند ندارند، فكر رایج این است كه اغنیا شادند، فقرا نیز خیلی كمتر از آنها خوشحال نیستند. اگر كشورها را با هم مقایسه كنید، میانگین شادی در كشورهای فقیر مانند كشورهای ثروتمند است. (در مورد كشورهای شدیدا فقیر صحبت نمی­كنم).
یكی از موارد قابل توجه برای من این است كه در بعضی از نظرسنجی­هایی كه [شادی را اندازه می‌گیرند] و هر از چند سال در ژاپن انجام می­پذیرند، و، اگر تاریخها را درست به­یاد داشته باشم، جوابهای سالهای ۱۹۵۸ و ۱۹۸۸ تقریبا مشابه بود. اگر منحنی وابستگی شادی به درآمد [در این دوره] را رسم می‌كردید، نمی­توانستید تفاوتی بین آنها قائل شوید. درحالی­كه این دوره یكی از سریع­ترین دوره­های رشد اقتصادی [ژاپن] بود كه هیچ كشوری تاكنون تجربه نكرده بود. آنها خیلی خیلی شدید به دنبال كالاهای مادی بودند. ممكن است به­دست آوردن كالاهای مادی ارتباط بسیار اندكی با رضایت داشته باشد.
از سوی دیگر، طلاق به­عنوان یك عامل منفی بزرگ در اندازه­گیری شادی ظاهر می­شود. من فكر می­كنم تملك مادی تنها نقشی در شادی بازی می­كند، و آن تنها یك نقش است.
خطر تكیه زیاد به بازار و انتظار بیش از حد از آن، این است كه عوامل واقعا اساسی­تر جریان­های شادی و غم را مخدوش می­سازند. شما اگر تمامی وقتت را به جای ایجاد ارتباطات، صرف [بازار] كنی، شاید مجبور شوی بهای سنگینی پرداحت كنی.
دولت مجبور است با مردم به­گونه­ای یكسان رفتار كند. شما نمی­خواهید دولت استثناهای بیشمار قائل شود كه باعث ظهور زمینه فساد و بی­انصافی می­شود. اینست كه قانون داریم. خب، این قوانین خیلی گسترده می­باشند و خیلی قابل تعمیم به شرایط مشخص نیستند. آنها موارد فردی را در نظر نمی‌گیرند.ـ آقای دسوزا: هر رشته دانشگاهی – به­ویژه در علوم اجتماعی، و همچنین در علوم طبیعی – از این وسوسه برخوردار است كه بیش از حد صلاحیتش به اظهار نظر بپردازد. آیا، به­نظر شما، امروز در اقتصاد حوزه‌هایی وجود دارد كه پا را از محدوده­اش فراتر بگذارد؟ از این گذشته، جهان ماوراء­الطبیعه، فلسفه، و كلام تا چه حد اشاراتی دارند كه ورای بازار و ورای تحلیلهای اقتصادی نیز حوزه­هایی وجود دارند؟
ـ پروفسور اررو: خب، فكر می­كنم دو سؤال كاملا متفاوت می­پرسید. یكی استفاده از تحلیلهای اقتصادی برای اموری است كه شما فكر می­كنید بخشی از دیگر حوره­های علوم اجتماعی است. این واقعیت دارد كه اقتصاددانان در مورد دیگر حوزه­ها نیز حرفی برای گفتن دارند. مشكل این­جاست كه نظریاتی تك بعدی – به­اصطلاح تنها بینشی اقتصادی – ارائه می­شود. شما با اظهارات نامربوط روبرو نمی­شوید، آنها اظهاراتی بی­معنا نیستند، بلكه اظهاراتی یك بعدی یا ناقص می­باشند. برای مثال، برخی از ادعاهای اقتصاد در مورد انگیزه، در صورت صحیح بودن، قابل تعمیم به دیگر حوزه­ها هم هستند، این قبلا، یعنی زمانی كه نظریه مطلوبیت در دهه­های ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ توسعه می­یافت، مطرح شده­بود.
درضمن، می­بینیم كه روانشناسی امروزه اقتصاد – یعنی تمامی حوزه اقتصاد رفتاری – را مورد تهاجم قرار داده­است. من اعتقاد دارم كه جامعه­شناسی باید نقشی فراتر از آنچه اكنون دارد در اقتصاد بازی كند. نحوه رفتار مردم در اقتصاد تا حدودی تحت تأثیر رفتار دیگر مردمان است. نشان دادن مثال‌ها آسان است، اما ارائه یك نظریه گسترده چندان راحت نیست.
وقتی می­پرسید آیا اموری مانند ماوراء­الطبیعه، كلام، و فلسفه اخلاق نقشی ایفا می­كنند، سؤال متفاوتی مطرح می­كنید. در اینجا مسأله حوزه ارزش در برابر حوزه تحلیل مطرح است. واضح است كه سؤالات ارزشی در مورد اینكه یكی چگونه "باید عمل كند" وجود داردكه نمی­توان با تحلیلی از اینكه مردم چگونه آنرا انجام می­دهند پاسخ داد. اقتصاد چنان سؤالی را جواب نخواهد داد، چون نمی­تواند بدان پاسخ دهد. این از نظر منطقی امر متفاوتی است.
ما در مورد اینكه یكی چگونه باید عمل كند به منابع مذهبی رجوع می­كنیم. ما در قرون وسطی مقررات تجاری گسترده­ای داشتیم – رفتار تجاری مجاز چه بود و كدامین رفتار تجاری مجاز نیستند – كه از قوانین ربا، ممنوعیت قطعی سود [و غیره] استخراج شده­بودند. و براساس آنچه خوانده­ام، این امور امروزه در قوانین اسلامی اتفاق می­افتند. بانكداری اسلامی وجود دارد كه ادعا می­كند بهره­ای نمی‌گیرد – هرچند می‌گیرد، چنانكه در دنیای مسیحیت هم اتفاق می­افتاد.
ـ آقای د سوزا: آیا تحلیل اجتماعی امروزه، سؤال امور خیریه خصوصی كه عمل جمعی واسطه­ای است و از طریق كلیساها و افراد فامیل صورت می­گیرد را به­فراموشی می­سپارد؟ این نوع مبادلات، به‌معنای دقیق كلمه، نه خصوصی هستند و نه برای دولت.
ـ پروفسور اررو: نمی­خواهم بگویم این عرصه خالی است، اما فكر می­كنم وقتی كسی به سیاستی فكر می­كند گرایشش این­است كه یا افراد مجری این سیاستها برای خود می­باشند و یا دولت مجری آنهاست. من از این واقعیت در شگفتم كه متخصصین سیاستگذاری درك نمی­كنند در شماری از موقعیتها نهادهای دیگری هم وجود دارند. نهادهایی كه احتمالا درموارد بسیاری از برتریهایی هم برخوردارند، چرا كه دولت، حتی دولتی ایده­آل، صرفنظر از فساد و اموری از این قبیل، در عمل قیوداتی دارد.
دولت مجبور است با مردم به­گونه­ای یكسان رفتار كند. شما نمی­خواهید دولت استثناهای بیشمار قائل شود كه باعث ظهور زمینه فساد و بی­انصافی می­شود. اینست كه قانون داریم. خب، این قوانین خیلی گسترده می­باشند و خیلی قابل تعمیم به شرایط مشخص نیستند. آنها موارد فردی را در نظر نمی‌گیرند. و به­نحوی، نمی­خواهیم چنین باشند. این بدان معناست كه اثربخشی قوانین تقلیل یافته و با استفاده از نهادهای واسطه­ای می­توان به دستاوردهای منعطف­تری رسید.
برای مثال، ما نهادهایی – كه آنها را مؤسسات خیریه می­نامیم – برای توزیع منابع داریم. اما این نهادها وظیفه تبلیغ برای انتقال امور به آگاهی عمومی و تغییر ارزشهای مردم را هم به­عهده دارند. فكر می­كنم كلیسا چنین نقشی اساسی در گسترش این ارزشها و داوریها ایفا كرده و كانونی اصلی برای آنها شكل می­دهد.
ـ آقای د سوزا: برای كسی كه در اوج قله رشته­اش در اقتصاد است، شما چه درسهایی از تقریبا بیست سال تماس مكرر با مسیحیان، و به­ویژه كاتولیكها، در تفكر راجع به این امور كسب كرده­اید؟
ـ پروفسور اررو: خب، من واقعا مدت مدیدی است كه دغدغه مسائل اخلاقی را دارم. من معمولا در مورد چیزهایی می­نویسم كه راجع به آنها مطمئن هستم. بتدریج كه پیرتر می­شوم بیشتر در این اندیشه فرو می­روم و دیگران را نیز تشویق می­كنم تا بدان فكر كنند. فكر می­كنم یكی از اندیشه­های مهم چیزی است كه "tzedakah" (صدقه) خوانده می­شود، و خیرات ترجمه می­شود.این اندیشه مسئولیت برای رفاه دیگران است. البته، بعد، این مسأله مطرح می­شود كه چگونه می­توان چنین اندیشه‌ای را نهادینه كرد؟ چگونه می­توان مردم را وادار به پذیرش این اعتقادات و گنجاندن آنها در عملشان نمود؟ به این دلیل است كه اعمال جمعی در تمامی سطوح نقش ایفا می­كنند.
مانند اغلب اقتصاددانان، من هم بازار را ابزاری قوی برای كسب كارآیی می­دانم. ما چیزی را ضایع نمی­كنیم و منابعی را به­هدر نمی­دهیم. بنابراین، هرآنچه در حیطه بازار است متعلق بدان می­باشد. با این وجود، بازار محدودیتهای فراوانی هم دارد. برای مثال، محدودیتهای اساسی از آن نوع كه قبلا ترسیم كردم، به­خاطر وجود اطلاعات خصوصی، وجود دارد.
دین مردم را به احساس مسئولیت در برابر دیگران فرا می­خواند، كه ، در اصل، بازارچنین نمی‌كند. در واقعیت، بازارها از نوعی احساس مسئولیت برخوردارند زیرا آنها تا حدودی نیاز به انصاف و كارآیی دارند. در عین حال، منطق بازار اقتضا می­كند كه این ملاحظات در چارچوب منافع شخصی كامل مدل شوند، و مردم در چارچوب كامل منافع شخصی عمل نمی­كنند. اگر بتوانیم آنها را مدل كنیم، مفید خواهد بود، من چنین امری را انكار نمی­كنم؛ اما این مجموعه ارزشهایی نیست كه كسی بخواهد برآن مبنا زندگی كند. باید این ارزشها از جای دیگری سرچشمه بگیرند، و این چیزی است كه به­وسیله تفكرات مسیحی و یهودی در مورد اقتصاد مورد تأكید قرار گرفته­است.
ترجمه: جواد روحانی رصاف (عضو هیئت علمی مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه­ریزی.)
Arrow, Kenneth. ۲۰۰۶. "Economy of Trust," Religion & Liberty, Vol. ۱۶, No. ۳, summer, Pp.
۱) Kenneth Arrow.
۲) Centesimus Annus
۳) Father Raymond J. de Souza.
۴) Inside Information.
۵) Moral Hazard
۶) Adverse Selection
۷) Chess Nut
منبع : رستاک