دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

ارتداد در اسلام


ارتداد در اسلام
مسأله‌ی ارتداد، از مسایل مهمی است که در علوم مختلف مانند تفسیر، کلام و تاریخ مورد گفت و گو قرار گرفته و کرانه‌های متفاوتی یافته و ابعاد خطرناکی پیدا کرده است. این مسأله از جانب فقیهان شیعه با توسل به روایات نقل شده از امامان، تحت عناوین فقهی مطرح شده و در اکثر کتب فقهی مذکر گشته است. ارتداد به عنوان یک حربه‌ی سیاسی‌_مذهبی و وسیله‌ی سرکوب و خشونت در اختیار حاکمان ستم پیشه قرار گرفته از یک سو مانع ترقی و تکامل علمی جامعه گردیده و از سوی دیگر نخبگانی را از جامعه‌ی مسلمان گرفته است. مسأله‌ی ارتداد، در طول تاریخ اسلام به عنوان شمشیر برنده در اختیار قدرت‌های استبدادی بوده که بر علیه دانشمندان، اصلاح طلبان و منتقدان نظام حاکم به کار رفته و نابهنجاری‌های اجتماعی، سیاسی، مذهبی و فجایع داخلی را به وجود آورده است.
درباره ی ارتداد وآثار و پیامد‌های آن، سوال‌های جدی و اساسی مطرح است که تاکنون به صورت صحیح و منطقی پاسخ نگرفته است. برخی از آن سوال‌های عبارتند از:
- ارتداد چیست؟ آیا ارتداد جنبه‌ی فکری واعتقادی دارد یا جنبه‌ی سیاسی واجتماعی؟
- عنوان ارتداد با آیات قرآن مقدس، نظیر«لا اکراه فی‌الدین»، «لکم دینکم ولی دین» و «من شأن فلیؤمن و من شأ فلیکفر» و «انا هدیناه النجدین اما شاکراً و اما کفوراً» چگونه سازگار است؟
- احکام ارتداد، با تکلیف مالایطاق همسویی دارد و قابل جمع است؟
- احکام ارتداد با مسلمات اصول ومبانی دینی اسلام سازگار است؟
- احکام ارتداد با یافته‌های عقلی نظیر آزادی فکر، آزادی بیان چه نسبتی دارد؟
- آیا احکام ارتداد و آثار آن با قواعد حقوقی و اسناد الزام‌آور بین‌المللی و حقوق بشر سازگار است؟
- آیا در زمان حیات رسول خدا، مجازات ارتداد به معنای مصطلح فقهی آن «ارتداد فکری و عقیدتی» اجرا شده و رسول گرامی اسلام، کسی را به جرم ارتداد عقیدتی مجازات کرده است؟
- احکام ارتداد با مواد قوانین اساسی کشورهای اسلامی که آزادی بیان و آزادی عقیده را شعار می‌دهند سازگاری دارد؟
- آیا دستگاه قضایی و یا عالمان مذهبی حق دارند که شخصی را به جرم ارتداد تحت تعقیب قرار دهند؟
- آیا ارتداد، اصولاً جرم است؟ آیا عناصر جرم، در عنوان ارتداد موجود است؟ و ...؟
از آن جا که عنوان ارتداد، در تاریخ اسلام همچون حربه‌ای در اختیار سلاطین، زور مداران و تزویرگران بوده و مورد سؤ استفاده قرار گرفته وباعث سرکوب متفکران و حقیقت جویان گشته است، جامعه‌ی جوان و تحصیل کرده‌ی ما، نیاز شدید به شناخت این حربه‌ی کهنه و فرسوده دارد تا دیگر بار در قرن بیست و یکم گرفتار آن نگردد و سود جویان مذهبی و سیاسی نتوانند از این وسیله‌ی خشونت و سرکوب استفاده نمایند.
مطالعه و تحقیق در ابعاد وجودی و آثار فقهی و تبعات سیاسی ارتداد و مستندات دینی آن می‌تواند مفید و کارساز باشد و جامعه را با خصوصیات آن آشناگرداند و در نهایت راه سؤ استفاده از این عنوان فقهی را مسدود نماید.
مقاله‌ی حاضر می‌کوشد که «ارتداد» یا «مرتدشدن» و یا «بی‌دین شدن» را معرفی نموده تا جایی که مجله‌ی حقوق زن گنجایش دارد و فرصت تحقیق و بررسی مسیر می‌شود، ناگفته‌هایش را بازگوید و ناصواب گفته‌هایش را بنمایاند و سؤ استفاده‌ها و سؤ فتواها و سؤ عنوان‌هایش را برملاکند. باشد که جامعه‌ی در حال رشد و تعالی ما، با اسلام آزادی بخش، مترقی، پیشرو، انسان‌ساز، انسان دوست، صلح طلب، تمدن پذیر و منطق گرا، آشنا شوند و بدانند که اسلام واقعی غیر از اسلام واعظ و مجاهد است!
دریابند و لمس کنند که روضه‌خوان‌های زنانه و تفنگ‌سالاران بی‌سواد، دین را مطابق با افکار محلی و منافع شخصی خود تفسیر می‌کنند و مردم عوام از سرناچاری و ناآگاهی در پی روضه‌خوان‌ها و واعظ‌ها و ملا‌های متحجر روانند و اسلامی را می‌آموزند که از قعر چاه جهل و بی‌خردی بدر آمده و از عقب مانده ترین و ارتجاعی ترین اندیشه‌ها تغذیه می‌کند و در نهایت دست آوردی جز ارتجاع، فقر، بی‌سوادی، تبعیض و فساد ندارد.
در تاریخ اسلامی، عنوان ارتداد، مورد سؤ استفاده قرار گرفته و عالمان و فرزانگان بی‌شماری از سوی برخی عالم نماها به ارتداد متهم شده‌اند. حتا برخی از فرق اسلامی یکدیگر را مرتد شمرده‌اند. پیروان یک مکتب نیز گاهی یکدیگر را به ارتداد متهم کرده‌اند نمونه‌ای از این تکفیر‌ها را می‌توانید در کتاب طهارت، مبحث نجاست کفار و سنیان ناصبی بخوانید که چگونه عالمان سودجوی شیعه، پیروان مکتب اهل سنت را به عنوان ناصبی، کافر و نجس دانسته‌اند و یا تکفیرهایی که توسط جمعی از عالمان کوته نظر اهل سنت نسبت به جامعه‌ی شیعه صورت گرفته است.
اینک جملاتی از دونفر از فقیهان اهل سنت در مورد تکفیر پیروان مکتب تشیع را مطالعه نموده قضاوت کنید: «قال فی جواب من سأله عن السبب فی وجوب مقاتلهٔ الشیعهٔ و جواز قتلهم: اعلم اسعدک‌الله ان هؤلاء الکفرهٔ و البغاهٔ الفجرهٔ جمعوا بین اصناف الکفر والبغی و العناد و انواع الفسق والزندقهٔ و الالحاد و من توقف فی کفرهم و الحادهم و وجوب قتالهم و جواز قتلهم فهو کافر مثلهم. و سبب وجوب قتالهم و جواز قتلهم البغی والکفر معاً، اما البغی فانهم خرجوا عن طاعهٔ الامام خلد‌الله ملکه الی یوم القیامهٔ و قد قال الله تعالی: «فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امرالله» و الامر للوجوب فینبغی للمسلمین اذا دعاهم الامام الی قتال هؤلاء الباغین الملعونین علی لسان سید المرسلین ان لایتأخروا عنه بل یجب علیهم ان یعینوه و یقاتلوهم معه، فیجب قتل هؤلاء الاشرار الکفار تابوا اولم یتوبوا ثم حکم باسترقاق نسائهم و ذراریهم.»۱این عالمان اهل سنت می‌گویند: این شیعیان کافر و متمرد فاسق در خود جمع کرده‌اند انواع کفر و تمرد و کینه توزی و فسق و زندقه و الحاد را. کسی که در کفر شیعیان و الحاد شان و وجوب قتال با آنان و جواز قتلشان تردید نماید او نیز مانند شیعیان کافر است. علت وجوب قتال با آنان و جواز قتلشان، سرکشی و کفر باهم است. اما سرکشی و بغی به این جهت که آنان از اطاعت امام خارج شده‌اند. خداوند فرماید: «با آنان جنگ کنید تا به امر خدا گردن بگذارند» و صیغه‌ی امر مذکور در آیت شریفه‌ برای وجوب است پس برای مسلمانان سزاوار است که هرگاه امام آنان را به جنگ شیعیان متمرد و لعن شده به زبان رسول خدا دعوت کند تأخیر نکنند، بلکه بر آنان واجب است که امام و سلطان را یاری نمایند و به همراه امام با شیعیان بجنگند... پس واجب است قتل این کفار شرور، فرقی ندارد که توبه بکنند یا نکنند سپس حکم به اسارت زنان وفرزندانشان می‌شود.
ارتدادمسله‌ی ارتداد، در کتب فقهی، عمدتاً در کتاب‌های طهارت، حدود و زکات مورد گفت‌و‌گو قرار گرفته است. در بحث ارتداد، توجه به مطالب آتی راه گشا و هدایت گر است:
۱) مطلب اول:
مبحث ارتداد از مباحث دشوار فقه است و هیچ یک از فقیهان شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر ندارند. یعنی، مبحث ارتداد، هم در میان فقیهان شیعه مورد اختلاف است و هم درمیان فقیهان اهل سنت.
۲) مطلب دوم:
اشکالات و شبهات گوناگون فقهی، کلامی و حقوقی بر آن وارد آمده است.
۳) مطلب سوم:
عالمان و فقیهان مسلمان، در حین برشمردن فرق اسلامی، مرتدان را از فرق اسلامی به شمار آورده‌اند، مانند شهرستانی در «ملل ونحل» فرقه‌های مجسمه، مشبهه و خوارج را با آن که محکوم به ارتداد هستند، در شمار فرقه‌های اسلامی مذکور داشته‌ است.
۴) مطلب چهارم:
ارتداد احکام متفاوتی دارد. در بعضی موارد توبه‌ی شخص مرتد پذیرفته می‌شود و در بعضی موارد توبه‌ی او پذیرفته نمی‌شود. نجاست بدن، محرومیت از ارث، جدایی از همسر و مصادره‌ی اموال مرتد از دیگر احکام ارتداد است. این احکام متفاوت از کجا آمده و از کدام دلیل و برهان استفاده شده است؟
۵) مطلب پنجم:
اصل اولی در باب ارتداد، برائت است، یعنی اصل حرمت ترتب آثار ارتداد، ‌می‌باشد و هیچ کس یا هیچ مقامی حق ندارد شخصی را متهم به ارتداد نموده آثار ارتداد را جاری نماید. الا ماخرج بالدلیل.
▪ تعریف ارتداد راغب اصفهانی درکتاب:
«المفردات فی ا لفاظ القرآن» می‌گوید: «الارتداد و الرده الرجوع فی‌الطریق الذی جاء منه لکن الرده تختص بالکفر و الارتداد یستعمل فیه و فی غیره قال الله تعالی: «ان الذین ارتدوا علی ادبارهم» و قال: «یا ایهالذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه» و هوالرجوع من الاسلام الی الکفر و کذلک، من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر» راغب اصفهانی معتقد است که منظور از ارتداد و بازگشت به عقب، برگشت از اسلام به کفر است.
احمد بن محمد المقری در «المصباح المنیر» می‌گوید: «ارتدالشخص رد نفسه الی الکفر والاسم الرّدهٔ» طریحی در مجمع البیان گفته است: «المرتد من ارتد عن الاسلام الی الکفر و هو نوعان فطری وملی.. و الردهٔ بالکسروالتشدید اسم من الارتداد، و اصحاب الردهٔ علی ما نقل کانوا علی صنفین: صنف ارتدوا عن الدین و کانو طائفتین احدهما اصحاب مسیلمهٔ والاخری ارتدوا عن الاسلام و عادوا الی ماکانوا علیه فی‌الجاهلیهٔ... و النصف الثانی لم یرتد واعن الایمان و لکن انکروا فرض الزکوهٔ وزعموا ان «خذ من امالهم» خطاب خاص بزمانه(ص)»
مرتد کسی است که از اسلام به کفر برگشته باشد. مرتد بر دو قسم است: مرتد فطری و مرتد ملی... و کلمه رِدَّه با کسر و تشدید اسم ارتداد است. اصحاب رده بر اساس آنچه که نقل شده بر دو قسم بوده‌اند: گروهی که از دین برگشته‌اند آنان دو طایفه‌بوده‌اند. طایفه‌ی اول اصحاب مسیلمه‌ی کذاب بودند و طایفه‌ی دوم کسانی بوده‌اند که از اسلام برگشته و به رفتار زمان جاهلیت خود پیوسته‌اند. گروه دوم کسانی که از دین وایمان برنگشته بودند اما وجوب زکات را منکر شده بودند و اعتقاد داشتند که خطاب قرآن «خذ من اموالهم صدقهٔ» اختصاص به زمان رسول خدا داشته است.
ارتداد در قرآنآیت‌الله موسوی اردبیلی می‌گویت: «به نظرما «ارتداد در قرآن» با «ارتداد در روایات» متفاوت است. ارتداد در زمان پیامبر که آیات قرآن ناظر به آْن است، با ارتداد در زمان امام باقر و صادق و رضا(ع) که روایات ناظر به آن است، تفاوت دارد.
ارتداد در صدر اسلام، ارتداد و بازگشت از دین بود، شخص مسلمانی پس از گرایش به اسلام، مشرک یا مسیحی یا یهودی می‌شد، در این دوره ارتداد فکری مطرح نبود. ارتدادها معمولاً با انگیزه‌ی سیاسی یا اقتصادی یا قومی همراه بود؛ مثلاً برخی از اشخاص در برابر وجوب زکات مقاومت کرده و برای آن که زکات نپردازند، از اسلام برمی‌گشتند (نظیر برگشت از گروه یا حزب یا اتحادیه و ...) یا به خاطر خلافی که مرتکب شده بودند؛ باید قصاص می‌شدند، برای آن که از حکم قصاص بگریزند، از دین خارج می‌‌شدند. یا رئیس قوم و قبیله‌ای به یکی از دو انگیزه‌ی فوق یا انگیزه‌ی دیگری از اسلام خارج می‌شد، همه‌ی افراد قبیله به تبعیت از او از اسلام روگردان می‌شدن. قبایل بنو حنفیه، بنو مدلج، و بنو اسد به خاطر خروج رئیس قبیله از دین، همگی از دایره‌ی اسلام خارج شدند.۲
ابو حمار رئیس بنو مدلج پس از آن که مسلمان شد، ادعای نبوت کرد و از اسلام خارج شد و افراد قبیله‌ به پیروی از او مرتد شدند. مسیلمه‌ی کذاب رئیس بنو حنفیه با ادعای نبوت از دین خارج شد و همه‌ی افراد قبیله به تبعیت از او مرتد شدند. بعضی از افراد هم برای فرار از جهاد مرتد می‌شدند. به عنوان نمونه پیامبر اکرم، عبدالله بن جحش را به فرماندهی گروهی برای سریه‌ای اعزام کرد، ولی به او دستور داد حکم مأموریت را در فلان نقطه مطالعه کن و به هر آن چه در آن نامه آمده عمل کن. عبدالله به مکان مورد نظر نامه را بازکرد، مأمورشده بود که به اطراف مکه برود، اما اطرافیان خود را برای رفتن مجبور نسازد، هرکه مایل بود با او برود و هرکه مایل نبود بازگردد. عبدالله اعلام کرد که هرکس آماده‌ی شهادت است همراه من حرکت کند. از هفت یا نه یا دوازده نفری که همراهش بودند، جز دو نفر به نام‌های سعد بن ابی وقاص و ربیعه که بازگشتند، بقیه او را همراهی نمودند.۳ وقتی آن دو بازگشتند، آیت مبارک سوره‌ی بقره نازل شد که در بخش آیات مذکور خواهد شد.
در زمان ابوبکر نیز هفت طایفه زکات ندادند و مرتد شدند.یک طایفه هم در زمان عمر مرتد شدند. جریان از این قرار بود که شخصی به نام «جبله» از اعیان و اشراف، لباس احرامی نفیسی خریداری کرد و به مسجدالحرام آمد. پس از طواف که در گوشه‌ای از مسجد نشسته بود، عربی بیابانی هنگام عبور از کنار او بی توجهی کرد و لباس او را آلوده و کثیف نمود. جبله، ناراحت شد و با چوب دستی که در دستش بود، چند ضربه به او زد. عرب بیابانی چیزی نگفت و رفت ولی پس از طواف با خلیفه عمر بن خطاب رو به رو شد و به او شکایت کرد. خلیف جبله را احضار کرد و ماجرا را جویا شد و او اقرار کرد که باچوب دستی‌اش چند ضربه به او وارد کرده است. مرد عرب خواستار قصاص شد و هرچه جبله از او خواست که از قصاص صرف نظر کند و در مقابل پولی از او دریافت کند، نپذیرفت. خلیفه نیز حاضر نشد از قصاص صرف نظر کند مگر آن که مرد عرب رضات دهد و از اجرای قصاص چشم بپوشد. جبله که به سختی ناراحت بود از مرد عرب برای اجرای قصاص چند روز مهلت گرفت، از این مهلت استفاده کرد و برای گریز از حکم قصاص، به شامات رفت و گفت: «من دینی را که درآن مرد عرب بیابان گردی جز به قصاص من راضی نمی‌شود، نمی‌خواهم» بدین وسیله از اسلام روگردان شد.نمونه‌ی دیگر، روزی پیامبر اکرم(ص) هنگام موعظه‌ی مردم، از منافقی نام برد. شخصی پشت سر پیامبر گفت: اگر سخن پیامبر صحیح باشد، من از خر پست‌ترم. مردی به نام عامر این سخن را شنید و به او گفت: سخن پیامبر درست است و تو واقعاً‌ از خر پست‌تری. عامر نزد پیامبر آمده ماجرا را تعریف کرد. پیامبر او را خواست و از او نیز ماجرا را سوال کرد ولی آن شخص گفته‌ی عامر را انکار کرد. پیامبر از آنان خواست بر سخن خویش سوگند یاد کنند. آن مرد به دروغ قسم یاد کرد که من پشت سر پیامبر چنین سخنی نگفته‌ام. عامر برای سوگند برخواست و پس از آن دعا کرد که پروردگارا! اگر او چنین سخنی را بر زبان رانده مرا تأیید کن. پیامبر و اصحاب آمین گفتند. جبرییل آمد آیه‌ای نازل شد و عامر را تأیید کرد و کذب آن شخص برملا شد. پس از رسوا شدن، اقرار کرد ولی توبه نمود و پیامبر توبه‌اش را پذیرفت.۵
خلاصه‌ی سخن آن که ارتداد در صدر اسلام، مواردی از این قبیل بوده است. در هیچ یک از آیات ارتداد، احکام ارتداد بیان نشده و تنها سخن از وعید عذاب آخرت است. بنابراین در پاسخ به پرسش کسانی که می‌گویند: احکام ارتداد که در فقه مطرح است، از کدام یک از آیات استفاده می‌شود؟ می‌گوییم: احکام ارتداد از روایات استفاده می‌شود نه از آیات قرآن. و سرّ این که احکام ارتداد در قرآن بیان نشده، ظاهراً همان نکته‌ای است که یادآورد شدیم که ارتداد در قرآن غیر از ارتداد در روایات است. ارتداد در صدر اسلام، ارتداد فکری نبوده، بکله ارتداد سیاسی، اقتصادی یا قومی و قبیله‌ای بوده است.»۶از گفتار آیت‌الله موسوی اردبیلی چندنکته قابل دریافت است:
نکته‌ی اول آن که: احکام ارتداد از قرآن مقدس استفاده نمی‌شود؛ بلکه از روایات بهره می‌شود. گو این که مسلمانان دو نوع دین یا دو گونه متن دینی دارند.
نکته‌ی دوم آن‌که: ارتدادی که در قرآن مطرح شده عنوان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داشته است نه اعتقادی و فکری. بنابراین سازندگان روایت از مشابهت لفظی استفاده نموده احکام جدیده‌ی را در مفهوم واژه‌ی ارتداد جای داده‌اند و به منظور رفع حاجات خود بدان متوسل شده مخالفان خود را سرکوب کرده‌اند و الا معنا و مفهوم ارتداد در روایات غیر از مفهوم آن در آیات قرآن است.نکته‌ی سوم آن‌که: ارتداد مذکور در قرآن آثار سیاسی و اجتماعی داشته و مخل به نظم جامعه بوده است در عین حال، به عنوان عمل مجرمانه تلقی نشده و کسی به اتهام ارتداد به مجازات‌های سخت و خشن و خود ساخته‌ی راویان محکوم نشده است.مطاله و بررسی آیات
در قرآن مقدس، هفت آیت از مسأله‌ی ارتداد گفت و گو نموده و احکامی را مقرر داشته و هوشدارهای لازم را داده‌اند.
آیات شریفه را با دقت مورد مطاله قرار می‌دهیم و دیدگاه قرآن مقدس را در باره‌ی ارتداد به دست می‌آوریم. آیات شریف عبارتند از:
۱) آیت ۲۱۷، سوره‌ی بقره:
«و لا یزالون یقاتلونکم حتی یردو کم عن دینکم ان استطاعوا و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی‌الدنیا والاخرهٔ و اولئکه اصحاب‌النار هم فیها خالدون.» هماره با شما در حال جنگ خواهند بود تا شما را از دین تان بازگردانند و کسی که از شما مسلمانان از دین خویش بازگردد و بمیرد کافر است. چنین اشخاصی اعمالشان در دنیا و آخرت باطل می‌شود. آنان اصحاب آتش و همیشه در آن جای خواهند داشت.
می‌گویند: شأن نزول این آیت، ماجرای عبدالله جحش است که به سریه‌ای در اطراف مکه اعزام شد. پس موضع آیت شریفه ارتباطی با ارتداد فکری و عقیدتی ندارد.
۲) آیت ۲۱ سوره‌ی مائده:
«یا قوم ادخلوا الارض المقدسهٔ التی کتب الله لکم و لا تردوا علی ادبارکم فتنقلبوا خاسرین» ای بنی اسرائیل به سرزمین مقدس که خداوند برای شما قرار داده است وارد شوید و به سرزمین مصر برنگردید که گرفتار خسران می‌شوید.
این آیت مبارک مربوط به قوم موسی است وقتی که دستور ورود به سرزمین مقدس به آنان داده شد آنان تمرد کردند. آیت مبارک آنان را از بازگشت به وطن سابق‌شان برحذر می‌دارد. بنابراین این معنای ارتداد اصلاً ارتباطی به بازگشت از ایمان و عقیده ندارد؛ بلکه سخن از بازگشت به وطن و سرزمین آبا و اجدادی است.
۳) آیت ۵۴ سوره‌ی مائده:
«یا ایهاالذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی‌الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلهٔ علی المؤمنین اعزهٔ علی الکافرین یجاهدون فی‌سبیل‌الله و لا یخافون لومهٔ لانهم ذلک فضل‌الله یؤتیه من یشأ ولااله واسع‌علیم.» در این آیت نیز سخن از ارتداد فکری و عقیدتی نیست؛ بلکه منظور این است که اگر شما از جامعه‌ی مسلمانان خارج شوید خداوند مردمانی را می‌آورد که خدا را دوست بدارند و در راه خدا جهاد و مبارزه نمایند و از هیچ سرزنشی نترسند...
۴) آیت ۱۰۶ سوره‌ نحل:
«من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان و لاکن من شرح بالکفر صدراً فقلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم.» آیت شریف در باره‌ی یاسر، سمیه، عمار و بعضی دیگر از اصحاب و یاران پیامبر است که پس از هجرت آن حضرت به مدینه، از جانب مشرکان مکه دستگیر شده مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند. عمار نتوانست در برابر شکنجه‌ها تحمل کند و به خواست شکنجه‌گران که سب رسول خدا و ستایش از بت‌های مشرکان بود، تن داد. وقتی که آزاد شد به مدینه خدمت رسول خدا رسید و ماجرا را تعریف کرد. حضرت پرسید: زمانی که دشنام دادی در قلبت چه گذشت؟ عرض کرد: قلباً ناراحت بودم. آیت شریفه نازل شد و او را تبرئه کرد. این آیت هم مربوط به ارتداد فکری و عقیدتی نیست. یعنی اگر کسی نسبت به بعضی از عقاید اسلامی شک کند و یا اعتقاد غیر اسلامی پیدا کند، آیت مورد نظر شامل موضوع نمی‌شود.
۵) آیت ۸۶ سوره‌ی آل عمران:
«کیف یهدی الله قوماً کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق جائهم البیتات والله لا یهدی القوم الظالمین.» چگونه خداوند قومی را هدایت کند که بعد از ایمان آوردن و شهات دادن به حقانیت رسول و این که رسول خدا با دلایل و بینات به سوی آنان آمده، کفرورزند. خداوند مردمان ظالم را هدایت نمی‌کند.
۶) آیت ۱۳۷ سوره‌ی نسأ:
«ان الذین آمنوا ثم کفروا هم آمنوا ثم کفروا ثمازدادوا کفراً لم یکن الله لیغفرلهم و لا لیهدیهم سبیلا شرالمنافقین بان لهم عذاباً الیما.» مقصود از آیت شریفه این است که جمعی مسلمانی را بازیچه قرار داده‌اند و با تشکیل حزب، گروه و دسته، روزی مسلمان می‌شوند، فردا کافر می‌گردند، دوباره مسلمان می‌شوند، بار دیگر کفر می‌ورزند. چنین رفتاری ارتداد سیاسی است نه فکری و اعتقادی.۷) آیت ۷۴ سوره‌ی توبه:
«یحلفون بالله ماقالوا و لقد قالوا کلمهٔ الکفر و کفروا و بعد اسلامهم و هموا بمالم ینالوا و مانقموا الا ان اغنیهم الله و رسوله من فضله فان یتوبوا بک خیراً لهم وان یتوبوا بیعذبهم الله عذاباً الیماً فی‌الدنیا والآخرهٔ و مالهم فی‌الارض من ولی و لایضر.» آیت مبارک مربوط به ماجرای عامر و شخصی است که پشت سر رسول خدا بدگویی کرده بود و سرانجام با نزول این آیت دروغش آشکار گشت و خود نیز اعتراف نمود، که قبلاً توضیح داده شد.
از مطالعه‌ی آیات شریفه‌ی قرآن مطالب زیر قابل استناط است:
۱) در قران مقدس آیتی که به طور اجمال یا تفصیل احکام ارتداد و حد ارتداد را بیاان کند وجود ندارد؛ بلکه ارتدادها در صدر اسلام و هنگام نزول قرآن، معمولاً دارای انگیزه‌ی سیاسی، مادی یا فرقه‌ای بوده که به صورت دسته جمعی صورت می‌گرفته است. ارتداد در آن ایام حالت اجتماعی، حزبی و گروهی داشته که از لحاظ نظم اجتماعی و اخلاقی تشکیلاتی شکننده و خطرناک بوده، لذا چنین حرکاتی ممنوع اعلام شده و حرام تلقی گشته است.
۲) ارتدادهای صدر اسلام نوعاً به منظورتضعیف دین یا فرار از مجازات و یا نپرداختن مالیات و زکات و مانند این‌ها صورت می‌گرفته است؛ لذا ارتداد فکری و عقیدتی و این که صرفاً حالت اندیشه و عقیده داشته باشد و شخصی بدون انگیزه‌ی بیرونی و تنها به منظور اقناع ذهن از دین منصرف شده باشد، در قرآن مورد توجه قرار نگرفته و احکامی در این مورد صادر نگشته است.
۳) در تاریخ صدر اسلام کسی را سراغ نداریم که حد ارتداد بر او جاری شده باشد.
۴) در صدر اسلام، تمامی انواع ارتداد قابل استتابه بوده و مرتد به طور مطلق قابل عفو و بخشش بوده است. گرچه برخی احتمال داده اندکه در صدر اسلام،؛ عنوان مرتد فطری متصور نبوده چرا که همه‌ی مرتدان آن روز، سابقه‌ی کفر داشته‌اند.
به هر حال، اگر ما باشیم و آیات قرآن مقدس، چنین استنباط می‌شود که قرآن آزادی عقیده واندیشه را به عنوان یک اصل پذیرفته و خود را پرچمدار آزادی فکری و اعتقادی معرفی نموده و همواره تفکر و تقل را سرلوحه کار خود قرار داده ومردم را دعوت به تفکر و تعقل نموده است.قرآن مقدس در یک آیت، خطاب به مشرکان و کفار قریش می‌گوید: «لکم دینک ولی دین» و در جای دیگر می‌گوید: «لا اکراه فی‌الدین» و در آیت دیگر مقرر می‌دارد: «من شا فلیؤمن ومن شأ فلیکفر» و در آیت دیگر مقرر می‌دارد: «انا هدیناه النجدین اما شاکراً و اما کفوراً» این آیات مبارک آزادی عقیده، ایمان، فکر و اندیشه را تضمین نموده و بارها اعلام داشته است. بر این اساس اگر آیات ا رتداد شامل ارتداد فکری و عقیدتی شوند و یا بیانگر حد ارتداد باشند، در متن قرآن تناقض پدیدار می‌شود. درست است که ارتداد از دیدگاه قرآن حرام است، ولی جرم نیست قابل مجازات و اجبار و اکراه و تهدید نیست. مانند کذب یا ربا یا خودکشی که حرام تلقی می‌‌شوند اما جرم محسوب نمی‌شوند فی‌المثل اگر کسی دروغ گفت قابل تعقیب قضایی نیست، مگر در موارد خاص مانند شهادت دروغ یا قسم دروغ که از موضع بحث خارج است.در نهایت می‌توان گفت که اگر آیات مبارک قرآن شامل ارتداد فکری و عقیدتی شوند و برای چنین ارتدادی نیز وعده‌ی عذاب در آخرت بدهند، بازهم از دیدگاه قرآن ارتداد فکری و عقیدتی جرم تلقی نمی‌شود و قابل مجازات دنیوی نیست.ارتداد از دیدگاه روایاتدر بخش اول، تعریف ارتداد و دیدگاه قرآن مقدس را در مورد آن مطالعه و بررسی نمودیم. اینک باید ارتداد را با عینک روایات بنگریم و اقسام آن را شناسایی نماییم. در فقه امامیه که بر آمده از روایات است، مرتد را بر دوگروه طبقه بندی نموده‌اند، مرتد فطری و مرتد ملی، و هرکدام را دارای احکام جداگانه قلمداد کرده‌اند؛ ولی در فقه اهل سنت تفاوتی بین مرتد ملی و مرتد فطری، از لحاظ حکم و آثار جزایی قایل نگشته‌اند.واژه‌های: مرتد فطری و مرتد ملی، نه از آیات قرآن و نه از روایات مستفاد گشته بلکه از اختراعات و صناعات عالمان فقه است. آثاری که بر اصطلاح مرتد فطری و مرتد ملی مترتب ساخته‌اند نیز فاقد دلیل معتبر بوده از صحت و اتقاق کافی برخوردار نیست.
مرتد فطری و مرتدملیدر تعریف واژه‌های فقهی ارتداد و تعیین مصداق آن‌ها اختلافات بسیار وجود دارد؛ برخی گفته‌اند: هرکس پدر و مادرش و یا یکی ازآنان هنگام انعقاد نطفه‌ی او مسلمان باشند و این فرزند متولد شود و بعداً‌ از اسلام روبگرداند «مرتد فطری» است، و هرکس پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه‌ی وی کافر باشند و او متولد شود، سپس مسلمان شده دوباره کافر شود «مرتد ملی» است.برخی دیگر اسلام والدین را در حین تولد فرزند ملاک قرار داده و گفته‌اند: اگر شخصی در خانواده‌ی مسلمان متولد شود و سپس از اسلام برگردد، چنین شخصی «مرتد فطری» است، و مسلمان بودن پدر و مادر در حین انعقاد نطفه به تنهایی کفایت نمی‌کند. برخی دیگر مسلمان بودن شخص را در هنگام بلوغ شرط دانسته‌اند و گفته‌اند: مرتد فطری کسی است که تا زمان بلوغ مسلمان باشد و بعد از بلوغ از اسلام برگردد، ولی اگر قبل از بلوغ کافر شود وکفرش تازمان بلوغ ادامه پیدا کند، سپس مسلمان شود و بار دیگر کافر گردد، مرتد فطری نیست.جمعی گفته‌اند که مسلمان آماری بودن پدر و مادر کفایت نمی‌کند؛ بلکه پدر و مادر می‌بایست از حین انعقاد نطفه‌ی فرزند مسلمان باشند و مسلمان بودنشان تا زمان بلوغ فرزند ادامه داشته باشد و نیز پدر و مادر عارف به احکام دین و عامل به آن‌ها باشند و در محیط اسلامی نیز سکونت داشته‌باشند. در این صورت اگر فرزندشان بعد از رسیدن به سن بلوغ کافر گردد، مصداق «مرتد فطری» قرار خواهد گرفت؛ ولی درصورتی که شرایط بالا جمع نباشد ارتداد فطری تحقق پیدا نمی‌کند. فقیهان شیعه در تعریف مرتد و اقسام و انواع آن گفت‌و‌گوهای بسیار نموده‌اند؛ ولی آنچه معروف و مشهور و در عین حال روشن است، دو گروه از مرتدان می‌باشند که از لحاظ موضوع و مصداق قابل درک و فهم و اطمینان می‌باشند:
۱) کسی که پدر و مادر او هنگام انعقاد نطفه‌ی وی، مسلمان باشند و تازمان بلوغ او مسلمان باقی بمانند و فرزند نیز تا زمان بلوغ مسلمان باشد و سپس از اسلام برگردد، به اتفاق همه‌ی عالمان شیعه مرتد فطری است.
۲) کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولد گردد و تا زمان بلوغ به کفر خود باقی بماند و پدر و مادرش نیز تا آن هنگام کافر باشند. اگر پس از سن بلوغ مسلمان شود و دوباره کافر گردد به اتفاق همه‌ی علماء مرتد ملی می‌باشد.با این همه ازدیدگاه این قلم تفاوتی بین مرتد فطری و ملی وجود ندارد و تفاوت‌های مذکور در کتب فقهی فاقد دلیل معتبر است. مع‌ذلک، مسأله‌ی مزبور را مورد گفت‌و‌گو قرار می‌دهیم تا نتیجه‌ی حاصله را گزارش نماییم.روایات باب ارتداددرباب ارتداد، روایات زیادی مذکور گشته که اکثر آن‌ها ناظر به ارتداد فطری و پیامد‌ها و مجازات‌های آنست. برخی از فقیهان حدود یازده روایت را در باب ارتداد مورد بحث قرار داده و برخی دیگر به ذکر هشت روایت بسنده کرده‌اند. در بین این روایات تنها یک روایت صحیحه و یک روایت موثقه وجود دارد، اما بقیه‌ی روایات یا ضعیف و یا مجعول هستند. اینک به تعدادی از این روایات توجه نمایید.روایت اول:«محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید قال: قرأت بخط رجل الی ابی‌الحسن الرضاء:‌رجل ولد علی الاسلام ثم کفروا شرک و خرج عن الاسلام، هل یستتاب او یقتل ولایستتاب؟ فکتب(ع) یقتل.»۹حسین بن سعید می‌گوید: در مکتوبی خواندم که به امام رضا نوشته‌شده بود: مردی در خانواده‌ی مسلمان متولد شده سپس کافر شده و مشرک گردیده و از اسلام خارج گردیده آیا توبه داده می‌شود یا کشته می‌شود؟ پس امام رضا نوشت: کشته می‌شود.در ادامه‌ی روایت آمده: «فاماالمرأهٔ اذا ارتدت فانهالا تقتل علی کل حال، بل تخلّد فی‌السجن ان لم تتب.» زن مرتد به هیچ حال کشته نمی‌شود، بلکه محکوم به زندان ابد می‌گردد، در صورتی که توبه نکند. این روایت از لحاظ سند صحیح است و از عمده ترین دلایل باب ارتاد می‌باشد.فقیهان گفته‌اند: برای به دست آوردن ملاک و معیار «مرتد فطری» باید به جمله‌ی «ولد علی الاسلام» توجه نمود.
گرچه فقیهان شیعه در مورد این جمله و مصادق آن گفت‌وگو و جدال بسیار کرده‌اند، ولی قدر متقین از مصداق این جمله کسی است که در خانواده‌ی مسلمان و در محیط اسلامی به وجود آمده باشد و پس از رسیدن به بلوغ اظهار کفر و بازگشت از اسلام نموده باشد؛ بنابراین کسانی که صراحتاً اظهار کفر نکرده و یا از عقیده‌ی الحادی خود تبلیغ نکرده و اقرار جدی و صریح بر ارتداد خود نکرده باشد مصداق مرتد واقع نمی‌شود و هیچ کس حق ندارد به او افترای کفر و الحاد وارد کند. کلماتی همچون «کفر و اشرک و خرج عن الاسلام» بیانگر تصمیم جدی، صریح و قاطع است. شخص مرتد باید بدون تردید و حتا بدون توجیه عقیده‌ی اسلامی خود را از دست داده باشد؛ زیرا عقیده یک امر باطنی است و کسی جز خود شخص نمی‌داند. کسی که شهادت را بر زبان جاری نموده تا وقتی که اظهار بازگشت از اسلام نکند ما وظیفه داریم او را مسلمان بدانیم حتا اگر در دل خود تردید‌هایی داشته باشد و یا مطالبی را بر زبان بیاورد که به نظر ما صحیح نباشد؛ بلکه جایز نیست که از او سوال شود که به اسلام یا فلان مسأله‌ی اسلامی عقیده دارد یا خیر. قرآن کریم می‌گوید: «ولال تقولوا لمن القی الیکم السلام، لست مومناً»۱۰ به کسی که به شما سلام می‌کند نگویید که مسلمان نیستی.بنا به مراتب، از روایت مورد نظر بهره می‌شود کسی که حداقل واجد دو شرط باشد مرتد فطری محسوب می‌شود:اولاً، در خانواده‌ی مسلمان به وجود آمده باشد. علی هذا مسلمان بودن یکی از والدین کفایت نمی‌کند.ثانیاً، علاوه بر بی اعتقادی، آن را صراحتاً ابراز و اعلام نموده باشد.
هرچند، این روایت از لحاظ سند بی‌اشکال است، ولی مفاد روایت به سه علت مردود است:علت اول آن که، این روایت برخلاف قرآن است؛ زیرا در قرآن برای ارتداد مجازاتی مقرر نگشته و تفاوتی بین مجازات زن و مرد نیز قایل نشده است.
علت دوم آن که، حکم قتل مرتد فطری یا عدم استیتابه‌ی او، که در خانواده‌ی مسلمان به وجود آمده، یک حکم جبری است و عین تکلیف به مالایطاق می‌باشد؛ چرا که متولد شدن در خانواده‌ی مسلمان، یک امر اختیاری نیست، پس چگونه مجازاتی را تحمل کند و یا تشدید مجازاتی را بپذیرد که از قدرت و توانش خارج باشد؟ علیت سوم آن‌که، مفاد این رواست مغایر با سیره‌ی رسول خداست؛ زیرا رسول اعظم اسلام هیچ مرتدی را مجازات یا اعدام نکرده‌ است.روایت دوم:عمار ساباتی از امام صادق نقل می‌کند: «ن کهسمعت ابا عبدالله(ع) یقول: کل مسلم بین مسلمین ارتد عن الاسلام و جحد محمد(ع) نبوّته و کذّبه، فان دمه مباح لمن سمع ذلک منه و امرأته باینهٔ منه و یقسم ماله علی ورثته و تعتدامراته عدهٔ المتوفی عنها زوجها و علی الامام ان یقتله ولایستتیبه»۱۱ از امام صادق شنیدم که گفت: هر مسلمانی در میان دو مسلمان (پدر و مادر) یا جامعه‌ی اسلامی، متولد شود و از اسلام مرتد شود و نبوت نبی را انکار نماید و تکذیبش کند، پس هرآینه خون او مباح است برای کسی که از او بشنود و از روزی که مرتد می‌شود همسرش از او جدا می‌گردد و به وی نزدیک نمی‌شود، و مالش بر ورثه‌اش تقسیم می‌گردد و زوجه‌اش عده‌ی وفات نگه می‌دارد و بر امام است که او را به قتل برساند و توبه‌اش ندهد.در این روایت چند مطلب قابل توجه و دقت است:
۱) آیا واژه «بین مسلمین» با صیغه‌ی جمع قرائت شود یا تشنیه؟
۲) آیا واژه‌ی «مسلمین» بدون «ال» صحیح است یا غلط؟
۳) آیا منظور از جمله‌: «حجد و کذب» شک و تردید است یا به طور یقین اعتقاداتش را از دست بدهد؟۴) جمله‌ی: «فان دمه مباح لمن سمع ذلک منه» یعنی هرکسی که مستقیماً ارتداد شخص را بشنود می‌تواند او را بکشد، یک نوع بی‌احتیاطی در برابر جان مردم است. این جمله برخلاف قاعده‌ی نظم است. این جمله مغایر با عقل، تجربه و تمدن بشری است. این جمله برخلاف حقوق بشر است. این جمله مغایر با حقوق اولیه‌ی متهم که دفاع از خود در یک محکمه صالحه باشد نیز می‌باشد.
۵) صدر و ذیل اَن روایت متناقض است؛ زیرا در صدر آن آمد که هرکس می‌تواند مرتد را بکشد و در ذیل آن آمد که امام باید او را بکشد و توبه‌اش ندهد.
۶) این روایت برخلاف قرآن مقدس می‌باشد و دارای احکام من در آوردی از قبیل کشتن مرتد، جدایی همسرش، تقسیم اموالش و ... که تمام این احکام جعلی و غیر دینی می‌باشد.
۷) سند این روایت هم ضعیف است؛ علی هذا قابل استناد نیست.روایت سوم:«عن امیر‌المؤمنین(ع) امر بقتل المرتد و قال: من ولد علی الاسلام فبدل دینه قتل و لم یستتب.»۱۲ امام علی دستور به قتل مرتد داد و فرمود: هرکس مسلمان متولد شود، سپس دین خود را تبدیل کند کشته می‌شود و توبه داده نمی‌شود.این روایت نیز بر خلاف قرآن است. مرسل است. ضعیف‌السند و از کتاب ضعیف دعائم‌الاسلام نقل شده است. شاید ناظر به اوضاع سیاسی زمان امام علی باشد که مرتدان خوارج مشکلاتی را برای جامعه‌ی اسلامی و حکومت امام علی پدید آورده بودند.
روایت چهارم«عن فضیل بن یسار، عن ابی عبدالله(۱۴) ان رجلاً من المسلمین تنصر، فأتی به امیر‌المؤمنین، فاستتابه فابی علیه، فقبض علی شعره ثم قال: طئوا یا عباد الله فوطیء حتی مات (فوطئوا حتی مات).»۱۳ فضیل بن یسار از امام صادق نقل می‌کند که فرمود: مردی از مسلمان‌ها نصرانی شد. پس او را نزد امیر‌المؤمنین آوردند آنگاه توبه‌اش داد. ولی او از قبول توبه امتناع ورزید. پس مویش را گرفته گفت: ای بنده‌گان خدا لگد کوبش کنید! پس اورا لگد کوب کردند تا مرد.این روایت برخلاف فتوای مشهور و روایات سابق الذکر است که توبه‌ی مرتد فطری پذیرفته می‌شود یا او را توبه دادند ولی اتو توبه نکرد.این روایت برخلاف قرآن است که مرتد را محکوم به قتل دانسته است. این روایت قتل غیر متعارف (بالگد کوب) و همراه با شکنجه را به امام علی(ع) نسبت داده که افترا و بدعت است. این روایت ضعیف‌السند نیز می‌باشد. بنابراین قابل استناد نیست.روایت پنجم:«عن ابی عبدالله: فی الصبی یختارالشرک و هو بین ابویه، قال: لایترک و ذاک اذا کان احد ابویه نصرانیا.» از امام صادق(ع) در مورد کودکی که با پدر و مادرش زندگی می‌کرد و شرک را اختیار کرده بود سوال شد: حضرت فرمود:‌ رها نمی‌شود و این زمانی است که یکی از والدینش نصرانی و دیگری مسلمان باشد.دراین روایت علاوه بر مخالفت با قرآن چند نکته‌ی دیگر نیز قابل ذکر است:
۱) مجازات قتل یا رها نشدن در مورد شخص نابالغ بر خلاف عدالت و مسلمات دین است.
۲) این روایت از لحاظ سند به جهت قاسم بن سلیمان مجهول، ضعیف است.
۳) این که فرزند تابع اشرف والدین است، یک سخن مشهور و بی اساس است به علاوه آن که برخلاف قواعد حقوق جزای اسلامی است، زیرا قانون جزا باید به نفع متهم تفسیر شود و یا تفسیری پذیرفته شود که مجازات را تخفیف می‌دهد و نه این که تشدید کند، علی هذا در موضوع روایت فوق، فرزند تابع پدر یا مادر مسلمان دانسته شده و این تفسیر مجازات را تشدید می‌کند، لذا صحیح نیست.
۴) این روایت برخلاف قاعده‌ی مشهور و مسلم مجازات اسلامی است که می‌گوید: «تدر‌ءالحدود بالشبهات» یعنی حدود و مجازات‌ها با اندک شبه‌ای منتفی می‌شود. علی هذا در موضوع روایت، فرزند باید تابع پدر یا مادر غیر مسلمان محسوب شود تا از قتل نفس جلوگیری شود.روایت ششم:«عن علی بن جعفر عن اخیه‌الی‌الحسن قال: سألته عن مسلم تنصر، قال: یقتل ولا یستتاب. قلت: فنصرانی اسلم ثم ارتد. قال: یستتاب فان رجع و الا قتل.»۱۵ علی بن جعفر از برادرش ابوالحسن نقل می‌کند که از او در مورد مسلمانی که مسیحی شده است سوال نمودم. فرمود: کشته می‌شود و توبه داده نمی‌شود. گفتم: پس مسیحی اگر مسلمان شود و سپس از اسلام برگردد؟ گفت: توبه داده می‌شود اگر توبه کرد و به اسلام بازگشت که هیچ و اگر توبه نکرد کشته می‌شود.این روایت از لحاظ سند بی‌اشکال است و در بردارنده‌ی حکم مرتد فطری و ملی نیز هست که این تفاوت، خود محل نقد و نظر می‌باشد.در باب ارتداد، روایات متعددی را نقل کرده‌اند که مهمترین آن‌ها همین چند روایت است که از باب نمونه ذکر شد.
اینک نگاه کلی به مفاد تمامی روایات می‌کنیم و عقیده‌ی خود را مذکور می‌سازیم. نقد و نظردر باره‌ی روایات باب ارتداد، علاوه بر آن چه که در ذیل هر روایت گفته آمد مطالبی دیگر را نیز می‌توان فهرست‌وار بیان داشت:
۱) این روایات مخالف قرآن و مخالف سیره‌ی رسول خدا می‌باشند؛ لذا قابل استناد و اعتماد نمی‌باشند.
۲) این روایات از لحاظ سند ومنبع صدور مورد تردید جدی هستند.
۳) این روایات بر خلاف عقل و قواعد حقوق بشر در مورد آزادی عقیده می‌باشند.
۴) این روایات بر خلاف قوانین اساسی کشورها‌ی اسلامی هستند که آزادی عقیده را ثبت نموده و شعار می‌دهند.
۵) این روایات برخلاف صریح آیات قرآن در مورد آزادی مذهبی است که می‌گوید: «لا اکراه فی‌الدین» و «من شأن فلیئومن و من شأ فلیکفر» و «و ما علی الرسول الا البلاغ» و «انت مذکر لست علیهم بمصیطر» و «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه».
۶) این روایات درمورد مرتد فطری، دارای حکم جبری هستند؛ چرا که مجازات قتل و عدم استتابه را به امری مترتب ساخته که در اختیار متهم یا مجرم نیست. (تولد در خانواده‌ی مسلمان)
۷) ارتداد در صدر اسلام و زمان رسول خدا، با این که جنبه‌ی اجتماعی، سیاسی و بی‌نظمی داشته و مرتدان تعمد داشتند که با ارتداد خود شکست و ضعف را به جامعه‌ی اسلامی تحمیل کنند و همین امر باعث مجرمانه شدن عملشان می‌گشته است و معنای جرم جز اخلال به نظم چیز دیگر نیست، مع ذلک رسول عظیم‌الشأن اسلام آن را جرم ندانسته‌ مجازاتی را بر علیه مرتدان اعمال نکرده است و قرآن مقدس نیز مجرمانه بودن ارتداد را مقرر نداشته است. پس علمای اعلام این احکام شدید و غلاظ را از کجا استنباط کرده‌اند؟
۸) دینداری یک مسئولیتی فردی و شخصی است، لذا پاسخ‌گویی آن نیز برعهده‌ی خود فرد در برابر خداوند می باشد، بدین لحاظ نفیاً و اثباتاً‌ به دیگران مربوط نمی‌شود.
۹) اگر ارتداد در زمان‌های قدیم آثار سیاسی و اجتماعی داشته و می‌توانسته شکست یا پیروزی جمعی را پدید بیاورد، امروزه هیچ اثر سیاسی و اجتماعی ندارد. علی هذا اگر فردی مرتد شود، جامعه و مردم هیچ عکس‌العملی ندارند. بنابراین اگر فرضاً ارتداد در برخی از مقطع‌های تاریخ اسلام حالت جرمی داشته است امروزه قطعاً یک عمل مجرمانه تلقی نمی‌شود.
۱۰) طرفداران حد ارتداد، جز چند روایت ضعیف و مجعول، مستندی از کتاب و عقل ندارند. واضح است که احراز صحت روایت و احراز صدور آن‌ها امری بسیار مشکل است.موجبات ارتداددین مقوله‌ی تشکیکی است. کسی که شهادتین را حتا با اکراه بر زبان جاری می‌کند مسلمان است. کسی که به احکام دین عمل می‌کند او نیز مسلمان است. کسی که عابد و زاهد و شب زنده دار «صائماًً بالنهار و قائماً باللیل» باشد نیز مسلمان است. از طرف دیگر، دین اسلام یک سلسله قواع و احکام می‌باشد که ریشه در وحی و الهام دارد.
مکتب اسلام دارای ابعاد مادی، معنوی، اخلاقی، عبادی، سیاسی، اجتماعی و حقوقی است. حال باید دید و به دقت نظر نمود که تردید و انکار کدام بعد از ابعاد اسلام یا کدام بخش از بخش‌های مختلف آن، موجب ارتداد می‌شود.آن چه که در میان فقیهان معروف و مشهور است و در هرکوی و برزن شنیده می‌شود این است که انکار ضروری دین باعث ارتداد می‌گردد.ضروری دین چیست؟فقیهان معظم در هیچ بعد از ابعاد ارتداد و مسایل مربوط به آن اتفاق نظر ندارند، البته واضح است یک مساله‌ای که مستند به قرآن مقدس نباشد و در قرآن عنوان‌های مرتد فطری و ملی نیامده باشد، عنوان ضروری دین نیامده باشد و ... مورد اختلاف خواهد بود. بدین ترتیب مسأله‌ی ضروری دین نیز مورد اختلاف فقیهان است. برخی گفته‌اند که علم شخص انکار کننده ملاک و معیار است. چنان چه شخصی علم به وجوب فعلی امری داشته باشد و در عین حال آن را انکار کند یا بگوید قبولش ندارم، ضروری را انکار نموده است. ولی مقدس اردبیلی این امر را انکار ضروری نمی‌داند. برخی دیگر گفته‌اند: حکمی را که همه می‌دانند از اسلام است. حتا کفار هم جواز مسلمانان نیز می‌دانند که آن مسأله از اسلام است. یعنی چیزی که همه‌ی مردم به وضوح و بدون نیاز به استدلال بدانند که جز اسلام است. اگر کسی چنین حکمی را انکار نماید ضروری دین را انکار نموده است. در این تعریف، ضروری دین یعنی امر بدیهی دین.جمعی گفته‌اند: امری که مورد اتفاق تمامی فرق اسلامی باشد. یعنی مسلمانان در آن امر اجماع داشته باشند. ولی باید گفت که انکار چنین امری معمولاً انکار اجماع محسوب می‌شود نه انکار ضروری.به هرحال، معنای دوم را می‌توان در تعریف ضروری مورد پذیرش قرار داد و گفت که: ضروری دین، یعنی امری که به طور بدیهی، فطری و جبلی از دین دانسته شود و هرکس اعم از عالم وجاهل آن را جزء احکام اسلامی بداند. بر این اساس، امامت امامان شیعه، غیبت امام زمان، رجعت ائمه‌ی اهل بیت، اعتبار سنت، حجیت اعمال اصحاب و خلفا، حجیت فتوای فقیهان و ... ضروری دین محسوب نمی‌شود.چرا منکر ضروری کافر است؟آیت‌الله موسوی اردبیلی در ذیل عنوان بالانوشته است:«همه می‌دانند که زکات واجب است، چنان که فردی گمان کند، زکات برای جوامع گذشته لازم بود، ولی امروز مالیات جایگزن آن شده و مردم دو نوع بدیهی به دولت اسلامی ندارند. یکی به نام زکات و دیگری مالیات و دولت وظیفه دارد. فقرای جامعه را اداره کند. بنابر این مصرفی برای زکات باقی نمی‌ماند، چنین فردی که از وجوب زکات اطلاع دارد، ولی با چنین شبه‌ای آن را امروزه انکار کند آیا مرتد است یا نه؟ اگر مرتد و کافر است، دلیل ان کدام ؟ و اگر مرتد نیست آیا با کلمات فقها سازگار است یا نه؟این که کسی پاسخ دهد: چون منکر ضروری است، پس کافر است، مصادره به مطلوب است. چون اعتقاد به ضروری دین جزء اعتقادات نیست. از این رو فقها دو گروه شده‌اند: یک گروه معتقدند چون انکار ضروری دین به انکار و تکذیب پیامبر می‌انجامد، کافر است... پس ملاک تکذیب پیامبر است نه انکار ضروری.گروه دیگر معتقدند شخص به مجرد انکار ضرروی مرتد است. تصویر این مطلب آنست که کسی بگوید: این که همه‌ می‌گویند، پیامبر چنین فرموده، به نظر من آن‌ها مراد پیامبر را متوجه نشده‌اند، من فهمیده‌ام که مراد پیامبر از تشریع زکات این است که هرگاه مالیات دیگری بر شما واجب نبود، زکات واجب است.
چنین فردی وجوب زکات را انکار می‌کند، اما معتقد است که پیامبر در شرایط امروز آن را واجب نمی‌داند، پس تکذیب پیامبر رخ نداده است.» (مجله‌ی حکومت اسلامی شماره‌۱۴، ص۹۵) مثال دیگر این که اکثر فقیهان شیعه، خمس ارباح مکاسب را هم واجب می‌دانند و هم پرداخت آن را به مجتهد، لازم یا واجب می‌دانند، در حالی که جمع دیگر از فقیهان خمس ارباح مکاسب را در زمام غیبت واجب نمی‌دانند وعده‌ای دیگر، پرداخت آن را به مجتهد جایز نمی‌دانند، بلکه می‌گویند یا به سادات داده شود، یا دفن گردد یا نزد امینی به امانت گذاشته شود و ... برخی معتقدند که خمس اموال یک ملت جایز نیست که به خارج از کشور ارسال گردد و یا در اختیار مراجع اجنبی قرار گیرد و ...واضح است که چنین فتواهایی نه تنها موجب ارتداد و فسق نیست، بلکه سبب آگاهی مردم می‌شود و باعث رشد و ترقی علم می‌گردد.ارتداد از دیدگاه فقیهانشیخ مفید (۴۱۳.ق.) می‌گوید: «من استحل المیتهٔ اوالدم او لحم الخنزیر عمن هو مولودعن فطرهٔ فقدارتد بذلک عن الدین و وجب علیه القتل باجماع المسلمین.»۱۵کسی که میته یا خون یا گوشت خوک را حلال بداند و مسلمان زاده باشد، با این کار حقیقتاً مرتد می‌شود و قتل او به اجماع مسلمین واجب است.شهید ثانی در مسالک الافهام می‌گوید: «ارتداد من ولد علی الاسلام بان انعقد حال اسلام احدابویه ...»۱۶ ارتداد کسی که براسلام متولد شده و نطفه‌اش در حال مسلمان بودن یکی از والدینش منعقد شده، تحقق پیدا می‌کند و ارتداد بدترین انواع کفر است.شیخ طوسی (۴۶۰.ق.) نوشته است: «من استحل المتیهٔ اوالدم او لحم الخنزیر ممن هو مولود علی فطرهٔ الاسلام فقد ارتد بذلک عن الدین و وجب علیه القتل بالاجماع.»۱۷ قاضی ابن براج می‌نویسد: «اذا کان المرتد مولوداً علی فطرهٔ الاسلام وجب قتله من غیر استتابهٔ...»۱۸ اگر مرتد مسلمان زاده باشد قتلش واجب است و دعوت به توبه نیز نمی‌شود.ابن حمزه می‌گوید: «من یستحل شیئاً من المحرمات و هو مولود علی فطرهٔ الاسلام فقد ارتد و لزم قتله.»۱۹ کسی که چیزی از محرمات را حلال بداند در حالی که خودش مسلمان زاده باشد، مرتد محسوب می‌شود و قتلش لازم است.محقق حلی(۶۷۶.ق.) می‌گوید: «من استحل شیئاً من المحرمات المجمع علیها کالمتیهٔ والدم والدم والربا و لحم الخنزیر ممن ولد علی الفطرهٔ یقتل و ان ارتکب ذلک لا مستحلا عزر.»۲۰ کسی که چیزی از محرمات اجماعی را حلال بداند مانند میته، خون، ربا و گوشت خوک از کسانی که مسلمان زاده باشد، کشته می‌شود و اگر مرتکب آنعمل حرام گردد تعزیر می‌شود.صاحب جواهر، اعتبار اسلام پدر و مادر یا یکی زا آنان هنگام انعقاد نطفه، را به شهید ثانی نسبت می‌دهد که از علامه حلی در قواعد پیروی کرده و اضافه می‌کند: «و بالجملهٔ فلا خلاف و لا اشکال فی فطریهٔ من انعقد و ولد و وصف الاسلام عند بلوغه و ابواه مسلمان، بل او احدهما و لو الام ثم ارتد حتی لوارتد ابواه بعد الانعقاد، نعم لو انعقد منهما کافرین لم یکن فطریا و این اسلم ابواه او احدهما عندالولاده...»۲۱محقق حلی در جای دیگر می‌گوید: «الاول من ولد علی الاسلام و هذا لا یقبل اسلامه لو رجع و یتحتم قتله.»۲۲ کسی که در خانواه‌ی مسلمان متولد شده است، اگر دوباره به اسلام برگردد، پذیرفته نمی‌شود، بلکه قتلش حتمی و الزامی است. یعنی حتماً باید کشته شود و هیچ راه دیگری نیست.
نقد و بررسی دیدگاه فقیهاناین که شایع کرده‌اند که فقیهان، احکام شریعت را از منابع دینی استخراج و استنباط می‌کنند، کلیت ندارد؛ بلکه اکثر فقیهان یا مراجع محترم تقلید، با تقلید از یکدیگر و یا تقلید از عالمان مشهور سابق، فتوا می‌دهند و اکثرشان حال و حوصله‌ی تحقیق و بررسی را ندارند و تعداد زیادشان، استعداد و توانایی کافی را هم ندارند بلکه صرفاً به منظور جمع‌آوری خمس و وجوه شرعی دیگر خود را به عنوان مجتهد و مرجع تقلید اعلام می‌نمایند. من نمونه‌های بسیار دارم که در جهت اثبات ادعای خودبیاورم، از جمله اسنادی که در این مقاله ارایه می‌کنم همین فتواهایی است که در جهت احکام ارتداد و یا طبقه بندی ارتداد به فطری و ملی و یا تفکیک ارتداد زن و مرد و امثال این‌‌ها صادر گردیده و احکام ناصحیح و نادرستی را در کتاب‌های خود نوشته‌اند.
چنان که ملاحظه شد، فقیهان محترم، در مورد احکام ارتداد و جواز قتل مرتد و امثال این‌ها هیچ دلیلی از کتاب مقدس یعنی قرآن کریم ندارند، بلکه قرآن اصولاً ارتداد را جرم نمی‌داند و هیچ نوع مجازاتی را برای آن مقرر نداشته بلکه با صراحت اعلام داشته که «لا اکراه فی‌الدین» این گرامیان از سنت صحیحه نیز دلیلی بر فتواهای خود ندارند؛ بلکه به گروهی از روایات ضعیف و مجعول استناد نموده احکام بسیار سنگین و دور از انصافی را برای مرتد در نظر گرفته و ثابت شده قلمداد کرده‌اند.
این گرامیان از عقل و خرد بشری نیز کمک نگرفته‌ و فتواهایشان برخلاف عقل می‌باشند. با این همه، بسیاری از آن گرامیان ادعای اجماع نیز کرده‌اند، در حالی که در مسأله‌ی ارتداد و ابعاد آن، نه در میان عالمان شیعه و نه در میان عالمان سنی، اجماعی تحقق نیافته است؛ بلکه جمعی از عالمان مقلد و مجذوب شهرت عالمان قدیم، به مجرد این که فتوایی را در کتاب فلان عالم مشهور دیده بلافاصله ادعای اجماع کرده‌اند و عالمان زمان ما نیز، به علت ارتجاع فکری و وابستگی روانی به عالمان قدیم، مطلبی را نفهمیده به تقلید از قدیمیان، فتوا داده‌اند. این عزیزان وقتی که نام شیخ طوسی، شیخ مفید، علامه حلی، محقق حلی و مانند این‌ها را می‌شنوند، خیال می‌کنند
که چه اعجوبه‌هایی بوده‌اند؛ در حالی که همان بزرگان، چندان هم دقت در فتواهای خود نداشته‌اند.
به هرحال، به علت این که فتوای فقیهان در مورد ارتداد و احکام آن مستند به دلیل صحیح و معتبری نمی‌باشند و برخلاف قرآن مقدس نیز می‌باشند، لذا از نظر این قلم، تمام احکام جزایی ارتداد، اعم از قتل، زندان، طلاق، تقسیم ارث و غیره باطل است و قوانینی که در بعضی از کشورها، بر اساس فتواهای سست و روایات مجعول به تصویب رسیده‌اند فاقد ارزش حقوقی و شرعی می‌باشند. بنابر این پیش نهاد می‌کنم:به منظور جلوگیری از تعصبات کور مذهبی و به منظور جلوگیری از سوء استفاده از عناوین عالم، مجتهد، پیشوا و مرجعیت دینی و به منظور حفظ آزادی عقیده و اندیشه و به منظور آرامش و آسایش جامعه‌ی علمی و فرهنگی کشور و به منظور ترویج روحیه‌ی دیگر اندیشی و دیگر پذیری و به منظور شکستن شمشیر کهنه‌ و زنگ‌زده‌ی تکفیر و تفسیق، ارتداد قانونی شود و قانون افغانستان اجازه دهد و اعلام کند که مردم مسلمان از روی عشق، علاقه و ایمام به دیندادری خود ادامه دهند و کسی تحت هیچ شرایطی حق اجبار، اکراه و تهدید را نداشته باشد.
واضح است که ارتداد، یک عمل حرام و مذموم است ولی جرم نیست. علی هذا پیش‌نهاد ما این است که صفت جرمی ارتداد باید رسماً‌و قانوناً حذف گردد، تا تیغ برنده از دست زنگی مست گرفته شود.تمام مردم افغانستان و فرزندان وطن می‌دانند که در طول تاریخ و بخصوص در دو دهه‌ی اخیر، در جنگ‌های مذهبی، داخلی و تنظیمی از عنوان تکفیر و ارتداد چه سو استفاده‌هایی که نشده و چه فجایعی که در کشور پدید نیامده است. هنوز هم در افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان و... هزاران نفر در خصومت‌های مذهبی، در اثر فتواهای غیر اسلامی و غیر انسانی برخی از عالم‌نماهای مسلمان به کام مرگ می‌روند و خانواده‌هایی به نابودی کشیده می‌شوند و فرزندانی یتیم می‌شوند و زنانی بی‌سرپرست می‌گردند!
چرا خود را به دست خود نابود می‌کنیم؟ چرا هرروز به بهانه‌های واهی و احکام ناصحیح مذهبی برای جامعه‌ی خود و مردم خود مشکلاتی به وجود می‌آوریم؟ چرا این آیت از قرآن شریف را نمی‌خوانیم «لکم دینکم ولی دین»؟ چرا نمی‌گوییم: «لا اکراه فی‌الدین»؟ چرا مردم را بازور به طرف بهشت می‌بریم؟ و...به هر صورت، قانونی شدن ارتداد می‌تواند جامعه‌ی ما را مسلمان واقعی کند و از مفاسد اجتماعی و خصومت‌های مذهبی و سؤ استفاده‌های دینی نجات دهد. بیایید با ایمان قلبی مسلمان باشیم نه با زور طالبانی!
نوشتهء: علی‌ محقق نسب
منبع : پیمان ملی


همچنین مشاهده کنید