دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

سه روی‏کرد در آموزش دین‏


سه روی‏کرد در آموزش دین‏
قرآن کریم سه روش و روی‏کرد در آموزش دین مطرح ساخته است:
▪ روش عقلی - فلسفی؛
▪ روش عرفانی
▪ روش هنری.
شیوه‏ی هنری، نخستین اولویت را دارد؛ شیوه‏ی عرفانی در رتبه‏ی دوم و شیوه‏ی عقلی - فلسفی در رتبه‏ی سوم قرار دارد. باید از هر سه روش استفاده کرد؛ ولی آنچه تا کنون تحقق یافته است، روش عقلی - فلسفی است.
در قرآن که معجزه‏ی جاوید نبی‏اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم است، دو گونه می‏توان نگریست: محتوایی و روشی. به تعبیر دیگر، قرآن دارای دو مقام است: مقام شناختاری و مقام روش‏شناختی. در مقام نخست، در پی آشنایی با مفاهیم، تعالیم، اندیشه‏ها و تمییز حق از باطل هستیم؛ اما در مقام دوم، شیوه‏ها، اسلوب‏ها و روش‏هایی را که قرآن در حوزه‏های مختلف به کار بسته است، وجهه‏ی همت خود قرار می‏دهیم. نوشته‏ی حاضر مقام دوم را برگزیده است و سعی دارد شیوه‏هایی را که قرآن، در جهت انتقال مفاهیم دینی، به کار برده است، تشریح و واشکافی کند. به نظر می‏رسد در آیات قرآن، دست کم سه روش در زمینه‏ی انتقال اندیشه‏های دینی به مخاطبان وجود دارد:
▪ روش عقلی - فلسفی: این دسته از آیات واقعیتی عقلی و به تعبیری «فلسفی» دارند. البته این آیات در قالب اصطلاحات فلسفی رایج مطرح نشده‏اند؛ اما محتوا و روش آنها ماهیتاً عقلی و فلسفی است؛ زیرا بحث از هستی با استفاده از شیوه‏ی استدلالی و عقلی، در هر جا و با هر زبانی که باشد، به قلمرو علوم عقلی، به‏ویژه فلسفه، تعلق دارد.
البته نباید از این نکته‏ی مهم بازماند که میان «فلسفه‏ی قرآن» و «فلسفه‏ی قرآنی» تفاوتی بس عظیم است. اگر قوانین، اصول و اصطلاحات را از مکتبی خاص در فلسفه، نظیر «حکمت مشّاء» یا «حکمت متعالیه» گرفتیم و با این دید به آیات نگریستیم و از دل یک آیه مثلاً «صادر اول» یا «حرکت جوهری» را استظهار نمودیم، «فلسفه‏ی قرآنی» در اختیار داریم؛ اما اگر تمام اندوخته‏های فلسفی خود را کناری نهادیم و با ذهنی آماده به آیات توجه کردیم و تمام سعی خود را به کار بستیم تا از «خود آیات» مبانی و شیوه‏ها را استخراج کنیم، «فلسفه‏ی قرآن» در اختیار ماست. آنچه تا کنون به وجود آمده است - فلسفه‏های موجود - عمدتاً فلسفه‏های قرآنی است. اما اگر کسانی فلسفه‏ی قرآن را تحصیل نموده و با فلسفه‏های رایج قیاس کنند، معلوم خواهد شد که تفاوت این دو فلسفه در چیست و تا کجاست.
شیوه‏ای که امروز در زمینه‏ی انتقال معارف دینی رایج و متداول است، همین شیوه است. مروری گذرا بر کتاب‏های معارف، بینش دینی، اخلاق اسلامی و حتی کتاب‏های تخصصی یا نیمه تخصصی در حوزه‏های مختلف الاهیات، این سخن را تأیید می‏کند.
ـ نکته‏ی اول: اگر پذیرفتیم اهداف به کارگیری شیوه‏ی استدلال، تعقل و فلسفه جهت آموزش دین، تنسیق گزاره‏های دینی، تبیین آنها و پاسخ‏گویی به شبهات است، در این صورت نباید با اعمال این روش، به دنبال افزایش تقوا و انسان‏سازی بود. به بیان دیگر، در این زمینه سه هدف می‏توان تصور کرد: یکی این‏که فرد کافر مؤمن گردد؛ دوم، این‏که ایمان فرد مؤمن فزونی گیرد و سوم، این‏که ایمان شخص مؤمن کاهش نیافته، سست و متزلزل نگردد. آموزش دین با استفاده از شیوه‏ی استدلالی و تعقل‏ورزی محض، حداکثر می‏تواند هدف سوم را تأمین کند.
ـ نکته‏ی دوم: مخاطبان روش عقلی - فلسفی خواص هستند؛ نه عامه‏ی مردم.
ـ نکته‏ی سوم: یکی از مهم‏ترین اهداف و پروژه‏های متفکران دینی، پاسخ دادن به شبهات، سؤال‏ها و اندیشه‏های معارض بود. از آن‏جا که شبهه و سؤال متناسب با هر دوره‏ای متفاوت است، لذا بخشی از تلاش متفکر دینی باید این باشد که شبهات و سؤال‏ها را اولاً، از منابع اصلی، ثانیاً، فعالانه و نه منفعلانه، و ثالثاً، متناسب با سطح شبهات شناسایی کند و با استفاده از منابع اصیل دینی و استدلال‏های استوار عقلی پاسخ دهد.
▪ روش عرفانی: در قرآن کریم بیش از سیصد آیه می‏توان یافت که جنبه‏ی عرفانی دارد. در این آیات رابطه‏ای بسیار نزدیک، صمیمی و مستقیم میان خدا و بنده، از یک سو، و بنده با خدا، از سوی دیگر، برقرار شده است. انسان با قرائت این آیات و تدبیر در آنها، خود را در محضر او، و او را حاضر در تمام لحظات زندگی خود می‏بیند. از دیگر آثار این آیات افزایش محبت است. حبّ حق ریشه در نهاد و وجود آدمی دارد. انسان در عمیق‏ترین لایه‏های وجودی خود با خدا آشناست و به او عشق می‏ورزد. علاوه بر قرآن، در سنت هم مضامین عرفانی و عاشقانه‏ی فراوانی یافت می‏شود. عارفان از این اندوخته‏ی گران‏بها، نیک بهره جسته‏اند و سعی بر آن داشته‏اند تا از این مایه‏های اولیه توشه برگرفته و آن را، به شکل یک جریان یا نهضت، به سطح جامعه بکشانند و اسلام عرفانی و عرفان اسلامی را تحقق عینی بخشند. آنان در این جهت کوشش‏ها کرده و مصیبت‏ها کشیده‏اند. عرفان، با تصوف وتصوف، با زهدگروی دینی - که آن را اصحاب صفّه و امیر مؤمنان‏علیه السلام و امام صادق‏علیه السلام و، در مراحل بعد، حسن بصری (۲۲ - ۱۱۰ ه.ق) بنیان نهادند - به صحنه آمد و «مکتب زهد» در قرن دوم به دستِ اول بانوی صوفی، یعنی رابعه‏ی عدویه (م ۱۳۵ یا ۱۸۵ ق)، به «مکتب محبت و عشق» بدل شد.
مضامین عرفانی به دو گونه آموزش داده می‏شدند و به نسل بعدی انتقال می‏یافتند: غیر رسمی و رسمی. در شیوه‏ی نخست، عارفان با برنامه‏هایی از قبیل محفل ذکر، آیین اربعین، ریاضات مشروع، جلسات وعظ و درس به ترویج شیوه‏ی خود می‏پرداختند. شیوه‏ی رسمی به دو صورت انجام می‏شد: آنان گاه اندیشه‏های ناب عرفانی، قرآنی و اسلامی را به شکل آثار و کتب عرضه می‏داشتند و گاه به صورت ادبیات عرفانی ارائه می‏کردند. مهم‏ترین بخش ادب پارسی، یعنی ادب عرفانی، یادگار همین تلاش است.
تمام اشکال و قالب‏هایی که عرفا برای انتقال دین به مخاطبان خود برگزیده‏اند، بسیار مؤثر و با نفوذ بود. مهم‏ترین دلیل آن، ارتباط عرفان و محبت و انس با دل و جان آدمی است و آنچه در قلب انسان شکل گیرد، تأثیر بیش‏تری خواهد داشت. در این جا به چند نکته باید اشاره کرد: یکی این‏که چون امروزه نحله‏ها و اندیشه‏های بسیار متنوعِ غیر دینی و گاه ضد دینی مانندِ عرفان بودا، عرفان چینی، عرفان شینتو و عرفان سرخ‏پوستی رواج یافته، احساس نیاز به عرضه‏ی عرفان ناب اسلامی فزونی یافته است؛ لذا باید دست به کار شد و با احتیاط در این وادی قدم گذارد؛ چرا که ورود در این وادی هم چون راه رفتن بر لبه‏ی تیغ است.
نکته‏ی دوم این‏که اگر به تاریخ عرفان در جهان اسلام مراجعه کنیم، در کنار حرف‏های بلند و اندیشه‏های نورانی، سخنان آلوده هم کم نیست. از مرحوم علامه‏ی طباطبایی نقل است که ایشان فرمود: «ابن‏عربی بلندترین اندیشه‏ها را در جهان اسلام مطرح کرده است. مزخرف‏ترین حرف‏ها هم مال اوست.» لذا باید با پالایشی درونی سره را از ناسره باز شناخت و عرفان ناب را عرضه داشت.
نکته‏ی سوم آن است که به فرض این که نمی‏توان کتابی با محتوای عرفانی به عنوان متن درس عمومی عرضه داشت؛ اما می‏توان اثری با «روی‏کرد عرفانی» عرضه کرد. البته باید اندیشه‏های عرفانی را با زبانی عقلی مستحکم نمود تا از آسیب‏پذیری آن کاسته شود.
▪ روش هنری: قرآن به زبان هنر اهمیت زیادی داده و اصولاً یکی از مهم‏ترین وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبی است که خود نوعی از اعجاز هنری است. اعتقاد نگارنده بر این است که این روی‏کرد و این روش، نسبت به دو روی‏کرد پیش گفته، امتیازات بیش‏تری دارد و در اولویت است. شواهدی این امر را تأیید می‏کند که در این‏جا به ذکر چند نمونه از آنها بسنده می‏کنیم. پیش‏تر اذعان می‏کنیم که زبان هنری، قالب‏های مختلفی دارد و می‏توان برای آن نمونه‏های مختلفی بیان کرد که در این جا تنها به یک نمونه، یعنی زبان قصه و رمان، اکتفا می‏شود.
اگر به قرآن‏که مهم‏ترین سند و منبع تفکر اسلامی است مراجعه کنیم، آیات عقلی و استدلالی زیادی خواهیم یافت؛ اما حجم آن، که نشانگر میزان اهتمام قرآن به این روش است، به نسبت، چندان زیاد نیست. قرآن شیوه‏ای مهم‏تر مطرح کرده است و آن، شیوه‏ی تمثیل و قصه‏گویی است. قرآن با این شیوه به ما می‏فهماند که مسائل اعتقادی را می‏توان محسوس نمود و در قالب مقوله‏های هنری به مخاطبان عرضه داشت و این دقیقاً همان کاری است که امروزه بیگانه‏ها انجام می‏دهند. امروزه بسیاری از متفکران بزرگ غربی به این شیوه روی آورده‏اند و آثار افرادی هم چون راسل، سارتر، بکت، کوندرا، اونامونو، کوئیلو و ده‏ها نویسنده‏ی دیگر بهترین شاهد این مدعاست. مگر کارتون «دوقلوهای افسانه‏ای» این اندیشه را به مخاطب القا نمی‏کند که اتحاد دوناهم‏جنس و تمرکز آنان قدرت می‏آورد؛ و مگر این، خلاصه‏ی تفکر بودا نیست؟ این در حالی است که قرآن، تنها اعتماد به حق و یاد خدا را مایه‏ی آرامش و قدرت می‏داند «الا بذکراللَّه تطمئن القلوب». (رعد ۱۳:۲۸) آیا کارتون «پینوکیو» یک دوره سیر و سلوک و عرفان مسیحیت نیست؟ و آیا کارتون «ای کیوسان» تداعی‏کننده‏ی عرفان یوگا نیست؟ البته در این جا باید به این نکته‏ی مهم توجه داشت که قصّه‏های قرآنی ویژگی‏های مختص به خود را دارد؛ از این رو با رمان‏های امروزی بسیار متفاوت است.
اگر بخواهیم میان سه روی‏کرد پیش‏گفته اولویت قائل شویم، شیوه‏ی هنری نخستین اولویت را دارد و شیوه‏ی عرفانی در رتبه‏ی دوم و شیوه‏ی عقلی - فلسفی در رتبه‏ی سوم قرار می‏گیرد. البته این هرگز به معنای بسندگی به یکی از این روش‏ها نیست و نباید تک روشی و انحصارگرا شد؛ بلکه باید از هر سه روش بهره برد.
● اشاره‏
مطالعه در ابعاد روش‏شناختی قرآن و الگوگیری برای آموزش معارف دینی کاری مهم و بایسته است. هر چند در این خصوص، به ویژه از سوی نویسندگان عرب، آثار متعددی انتشار یافته است؛ ولی این موضوع هنوز، چنان که باید، در دستور کار پژوهشگران مسلمان قرار نگرفته است. شاید یکی از دلایل کم‏کاری و بی‏مهری در این زمینه، عدم اعتقاد به این نکته است که قرآن کریم، گذشته از جنبه‏های محتوایی، در زمینه‏های روش‏شناختی نیز دارای اصول و الگوهای ممتاز و تازه‏ای است. از این نگاه، تلاش نویسنده‏ی محترم در مقاله حاضر قابل تحسین و توجه است؛ در عین حال، مقاله با ابهام و کاستی‏هایی همراه است که در جهت رفع آن، نکاتی را می‏توان پیش‏نهاد کرد:
۱) در بین مسلمانان از همان آغاز، گذشته از روش‏های قرآنی، روش‏های گوناگونی در تبیین و آموزش دینی مطرح بوده است و متکلمان، فیلسوفان، محدثان، زاهدان، عارفان و غیره هر کدام راهی را در پیش گرفته‏اند. بنابراین، نخست باید این پرسش را مطرح ساخت که چه نسبتی میان روش‏های موجود با روش‏های قرآنی وجود دارد. این مسئله، به ویژه، از آن رو حائز اهمیت است که ما معمولاً ناخودآگاه در فضای ادبیات و دریافت‏های موجود، به فهم از قرآن دست می‏زنیم. نویسنده‏ی محترم تا حدودی تلاش کرده است که این دو مقوله را خلط نکند و تا حد ممکن از این آفت به دور ماند؛ ولی به نظر می‏رسد که هنوز هم جای تأمل و دقت بیش‏تری وجود دارد. برای مثال، ایشان با آن‏که میان «فلسفه‏ی قرآن» و «فلسفه‏ی قرآنی» فرق می‏گذارد، اما، در مورد روش عرفانی، حتی احتمال تفاوت میان روش قرآن و روش مرسومِ عارفان و متصوفان را نمی‏دهد و حتی صریحاً ریشه‏ی جریان‏های زهدگروانه و صوفیانه‏ای را که در قرون اولیه‏ی اسلام به ظهور رسید، در سیره‏ی اهل بیت‏علیهم السلام می‏داند و می‏نویسد: «عرفان با تصوف و تصوف با زهدگروی دینی، که آن را اصحاب صفّه و امیرمؤمنان‏علیه السلام و امام صادق‏علیه السلام و، در مراحل بعد، حسن بصری بنیان نهادند، به صحنه آمد و &#۰۳۹;&#۰۳۹;مکتب زهد`` در قرن دوم به دست اول بانوی صوفی، رابعه‏ی عدویه، به &#۰۳۹;&#۰۳۹;مکتب محبت و عشق‏`` بدل شد».
بگذریم که از منظر تاریخی اشتباهات متعددی در همین عبارت وجود دارد. دست کم از نظر سیره و سخنان اهل بیت‏علیهم السلام به خوبی می‏توان نشان داد که حضرت علی‏علیه السلام و فرزندان ایشان، به ویژه امام صادق‏علیه السلام، با زهدگروی و صوفی‏گراییِ مصطلح، نه تنها موافقت نداشتند، بلکه گاهی صریحاً به تقابل با آن پرداخته‏اند. البته این نکته هرگز بدین معنا نیست که در قرآن و سنت اهل بیت‏علیهم السلام، معارف و مفاهیم عرفانی در عالی‏ترین و ممتازترین شکل آن وجود نداشته است و یا همه‏ی آنچه در عرفان مصطلح آمده است. به کلی، از حقایق الاهی و وحیانی به دور است. اما به هر حال نباید میان عرفان مصطلح و آنچه از سوی عالمان و فقیهانِ عارف شیعه در طول تاریخ مطرح شده است، خلط کرد. روشن است که تنها در سایه‏ی عرفان ناب قرآن و اهل بیت‏علیهم السلام است که می‏توان با عرفان‏های ساختگی و وهمی به مقابله پرداخت.
ایشان در نکاتی که در ذیل روش عرفانی آورده است، سعی می‏کند این کاستی را جبران کند؛ ولی به نظر نمی‏رسد که به تفاوت این دو مقوله، از منظر روش‏شناختی، التفات لازم صورت گرفته باشد.
۲) با آن‏که در این مقاله به درستی میان «فلسفه‏ی قرآن» و «فلسفه‏ی قرآنی» تفکیک شده است، ولی در نهایت مشخص نشده است که روش‏های رائج تا چه اندازه از «فلسفه‏ی قرآن» و تا چه اندازه از «فلسفه‏ی قرآنی» به دست آمده‏اند. اهمیت این بخش، از اصل بحث کم‏تر نیست؛ چرا که این گونه مباحث بیش‏تر باید با آثار کاربردی آن مورد مطالعه قرار گیرد. پیش‏نهاد می‏شود که در برنامه‏ی پژوهشی یاد شده، از طریق روش‏های تطبیقی و مقایسه‏ای، به تحلیل محتوای آثار و اندیشه‏های رایج پرداخته شود و نسبت آنها با موازین و درون‏مایه‏های وحی سنجیده شود. این کار می‏تواند گام مهمی در بهسازی روش‏های موجود و طراحی شیوه‏های کامل‏تر در آموزش دین باشد.
۳) در مورد روش تعقلی - فلسفی، جای طرح این نکته وجود دارد که آیا منظور از فلسفه در این‏جا معنای عام آن است یا فلسفه در معنای مصطلح و در مقابلِ روش کلامی و امثال آن مورد نظر است. تطبیق آیات یاد شده در مقاله بر فلسفه‏ی خاص جای تأمل و تردید دارد. البته روش تعقلی به معنای عام آن از روش‏های تبلیغی انبیای الاهی است. بنابراین، مهم آن است که بدانیم عقل و تعقل در قرآن دقیقاً چه معنا و مفهومی دارد و با آنچه در حوزه‏های بشری به نام عقلانیت خوانده می‏شود چه نسبتی می‏تواند داشته باشد.
۴) مقوله‏های هنری هر چند در قرآن کریم و سایر متون الاهی، بسیار مورد استفاده قرار گرفته است، ولی نباید روش هنری را در مقابل روش‏های عقلی و عرفانی قرار دارد. هنر خود می‏تواند حامل روش‏های عقلی و عرفانی باشد؛ چنان که شعر می‏تواند هم از استدلال عقلی و القائات عرفانی استفاده کند و هم از تمثیل، کنایه و استعاره بهره گیرد. بنابراین، بهتر است در این‏جا به جای «روش هنری»، از تعبیر «روش تمثیل» استفاده کنیم.
۵) برخی از قرآن‏پژوهان بر این عقیده‏اند که یکی از روش‏های برجسته و نمایان در قرآن «روش آیه‏ای» است. باید بررسی کرد که این روش دقیقاً چیست و چه ارتباطی با روش‏های پیش گفته دارد. هم‏چنین برخی از عالمان شیعه بر این عقیده بوده‏اند که قرآن بر «فطرت» و روش‏های فطری تکیه کرده است و بر این عقیده‏اند که این روش با روش عرفانی و عقلی متفاوت است. بنابر این چنان که نویسنده‏ی محترم گفته است، جا دارد در مورد روش‏های آموزش دین از نگاه قرآن، به عنوان میراث جاوید الاهی، مطالعه و تحقیق بیش‏تری صورت گیرد.
محمدتقی فعالی
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم


همچنین مشاهده کنید