دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

حس ششم


حس ششم
یك داستان قدیمی ژاپنی ماجرایی را تعریف می كند كه با آموزشها و حركات مورد توجه ما در زندگی ارتباط زیادی دارد. داستانی كه شاید در نگاه اول درس تواضع، تمرین و ممارست را همراه داشته باشد، اما در پس اتفاقات ساده و معمول خود از موضوعی علمی سخن می گوید، داستان از این قرار است كه:
روزی یك سامورایی جوان به سراغ استاد ورزیده و ماهری می رود و از او می خواهد تا مهارت شمشیربازی را به وی آموزش دهد، اما استاد نمی پذیرد. پسر جوان مانند هر جوان مشتاق دیگری به التماس در می آید و با تمام وجود از استاد درخواست می كند تا او را راهنمایی كند. سرانجام استاد می پذیرد، اما به او می گوید:
تو باید هرآنچه می گویم را قبول كرده و بپذیری و بدون هیچ پرسش و پاسخی آن را انجام دهی. سامورایی جوان بدون كوچكترین تأمل و درنگی به درخواست استاد پاسخ مثبت می دهد و تمرین اول شروع می شود. استاد از او می خواهد تا بر روی یك لبه بسیار باریك درحالی كه یك پا را جلوی دیگری قرار می دهد، حركت كند و این مسیر را بارها و بارها طی كند.
... یك هفته می گذرد و این تمرین هزاران بار تكرار می شود، اما از شروع تمرینات شمشیربازی خبری نیست. كم كم صبر و تحمل پسر به پایان رسیده بود و اعتراضات او گهگاه به گوش می رسید. روز دهم رسید. پسر با عصبانیت به سراغ استاد رفت و از تكرار آنچه پیش آمده بود، ابراز ناراحتی كرد و از او خواست هرچه زودتر تمرینات اصلی را شروع كند!
... سرانجام استاد پذیرفت و قرار شد از همان شب پس از انجام یك آزمون ساده، كار را آغاز كنند.
... آن شب زیر تابش نور ماه، استاد، سامورایی جوان را به كوهستان برد و از او خواست معبر و گذرگاه خطرناك بین دو دره را از روی تنه باریك درختی طی كند. كارآموز جوان پای خود را بر لبه باریك درخت گذاشت، اما جرأت قدم برداشتن نداشت. تابش نور ماه از یك طرف و صدای جریان خروشان آب در میان مسیر از طرف دیگر تعادل او را بر هم می زد. سرانجام تسلیم شد و اعلام كرد قادر به گذشتن از این مسیر نیست. استاد سعی كرد به او بفهماند كه طی ۱۰ روز گذشته بارها و بارها از مسیری باریك تر عبور كرده است و جای هیچ ترسی نیست، اما موفق نشد و در نهایت به پسر گفت:
«چگونه درحالی كه در راه رفتن به مهارت و شجاعت لازم نرسیده ای، انتظار داری در شمشیربازی استاد شوی؟!»
تفسیر این داستان عامیانه ژاپنی
در نگاه و برداشت ساده اولیه این داستان مانند بسیاری از داستانهای آموزنده از خاور دور درس ساده ای از فروتنی است، اما نگاه عمیق تر و شاید علمی تری هم وجود داشته باشد و آن اشاره به لزوم حسی خاموش، پنهانی، اما اساسی در وجود ماست.
پیش از اینكه علم پزشكی به پیشرفتهای كنونی دست یابد، انسان فكر می كرد كه ۵ حس بویایی، چشایی، بینایی، شنوایی و لامسه تنها احساساتی هستند كه همیشه همراه او بوده و در كارهای روزانه یاری اش می كنند، اما بعدها از حس دیگری نام برده شد كه آن را «Proprioception» یا به عبارتی Sixth Sense نامیدند. حسی كه با آن وضعیت و شرایط خود را در فضا درك می كنیم. حسی كه توسط سیستم عصبی موجود در ماهیچه ها و بافتهای رابط ایجاد می شود و بدون آن نمی توانیم بایستیم. بینی خود را بخارانیم و یا پا را در كفشها بگذاریم و...
حس مذكور، حسی بسیار پیچیده و مهم است و درصد قابل توجهی از اطلاعات دریافتی و پردازش شده توسط مغز به آن مربوط است.
این داستان در حقیقت از این حس صحبت می كند. در مثال ذكر شده پسر جوان در حس مورد نظر مهارت لازم را كسب نكرده بود.
حس درك و دریافت تعادل و توازن، حسی است كه می توانست در اثر تكرار و تمرین به او كمك كند تا در هدف مورد نظر استاد به مهارت لازم برسد.
حس تعادل در بدن انسان
حس تعادل از تركیب سه حس دریافتی در دهلیزها، حس بینایی و حس ذكر شده (Proprioception) به وجود می آید.
گیرنده های حس تعادل موجود در گوش میانی با فرستادن پیام عصبی از وضعیت قرارگیری سر بر روی بدن به مغز اطلاعاتی می دهند، اما اطلاعات ارسالی از این بخش به تنهایی برای مغز كافی نیست و از آنچه حس بینایی و حس Propriocetpin در اختیار آن قرار می دهد هم كمك می گیرد.
آنچه در اكثر فعالیتهای حركتی جدید قابل توجه و مهم است، تسلط حس بینایی بر دو حس دیگر است. برای مثال شما با چشمان باز قادر خواهید بود براحتی بر روی یك پا بایستید، اما اگر یك چشم خود را ببندید، به احتمال زیاد تعادلتان را از دست خواهید داد.
اگر علاقه مند به یادگیری اسكیت، هنرهای رزمی، ژیمناستیك و ورزشهایی از این قبیل هستید، به خاطر داشته باشید كه این مهارتها در اثر تكرار و تمرین بر روی سیستم عصبی حاصل می شود و برای رسیدن به توازن، اگر تنها و تنها بر قدرت بینایی تكیه داشته باشیم، در بسیاری از مواقع خصوصاً در كسب مهارتهای حركتی جدید با مشكل مواجه خواهیم شد.
به عبارتی اطلاعات دریافت شده كه از سه حس بینایی، حس تعادل در گوش میانی و «پروپریوسپشن» به مغز می رود، پس از پردازش به ماهیچه ها فرستاده می شود تا تعادل و توازن لازم را ایجاد كند و به همین خاطر است كه سامورایی جوان نتوانست از آن معبر مشكل عبور كند. در حقیقت با توجه به اینكه حس بینایی تسلط بیشتری بر ۲ حس دیگر دارد و می تواند آنها را سركوب كند، او نتوانست با استفاده از حس Proprioception و تقویت آن در اثر تكرار، ترس ناشی از آنچه حس بینایی به او القا كرده بود (جریان خروشان آب، نور اندك ماه و...) را خنثی كند و بر روی الواری كه به مراتب پهن تر از معبر تمرینی پیشین بود، پا بگذارد!
تمرین حس تعادل
اگر علاقه مند هستید حركت و مهارتی نو و جدید را كسب كنید، كمی بیشتر نسبت به حس ذكر شده توجه داشته باشید و حسی كه به شما این امكان را می دهد تا جایگاه خود را در فضا بیشتر حس كنید، تقویت كنید.
تا به حال از خود پرسیده اید كه چگونه می توانم با چشمان بسته، گوش، لب یا بینی خود را لمس كنم؟! یا چرا بدون آنكه به پاهایم نگاه كنم، یكی را برداشته، دیگری را در همان راستا جلوتر قرار می دهم و حركت می كنم؟!
با كمی دقت در اعمال و حركات پیچیده و خلقت آگاهانه ای كه وجود ما را شكل داده است، این امكان به وجود می آید كه با اطمینان و جسارت بیشتری به یادگیری حركات و تكنیكهای جدید (خصوصاً ورزشی) بپردازیم و به حس خاموش، بی سر و صدا ولی ضروری و مؤثری كه در وجودمان نهاده شده است، هم با هوشیاری نظر داشته باشیم و مطمئن تر از قبل به توانایی هایمان توجه كنیم.
مینو ضابطیان
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید