چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

ظهور یک ارباب٭٭


در بخش گذشته در مورد شروع جنگ با افکار «ارسطو» و پیش قراول علم امروز «گالیله» صحبت کردیم ولی به واقع داستان گرانش ما از اینجا شروع می شود که در کریسمس سال ۱۶۴۲، همان سالی که «گالیله» دیده از جهان فروبست، در ملک اربابی وولستورپ نزدیک روستای لینکلن شایر واقع در کلستروث در ۹۶ کیلومتری شمال غربی کمبریج و ۱۶۰ کیلومتری لندن «ایزاک نیوتن» ارباب فیزیک دیده بر جهان ناشناخته یی گشود که همین جهان ناشناحته بعدها دستخوش افکار بلند او شد. «ایزاک» دوران کودکی و نوجوانی خوبی را سپری نکرد. او در این دوران فردی ستیزه جو و پرخاشگر بود، به طوری که در اعترافاتی خودخواسته، پس از ترک وولستورپ می نویسد؛ «من به رفتارهای ناشایستی دست می زدم که شاید بازتاب ناملایماتی بود که هضم شان برای من کاری ناممکن بود، از جمله این رفتارها می توانم به کج خلقی با مادر و خواهرم یا کتک کاری های مکرر با دوستان و اعضای خانواده ام یا تهدید پدر و مادرم به دفن شان و ویران کردن خانه بر سرشان یا آرزوی مرگ برای خود و اطرافیانم اشاره کنم.»
به هر نحوی که بود «ایزاک» مشکلات و ناملایمات را پشت سر گذاشت تا به دوران جوانی خود رسید. او اینک جوانی ۱۹ساله شده بود و مهیای رفتن به کالج ترینیتی کمبریج. «ایزاک نیوتن» جوان در ژوئن ۱۶۶۱ وارد کالج کمبریج شد. او در قبال کارهای خدماتی و نظافتی که انجام می داد از پرداخت شهریه معاف بود، به اضافه اینکه به او جای خواب و غذای رایگان نیز می دادند. با همه سختی هایی که «ایزاک» جوان ما در دوران تحصیل متحمل شد هیچ گاه از آن دوران به بدی یاد نکرد، حتی گاهی در نوشته های خود آن دوران را «دوران طلایی» بیان کرده است و در یادداشت های خود می نویسد؛ «سختی هایی که من در آن دوران کشیدم سختی هایی است که آهن در زمان پرداخت می کشد.» پس از گذشت تقریباً چهار سال با شروع تابستان در سال ۱۶۶۵ جریان معمول زندگی در کمبریج و شاید در تمام انگلستان از حال عادی خارج شد. علت این نابسامانی شیوع طاعون خیارکی بود که همه انگلستان را فراگرفته بود. از همین رو کالج کمبریج به مدت دو سال بسته شد و «ایزاک» جوان و پرشور ما ناگزیر به وولستورپ بازگشت. شاید «ایزاک نیوتن» عجیب ما تنها کسی باشد که از سال های ۶۵ تا ۶۶ (سال های طاعون و مرگ) به نیکی یاد می کند. او حدود نیم قرن بعد می نویسد؛ «در آن روزها من بیش از هر زمان دیگری در اوج ابتکار و شکوفایی ذهنی ریاضی و فلسفی بودم»، یا در جایی دیگر می نویسد؛ «خوبی آن دوران این بود که به علت نگرانی های ناشی از طاعون و مشغله زیاد، تقریباً همه اطرافیانم مرا از یاد برده بودند و من می توانستم آزادانه و بدون مزاحمت دیگران فکر کنم.»
«نیوتن» در طول این سال ها که خود آن را «سال های معجزه» می نامد به تفکر درباره پایه ریزی حسابان، گرانش و... مشغول بود. او در سال های آخر عمر خود به دفعات بیان کرد؛ «ایده گرانش عمومی زمانی در ذهن من شکل گرفت که افتادن سیبی را از درخت در وولستورپ در سال ۶۶ دیدم و با خود گفتم اگر گرانش عامل سقوط سیب است، چرا نتواند فراتر از اینها عمل کند و مثلاً اثرش به ماه نرسد؟» همین سوال بنیاد بزرگ ترین دستاورد «نیوتن» برای علم و بشریت بود. «نیوتن» در سال ۱۶۶۸ هنگامی که فقط ۲۷ سال داشت به عنوان استاد کرسی لوکازین در ریاضی برگزیده شد. «نیوتن» در تمام سال های پربار علمی خود رقیب و منتقدی جدی به نام «گودفرید لایبنیتس» داشت. جالب اینکه «لایبنیتس» توانست با اختلاف کمی پس از «نیوتن» به طور مستقل حسابان را ابداع کند. پس از چندی که اهمیت حسابان بر همگان آشکار شد، «نیوتن» و «لایبنیتس» بر سر این موضوع که چه کسی ابتدا حسابان را ابداع کرد، درگیر شدند.
امروزه ما به خوبی اهمیت حساب دیفرانسیل و انتگرال را می دانیم و ارزش کار آنان را درک می کنیم. در آن زمان حسابان را «فلاکسیون» می خواندند. «نیوتن» فلاکسیون را از بررسی حرکت یک جسم و پاسخ به دو سوال مرتبط با هم ابداع کرد که ۱- در صورتی که معادله یک حرکت، پیوسته باشد به چه صورتی می توان معادله مرتبط با سرعت حرکت را به دست آورد؟ (و برعکس همین پرسش) ۲- در صورتی که معادله سرعت حرکت را داشته باشیم معادله حرکت را چگونه به دست آوریم؟
«نیوتن» سال ها بعد نوشت؛ «من می خواستم روشی را ابداع کنم که نه تنها برای حرکت که برای هر تغییری قابل استفاده باشد.» وی در سال ۱۶۹۶ در ۵۴سالگی از انزوای خود در کمبریج بیرون آمد و به لندن رفت. احتمالاً دلیل ترک کمبریج و رفتن به لندن احساسی بود که شهرت روزافزونش به او داده بود یا اینکه «نیوتن» خود از نبوغ رو به افولش آگاه شده بود. او در سال هایی که در لندن بود، در زمینه سیاست فعال شد و در سال ۱۷۰۵ ملکه وقت انگلستان (ملکه آن) او را در کمبریج با لقب «سًر ایزاک نیوتن» مفتخر ساخت. «نیوتن» در سال ۱۷۱۹ درگذشت. بدون شک «نیوتن» بزرگ ترین نابغه خلاق در زمینه فیزیک بوده است و هیچ دانشمند دیگری در فیزیک هم طراز او نیست.
در بخش گذشته با ارباب فیزیک جهان، «ایزاک نیوتن»، آشنا شدیم و می خواهیم در این بخش با دستاوردهای بزرگ او برای فیزیک آشنا شویم.
فرض کنیم هر فیزیکدان یک مکانیک خودرو است. در این صورت اگر هر کدام از این مکانیک ها به یک اندازه دانش تعمیر خودرو داشته باشند، پس می توان گفت مکانیکی بهتر کار تعمیر خودرو را انجام می دهد که از ابزار و امکانات بهتری برخوردار باشد. ریاضیات ابزار اصلی کار فیزیکدانان است، چرا که باید با قوانین ریاضی اتفاقات طبیعی مشاهده شده را به یکدیگر مربوط سازد، پس بهتر این است که بررسی دستاوردهای علمی «ایزاک نیوتن» را با بررسی دستاوردهای او برای ریاضی آغاز کنیم.
۱) در صورتی که معادله یک حرکت، پیوسته باشد به چه صورتی می توان معادله سرعت حرکت را به دست آورد؟ (و برعکس همین پرسش)
۲) در صورتی که معادله سرعت حرکت را داشته باشیم، معادله حرکت را چگونه به دست آوریم؟ اما از آنجایی که «نیوتن» در پی ابداع روشی عام بود، این سوال را کمی متفاوت مطرح کرد و در تعریف جدید به جای تغییرات مکان یا سرعت، سعی کرد بیان کند «هر تغییری».(در این تعریف به جنس متغیر توجه نمی شد، بلکه فقط به میزان تغییرات نسبت به عاملی خارجی که رابطه یی پیوسته با متغیر دارد، توجه می شد.) کمی پس از «نیوتن» و البته به طور مستقل فردی به نام «لایبنیتس» نیز حسابان را عرضه کرد، البته با نمادگذاری متفاوت، که امروزه ما پس از گذشت تقریباً سه ونیم قرن، همچنان از نمادهای «لایبنیتس» استفاده می کنیم. در روند ایجاد حسابان تعریف های مهمی در ریاضی پدید آمد که امروزه اساس کار ریاضیدانان است که از جمله آنها می توان به «مشتق» اشاره کرد. در گفتاری ساده می توان مشتق را چنین بیان کرد؛ «مثلاً اگر تابعی به نام مکان داشته باشیم و نمودار این تابع را نسبت به متغیری مثل زمان رسم کنیم، مشتق برابر خواهد بود با شیب خط مماسی که در هر نقطه با نمودار تابع مکان رسم می کنیم. به بیان دیگر مشتق برابر است با نسبت تغییرات تابع مکان به تغییرات متغیر زمان، هنگامی که تغییرات متغیر زمان به صفر میل می کند.» (که در این مثال مشتق تابع مکان نسبت به متغیر زمان، سرعت جسم را می دهد. در مثال بالا هر تابع یا متغیری را می توان قرار داد.) هر معادله یی که در آن مشتق وجود داشته باشد، «معادله دیفرانسیل» است. در ریاضی فیزیک، معادله دیفرانسیل همه جا وجود دارد و یکی از جذابیت های مهم فیزیک نظری این است که می توان قوانین آن را (به جز البته چند استثنا) به صورت فشرده به زبان متداول معادلات دیفرانسیل بیان کرد. نظریه پردازان فیزیک معمولاً نظریه هایشان را ابتدا با نوشتن معادلات دیفرانسیل طرح می کنند، اما این کار دو اشکال عمده دارد؛
«۱) این معادلات برای پیش بینی آزمایش های بعدی و مشاهده های دیگر و مقایسه آنها با یکدیگر در یک نظریه کافی نیست.
۲) حل این معادلات که البته لباسی ساده بر تن کرده اند بسیار مشکل است.» از همین رو «نیوتن» و «لایبنیتس»
با بیان مبحثی به نام انتگرال، سعی کردند این مشکل را حل کنند و انقلاب دیگری در ریاضیات به پا کردند (البته انتگرال و مشتق، تقریباً همزمان با هم به وجود آمد چرا که انتگرال کاملاً مربوط و در ادامه مشتق است). با گفتاری ساده می توان انتگرال را چنین بیان کرد؛ «فرض کنیم تابعی به نام سرعت حرکت یک جسم داریم که نسبت به متغیری به نام زمان تغییر می کند. اگر نمودار این تابع را نسبت به متغیرش رسم کنیم، انتگرال این تابع برابر خواهد بود با سطح بین نمودار تابع و محور متغیر. نکته یی که باید به آن توجه کرد، این است که در محاسبه سطح زیر نمودار باید از مستطیل هایی استفاده کرد که طول مستطیل مربوط به دو نقطه پیاپی از تابع و عرض مستطیل دو نقطه پیاپی از متغیر است. حال اگر عرض این مستطیل ها به صفر یا به بیان دیگر تعداد این مستطیل ها به بی نهایت میل کند، می توانیم با جمع کردن سطح این مستطیل ها انتگرال این تابع را حساب کنیم.» (در این مثال انتگرال تابع سرعت جسم، معادله حرکت جسم را می دهد، به بیان دیگر انتگرال عکس عمل مشتق است). پس از اینکه «نیوتن» و «لایبنیتس» توانستند مفهوم انتگرال را به وجود آورند، توانستند معادلات بزرگی را در آن زمان حل کنند، البته «لایبنیتس» صرفاً به بخش ریاضی موضوع پرداخت و از جریان فیزیکی تقریباً به دور بود. جالب اینکه قبل از آنکه «نیوتن» به واسطه کارهای شگرفش در ریاضیات و فیزیک مطرح شود، به سبب کارهای عملی اش مطرح شد.
«نیوتن» در دوران زندگی خود کارهای بزرگی انجام داد که می توان از آن جمله به طراحی و ساخت تلسکوپ بازتابی (تلسکوپ نیوتنی) اشاره کرد. که در آن بازتاب نور ورودی به وسیله آینه کاوی که در انتهای لوله تلسکوپ قرار دارد، جمع آوری می شود و توسط یک آینه تخت ۴۵ درجه به سمت بیرون لوله تلسکوپ هدایت می شود. «نیوتن» اولین تلسکوپ خود را در سال ۱۶۶۸ ساخت که ۴۰ برابر بزرگنمایی داشت. «نیوتن» به واسطه تجربیات و درک مفهومی و دانش ریاضی توانست مفهوم گرانش را به درستی بیان کند و رابطه آن را به دست آورد. در بخش بعدی با بزرگ ترین دستاورد «نیوتن» (رابطه گرانش) آشنا می شویم.
● نگاهی کوتاه به نظریه عمومی گرانش
در بخش گذشته با برخی از دستاوردهای ارباب فیزیک جهان «آیزاک نیوتن» آشنا شدیم و می خواهیم در این بخش با بزرگ ترین دستاورد او برای فیزیک آشنا شویم.
سال ها سوالی بزرگ ذهن همه دانشمندان جهان را به خود مشغول ساخته بود؛ «سیاره ها چگونه روی مدار خود می چرخند؟» امروزه شاید به طور مفهومی و خارج از معادلات ریاضی هر بچه ۱۰ساله یی جواب این سوال را بداند. اما جریان پاسخ به این پرسش در دوران «نیوتن» شدت گرفت. در پاییز سال ۱۶۸۴ «ادموند هالی» ستاره شناس بزرگ برای مطرح کردن سوالی نزد «نیوتن» رفت. «هالی» در بررسی های خود به این نتیجه رسیده بود که نیروی گرانش بین خورشید و دیگر اجرام آسمانی از قانون عکس مجذور تبعیت می کند به این ترتیب که رابطه بین «نیروی ربایشی» بین دو جسم و فاصله آن دو از هم چنین مطرح می شود؛ « نیروی ربایشی متناسب است با عکس مجذور فاصله» که در آن r بیان کننده فاصله دو جسم از یکدیگر است. اما سوال «هالی» این بود که؛ «اگر نیروی ربایشی از عکس مجذور تبعیت کند مسیر حرکت سیاره ها به دور خورشید چه نوع منحنی خواهد بود؟»
«آیزاک نیوتن» پاسخ داد منحنی به شکل یک بیضی خواهد بود. «هالی» از این پاسخ شگفت زده شد و علت این پاسخ را از «نیوتن» جویا شد. «نیوتن» مبنای سخن خود را نتیجه محاسباتش در این رابطه می دانست. بعدها «نیوتن» نتیجه محاسباتش را به اضافه توضیحات لازم در مقاله یی تحت عنوان «درباره حرکت اجسام روی مدار» منتشر ساخت که نه تنها جواب پرسش «هالی» را به خوبی می داد بلکه نظام جدید مکانیک سماوی را بنیان می گذاشت و نیز مبنای نظری سه قانون «کپلر» را ترسیم می کرد.
«یوهانس کپلر» در زمان «گالیله» می زیست. «کپلر» دستیار «تیکو براهه» ستاره شناس بزرگ دانمارکی بود که پس از مرگ «براهه» به منبع عظیم مشاهدات و محاسبات او دست یافت و از بررسی داده های «براهه» سه قانون خود را بیان کرد؛
۱) قانون مدارها؛ سیاره ها در مدارهای بیضی شکل حرکت می کنند و خورشید در یکی از کانون های بیضی قرار دارد.
۲) قانون مساحت های هم اندازه؛ خطی که سیاره را به خورشید وصل می کند در زمان های برابر مساحت های برابری را جارو می کند.
۳) قانون دوره های تناوب؛ مجذور دوره تناوب هر سیاره به دور خورشید، متناسب با مکعب طول محور بزرگ تر است.
«نیوتن» خود بیان می کند؛ «ذهن من از دوران نوجوانی مشغول فکر کردن به قوانین «کپلر» بود و زمانی که «هالی» سوالش را مطرح کرد، من ناخودآگاه به یاد قوانین اول و سوم «کپلر» و محاسباتم در این زمینه افتادم.» در ادامه «نیوتن» مقاله خود (درباره حرکت اجسام روی مدار) را بازخوانی کرد و کتاب های متعددی نوشت تا ذهن دیگران را برای بیان قوانین خود آماده کند؛ قوانینی که پایه گذار حرکت شناسی بود. قوانین «نیوتن» عبارتند از؛
۱) هر جسمی که در حال سکون است، به همان حال باقی می ماند یا اگر در حال حرکت یکنواخت بر خط مستقیم باشد به حرکت خود ادامه خواهد داد تا زمانی که بر اثر نیروهای اعمال شده بر آن وادار به تغییر حالت شود.
۲) تغییر حرکت متناسب است با نیروی محرک اعمال شده و در خط مستقیمی است که نیرو اعمال می شود.
۳) برای هر عملی همواره عکس العملی برابر و در خلاف جهت موجود است، یا کنش دوجانبه دو جسم بر یکدیگر همواره برابر و در جهت جسم دیگر است.
در کتابی که «نیوتن» نوشته است، مثال ها و قوانین ریاضی ساده و پیچیده یی درباره همین سه قانون آورده شده است که از بیان آن صرف نظر می کنیم. در ادامه «نیوتن» گرانش خود را بیان می کند و در چند قضیه به آن می پردازد. «نیوتن» اسم نیروی ربایشی را که «هالی» مطرح کرد، «نیروی مرکزگرا» می گذارد. در سه قضیه اول بیان می کند که چگونه سیاره ها در مداری بیضی شکل و تحت اثر «نیروی مرکزگرا» حرکت می کنند و بر همین اساس در قضیه چهارم بیان می کند که ماه تحت اثر نیروی گرانشی که زمین به آن وارد می کند، باید روی خطی مستقیم به سمت زمین سقوط کند (منظور از نیروی گرانش همان نیرویی است که باعث سقوط یک سیب یا یک سنگ می شود)، اما ماه سقوط نمی کند پس نیرویی باید باشد که نیروی گرانش را خنثی کند تا ماه بتواند در مدار خود باقی بماند. عکس این بیان نیز صادق است یعنی اگر فقط «نیروی مرکزگرا» وجود داشت، باید ماه از مدار خود به سمت بیرون پرتاب می شد. «نیوتن» با بیان این تعاریف اثبات کرد نیروی گرانش برای ماه نیز وجود دارد. در قضیه پنجم بیان می کند این نیروی گرانش برای تمامی سیاره ها و اجرام کوچک و بزرگ وجود دارد.«نیوتن» در دو قضیه بعدی قانون گرانش عمومی خود را بیان می کند و می گوید اندازه این نیرو برای هر دو جرم مستقل از رابطه F=G m۱m۲/r۲ به دست می آید که در آن m۱ جرم جسم اول، m۲ جرم جسم دوم، r فاصله میان دو جسم و G ثابت گرانش است و همواره عددی ثابت و برابر با -۱۱ ۱۰ +۶/۶۷۲ است. در معادله فوق اگر شعاع کره زمین را به جای r و جرم کره زمین را به جای m۱ جاگذاری کنیم، نیروی گرانش زمین را که به هر جسم وارد می شود، می توانیم محاسبه کنیم.
با فاصله اجسام نسبت عکس مجذور و با جرم آنها نسبت مستقیم دارد. ولی در واقع ما مهم ترین بخش موضوع که چگونگی کارکرد این نیرو است را فراموش کردیم یا بهتر بگویم ارباب فیزیک «آیزاک نیوتن» مطلبی بزرگ را از ما پنهان کرد. این پنهان کاری در مورد چگونگی کارکرد این نیرو و عامل ایجاد آن است. پنهان کاری «نیوتن» را ارباب جدید و جانشین بر حق «نیوتن»، «آلبرت اینشتین» آشکار می کند و پاسخ پرسش بزرگ ما را که چگونگی کار این نیرو و عامل ایجاد آن است، بیان می کند. ولی این امر نیاز به پیش زمینه یی دارد که در این بخش به بیان این پیش زمینه خواهیم پرداخت.
موضوع از مطرح شدن یک پرسش کوچک و کودکانه آغاز می شود؛ اگر ما نسبت به یکدیگر در حال حرکت باشیم، نحوه ارتباط قوانین فیزیک شما با قوانین فیزیک من چگونه است؟ اولین بار جواب این پرسش را «گالیله» داد و بیان کرد؛ «اگر سرعت نسبی ما ثابت باشد (نسبت به یکدیگر شتاب نداشته باشیم) قوانین مکانیک دقیقاً یکسانی خواهیم داشت.» ولی این پاسخ با کاستی هایی همراه بود که «نیوتن» سعی کرد با پاسخی بهتر، کمی از این کاستی ها را برطرف کند. وی پاسخ خود را چنین بیان کرد؛ «لازم است همه حرکت ها را در دستگاه مرجعی مورد بررسی قرار دهیم، یعنی همه حرکت ها را در یک چارچوب مرجع مطلق در فضا و زمان مورد بررسی قرار دهیم.» این پاسخ نسبت به پاسخ «گالیله» جامع تر و بهتر به نظر می رسید، ولی همین پاسخ باعث به وجود آمدن مشکلی بزرگ در فیزیک شد. مشکل از آنجایی شروع می شود که از نظر نظریه پردازان قرن نوزدهم چارچوب مطلق «نیوتن» مکانی مناسب برای جایگیری محیط واسط فرضی به نام اتر بود که موجب انتشار نور و دیگر امواج الکترومغناطیس می شد. فیزیک اتر کوششی بزرگ و برجسته در میان دانشمندان قرن نوزدهم بود ولی نواقص بزرگی در آن به چشم می خورد که از آن جمله می توان به عدم توافق دانشمندان فیزیک اتری بر سر مدل معیار برای مکانیک اتر یا مفهوم حرکت در اتری که در چارچوب مرجع مطلق «نیوتن» جای گرفته است، اشاره کرد. مجموعه یی از آزمایش ها که توسط «آلبرت مایکلسون» و «ادوارد مورلی» در دهه ۱۸۸۰ برای آشکارسازی نحوه حرکت زمین نسبت به «دریای اتر» انجام گرفت به شکستی بزرگ انجامید. واقعیت تغییرناپذیر این بود که سرعت نور در فضای خالی بدون در نظر گرفتن سرعت و جهت حرکت منبع نور ثابت است، در صورتی که فیزیک اتری بیان می کرد سرعت نور بستگی به سرعت و جهت حرکت منبع نور دارد. ارباب جدید فیزیک «آلبرت اینشتین» جوان در آن موقع کارمند اداره ثبت اختراعات در برن سوئیس بود. «اینشتین» در سال ۱۹۰۵ مقاله یی را منتشر کرد که به سادگی با حذف کردن فرض اتر مشکل آن را حل کرد، یعنی بیان کرد مطلقاً فضایی به نام اتر موجود نیست.
«اینشتین» دو اصل تجربی را بیان کرد که سرپیچی از آن مجاز نبود؛
۱) سرعت نور ثابت و مستقل از منبع آن است.
۲) تعمیم اصل نسبیت «گالیله» به پدیده های الکترومغناطیس و نور.
او با استفاده از همین دو اصل و بدون استفاده از مفهوم اتر اثبات کرد ناظران در حال حرکت نسبت به یکدیگر طول و زمان را یکسان اندازه نمی گیرند و در صورتی که سرعت نسبی شان نزدیک به سرعت نور باشد این تفاوت زیاد و قابل مشاهده است. اما با مطرح شدن نظریه نسبیت مشکلی پدید آمد. مشکل از آنجا آغاز می شد که این نظریه برای سیستم های لخت بیان شده بود، یعنی برای سیستم هایی که با سرعت نسبی ثابت در حال حرکت هستند. پس از این نظریه برای سیستم های غیرلخت نمی توان استفاده کرد و مشکل دیگر این بود که حد سرعت در نظریه نسبیت سرعت نور در نظر گرفته شده بود که این امر با گرانش عمومی «نیوتن» در تضاد کامل بود. این تضاد را چنین می توان نشان داد؛فرض کنید زمین در حال گردش به دور خورشید است و هیچ نیروی خارجی دیگری به این دو جرم وارد نمی شود (به بیان دیگر فقط همین دو جرم وجود دارند). در این صورت از دید ناظری که روی زمین است دو نیرو قابل مشاهده است؛نیروی گرانش و نیروی گریز از مرکز که برآیند این نیرو در حالت عادی صفر است و باعث می شود زمین روی مدار خود به دور خورشید بچرخد. حال فرض کنید در یک لحظه خورشید نابود شود.
طبق نظریه گرانش عمومی «نیوتن» اتفاقی که رخ خواهد داد چنین است که در همان لحظه نیروی گرانش از بین می رود و بر اثر نیروی گریز از مرکز زمین تغییر مسیر داده و از مدار خود خارج می شود و به خط راست با سرعت ثابت شروع به حرکت می کند، اما طبق نظریه نسبیت «اینشتین» حد سرعت، سرعت نور است، پس امکان ندارد در همان لحظه تاثیر نابودی خورشید در زمین مشخص شود و حداقل ۸ دقیقه بعد این تاثیر به زمین می رسد (مدت زمانی که نور از خورشید به زمین می رسد). «اینشتین» مشکلاتی را که در نظریه نسبیت خود می دید ۱۰سال بعد در نظریه تکامل یافته یی تحت عنوان نسبیت عام از بین برد. در بخش بعد به بررسی مختصری از زندگینامه «اینشتین» می پردازیم.
نیوشا قانعی
www.pejhvak.com
منبع : روزنامه اعتماد