جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

روز سوم؛ حکایتی از جوان مردان مرد!


روز سوم؛ حکایتی از جوان مردان مرد!
امروز، روزی است که باید چشم هایت را ببندی و نقشه جغرافیای دلت را از شمال شرقی آسمانش به جنوب غربی این بوم بچرخانی!... می بینی!
نگاهت را نگه دار و ببین و ....
□□□
صدای خنده و شادی بچه ها از هر کوی و برزنی به گوش می رسید. تابستان نفس های آخرش را می کشید اما هنوز از شدت گرما چیزی کم نشده بود. در هر خانه ای جنب و جوشی بر پا بود. بچه ها فردا باید به مدرسه می رفتند، مادرها پشت چرخ خیاطی در حال دوخت و دوز بودند، دلشان می خواست فردا بچه ها را با لباس نو و تر و تمیز راهی مدرسه و سر کلاس کنند....
بازار شلوغ بود همه در تکاپو بودند و دست هایشان پر از دفتر و کتاب، کیف و لباس و ... یک دفعه ابرهای تیره آسمان آبی شهر را پوشاند و بارانی از آتش بر سر شهر بارید. گلوله های توپ و خمپاره بود که بر سر خانه ها ویران می شد. در چشم برهم زدنی شهر غرق دود و آتش و خون شد! همه حیران و درمانده شدند کسی نمی دانست که چه بلایی دارد آوار زندگی شان می شود، ترکش های داغ و تند و تیز، گلوله ها و خمپاره ها مجالی نمی داد. پیکر های بی جانی در گوشه و کنار شهر افتاده بود، خانه ها ویران شده بود و بچه هایی که تا چند دقیقه پیش لبریز از شور و شوق مدرسه و درس و کلاس بودند حالا زیر خروارها خاک و سنگ و چوب مدفون شدند. انگار ساعت ها دقیقه ای تکان نمی خورد و زمان نمی گذشت صدای انفجارها برای لحظه ای قطع نمی شد.
شهر رنگ خون را به خود گرفته بود... شب آرام آرام از راه می رسید اما انگار باران گلوله و خمپاره تمامی نداشت و جان هایی را می ستاند، سقفی را فرو می ریخت و بدن هایی را مجروح می کرد. هیچ کس خواب نبود. افرادی با چشمانی پر از اشک و با دلی خونین و پای برهنه با شهر وداع می کردند و می رفتند.
جوان ها هر جوری که بود به زنان و کودکان و پیران کمک کردند تا شهر را ترک کنند.... مادری با چشمان گریان با پسرش وداع می کرد و دختر جوانی با اصرار از پدر پیرش می خواست اجازه بدهد او هم در شهر بماند و نرود... کسی نمی دانست که چه سرنوشتی در انتظارشان است!
□□□
می دانی از چه می گویم؟ از شناسنامه مان، از ملیت و هویتمان! از خرمشهر!... می دانی خرمشهر کجاست؟ اصلا تا حالا گذرت به آن جا افتاده است؟ نمی دانم از کجا برایت بگویم و از چه برایت تعریف کنم؟ از این که وقتی بعد از سال ها وارد این شهر می شوی بوی پایداری را حس می کنی. این جاست که به خونت، وطنت و همه آن هایی که رفتند تا تو بمانی افتخار می کنی. حتی به نخل های سوخته و ماندگار شهر هم غبطه می خوری؛ نخل هایی که روزی شاهد مردانگی مردان مرد بودند. اصلا همه این ها به کنار، من و تو نسل سومی و آن نسل چهارمی که تازه به جمع ما اضافه شده شاید نمی دانیم که سال ها پیش یعنی زمانی که من و تو یا نبودیم یا آن قدر کوچک بودیم، چه بر سر خرمشهرمان آمد. نمی دانم؛ اما می دانم که ما نمی دانیم چه بر سر خرمشهر آمد و چرا ناگهان این شهر خرم به خونین ترین شهر تبدیل شد! نمی دانیم که ۱۹ ماه جنگیدن با دست های خالی یعنی چه؟ اصلا می دانی چه شد که این شهر جایی در قلب همه ما به دست آورد؟
□□□
«محمد جهان آرا» فرمانده سپاه خرمشهر دستور داده بود تا همه پاسداران در مقر سپاه جمع شوند. بچه های سپاه خسته و با سر و رویی خونین و خاکی تک تک از راه رسیدند. در چهره های همه شان غم عجیبی بود، وقتی جهان آرا آمد بچه ها آخرین اخبارشان را از شهر برایش گفتند، حرف ها که تمام شد، «جهان آرا» لب به سخن گشود از مقاومت و ماندن می گفت... بچه ها! تمام کارهایی که تا به حال انجام دادیم، تعلیماتی که دیدیم و همه برنامه هایی که داشتیم برای چنین روزی بود .... باید وارد صحنه بشویم و خود را نشان بدهیم، هواپیماهای دشمن فرودگاه های ما را زدند و تمام مرزها منطقه جنگی شناخته شد، باید آماده نبرد باشیم... بچه ها ته دلشان قرص شد و با تعدادی از نیروهای داوطلب مردمی روانه مرز شدند.... ۲ تیپ ۲۶ و ۶ زرهی عراق از سمت شلمچه به طرف جاده خرمشهر- اهواز در حرکت بودند، گردان دوم ویژه تیپ ۳۱ عراق هم برای نفوذ به داخل خرمشهر عملیات خودشان را آغاز کردند!...
قبل از طلوع خورشید دومین روز تهاجم عراقی ها به خرمشهر، خبر سقوط پاسگاه شلمچه به نیروهای ایرانی رسید. سپاه خوزستان به مرکز اعلام کرد که اگر مهمات نرسد، نیروهای عراقی فردا صبح به خرمشهر می رسند....
□□□
خرمشهر زیر آتش بود و آن هایی که بودند با تمام وجود از شهر که نه، از تمام ایران دفاع می کردند، به دنبال کسی بودیم که برایمان از ناگفته های خرمشهر بگوید: «خرمشهر تنها جایی بود که می توانستی جلوه هایی از حقیقت و حقانیت را به تماشا بنشینی، ببینی و بدانی که رزم آورانی بودند که با تمام وجود جنگیدند و مظلومانه به شهادت رسیدند و در نهایت بند بند وجودشان در زیر تانک های خصم و دشمنی دیوصفتان تکه تکه شد اصلا آن جا دانشگاه بود، خاکریزها و سنگرهایش کلاس درسی بود برای آن هایی که امروز عزت و سعادتمان را مدیونشان هستیم». این ها گفته یک جوان ۱۸ ساله، سال ۶۱ است «سوم خرداد نشانه ای از قدرت و عنایت خدا و تحقق وعده خدا بود. آن روزها سفره ایثار و فداکاری پهن شده بود!»
آن جوان ۱۸ ساله سال ۶۱ که الان جانباز و سرپرست نشریه مان است، برایمان از امروز یعنی روز آزادسازی خرمشهر می گوید: عملیات بیت المقدس که منجر به آزادی خرمشهر عزیز شد، واقعه ای تکرار ناپذیر را در تاریخ دفاع مقدس رقم زد که با به هم ریختن محاسبات استکبار جهانی موازنه قدرت را به سود ایران تغییر داد. در شرایطی که اشغال خرمشهر به عنوان آخرین راه عراقی ها برای وادار کردن ایران به پذیرش صلح بود اما آزادسازی خرمشهر نشانه تحصیل اراده سیاسی ایران به متجاوزان بعثی و اثبات برتری نظامی ایران بر دشمنان بود.
«حبیب ا... یزدانی» می گوید: اگر بخواهیم از برتری نظامی غیور مردان این سرزمین بگوییم باید از عملیات بیت المقدس بگوییم که ۱۹ هزار نفر از عراقی ها اسیر شدند، ۱۶ هزار نیروی عراقی کشته و زخمی شدند و به لشکر ۳ زرهی و لشکرهای ۱۱ و ۱۵ پیاده رو دشمن تا حدود ۸۰ درصد خسارت وارد شد به لشکر ۹ و ۱۰ زرهی تا ۵۰ درصد خسارت وارد شد، تیپ های ۹، ۱۰ و ۲۰ گارد مرزی به صورت ۱۰۰ درصدی منهدم شد و ۵ هزار و ۳۸ کیلومتر از سرزمین پاکمان که در اشغال دشمن بود، آزاد شد. این جا بود که شکست ارتش عراق را تمام جهانیان به چشم خود دیدند! روزنامه گاردین چندین بار این موضوع را اعلام کرد که سقوط خرمشهر یعنی سقوط آخرین و مهم ترین افتخار جنگ عراق و ایرانی ها با باز پس گرفتن آن، این برگ برنده را که به وسیله آن عراق تلاش می کرد که ایران را پای میز مذاکره بکشاند، از دست بغداد ربودند....! شاید بد نباشد که اشاره ای هم به متن پیام پیروزی رئیس جمهور وقت حضرت آیت ا... خامنه ای به امام خمینی(ره) داشته باشیم که، «فرزندان ایثارگر شما در جبهه های نبرد حق علیه باطل امروز حماسه بزرگ تری آفریدند. گل های سرخ اسلام و کبوتران خونین بال انقلاب از خط آتش سهمناک قوای کفر گذشتند، نیروی اهریمنی متجاوزان را در هم شکستند و از آب اروند وضو ساختند و بر خاک خونین خرمشهر در پیشگاه با عظمت لطف الهی سر بر سجده فرو آوردند. ای مرشد و راهنمای رزمندگان اسلام، فرزندان شما امروز در عین پیروزی کامل به دعای شما که خود قافله سالار این سربازان امام زمان(عج) هستید نیازمندترند. چشم دلتان به این پیروزی و پیروزی های آتی روشن تر باد!»«یزدانی» برایمان از جوانان همشهری مان می گوید که در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر جاودانه ایستادند و به شهادت رسیدند: «شهیدان رضا ارجمندنیا، علی شیرغلامی، ابراهیم نوروزی، علی اصغر جیرانی، غلام رضا وحیداستخری، محمد تفریحی، محمدعلی منصوری، مصطفی محمدی، غلامرضا محجنی، عبدالرضا کرامتی، محمد ریحانی، عبدا... شاه محمدی، جهان گیر مهجور، فیروز شاکری، حسن ببویی، صمد یزدانی مقدم، رحمان ریحانی، سیدحمید هاشمی، حسین رضایی و .... آن هایی که به گفته امام خمینی(ره) بر حق بودند و لیاقت شهادت نصیبشان شد!»
□□□
شاید روزی گذرت به خرمشهر بیفتد، یادت باشد که دلت را هم همراه خودت ببری و به هیچ چیزی جز خودت و این شهر فکر نکنی! نخل های سوخته و بی سری در ورودی شهر منتظرت هستند، کنارشان بنشین و به نجوایشان گوش بسپار.... حرف هایشان شنیدنی است!
جوان دلویی
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید