جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

مدرنیته سوسیالیستی (utopian modernity) و نابودی انسان و طبیعت


مدرنیته سوسیالیستی (utopian modernity) و نابودی انسان و طبیعت
اعتقاد به توسعه و پیشرفت تکنولوژی و صنعت بعنوان فاکتور های رهایی بخش برای بشریت چه در شرائط امروز و یا در آینده باعث گردیده که نظریات آدرنو و هورک هایمر در کتاب “دیالکتیک روشنگری ” نادیده گرفته شوند. نویسندگان این اثر اشاره می کنند که با پیشرفت تکنیک و عقلانی (rational ) شدن بشر نه فقط طبیعت را می شود کنترل کرد و بر آن مسلط گردید ( نابود کرد )، بلکه این تسلط بر انسان ها نیز گسترش می یابد و حتی فرد در عصر روشنگری سرشت و خصلت خود را نیز سرکوب می کند. اعتقاد به این امر که یک اجتماع زمانی آزاد است که بتواند شرائط و روابط زندگی شهروندان را بهتر تنظیم نماید (بوروکراسی اداری و نهاد های دولتی که ماکس وبر به آن ها اشاره کرده است) سبب گردید تا دولت در قرن ۱۹ و ۲۰ بیشتر در زندگی فرد دخالت کند.
عصر مدرن نه تنها قول به رفاه و فراوانی می دهد ، بلکه آزادی های فردی را نیز تضمین می کند. اما بنام آزادی دولت روش و متد های انظباطی کردن جامعه را توسعه و آرمان های فردگرایی را کمتر مد نظر قرار می دهد. در اوائل قرن ۲۰ ماکس وبر چنین ساختار مدرن را به یک ”محفظه آهنین” تشبیه نمود. روسیه لنین و استالین و چین امروزه نمونه های هستند که بخوبی نشان می دهند که چگونه برنامه صنعتی ، مدرنیزه کردن اجتماع و کنترل شهروندان همراه می باشد با نابودی طبیعت ، سرکوب و پرورش انسان های غیر “طبیعی”. روسیه اولین کشور سوسیالیستی جهان برای رسیدن به بهشت کمونیستی و نزدیک شدن به آخر تاریخ دگرگونی طبیعت و انسان ها را در دستور کار دولت قرار داد. این تفکر که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ این وظیفه تاریخی را به حزب کمونیست محول نموده تا آروز های دیرینه بشریت از فراوانی نعمت ها و آزادی را بر آورده کند باعث گردید تا کمونیست ها یکی از استعداد های (ذاتی) مهم انسانی را که خواه ناخواه در عصر high modernism به دست فراموشی سپرده شده است ، نادیده بگیرند: استعداد درک و فهم از نگهداشتن و در نظر گرفتن حد و اندازه .
در هیج جای از دنیا در اوائل سال های ۲۰ قرن گذشته آرزوهای واهی (utopian dream) روس ها از سیاست و تکنیک و هدف های اغرار آمیز اقتصادی این چنین در کنار یک دیگر قرار نداشتند. هر گونه شک ، تردید و انتقاد به این برنامه های مدرن که مابین سال های ۱۹۲۸ تا ۱۹۵۳ توسط استالین و حزب کمونیست روسیه برای تغییر انسان و طیبعت به اجراء درآمدند با زندان و اعدام جواب داده می شد. استالین انتقادی به پروسه مدرنیته غرب ابراز نمی کرد ، بلکه معتقد بود مدرن در روسیه به تکامل نهایی خود نائل می گردد. برنامه مدرنیته استالین با نوع غربی آن که لیبرال و کاپیتالیستی بود اختلاف داشت و رهبر حزب بلشویک حتی بر این نظر بود که مدرن روسیه ای بعلت از بین رفتن طبقات آلترناتیو پیشرفته تری در مقابل مدل غرب می باشد. استالین تمام ابزار های که در اختیار داشت برای رسیدن به این هدف مورد استفاده قرار داد. نابود کردن شرائط زندگی با متدهای تروریستی ، بخصوص در روستا ها، راه را برای صنعتی ، مدرن کردن جامعه روسیه هموار نمود. پروسه مدرنیته در غرب فقط تشکیل نشده بود از زور دولت، انضباط شهروندان، جنایت ،استثمار کارگران و استعمارگری، بلکه آزادی های فردی و رفاه نسبی نیز بخشی از این مدرن اروپایی بشمار می آمد.
اما در مدرنیته روسیه ای نه از آزادی فردی نشانی بود و نه از رفاه نسبی و اگر بورژوازی در غرب نقش مثبتی در نهادینه شدن مدرنیسم ایفا نمود در روسیه بر این طبقه مهر دشمنی با پرولتاریا زده شد و نابود گردید: لوکوموتیو مدرنیسم(صنعتی ) سوسیالیستی در روسیه را ترور و سرکوب مخالفان بحرکت در آورد. برای استالین دولت فقط یک ماشین بود که چرخ های آنرا حزب بلشویک بحرکت در می آورد و جامعه هم چیزی نبود بجز یک کارخانه. برای حزب کمونیست طبیعت نه بعنوان محیط زیست شناخته شده بود و نه بعنوان یک پدیده زیبا، طبیعت یعنی منبع مواد خام (مواد اولیه) برای تاسیسات صنعتی. اما با این وجود نمی شود مدرنیسم روسی را بعنوان یک پدیده غیر متمدن آسیایی قلمداد نمود، پروژه مدرنیته استالین موارد مشترکی هم نیز با مدل مدرن غربی دارد و بخشی از تاریخ اروپا می باشد. پس اینکه در روسیه تکنیک و انقلاب با یک دیگر ادغام شدند و چرخ های مدرنیسم را بحرکت درآوردند دیگر کسی از رشد اقتصادی صحبت نمی کرد ، بلکه از واژه دگرگونی که بیک مقوله اساسی سیاسی و فرهنگی مبدل شده بود. از همان آغاز انقلاب حزب کمونیست روسیه مسئله تکنیک را بعنوان یک شعار سیاسی برای بسیج شهروندان مورد استفاده قرار داد. استالین در رابطه با تکنیک مدرن اشاره میکند: “یا مرگ و یا اینکه به استاندارد تکنولوژی غرب دست یابیم و حتی از آن ( از تکنیک غربی) نیز جلو تر برویم (صنعت پیشرفته تر از غرب)” ( استالین, جلد ۱۳, برلین , صفحه ۳۸).حزب کمونیست به این واقعیت آگاه بود که اگر نتواند به تکنولوژی مدرن غربی مسلط گردد امکان پایداری در مقابل کشور های سرمایه داری غربی را ندارد. برنامه پروژهای بزرگ صنعتی در تمام نقاط روسیه آغاز گردید. دگرگونی صنعتی قرن ۱۹ در غرب اختلاف فراوانی داشت با توسعه صنعت در روسیه قرن ۲۰ .
تروتسکی در کتاب ” انقلاب و ادبیات ” به این اختلاف اشاره می کند که تغییر و تحولات صنعتی در غرب مانند “آزمایش های شاگردان مدرسه” در مقایسه با برنامه ریزی بزرگ سوسیالیستی برای توسعه تکنولوژی می باشد. تروتسکی در کتاب “تاریخ انقلاب روسیه ” فرمان ” تصاحب کردن طبیعت ” را برای صنعتی شدن روسیه صادر و تاکید می کند که تکنیک نه فقط در عرض و پهنا ،بلکه در “عمق” نیز باید مورد استفاده قرار گیرد ، بزبان دیگر طبیعت نه بطور سطحی بلکه بصورت عمقی نیز باید تخریب گردد. تروتسکی ادامه می دهد که حتی جای کوه ها و مسیر رودخانه ها نیز برای بنیاد نهادن سوسیالیسم می بایست بطور جدی و مرتب تغییر کنند و ”طیبعت را می شود مانند گل رۥس به مدل های گوناگون تبدیل نمود…..لذت بردن غیر فعال از طبیعت جای در هنر ندارد” ( ادبیات و انقلاب). دگرگونی طبیعت به کمک تکنیک برای صنعتی کردن جامعه مهم ترین هدف برنامه حزب کمونیست روسیه بود ، بزبان دیگر با انقلاب ۱۹۱۷ کمونیست ها بیشتر سعی در تغییر طبیعت داشتند تا تحولات در سطح جامعه: انقلاب ۱۹۱۷ بیشتر انقلابی بومشناسی (اکولوژی) بود تا اجتماعی و سیاسی. طبیعت برای رهبران حزب فقط نقش یک کارگاه را برای ساختن بنا سوسیالیسم ایفا نمی کرد، بلکه در مناطقی که شرائط طبیعی (کوه، دره و یا رودخانه) سد راه اهداف سوسیالیستی می گردیدند می بایست این موانع( طبیعت ) مانند دشمن طبقاتی نابود شوند. برنامه صنعتی کردن جامعه روسیه اعلام جنگ بر علیه طبیعت و افرادی بود که به این تخیلات کمونیستی معتقد نبودند. تمام کسانی که قصد داشتند در هماهنگی با طبیعت زندگی کنند ( بخصوص دهقانان) برای حزب کمونیست عقب افتاده ، ارتجاعی و سنتی محسوب می شدند و برعکس کارگران در کارخانه ها آهن سازی، در معادن و در پروژ های بزرگ ساختمانی ( سد سازی برای تولید الکتریسیته) پیشرفته و در خدمت سوسیالیسم بودند.
دستگاه تبلیغاتی حزب کمونیست این نظریه را اشاعه می داد که مناظر طبیعی تشکیل شدند از بتون ، آهن ، کانال ، کارخانه ، دکل ها و توربین های برق. لنین در سال ۱۹۲۰ اشاره کرد “کمونیسم یعنی قدرت شورا به اضافه الکتریسیته” ( لنین ، جلد ۳۱، برلین ۱۹۶۰، صفحه ۵۱۴ ) اما نیروگاه برق فقط دستاورد تکنیکی برای پیشبرد اهداف اقتصادی نبود ، بلکه الکتریسیته برای حزب کمونیست به یک سمبل ، به یک نماد فرهنگی (زیبایی) و روانی تبدیل گردیده بود. لنین خود به این مسئله اشاره می کند که نیروگاه نه عملا ، برای تولید برق، بلکه از نظر تبلیغات حزبی از اهمیت زیادی برخور دار است ( لنین جلد ۳۲، صفحه ۵۱۶). برای رهبر حزب کمونیست حتی دهقانان وحشیانی هستند که با آن ها الفبای الکتریسیته باید آموزس داده شود ( لنین ، جلد ۳۶ ، صفحه ۵۵۵). دو سال بعد از مرگ لنین (۱۹۲۶) اولین نیروگاه روسیه بر روی رودخانه Volchov احداث گردید که قادر بود نیمی از مصرف برق شهر سابق لنین گراد را تامین کند. Zazurbin عضو کانون نویسندگان روسیه در کنگره سال ۱۹۲۶این سازمان آینده مدرن اولین کشور سوسیالیستی جهان را چنین توصیف نمود: ”بگذارید سینه سبز و آسیب پذیر سیبری (Siberia) را به شهری با پوششی از سمنت ، سنگ و کارخانه تبدیل کنیم ، بگذارید استپ ها ( Steppe) رابسوزانیم و درخت ها را قطع کنیم ، این اقدامات باید انجام گیرند ، چرا که فقط با سمنت و آهن می توان همبستگی مابین ملت ها بر قرار نمود “ ( ۲۹۴ صفحه ، ۱۹۹۱، Danial Hillel , Out of the Earth ) برنامه اقتصادی ۵ ساله (۱۹۲۸ تا ۱۹۳۲) در واقع برنامه ۵ سال جنگ بر علیه طبیعت و انسان بود. این برنامه مدرنیزه کردن روسیه بدون کمک متخصصان امریکایی امکان پذیر نبود ، هزاران مهندس از امریکا در پروژهای صنعتی استالین به روس ها کمک می کردند ( در این رابطه نگاه کنید به کتاب Sussane Schattenberg تحت عنوان زندگی مابین ترور و تکنیک در سال های ۱۹۳۰. این کتاب در سال ۲۰۰۲ در مونیخ انتشار یافته است - بزبان آلمانی ). پروژ های سترگ آهن سازی (ذوب آهن) ، راه آهن به مرحله اجراء در آمدند و مترو مسکو ساخته شد. پیشرفت برنامه های صنعتی کردن روسیه که مانند یک حمله نظامی برای تغییر طبیعت و جامعه صورت گرفت حتی ناظران غربی را به تعجب واداشت. اما این تحول سوسیالیستی همرا بود با نزول استاندارد زندگی شهروندان روسیه. هم زمان با ایجاد نیروگاه های برق و کوره های ذوب آهن دهقانان هستی خود را با تحقق یافتن نوع مالکیت اشتراکی بر زمین در روستا ها از دست دادند و حتی از سال ۱۹۲۸ ببعد گارگران در کارخانه های بزرگ نصف دست مزد سابق را دریافت می کردند ( نگاه کنید به Elena Osokina تحت عنوان Our Daily Bread ، لندن ، ۲۰۰۰).
برنامه تبلیغاتی حزب کمونیست در باره کارخانه های صنعتی و یا بزبان دیگر تبلیغ عشق و عاشقی با تکنیک نویسندگان روسی را نیز تحت تاثیر خود قرار داد. استالین نویسندگان سوسیالیستی را “مهندسین روح انسان نامید” (استالین این واژه را در نطقی در منزل گورکی در سال ۱۹۳۲ بیان نمود، نگاه کنید به کتاب Irina Gutkin چاپ ۱۹۹۹،Evanston). موسیقی دانان سمفونی های کارخانه ای را به اجراء در آوردند و نویسندگان کارگاه های صنعتی را “معبد ماشین” نامیدند. عشق ورزیدن نویسندگان به تکنیک چنان شدت گرفت که حتی آن ها در بدن انسان آهن را مشاهده می کردند (در باره انسان ماشینی در روسیه نگاه کنید به کتاب Rolf Hellebust تحت عنوان Flesh to metal , چاپ ۲۰۰۳ ، Ithaca). شاعران سوسیالیست در باره صدای ماشین و آهن شعر می سرودند و نقاشان تصویر کارخانه ها ، نیروگاه های برق و کارگران درحال قدم رو را نقاشی می کردند، در این تصاویر جای برای مناظر طبیعی وجود نداشت: طبیعت برای هنر سوسیالیستی یعنی چیزی جز کارخانه نبود.
اما اواخر سال های ۱۹۲۰ این نوع هنر مورد انتقاد قرار گرفت و هنرمندان سبک رئالیست سوسیالیستی را انتخاب کردند. محتوی این سبک کمتر توده های گمنام و بیشتر قهرمان کمونیستی است که برای ساختن سوسیالیسم تمام نیروی خود را بکار می گیرد. در این دوره ماکسیم گورکی بعنوان رئیس مهندسان ادبیات استالینیسم پای به عرصه هنر سوسیالیستی می گذارد. مانند حزب کمونیست گورکی نیز دهقانان را دشمنان سوسیالیسم می دانست و درک درستی نیز از طبیعت بعنوان محیط زیست و یک پدیده زیبا نداشت. گورکی خواستار تغییر مسیر رودخانه ها بود “مسیر غیر عقلانی رودخانه ها را باید عقلانی کرد” و یقین داشت که وقتی “انسان طبیعت را تغییر می دهد در واقع خود را تغییر می دهد.” برای گورکی لذت بردن از طبیعت یک غریزه بدوی محسوب می گردید ( در این باره نگاه کنید به مقاله klaus Gestwa ، در کتاب Osteuropa ۵۴ ،چاپ ۲۰۰۴ - بزبان آلمانی) گورکی ترور استالین را تائید می کند “اگر دشمن تسلیم نشود، باید نابود گردد” و اردوگاه های کار اجباری برای این نویسنده مکانی برای تعلیم و تربیت محسوب می شدند. گورکی در بازدید از محل عملیات (کار اجباری) ساختمانی کانال مابین دریا سفید و دریا شرق اظهار می کند که در این اردوگاه دشمنان سوسیالیسم به قهرمانان کار تبدیل می گردند. گورکی اشاره ای به از بین رفتن هزاران کارگر در تبعیدگاه های کار استالین نمی کند. در هیچ مکانی جز در اردوگاه های کار اجباری در سال های ۱۹۳۰ رابطه تسلط بر طبیعت با تسلط بر انسان ، که آدرنو در کتاب “دیالکتیک روشنگری” بخوبی آنرا نشان داده است ، مشاهده نمی شود. یک سوم از ۱۲۶۰۰۰ کارگرانی که مشغول ساختن کانال دریا سفید بودند از بین رفتند و ۱۰۰۰۰ نفر نیز موفق به فرار شدند (Sussane Schattenberg ). بعد از اینکه ، بنظر حزب کمونیست، برنامه کار ساختمانی کانال دریای سفید به کمک کارگران تبعیدی موفقیت آمیز بررسی گردید ، پروژه ساختن کانال مسکو - ولگا با ۱۹۲۶۴۹ کارگر در سال ۱۹۳۵ آغاز به کار نمود. و بعد از جنگ دوم جهانی برای ساختن کانال ولگا - دون (Wolga - Don) بیش از ۲۳۶۷۷۷ کارگر به کار گرفته شدند. در این اردوگاه ها فقط کارگران به کار وادار نمی شدند ، بلکه از تمام اقشار جامعه که بنظر حزب کمونیست سیستم سوسیالیستی را تهدید می کردند، به این تبعید گاه اعزام می گردیدند. واژه دیگر این اردوگاه های کار و مرگ ” GULag ” بود. بعد از مرگ استالین ، با وجود عفو عمومی، اردوگاه ها کار اجباری هنوز پابرجا بودند، اما خیلی از کارمندان بلند پایه امور اقتصادی از بکار گرفتن کارگران تبعیدی در پروژهای بزرگ ساختمانی خوداری می کردند. مسئولان بزرگترین نیروگاه برق جهان در شرق سیبری (۱۹۴۵- ۱۹۶۷ ) با دست مزدهای بالا متخصصان و کارگران را استخدام می کردند. دگرگونی اجتماعی (مدرنیسم) بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بطور رادیکال و بدون در نظر گرفتن موازین و منزلت انسانی تحقق یافت. در این روند تغییر و تحول جامعه هم به فرد و هم به طبیعت صدمات شدیدی وارد گردید. از نظر استالین آفت نه فقط در طبیعت ، بلکه در جامعه هم نیز وجود داشت که می بایست نابود گردد.
اما بزرگترین برنامه آفت زدگی در روستاها صورت گرفت : دهقانانی که مخالف اشتراکی شدن مزارع بودند مانند علف های هرزه از زمین کنده ، از محیط زیست خود، و به اردوگاه کار اجباری فرستاه شدند. قحطی سال های ۳۳/ ۱۹۳۲ نتیجه جنگی بود که استالین در دهات روسیه علیه دهقانان آغاز نموده بود. در اواخر دوره تزار ها چخوف (یر خلاف گورکی) هشدار به خطری داده بود که تکنولوژی و صنعت برای انسان و طبیعت ایجاد می کنند. ( نگاه کنید به Klaus Gestwa, تحت عنوان Primat der Umgestaltung und der Phatos des Bewahrens, چاپ ۲۰۰۳) استالین بخوبی نشان داد که برای رسیدن به مدرن می توان با ترور ، کار اجباری، با فقر و بدون دموکراسی بزرگترین ضربه را به انسان و طبیعت وارد آورد. بطور قطع تکنیک فقط در روسیه طبیعت و انسان را تخریب نکرد، تاریخ صنعتی شدن غرب یعنی تاریخ تسلط بر طبیعت و انسان ، اما متد وحشیانه حزب کمونیست روسیه برای رسیدن به utopian modernity که با ادغام تکنیک و انقلاب اکتبر آغاز گردید یک استثنا تاریخی بود.
مدرنیسم در روسیه بدون مدرن و یک جامعه مدنی تحقق یافت.
منبع : فلسفه تاریخ


همچنین مشاهده کنید