دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

پارادوکس آزادی سارتری


پارادوکس آزادی سارتری
معرفی سارتر به آمریكا مدیون كار «ویلیام بارت» فیلسوفی از دانشگاه نیویورك بود كه در سال ۱۹۵۸ كتابی را با نام «انسان غیرعقلانی» منتشر كرد. من به عنوان دستیار دانشگاهی بارت این فرصت را داشتم كه شاهد ورود «آزادی هولناك» [سارتری] به سرزمین آزادی باشم. از آن هنگام ما دیگر مانند قبل نبوده ایم. آزادی هولناك دقیقاً به همان معنایی است كه به نظر می آید كنایه ای در لفافه یك حقیقت اخلاقی كه به شكلی عالی در آثار غیرفلسفی سارتر، رمان ها و نمایشنامه هایش به شكلی پوشیده بیان می شود. نام ویلیام بارت [در آمریكا] مانند برتراند راسل و كارل پوپر برای میلیون ها نفری آشنا است كه پیش از آن فلسفه نخوانده بودند. اصطلاحاتی مانند «از خود بیگانگی»، «اصالت»، «سوءنیت» و... [به مدد او] به واژگان آمریكایی وارد شدند همچنان كه نام هایی مانند هایدگر، كامو، پوپر و بسیاری دیگر. سارتر به خصوص هنگامی كه مسئله برداشت تاثیرگذارش از آزادی مطرح است برای آمریكائیان جذاب می شود برداشتی كه چندین سال نوری از نسخه رایج آمریكایی از آزادی فاصله داشت. سارتر از «آزادی هولناك» سخن می گفت و می افزود كه «ما محكومیم كه آزاد باشیم» عجیب آنكه آمریكائیان چنین زبانی را پذیرفتند. مقصود سارتر از آزادی آن چیزی بود كه بخشی از موجودیت یك انسان است حتی اگر او دربند باشد. برای مثال در طول دوره طولانی اشغال فرانسه به وسیله آلمان ها در جنگ جهانی دوم فرد هنوز آزاد بود كه به اشغالگران پاریس و شهرهای دیگر فرانسه «نه» بگوید. همكاری كنندگان با اشغالگران كه «نه» نگفتند به نوعی معامله گری اخلاقی دست زدند و در آن جانب یك طرف را در مقابل طرف دیگر گرفتند؛ سارتر آنان را «Les Salands» (آدم های گند) نامید- هموطنان بوگندوی حق به جانبی كه اشغالگران آلمانی سرزمینشان را خوش می داشتند. سارتر براساس همین تجربه اولین رمانش «تهوع» را نوشت كه زوال بنیادهای اخلاقی كه فضای فرانسه را گرفته بود توصیف می كرد.
اما او معتقد بود كه در این موارد متعدد كه به نظر می رسد انسان ها كنترل بر موقعیتشان را از دست می دهند، آزادی آنها از دست نمی رود. او در مثالی مشهور تاكید می كرد هنگامی كه زنی با دیدن خون غش می كند در واقع او از خودآگاهی اش دست می شوید نه اینكه آن را به خاطر لطمه ناشی از شرایط از دست بدهد. خلاصه آنكه او مسئول غش كردنش است. به این ترتیب ناگهان فلسفه از رشته های دانشگاهی به پروژه ای وجودی بدل شد كه دیگر ایده ها در آن معلق نبودند.
اما عنصری متناقض نما در برداشت سارتر از آزادی وجود دارد. خود آزادی آزاد نیست. ما به سوی آزادانه عمل كردن رانده می شویم؛ راهی برای پرهیز از آزاد بودن وجود ندارد. از دیدگاه سارتر بیشتر زندگی انسان تقلایی است برای اجتناب كردن از بار سنگین این فرصت مهیب. هنگامی تروریست ها، متجاوزان جنسی یا سران شركت ها شهادت می دهند كه تحت یك جذبه آئینی فلان جرم را مرتكب شده اند یا از حقیقت امر بی اطلاع بوده اند، آنها به قول سارتر به خاطر داشتن «سوءنیت» (bad faith) گناهكارند. سارتر همیشه بر این حقیقت ساده تاكید می كرد كه یك شخص هرگز نمی تواند از آزادی اش جدا شود همان طور كه نمی تواند از سایه اش جدا شود.
مدیران فلان شركت خودشان را «قانع كرده بودند» كه تقلبشان به كسی آسیب نمی رساند، كه آنها مستحق سهم بیشتر، پول اضافی و افزایش قدرتی هستند كه چنین منابع مالی نصیب فرد می كنند. در هر نقطه ای در این مسیر از اولین خطور كردن فكر امتیازات مالی احتمالی، تلفن زدن ها، امضاها، انجام دستكاری های مالی تا انكار قضیه در مقابل عموم و شهادت های مبهم، همیشه این فرصت وجود دارد كه به این هوس «نه» گفت، كه حقیقت را گفت، كه «صادق» بود. حتی برای یك لحظه آزادی از هر عامل منفردی در رسوایی های متعاقب سلب نمی شود. رویه آنها ناشی از سوءنیت بود. تظاهر به بی گناهی، انكار آنچه كه بوده اند و اجتناب از پذیرش كردارهایشان تنها مربوط به سوءنیت نیست، بلكه ناشی از بی صداقتی تمام عیاری است.
سارتر به سوی بیان این سخن رفته بود كه «انسان خودش را می سازد»، شیوه دیگری برای بیان اینكه آزادی ما را خلاق می كند، ما را وا می دارد كه یك آینده را بسازیم، همان طور كه یك نقاش یك تصویر را می كشد. او در این اعلام تفاوتی میان تصمیم یك زن برای دنبال كردن یك حرفه و نقاشی «سه نوازنده» پیكاسو نمی دید. در حالی كه ایده آزادی سارتری بسیار متفاوت از مفهوم آزادی در آمریكا است، نظرات او با آرای پراگماتیست های آمریكایی به خصوص موقعی كه مسئله نوشتن مطرح است قابل مقایسه است. به قول تامس فلین فیلسوف، چنین فعالیتی همان شیوه ای است كه براساس آن، فرد بر دنیا تاثیر می گذارد و نویسنده به خاطر این تاثیرات باید مسئول انگاشته شود، اینكه نویسنده «نبرد من» باشد یا نویسنده «عقل سلیم».
سارتر به آمریكاییان ابعادی خلاق و حتی متعالی از اندیشه انسانی را عرضه كرد. او معتقد بود كه تفكر كاری است جدی. ایده ها چیزهایی مهم اند كه مسئول آنهاییم. آنها نمودهای آزادی اند، آزادی هولناكی كه هرگز ما را به حال خود نمی گذارد، آزادی خلق كردن هر روزه خویشتن. و همین بار سنگین است كه ما را آزاد می كند.

* ایروین ساوودنیك روانپزشك فیلسوف و مدرس دانشگاه UCLA است.
منبع:The Boston Globe, June ۲۵ .۲۰۰۵
ایروین ساوودنیك*
ترجمه: علی ملائكه
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید