دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

اندیشه سیاسی ملا احمد نراقی


از كتابهای مهم اخلاقی كه دارای تأثیرات عمیق روحی و سازندگی معنوی است و می‏توان اخلاق اجتماعی و سیاسی نظری و عملی در خور تعمقی را به كمك آن تحقیق كرد،كتاب شریف «معراج السعاده» نوشته عالم ربانی مرحوم ملااحمد نراقی است. (۲) دقایق و ظرایف اخلاقی به كار رفته در این كتاب،اعجاب انگیز است. در بخشهایی از كتاب كه نویسنده مباحث ظلم، عدل، تكبر و... را شرح میدهد وعلاوه بر بحث از مصادیق فردی این مباحث، مصادیق اجتماعی آن را نیز میكاود به راستی كوچكترین روزنه‏های نفس بشری را برای تسلط نامشروع بر دیگر انسانها می‏بندد و با تدقیق در زوایای روح آدمی، همچون طبیبی حاذق، به ریشه‏یابی درد و سپس درمان می‏پردازد. این كتاب كه به آیات شریف قرآن و احادیث اهل بیت علیهم السلام مزین است، اثر بخشی فراوانی دارد و موضوعات آن چون توأم با نوعی روانشناسی و انسان شناسی دقیق است، با هر زمان و هر مكانی قابل صدق است، چرا كه علی رغم صفحاتی چند از كتاب كه به دوره قاجاریه اختصاص دارد، اكثر قریب به اتفاق مطالب، نه در قالب زمانی و مكانی خاص، بلكه «فرازمانی»و «فرامكانی» است. این كتاب با دستورهای اخلاقی خود، به قدرت سیاسی و حكام سركش مهاری می‏زند كه جای هیچ توجیه و تفسیر سوئی را در مورد ظلم برای قدرتمندان باز نمی گذارد. كتاب «معراج السعاده» در چهار باب تنظیم شده است: باب اول ، در بیان بعضی از مقدمات نافعه (۳) باب دوم، در سبب بدی اخلاق و بیان قوای نفس (۴) باب سوم، در محافظت اخلاق حسنه از انحراف و معالجه رذایل (۵) باب چهارم ـ كه مفصلترین قسمت كتاب است ـ دراخلاق حسنه و ذمیمه و فواید ومفاسد آنها. (۶)
هر چند در ابتدا به نظر نمی‏آید كه این كتاب از سیاست و یا موردی كه به سلوك سیاسی و یا اندیشه سیاسی مربوط شود، سخن گفته باشد، با دقت در ریز مطالب و ظرافتهایی كه مرحوم نراقی ذیل مباحث مختلف اخلاقی به خرج داده است، استنباطات و نتایج سیاسی و اجتماعی قابل توجهی به دست می‏آید كه در این تحقیق به آنها خواهیم پرداخت.
لزوم رعایت كرامت ذاتی انسان
شرافت انسانی، الهی بودن انسان و كرامت وی در فصول مختلف به دفعات اذعان شده ومی‏توان گفت كه روح كتاب را نیز همین مطلب مهم تشكیل می‏دهد. بیان هرگونه اندیشه سیاسی، بی‏شك با نوعی انسان شناسی و نگرش به ذات انسانی شروع می‏شود و آن گاه با بحث درباره جایگاه انسان در نظام خلقت و رابطه‏اش با خالق هستی و سپس با سایر انسانها ادامه می‏یابد. با دقت در چند سطر از كتاب «معراج السعاده» در بخش مربوط به «اهانت و تحقیر بندگان خدا» می‏توان ابعاد مختلف عناوین گفته شده را متذكر شد و موضع نویسنده را دریافت:
«هر كه نسبت میان خدا و بنده او را فی الجمله ادراك كند و رابطه خاصی را كه میان خالق ومخلوق است، بفهمد، می‏داند كه اهانت بنده، اهانت مولای اواست و تحقیر مخلوق، فی الحقیقه تحقیر خالق او است و همین قدر در مذمت او كافی است پس، بر هر عاقلی واجب است كه دایم متذكر این معنا بوده باشد و اخبار و آثاری را كه در مذمت اهانت بندگان خدا وارد شده، در نظر داشته باشد و آنچه را در خصوص مدح و تعظیم ایشان رسیده است، نصب العین خود نماید و خود را ازاین فعل شنیع باز دارد تا موجب رسوایی او در دنیا و آخرت نگردد. و مخفی نماند كه ضد این صفت كه اكرام و تعظیم و احترام بندگان خدا بوده باشد، از شرایف اعمال و فضایل افعال است.» (۷)
محوری‏ترین تراز اخلاق و سلوك سیاسی
علامه نراقی در قسمت مربوط به بیان لزوم اجتناب ازمصاحبت با آن، درباب چهارم، بحثی عمیق درباب «عدالت» دارد و قبل از آنكه به ابعاد اجتماعی و سیاسی آن توجه كند، به جایگاه و ریشه‏های آن در ارتباط با نفس و قوای انسانی می‏پردازد و بدین ترتیب پایگاه و اصول و وجوبش را از ریشه، این گونه محكم می‏سازد:
«و پیش ازاین دانستی كه قوه انسانیه كه مدخلیت در صفات و اخلاق دارند،چهار قوه عاقله وعامله و غضبیه وشهویه‏اند. و دانستی كه كمال قوه عامله، انقیاد واطاعت او است از برای عاقله ازاستعمال سایردر اعمال حسنه، و عدالت عبارت از آن است ونقض آن از عدم انقیاد است پس، هرگاه سایر قوا به مرتبه كمال باشند، عدالت منتفی خواهد بود و هرگاه ناقص باشند عدالت منتفی خواهد بود و تحقق و انتفای عدالت، تابع كمال و نقص سایر قوا است و عدالت امری است جامع جمیع صفات كمالیه پس، از برای كسب عدالت بخصوص كیفیتی خاص و از برای ازاله ضدش كه جور است، معالجه مخصوصی نیست...» (۷)
نویسنده در بیان جایگاه عدالت و ریشه‏یابی آن در انسان و خواص و عوارضش، ضمن بحثی تحت عنوان «در بیان ملكه عدالت» می‏نویسد: (بدان كه عدالت، افضل فضایل و اشرف كمالات است زیرا كه دانستی كه مستلزم جمیع صفات كمالیه است، بلكه عین آنها است، همچنانكه جور كه ضد آن است، مستلزم جمیع رذایل، بلكه خود آنها است. و چگونه چنین نباشد و حال آنكه شناختی كه عدالت ملكه‏ای است حاصل در نفس انسان كه به سبب آن قادر می‏شود بر تعدیل جمیع صفات وافعال و نگاهداشتن در وسط و رفع مخالفت و نزاع فی مابین قوای مخالفه انسانیه به نحوی كه اتحاد و مناسبت و یگانگی والفت میان همه حاصل شود. پس، جمیع اخلاق فاضله و صفات كامله، مترتب بر عدالت می‏شود و به این سبب «افلاطون» الهی گفته است كه چون برای انسان صفت عدالت حاصل شد، روشن و نورانی می‏شود، به واسطه آن جمیع اجزای نفس او و هر جزوی از دیگری كسب ضیا و تلألؤ می‏كند و دیده‏های نفس گشوده می‏شود و متوجه می‏شود به جا آوردن آنچه را در خواسته‏اند بر نحو افضل پس سزاوار بساط قرب مبدأ كل جل شأنه می‏شود و غایت تقرب در نزد ملك الملوك از برای او حاصل می‏شود.» (۹)
آنگاه بعد از ذكر تمهیداتی چند پیرامون عدل و عدالت، به اقسام آن اشاره می‏كند و می‏نویسد :
«بدان كه علمای اخلاق، عادل را سه قسم گفته‏اند: اول: عادل اكبر و آن شریعت الهیه است، كه از جانب حق سبحانه و تعالی صادر شده كه محافظت مساوات میان بندگان را نماید، دوم : عادل اوسط و آن سلطان عادل است كه تابع شریعت مصطفویه بوده باشد و آن خلیفه ملت و جانشین شریعت است، سوم: عادل اصغر و آن طلا ونقره است كه محافظت مساوات درمعاملات را می‏نماید و در كتاب الهی اشاره می‏فرماید: «و انزلنا معهم الكتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید ومنافع للناس ما فرستادیم قرآن را كه مشتمل است بر احكام شریعت و ترازوی عدل را كه مردم به واسطه آنها بر حد وسط بایستند وازحد خود تجاوز نكنند و فرستادیم آهن را كه در آن است عذاب شدید و منفعت بسیار از برای مردمان».
پس، قرآن عبارت است از شریعت پروردگار. و میزان اشاره به درهم و دینار است؛ و آهن، اشاره به شمشیر سلطان عادل است كه مردم را به راه راست دارد و از جور و تعدی در جمیع امور محافظت نماید. و ضد عادل كه جابر است نیز بر سه وجه است: اول جابر اعظم و آن كسی است كه از حكم شریعت بیرون رود و از حكم صاحب شرع سرباز زند و متابعت شرع را ننماید؛ و او را كافر دانند؛ دوم جابر اوسط وآن شخصی است كه ازاطاعت سلطان عادل واحكام او سرپیچد؛ و او را یاغی و طاغی خوانند؛ سوم جابر اصغر و آن كسی است كه به حكم درهم و دینار نایستد و مساوات آن را ملاحظه نكند؛ بلكه زیادتر از آنچه حق او است، بردارد و آنچه حق دیگران است، كمتر بدهد؛ و او را خائن گویند.» (۱۰)
ملا احمد نراقی بعد از ذكر عدالت درامور مختلف و شئونات متعدد اجتماعی و فردی، به بحث درباب عدالت پادشاه می‏نشیند؛ ولی قبل از آن، بحثی را در اینكه پادشاه حقیقی كیست و چه صفاتی دارد، مطرح می‏كند ومی‏گوید: ( هر كه قوا و صفات خود را به اصلاح آورد و تعدیل در شهر بند نفس خود نمود واز طرف افراط و تفریط دوری كرد ومتابعت هوی و هوس نفس خود را ننمود و بر جاده وسط ایستاد، چنین شخصی قابلیت اصلاح دیگران را دارد و سزاوار سروری مردمان است و خلیفه خدا و سایه پروردگار است در روی زمین....» (۱۱)
(معراج السعاده» بعد از برشمردن صفات عالیه و بایسته و شرایط لازم برای حاكم عادل و تفاوت قائل شدن بین حاكم عادل و حاكم جابر، با این ملاك، به تبیین ثمرات و بركات این عدالت می‏پردازد:
«چون چنین شخصی در میان مردم حاكم و فرمانروا شد و زمام امور ایشان در قبضه اقتدار او در آمد، جمیع مفاسد به اصلاح می‏آید و همه بلاد روشن و نورانی می‏شود وعالم آباد و معمور می‏گردد و چشمه‏ها و نهرها پر آب می‏گردد و زرع محصول فراوان و نسل بنی آدم زیاد می‏شود و بركات آسمان، زمین را فرو می‏گیرد و بارانهای نافعه نازل می‏شود؛ وازاین جهت است كه اقسام عدالت و اشرف وافضل انواع سیاست، عدالت پادشاه است، بلكه هر عدالتی نسبت به عدالت او است و هر خیر و نیكی منوط به خیریت او. و اگر عدالت سلطان نباشد، احدی متمكن از اجرای احكام عدالت نخواهد بود. چگونه چنین نباشد و حال اینكه تهذیب و تحصیل معارف و كسب علوم و تهذیب اخلاق وتدبیر امر منزل و خانه و تربیت عیال و اولاد موقوف است به فراغ بال و اطمینان خاطر و انتظام احوال؛ و با وجود ظلم پادشاه،احوال مردم مختل و اوضاع ایشان پریشان می‏شود. از هر طرفی فتنه بر می‏خیزد، از هر جانبی محنتی رو می‏آورد، دلها مرده و خاطرها افسرده می‏شود و از هر گونه عایقی سر بر می‏آورد و در هر كناری مانعی پیدامی‏شود، طالبین سعادت و كمال در بیابانها و صحراها حیران و سرگردان می‏مانند وارباب علوم و دانش در زوایای خفا و گمنامی متواری و منزوی می‏شوند، نه ایشان را به سرمنزل كمال راهی و نه از برای شاهراه هدایت،راهنما و آگاهی.آثار عرصات علم و عمل مندرس و كهنه می‏شود و در و دیوار منازل دانش و بینش تیره و تار می‏گردد. پس آنچه لابد است در تحصیل سعادت از جمعیت خاطر وانتظام معاش كه ضروری زندگانی است ، هم نمی‏رسد. بالجمله، مناط كلی در تحصیل كمالات و وصول به مراتب سعادات وكسب معارف و علوم و نشراحكام، عدالت سلطان است والتفات او به اعلای كلمه دین و سعی او در ترویج شریعت سید المرسلین. و از این جهت در اخبار وارد است كه پادشاه عادل شریك است در ثواب هر عبادتی كه از هر رعیتی از اوصادر شود و سلطان ظالم شریك است در گناه هر معصیتی كه از ایشان سر زند.» (۱۲)
ریشه ‏یابی ظلم در نفس (عقوبت و عوارض اجتماعی و مهار آن)
مبحث دیگری كه مرحوم نراقی مطرح كرده و به سیاست و حكومت اشاره مستقیم و هشدار دهنده دارد، بحث «ظلم» و ریشه یابی و اقسام آن است؛ و سخن خود را در این مورد از تعریف و ریشه یابی آن در نفس انسانی آغاز می‏كند:
«ظلم در اصل لغت به معنای كار بی جا كردن است و تعدی نمودن از حد وسط. و ظلم به این معنا، جامع همه رذایل و ارتكاب هر یك از قبایح شرعیه و عقلیه است؛ و این ظلم به معنای اعم است. واز برای ظلم معنای دیگر است كه عبارت است از ضرر واذیت رسانیدن به غیر، از كشتن یا زدن یا دشنام و فحش دادن یا غیبت او كردن یا مال او را به غیر حق تصرف كردن و گرفتن یا غیر این ها از كردار یا گفتاری كه باعث اذیت غیر باشد؛ و این ظلم به معنای اخص است كه در بیشتر آنچه در آیات واخبار متعارف مردم ذكر می‏شود، این معنا مراد است. و باعث این ظلم اگر عداوت و كینه باشد، از نتایج قوه غضبیه خواهد بود و اگر موجب آن حرص و طمع در مال باشد، از جمله رذایل قوه شهویه محسوب خواهد شد.» (۱۳)
نویسنده آن گاه قبیح بودن ظلم را طبق عقول بشری مدنظر قرار می‏دهد و آن را مطابق مذهب اسلام از اعظم محرمات بر می‏شمرد؛ سپس با استناد به آیات و روایات متعدد،به ابعاد قضیه می‏پردازد و به نقل از حضرت امام جعفر صادق(ع) روایت می‏كند كه خداوند از طریق پیامبر قوم بنی اسرائیل، خطاب به پادشاه ظالم آنجا چنین می‏فرماید:
«من تو را وا نداشته‏ام از برای ریختن خون بیگناهان و گرفتن اموال مردمان، بلكه تورا صاحب اختیار كردم به جهت آنكه صداهای مظلومان را از درگاه من باز داری و ناله‏های ایشان را كوتاه كنی. من نخواهم گذشت از ظلمی كه بر احدی شود، اگر چه از جمله كفار باشد.
پادشاه، حكم شبانی دارد كه آفریدگار عالم او را بر رعیت گماشته واز او محافظت ایشان را خواسته و چنانچه اندكی در حفظ و حراست ایشان اهمال و مسامحه نماید، زود دست او را از شبانی ایشان كوتاه فرماید و محاسبه روز قیامت، حساب جزا را از او می‏طلبد.» (۱۴)
«معراج السعاده» آن گاه به این نكته اشاره می‏كند كه اثرات اخروی و دنیوی ظلم با گذشت زمان محو نمی‏شود و وبال اعمال ظالم است. به غیر ازاین، این گناه نسلهای بعدی گردن وی را هم گرفته، آنان نیزمكافات پس می‏دهند. كتاب در بیان فلسفه این سنت الهی، چند وجه قائل می‏شود؛ اول آن كه : «والد ماجد حقیر در جامع السعاده (۱۵) نقل فرموده است كه ظاهر آن است كه مؤاخذه اولاد به سبب ظلم پدران، مخصوص اولادی است كه به ظلم پدران خود راضی بوده‏اند یا اولادی كه از ظلم پدر به ایشان اثری رسیده باشد، چون مالی به ایشان منتقل شده باشد» (۱۶) حكمت دیگر آن كه: «بعضی علما در سر این گفته كه دنیا دار مكافات و انتقام است و باید هر ظلمی در دنیا بشود گو بعضی از آن به روز قیامت افتد و این انتقام هم از برای ظالم فایده دارد، هم برای مظلوم؛ به جهت این كه چون این را شنید، مطلع شد كه هر ظلمی را در دنیا مكافاتی است، بسا باشد از ظلم كردن باز ایستد و اما از برای مظلوم به جهت این كه او از اطلاع بر این شاد و مستبشر می‏گردد و علاوه بر ثواب اخروی، فرح در دنیا نیز از برای او حاصل می‏شود.
لب خشك مظلوم را گو بخند
كه دندان ظالم بخواهند كند
پس آنچه ازظلم به اولاد اولاد اولاد ظالم می‏رسد اگرچه ظاهرا بر او ظلم است و لیكن در معنا نعمتی است از خدا بر او كه فایده از برای دیگران نیزدارد» (۱۷) «معراج السعاده» تمامی ابعاد و اثرات ظلم را بررسی كرده و همه منفذهایی را كه حكام و ظلمه برای توجیه ظلم خود به كار برده‏اند، بسته است و تا آن جا پیش می‏رود كه آه مظلومی را در خرابی جلال و جبروت دستگاه حكومتی مؤثر می‏داند ومی‏نویسد:
«آری بسا باشد كه ستمكار ظالم، بیدادی بر بیچاره كند كه در چاره جویی‏اش از هر جا بسته و دست امیدش از همه جا گسسته می‏شود؛ ناچار شكوه و داد خواهی به درگاه پادشاهی برد كه ساحت رحمتش گریزگاه بی پناهان و غم خواری مرحمتش فریاد رس داد خواهان است، میر دیوان عدلش گدای بی سروپایی خسرو تاجداری را دست اقتدار در زیر تیغ انتقام می‏نشاند و سرهنگ سیاستش برای خاطر پریشانی، سلطان والاشأن را در پالهنگ عجز در گردن افكند و به پای دار مكافات می‏دراند. مظلومی از ضرب چوب ظالمی برخود پیچد كه شحنه غضبش با وی درنپیچد و ستم كیشی اشكی از دیده درویشی فرو نریزد كه سیلاب عقوبتش بنیان دولت وی ازهم بریزد:
نخفته مظلوم ز آهش بترس
زدود دل صبحگاهش بترس
نترسی كه پاك اندرونی شبی
برآرد ز سوز جگر یاربی
چراغی كه بیوه زنی برفروخت
بسی دیده باشی كه شهری بسوخت
پریشانی خاطر داد خواه
براندازد از مملكت پادشاه
ستاننده داد آن كس خداست
كه نتواند از پادشه داد خواست» (۱۸)
نوك پیكان حمله «معراج السعاده» نه فقط سلطان و رأس حكومت ظلم را نشانه می‏رود، بلكه به اجزا و اتباع ظلم نیز برمی‏خورد:
«بدان كه ظلم و ستم مذموم و فاعل آن در دنیا و آخرت معذب وملوم است و هم چنین هر كه اعانت كند ظالمی را در ظلمی كه می‏كند به فعل و عمل او باشد یا سعی در خدمات و بر آمدن حاجات او كند، او نیز در گناه مثل ظالم است.» (۱۹)
نویسنده این هشدار را با ظریفترین نكات می‏آمیزد و با ذكر دو حدیث نبوی، به بحث خود چنین ادامه می‏دهد:
«هر كه همراه ظالمی برود از برای اعانت و یاری او و داند كه او ظالم است، آن كس، ازاسلام بیرون رفته و داخل كفر شده. و نیز از آن جناب مروی است كه چون روز قیامت شود، منادی ندا كند كه كجایند ظالمان و كسانی كه شبیه و مانند ظالمانند، حتی آن كسی كه قلمی ازبرای ایشان تراشیده یا دواتی به جهت ایشان لیقه كرده؛ پس همگی را در تابوتی از آهن جمع سازند و در آتش جهنم اندازند. ومراد به شبیه ظالمان، كسانی هستند كه به ظلم ایشان راضی باشند .» (۲۰)
تراز درمشروعیت حكومتها
«معراج السعاده» با میزانهای محكم و دقیقی كه در زمینه عدالت و ظلم به دست می‏دهد، به طور تلویحی تفكر باطل «سایه خدا» بودن هر سلطان درمسند قدرتی را نفی می‏كند و صرف قدرتمند بودن را دلیل حقانیت و مشروعیت نمی‏داند. به نظر می‏رسد مرحوم نراقی در این قسمت با دو تفكر كه به عنوان دو پیش در آمد فكری برای توجیه ظلم در آمده است، به مقابله بر می‏خیزد : اول: نفی اندیشه مشیت الهی در توجیه تحقق حكومت و حقانیت یك ظالم؛ دوم : تنزل ندادن اندیشه ارزشی شیعه در قداست «گوهره عدالت» برای مشروعیت بخشیدن قدرت. نیك پیدا است كه فقها و متفكران سنی مذهب در مسئله خلافت و سپس در مسئله سلطنت، معیارهای خود را بسیار تنزل دادند تا جایی كه عدالت تقریبا به فراموشی سپرده شد و در مقابل، بحث «امنیت»، «نظم» و «مصلحت» توجیهی برای مشروعیت اعمال حكام شد (۲۱) با دقت در فحوای كلام مرحوم نراقی، صدق گفتار ما بیشتر آشكار می‏شود؛ چنانكه در فصل مربوط به بیان عدالت، حاكمی را از طرف خداوند و مشیت الهی محق و منتخب می‏داند كه به زیور عدالت مخلع شده باشد:
«پس سلاطین عدالت شعار و خواقین معدلت آثار، از جانب حضرت مالك الملك برای رفع ستم و پاسبانی عرض و مال اهل عالم معین گشته، از كافه خلایق ممتاز و از این جهت به شرف خطاب ظل اللهی سرافراز گردیده‏اند تا امر معاش و معاد زمره عباد در انتظام و سلسله حیاتشان را قوام بوده باشد.» (۲۲)
اصولا در اندیشه مرحوم نراقی، شیرینی و حلاوت سلطنت، نه در نفس حكومت و قدرت كه در عدالت است:
«اگر كسی دیده بصیرت بگشاید و به نظر حقیقت بنگرد، می‏داند و می‏بیند كه لذت سلطنت و حكمرانی و شیرینی شهریاری و فرماندهی، در عدل و دادخواهی و كرم و فریاد رسی است.» (۲۳)
فلسفه عدل (اثرات فردی،اجتماعی، سیاسی و تاریخی)
بحث گسترده و عمیق «معراج السعاده» در زمینه عدل تا بدان جا است كه به فواید دنیویه آن می‏رسد ومرحوم نراقی همچون طبیبی به برشمردن فواید و محاسن داروی خود می‏پردازد و سعی در بازگو كردن آثار این مهم برای بشریت دارد و فلسفه‏ها و حكمتهای سیاسی و اجتماعی را كه بر آن مترتب است، بازگو می‏كند.
اولین فایده دنیوی صفت عدل برای حاكم و سلطان، ایجاد اعتماد همراه و محبت بین او و مردم است:
«و اما فواید دنیویه عدالت از آن بیشتر كه به دستیاری خامه شرح آن توان داد و در دفتر و نامه، بیان آن را توان نمود و چند فایده آن قلم زد، دو زبان می‏گردد: اول آنكه به عقل ونقل وتجربه وعیان ظاهر و روشن است كه این شیوه پسندیده، مایه تحصیل دوستی نزدیك و دور و باعث رسوخ محبت پادشاه و فرمانفرما در دل های سپاهی و رعیت است:
شهر و سپه را چو شوی نیكخواه
نیك تو خواهد همه شهر و سپاه » (۲۴)
فایده دنیوی و ظاهری دیگر عدل برای حكام ، شهرت ایشان در زمان حیات ومماتشان است:
«دوم به این صفت خجسته، نام نیك پادشاه در اطراف و اكناف عالم مشهور و تا صفحه قیامت به بلندنامی مذكور می‏گردد و هر لحظه دعای خیری عاید روح بزرگوارش می‏شود. نمیبینی كه زیاده از هزار سال است كه «انوشیروان عادل» در بستر خاك خفته و زبان اهل عالم به نام نامیش مزین و طناب عمر چندین هزار سلطان به تیغ اجل گسسته، هنوز آوازه زنجیر عدلش در گنبد گردون پیچیده است؟» (۲۵)
فایده بعدی كه مرحوم ملا احمدنراقی برای عدل روی آن دست می‏گذارد، بیان نوعی فلسفه تاریخ در خلود و دوام ملك و حكومت است:
«سوم آنكه شیوه عدالت و دادخواهی ، باعث دوام و خلود سلطنت می‏گردد؛ چه، دولتسرای پادشاهان را پاسبانی از این هوشیارتر و كاخ رفیع البنیان سلاطین را نگاهبانی از این بیدارتر نیست .»
عدل باشد پاسبان نامها
نی به شب چوبك زنان بر بامهاجناب مستطاب امیرالمؤمنین علیه السلام می‏فرماید: «از ملوك و فرمانده‏ان هر كس كه به عدل و داد عمل كند، خدای تعالی دولت او را در حصار امن خود نگاه دارد و هر كه جور و ستم نماید، بزودی او را هلاك گرداند». و نیز از كلمات آن حضرت است: «حسن السیاسهٔ یستدیم الریاسهٔ نگاهداری رعیت بر وجه نیكوكردن ، باعث دوام ریاست و بقای آن می‏گردد.» (۲۶)
بیان این فلسفه تاریخ در خلود و دوام حكومتها بر اثر عدل، از زاویه دیگر یعنی رضایت و جلب قلوب مردم، در «معراج السعاده» مورد تأكید قرار می‏گیرد:
«عدالت و رعیت پروری، باعث تحصیل دعای دوام دولت و خلود سلطنت می‏گردد و همه رعایا و كافه برایا را شب و روز به دعای او اشتغال می‏دارند و به این جهت از عمر و دولت برخوردار می‏گردد.» (۲۷)
ثمره چهارم از عدالت حاكم، آبادی وآبادانی كشور و ملك است:
«چهارم آن كه شیمه كریمه دادگری خجسته رعیت پروری، سبب خوشی روزگار و باعث آبادی هر كشور و دیار است. حتی اینكه حسن نیت پادشاه را نیز در این معنا ، تأثیری عظیم و دخلی تمام است چنان كه كلام صدق نظام امیرالمؤمنین علیه السلام بدان تصریح فرموده است كه: «اذا تغیرت نیهٔ السلطان فسد الزمان؛ چون نیت پادشاه ازنیكی منحرف شود، احوال زمانه فاسد و اوضاع روزگار تباه می‏گردد.» (۲۸)
حكمت بعدی كه در فواید عدل و عدالت، مرحوم نراقی بدان توجه داشته، نمونه و اسوه شدن كشوری است كه در آن عدالت بر قرار شده است و این خود نشر و بسط نیكی و فضایل در سطح عمومی است:
«پنجم آن كه پادشاه كشوری كه به عدالت مشهور گردد، بسا باشد كه پادشاهان سایر اقالیم را عرق حمیت به حركت آمده ایشان نیز طریقه دادگستری و رعیت پروری را پیشنهاد خاطر خود ساخته و او نیز در ثواب همه اینها شریك خواهد بود؛ و باشد كه سپاهی و رعایای سایر ممالك به واسطه عدالت این پادشاه، بلاد خود را به كاركنان او سپارند و به واسطه عدالت، مملكت وسیع گردد.» (۲۹)
حكمت بعدی كه در عوارض و مناقب عدل در كتاب «معراج السعاده» مورد التفات قرار گرفته ، آسودگی و احساس رضایت مردم است؛ واین دل دادگی مردمان، رشته الفت بین مردم و دولت را مستحكم می‏كند:
«چون پادشاه، طریقه عدالت را پیشنهاد خود گردانید، همه اصناف عالم به فراغ بال به مكاسب و مقاصد خود اشتغال نمایند و بازار علم و عمل را رونقی تازه و گلستان شریعت را طراوتی بی اندازه حاصل گردد و به این جهت صاحب شریعت حفظ و حراست او را نماید؛ همچنانكه مشاهده می‏شود كه هر فرمانروایی كه سعی در حفظ ناموس شریعت نماید و آثار دین و ملت را رواج دهد، دولت (۳۰) او دوام نماید، بلكه روزگار دولت در دودمان او بماند و اولاد و اعقاب او میوه درخت عدالت او را بچینند.» (۳۱)
پی‏نوشتها:
۱) عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه تهران.
۲) مرحوم ملااحمد نراقی، فرزند عالم شهیر شیعه مرحوم ملامحمد مهدی نراقی است. وی در دوران پرآشوب و سخت، به خوبی از عهده وظایف و امور دینی واجتماعی بر آمده و با آن كه یكی از معتبرترین و دقیقترین كتب اخلاقی را نگاشته و این موضوع، از روح معنوی و جنبه‏های ریاضتی و مراقبه نفسانی در وی خبر می‏دهد، از مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی شانه خالی نكرده و نام ایشان در جنگهای اول و دوم ایران و روس، در رأس علمای جهادگر ثبت شده است . «ناسخ التواریخ» در طرح مبارزات علمای فعال در قضیه جنگ اول ایران و روس، از وی با تعبیر «فحل فضلای ایران» یاد می‏كند. «ناسخ التواریخ» همچنین ذیل وقایع سنه ۱۲۴۱ق. در مورد رخدادهای قبل از صدور فتاوای جهادیه علما علیه روسها و آماده كردن لشكر و ترغیب و تحریض مردم به جنگ با روسها، از حضور علامه نراقی در اردوگاه چمن سلطانیه سخن به میان می‏آورد و می‏نویسد: «روز شنبه هیجدهم ذیقعده، جناب حاجی ملااحمد نراقی كاشانی كه از تمامت علمای اثنی عشریه فضیلتش بر زیادت بود، از راه برسید ».
از مرحوم نراقی، كتب و آثار ارزشمند علمی و فقهی به یادگار مانده است. كتاب «وفیات العلماء» در این باره می‏نویسد: او تألیفات بسیاری از خود به یادگار گذاشته است كه مشهورترین آنها عبارتند از: .۱ كتاب معراج السعاده؛ .۲ كتاب خزائن، گرد آمده از هر چیز نفیس از لطایف و الفراید و قصص و مطایبات؛ .۳ كتاب طاقدیس؛ .۴ كتاب مفتاح الاحكام؛ .۵ كتاب مناهج الوصول الی علم الاصول؛ .۶ كتاب سیف الامه، كه رد نوشته بر شخص نصرانی كه ایرادات و شبهات بر دین اسلام وارد كرده بود.
كتب تراجم در مورد علامه نراقی خبر از آن می‏دهند كه وی در نجوم و ریاضیات هم تبحر داشته است. از نكات برجسته دیگر در باب نظریه‏های علمی مرحوم نراقی، طرح مسئله ولایت فقیه است كه همواره در طول دو قرن اخیر، كانون بحث علما و مجتهدان بوده است. در این مورد، ارجاع به مآخذ زیر مفید است:
ـ حدود ولایت حاكم اسلامی، ملااحمد نراقی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۵،چاپ اول.
ـ شئون فقیه، ملااحمد نراقی، مترجم سید جمال موسوی، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۶۷ چاپ اول .
ـ شیخ انصاری ومسئله ولایت فقیه، محمد حسن فاضل گلپایگانی، قم، كنگره شیخ انصاری، ۱۳۷۳، چاپ اول. قسمت «احمد نراقی و ولایت فقیه»، ص ۳۳ تا .۳۸
ـ ولایت فقیه از دیدگاه فقها و مراجع، علی عطایی، قم، چاپخانه نمونه، چاپ اول.
در هر حال، زندگی و حیات طیبه این عالم ربانی واستاد مجسم فضیلت و اخلاق، در ربیع الاول ۱۲۴۴ه.ق. به پایان رسید. فوت وی را به جهت مرض وبا و طاعون نوشته‏اند. جنازه او در صحن مطهر مولای متقیان امام علی بن ابیطالب ـعلیه السلام ـ به خاك سپرده شده است. با نقلی از «روضات الجنات» در مورد مقام علامه نراقی، شرح حال مختصر ایشان را به اتمام می‏رسانیم و طالبان را برای مطالعه بیشتر ، به كتب تراجم و احوالات علما ارجاع می‏دهیم. روضات می‏نویسد: ان بحرا مواجا ویما عجاجا و استادا ماهرا و عمادا.
۳) این باب ، فصولی دارد در شناخت نفس انسانی و بحث از حقیقت آن.
۴) در این باب ، در مورد مصدر همه نیكی‏ها و بدیها به چهار قوه در انسان به بحث می‏نشیند .
۵) در این باب، به بحث از تربیت و كسب اخلاق حسنه می‏پردازد و سپس در بیان قاعده معالجه كلیه اخلاق رذیله سخن می‏گوید.
۶) این باب، در چند مقام، به بحثهای مفصل می‏نشیند: در بیان آنچه متعلق به قوه عامله است؛ در معالجه اخلاق ذمیمه كه متعلق به قوه عاقله است؛ در معالجه رذایل متعلق به قوه غضبیه؛ در معالجه اخلاق ذمیمه كه متعلق به قوه شهویه است؛ در معالجه اخلاق ذمیمه كه متعلق به سه یا دو قوه مذكور است.
۷) ملااحمد نراقی، معراج السعاده، چاپ ۲، تهران، انتشارات رشیدی، ۱۱۳۶۱، ص . ۳۶۱
۸) همان ، ص .۴۷
۹) همان ، ص .۴۸
۱۰) همان ، ص ۵۰ ـ .۵۱
۱۱) همان، ص .۵۵ این گونه ملاك دادن و شرایط سلطان عادل را طرح كردن، خواه ناخواه ذهن و وجدان عمومی مردم را به یك دید تطبیقی نسبت به حاكم و سلطان زمانشان سوق می‏داده و آنان را از میزان و شدت ظلمی كه بر آنها مسلط بوده، آگاه می‏كرده است. به نظر می رسد «معراج السعاده» و كتابهای مانند آن، وجدان بیدار و ترازوی سنجش برای زمانی بوده‏اند كه سایه سیاه استبداد و ظلم بر مردم مستولی بوده است.
۱۲) معراج السعاده، ص .۵۶
۱۳) همان، ص .۳۶۳
۱۴) همان، ص .۳۶۴
۱۵) منظور علامه ملامحمد مهدی نراقی پدر مرحوم ملااحمد نراقی است، كه ایشان هم كتابی اخلاقی به نام «جامع السعاده» تألیف كرده است. وفات مرحوم ملامحمد مهدی نراقی را به سال ۱۲۰۹ه.ق. در نجف اشرف نوشته‏اند. برای اطلاع از آثار و نظریه‏های وی، رجوع كنید به:
ـ ملااحمد نراقی، جامع السعاده یا علم اخلاق اسلامی، ج ۱، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، چاپ اول، تهران، حكمت، ۱۴۰۵ه.ق.
ـ ملااحمد نراقی، علم اخلاق اسلامی،ج‏۲، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، چاپ دوم، تهران، حكمت ، .۱۳۶۵
ـ ملامحمدمهدی نراقی، انیس الموحدین، ترجمه قاضی طباطبائی، تهران، الزهراء.
ـملامحمد مهدی نراقی، مشكلات علوم، تهران، بی‏نا، بی‏تا.
ـ حسن حسن زاده آملی، مجموعه مقالات، قم، دفترتبلیغات اسلامی، ۱۳۶۴ ، ص ۱۸۵ تا .۲۰۳
ـ سید محمد باقر خوانساری، روضات الجنات، ج‏۱، مترجم: محمدباقر ساعدی خراسانی، تهران، اسلامیه، ۱۳۵۶، ص ۳۴ ـ .۴۴
ـ ملامحمد مهدی نراقی، عبدالرحیم اباذری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی،۱۳۷۲، چاپ اول، كتابخانه مرحوم نراقی، ص ۱۰۳ تا .۱۰۴
ـ عبدالله نعمه، فلاسفه شیعه، مترجم: سید جعفر غضبان، تبریز، كتابفروشی ایران، ۱۳۷۴، ص ۵۶ ـ .۵۷
ـ مصطفی صدری، شرح حال رجال و مشاهیر نامی ایران، تهران، شقایق، ۱۳۶۷، ص ۴۰۷ ـ .۴۱۴
ـ محمد تقی صرفی، داستانهایی از زندگی علما، قم،برگزیده، ۱۳۷۲ه. ق.، ص ۷۷ ـ .۸۲
مرحوم ملامحمد مهدی نراقی از نظر فرزندش ملااحمد نراقی اینگونه توصیف می‏شود:
«والدی واستادی و من الیه فی جمیع العلوم العقلیه والنقلیه استنادی كشاف قواعد الاسلام و حلال معاقد الاحكام ترجمان الحكماء والمتألهین و لسان الفقهاء والمتكلمین الامام الهمام والبحر القمقام والیم الزاخر والسحاب الماطر مولی محمد مهدی بن ابی ذر نراقی».
۱۶) معراج السعاده، ص . ۳۶۶ برای اطلاع، از نظر جامع السعاده در مورد مبحث ظلم و عدل، رجوع كنید به:
ملامحمد مهدی نراقی، علم اخلاق اسلامی، ج‏۲، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، چاپ دوم، تهران، حكمت ، ۱۳۶۶ ، ص ۲۹۱ ـ .۲۹۸
۱۷) معراج السعاده، ص .۳۶۶
۱۸) همان، ص‏ .۳۶۸
۱۹) همان، ص .۳۶۹
۲۰) همان، ص .۳۷۰
۲۱) در این زمینه می‏توان اندیشه سیاسی سنی مذهبان را از سیر نزولی كه از «ماوردی» به بعد داشته است، مدنظر قرار داد. این محور، چرخش مشروعیت ازعدالت به طرف امنیت را در غزالی و سپس این جمله و حتی خواجه نظام الملك به خوبی نشان می‏دهد، كه در «ابن جماعه»، این انحطاط و پایین آمدن معیارها به اوج خود می‏رسد.
۲۲) معراج السعاده ، ص‏ .۳۷۱
۲۳) همان، ص .۳۷۲
۲۴) همان، ص .۳۷۳
۲۵) همان، ص .۳۷۳
۲۶) همان، ص .۳۷۳
۲۷) همان، ص .۳۷۴
۲۸) همان، ص .۳۷۴
۲۹) معراج السعاده، ص .۳۷۴ این بخش آخر در كلام مرحوم نراقی، جای اندكی دقت وتأمل دارد؛ و آن این است كه بسط عدل و عدالت، از مرزهای رسمی و جغرافیایی فراتر رفته، نوعی صدور اندیشه را در پی خواهد داشت. اشاره مرحوم نراقی به متمایل شدن قلوب سپاهیان و رعایا به كشوری كه در آن عدالت است، به دو مطلب باز می‏گردد: یكی این كه نوعی تأكید بر اصالت دادن به قلوب و حال مردم است كه تشنه عدل و عدالت هستند؛ دوم اینكه خطاب ایشان به سپاهیان، در حقیقت نوعی شورش پنهان و تأكیدی است بر اطاعت نكردن از حكام ظالم و مشروعیت نبخشیدن حكومتهایی كه آنان به خاطرش از جان خود باید بگذرند.
۳۰) از نكات قابل توجه در این قسمت این است كه مرحوم نراقی سه مفهوم دین و ملت و دولت را مستقل از هم آورده است؛ و این از لحاظ مباحث اندیشه سیاسی و سیر تطور هر یك از این سه واژه و حوزه و دامنه حدود هر یك،می‏تواند برای محققانی كه در این مباحث و موضوعات كار می‏كنند، مهم باشد. بی‏شك تحقیق در ارتباط و تأثیر، یگانگی و ضدیت و اتحاد و افتراق دین، دولت و ملت، پایه بسیاری ازاستنتاجها و استدلالها در اندیشه سیاسی خواهد بود و تبیین این مهم به دست نمی‏آید، مگر با مراجعه به متونی كه این الفاظ و معانی را در ارتباط با یكدیگر به كار برده‏اند. «معراج السعاده» می‏تواند و شأنیت این را دارد كه یكی از این حلقه‏های مهم در تبیین این موضوع باشد.
۳۱) معراج السعاده، ص‏ .۳۷۵
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید