دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

معنای زندگی و پرسش های پایه


معنای زندگی و پرسش های پایه
● نگاهی تطبیقی به آرای مطهری، فرانكل و هایدگر
وضعیت بحران زده و آشفته انسان عصر حاضر بر هیچ كس پوشیده نیست. اما، آنچه در جست وجوی علل این بحران بخصوص از چشم افراد غیر متخصص مغفول می ماند، مبانی و اصول نظام یا نظام های فكری موجود در جامعه است كه گاه آثار و نتایج آنها در واقع موجب بروز چنین تنش ها و ناآرامی هایی گردیده است.
هر فردی به طور طبیعی نگران آینده و سعادت خویش است و همین دغدغه انسانی همواره مدخلی برای گرمی بازار مكاتب و نظامهای اندیشه متعدد و متنوع بوده است. كسانی هم كه جذب چنین اندیشه هایی می شوند با دل سپردن به روشها و الگوهای سلوكی آن مكاتب عملاً گام در مسیری می گذارند كه نمی دانند از كدام مبدأ سرچشمه گرفته و مبتنی بر كدام تصویر از تعریف انسان و ملاك سعادت وی است. نتیجه هم می شود همین بی سامانی و پریشانی كه گریبانگیر عصر ما است.
در این فرصت كوشیده ایم در حد بضاعت خود چند تعریف از چیستی حقیقت انسان را مقایسه و آثار و لوازم هر یك را روشن سازیم. دو متفكر از مشرب اگزیستانسیالیسم: یك روانشناس و روانپزشك: دكتر ویكتور فرانكل؛ یك فیلسوف: مارتین هایدگر و یك فیلسوف متكلم از اسلام: استاد شهید مرتضی مطهری(ره).
دكتر ویكتور. ا. فرانكل (۱۹۹۸-۱۹۰۵)(۱) مؤسس مكتب سوم وین و پایه گذار معنی درمانی(۲) در روان درمانی و از پیشگامان روانشناسی هستی گرا(۳) است. این یكی از وجوه اهمیت او است. جهت دیگر در پرداختن به امر دین و روانشناسی دین است،(۴) خصوصاً كه وی ناظر به آرا ی بزرگانی در روانشناسی از قبیل زیگموند فروید و كارل گوستاویونگ بوده است. وی همچنین ماكرو تئوریسین است، یعنی از جمله كسانی است كه از طریق بنیادگذاری تئوریهای عام فراتجربی، به تحلیل دین می پردازد(۵).
مارتین هایدگر(۶)(۱۹۷۶-۱۸۸۹) از جمله بزرگ ترین و مبتكرترین فیلسوفان قرن بیستم است كه نفوذ او از سطح رشته علمی اش فراتر رفته و الهیات، روانشناسی و... را هم تحت تأثیر خود قرار داده است. وجه دیگر اهمیت وی در پرداختن به نظام فلسفی بر خلاف اكثر فیلسوفان اگزیستانسیال است تا از طریق آن بتواند سؤالات مختلف درباره جهان را پاسخ دهد(۷).
مرتضی مطهری (۱۳۵۸-۱۲۹۸) بدون شك یكی از برجسته ترین متفكران جهان اسلام است. اهمیت مطهری (ره) در جامع الاطراف بودن، روشمند بودن، نظام فكری داشتن و پرداختن به مسائل و مشكلات روز است. وی با غنای فكری كه از قبل تحصیل در حوزه های بزرگ علمیه و تلفیق آن با علوم روز از جمله فلسفه های معاصر، كلام جدید و... حاصل كرده بود و در پرتو توجه به سؤالات فكری نسل جوان پیرامون این مسائل، حیات نورانی فكری و علمی خویش را در دوره پر تلاطم و آشوب زده اجتماعی سیاسی دهه های چهل و پنجاه آغاز كرد و با ارائه اندیشه های ناب اسلامی در حوزه های مختلفی چون فلسفه، فقه، اخلاق و خصوصاً كلام به تنویر افكار عمومی جامعه و جوانان به طور خاص پرداخت. حفظ روشمندی در تمام سازمان و نظام فكری وی را در جهت یافتن رخنه ها و خلل ها و حركت منطقی به سمت پاسخ توانمندی فوق العاده ای بخشیده كه ضمن پاسخ دادن به مسأله، ذهن مخاطب را نیز به سوی روشمند بودن سوق می دهد.
مطلب آخر آنكه انگیزه شكل گیری مقاله بدین شكل علاوه بر اهمیت علمی و فكری این متفكران یافتن پاسخی برای سؤالی است كه از مدتها پیش ذهن نگارنده را به خود مشغول كرده است. اینكه اگر از حوزه دین (اسلام) خارج شویم، «دیگران در مثبت ترین حالت چه تصویری از انسان ارائه می دهند».
بر این اساس، پس از پرداختن به ضرورت طرح مسأله انسان شناسی ابتدا آرا ی فرانكل و هایدگر و سپس رأی شهید مطهری (ره) به عنوان نماینده حوزه دینی طرح گردیده تا در پرتو مقایسه و تطبیق، تفاوتها و شباهتها آشكار گردند. سومین بخش هم به تحلیل و ارزیابی اختصاص یافته است.
۱- ضرورت انسان شناسی
حضور انسان در هستی و آشنایی او با خود و جهان پیرامونش با پرسش هایی بنیادین درباره چیستی حقیقت آدمی، نسبتش با جهان اطراف، هدف از پیدایش حیات و خلقت و... همراه بوده كه سبب شكل گیری مكاتب مختلف با آرایی متنوع گردیده است. بدون تردید، یكی از مهمترین اهداف مكاتب فلسفی، كلامی، اخلاقی و... یافتن پاسخی برای این پرسشهای اساسی و جاودانه بشر است چرا كه این پرسشها سراسر زندگی ما را به خود مشغول می دارند، در هر مرحله ای پاسخی نو می طلبند ، عمده ترین دغدغه طول زندگی بشمار می روند و برخاسته از عمق وجودند. پرسشهایی كه پاسخشان به منزله روحی در كالبد این زندگی است و به آن حیات، نشاط، شادابی، عشق و حركت می دهد.
مهم ترین و به تعبیری اساسی ترین این پرسشها شناخت حقیقت خودمان و جایگاهی است كه در عالم هستی از آن برخورداریم. در واقع، اینكه آدمی دارای موقعیت ویژه ای در عالم هستی است، چندان برای كسی جای انكار ندارد. فهم تفاوت انسان از سایر موجودات پیچیدگی خاصی ندارد كه آن را دشوار نماید. اما، آنچه عموماً محل تردید و موجب اختلاف دیدگاه ها نسبت به حقیقت انسان شده تحلیل منشأ و خاستگاه این تفاوت، آثار و لوازم آن و نیز بازشناسی موقعیت انسان در مجموعه آفرینش و جهان هستی است.
جدا افتادگی جریان اندیشه و تفكر از هم در غرب و شرق، رشد روند جدایی مسیر تفكر از دین در غرب طی چندین قرن متوالی تا سر حد انكار آن و نیز تفاوت زاویه دید(۸) انسان غربی و انسان شرقی از جمله مهمترین عواملی است كه به اختلاف پاسخها با فاصله ای گاه طی نشدنی دامن زده است.
روشن است كه حاصل چنین تحلیلهایی جز تولید بی هویتی و سردرگمی در عالم رهاورد دیگری نداشته و ارمغانی غیر از ترویج اضطراب و احساس پوچی و بی هدفی در بر نخواهد داشت.
اگزیستانسیالیسم در اوایل قرن بیستم، فریاد بلند و اعتراض آمیزی به این اوضاع آشفته به منظور بازیابی هویت انسانی بود كه اتفاقاً نگاه های بسیاری را به سمت خود جلب كرد و تأثیرات فراوانی را در عرصه های مختلف معارف بشری بر جای گذارد و سر منشأ بازنگری هایی در علوم از جمله فلسفه و روانشناسی شد. ژرفای این تغییر نگرش هم چنان كه در خود غرب آثار بسیاری به همراه داشت، به عمق جوامع شرقی و اسلامی از جمله ایران نیز نفوذ كرد و با در انداختن طرحی نو در ذهن و زبان مخاطب مسلمانی كه علیرغم غنای فرهنگی و دینی خود به دلایل متعدد از آن غافل شده و در هاله ای از خود باختگی فرهنگی و سر در گریبانی به سر می برد، جاذبه هایی ایجاد كرد كه جوانان و حتی اندیشمندانی را با خود همراه و هماهنگ نمود.
روح حیات پرور و درد دین آشنای شهید مطهری (ره) او را بر آن داشت تا با كنكاش در اضلاع مختلف دین و در قالب بحث های گوناگون به ارائه تصویر اسلام از چیستی حقیقت آدمی، موقعیت و جایگاه وی در عالم و نیز تبیین اوصاف انسان كامل كه نمونه تمام عیار رشد انسانی در مكتب دینی است، بپردازد و از این رهگذر عطش اندیشه های حق طلب را به سرچشمه زلال و گوارایی رهنمون سازد كه هیچ سرابی در پی آن نباشد. او انسانی را برای ما تعریف می كند كه تفاوتهای اساسی و بنیادین با سایر دیدگاه ها دارد و لذا آثار و نتایجی بر زندگی و نگاه چنین انسانی به عالم مترتب است كه جای دیگر قابل تصور نیست.
۲ -تحلیل چیستی حقیقت انسان
سخن از حقیقت انسان، سخن از اوصاف و ویژگیهای ذاتی موجودی است كه پیچیدگی های فراوان و اضلاع متعدد دارد. بنابراین، به یك تعریف كوتاه یا عبارتی مختصر نمی توان اكتفا نمود.
بدین ترتیب، باید به سراغ وجود آدمی رفت و بخشهای مختلف وجود او را كاوید، لایه های ظاهری را كنار زد و از زوایای گوناگون به ابعاد ناپیدای او نگریست تا آنچه فرا چنگ محقق می آید از خطا و اشتباه كلی مصون بماند و دست كم بخشی از آن حقیقت گسترده را منعكس نماید. این نگاه تطبیقی با توجه به این نكته به طرح و بررسی آرا پرداخته است.
۱-۲- تفاوت اساسی با سایر موجودات
شباهت انسان در پاره ای از امور و احوال خود به دیگر موجودات خصوصاً حیوانات بسیاری را به این خطا انداخته كه انسان هم گونه ای در عرض سایر حیوانات است بی هیچ تفاوت اساسی؛ فقط تكامل یافته تر است. با ظهور تئوری تكامل داروین در عرصه زیست شناسی، این نظریه قوت بیشتری گرفت و تلاشهای وافری برای نشان دادن این همسانی صورت پذیرفت. یونگ با تكیه بر همین تئوری، بخش ناهشیار را امری بر آمده از اجداد مادون انسانی تلقی كرد و با جهد بسیار كوشید حضور این خاطرات حیوانی را در ناهشیار نشان دهد(۹).
فرانكل اگرچه این سخن را می پذیرد و با تئوری تكاملی داروینی توافق دارد، اما معتقد است «انسان پس از تكامل و جدایی از حیوانات پست تر» (فرانكل، ،۱۳۶۸ ص ۱۵۹) و بالا آمدن از مرتبه حیوانی است كه به مرتبه انسانی دست می یابد. اساساً، آدمی «در گذرگاه تاریخی خود برای رسیدن به مقام انسانیت» (همو، ص ۱۶۰) تا از این مرتبه عبور نكند، انسان نیست. بنابراین، گرچه انسان بر آمده از حیوان است ولی اختصاصات و ویژگیهای خاصی پیدا كرده كه او را به كلی متمایز از حیوانات می كند و بر اساس آن اوصاف اختصاصی است كه انسان نامیده می شود و نه به دلیل وجوه مشتركش با حیوانات.
فرانكل با اشاره به «موقعیت ممتاز انسان در عالم هستی، یعنی كیفیت ویژه شیوه وجودی او» (همو، ،۱۳۷۲ ص ۱۴۶)، توضیح می دهد كسانی كه «با ارائه مفاهیم تجزیه گرایانه از انسان مثل تعریف انسان به میمون انسان نمای عریان یا مكانیسم پیچیده زیست شناسانه » منكر هر گونه تفاوت اساسی میان رفتار انسان و رفتار حیوان شده و «وجود هر گونه پدیدار انسانی منحصر به فرد را انكار می كنند و البته این انكار را نه بر اساس زمینه های تجربی كه مبتنی بر «انكار از قبل»(۱۰) انجام می دهند» (فرانكل، ،۱۳۷۵ ص ۱۴۵؛ همو، ،۱۳۶۸ ص۱۶۰؛همو، ،۱۳۷۱ ص ۱۵)، هرگز نخواهد توانست از انسان تصویر درستی ارائه دهند. هایدگر بی آنكه نسبت به تئوری تكامل موضع خاصی بگیرد این تفاوت را ناشی از آن می داند كه انسان «نه فقط هست، بلكه فهمی دارد از آنكه كیست و بدین معنا فقط او است كه «وجود دارد»(۱۱) (هایدگر، ،۱۳۷۶ ص ۴۱). همچنین «انسان یگانه هستنده ای است روی زمین كه درباره هستی می پرسد» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۲۵۰). «دازاین(۱۲) به عنوان هستنده ای كه هستی اش معضل و مسأله او است، دارای فهمی از هستی است. نه فقط از هستی خودش بل از هستی به معنایی كلی» (همو، ص ۴۰۹). بنابراین، «او فقط قلمی دیگر از جمله اقلام این جهان نیست» (همو، ص ۵۲). بلكه نوع هستی دازاین (انسان) به طور كامل تفاوت دارد با تمامی هستندگان دیگر(۱۳) (همو، ص ۲۴۷). «ما نه فقط مواظب، مراقب و تیماردار خودمان و چیزها... هستیم، بل مراقب آن كسی كه می توانیم (ممكن است) تبدیل به آن شویم نیز هستیم. ما درست به خاطر همین تیمارداری با چیزها و حیوانات تفاوت داریم» (همو، ص ۲۵۳).
شهید مطهری (ره) به استناد آیات هفتم تا نهم سوره «الم سجده» انسان را موجودی مركب از «طبیعت و ماوراء طبیعت، از ماده و معنی، از جسم و جان» می شناسد (مطهری ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۶۹). حاصل این تركیب، آن است كه «انسان با همه وجوه مشتركی كه با سایر جاندارها دارد، فاصله عظیمی با آنها پیدا كرده... و یك سلسله تفاوتهای اصیل و عمیق با آنها دارد» (مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۷۴). گرچه وی در جای دیگر توضیح می دهد كه قول به تئوری تكامل چه از نوع داروینی آن و چه از نوع تكامل دفعی اثبات شود یا منتفی گردد، در هر صورت بیان قرآن از آن فارغ است و نسبت به آن موضع خاصی ندارد و اساساً زبان قرآن در این باره زبانی «سمبلیك» است (همو، ج ،۱ ص۵۱۴) و نه علمی؛ اما آنچه در خور توجه و اهمیت است، آنكه نوع تفاوتها در انسان به گونه ای است كه ریشه در ابعاد وجودی آدمی دارند و از همین رو منشأ «چند بعدی بودن» وی می گردند. به طوری كه «هر یك از آنها بعدی جداگانه به او می بخشد و رشته ای جداگانه در بافت هستی او بشمار می آید» (همو، ج ،۲ ص ۲۷۴). از منظر مطهری (ره) «تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران دیگر كه ملاك «انسانیت» او است و انسانیت وابسته به آن است، علم و ایمان است» (همو، ص ۲۴). به نحوی كه سایر ویژگیهای انسانی كه بر خواهیم شمرد، پای در همین تفاوتهای اصیل دارند.۲-۲- حیات ویژه
باور به حیات ویژه انسانی مبتنی بر قبول تمایز كلی میان انسان و سایر موجودات است. مادام كه چنین تمایزی را به رسمیت نشناسیم، نمی توانیم به حقیقت انسان و اوصاف خاص او نزدیك شویم و در این صورت قطعاً به سمت رشد كمالاتش هم حركت نخواهیم كرد. «اگر قرار باشد ما استعدادها و ظرفیت های انسان را در بهترین شكل آن شكوفا سازیم، باید اول وجود و حضور آنها را در انسان باور كنیم» (فرانكل، ،۱۳۷۵ ص ۱۳۲). «موقعیت ممتاز انسان در عالم هستی، یعنی كیفیت ویژه شیوه وجودی او» (همو، ،۱۳۷۲ ص۱۴۶)، حیات خاص او را شكل می بخشد. ویژگی حیات انسانی به آن است كه «انسان یك «بودن» نیست بلكه «شدن» است. » (همو، ،۱۳۶۸ ص ۱۸۷). «تقویم زندگی (آدمی) به تدریج از «ناشده ها» و «ناكرده ها» به «كرده ها» و «شده ها» منتقل می شود» (همو، ص ۱۲۶). لذا «آدمی در بدو تولد خود به یك واقعیت تبدیل نمی شود، بلكه با مرگ خود چنین امری را تحقق می بخشد. زیرا او در لحظه مرگ، خویشتن را به طور كامل «خلق» می كند و به واقعیت مبدل می سازد» (فرانكل، ،۱۳۶۸ ص ۱۲۶).
هایدگر می گوید: «دازاین، هستنده ای كه چون به هستی می اندیشد هست، مدام هستن خود را طرح می ریزد، و در نتیجه «هست».... [و تفاوت هستی او با دیگران آن است كه] سگ و گربه به معنای زیست شناسانه زنده اند، اما زندگی ای ندارند كه خود آن را پیش ببرند.... آنها با خبری و توجه ندارند. گزینش فردی ندارند كه چگونه زندگی كنند، یا به زندگی خود ادامه دهند، یا بمیرند. فقط دازاین است كه زندگی خود را راه می برد.... دازاین می تواند تصمیم بگیرد كه زندگی را ادامه بدهد، یا نه» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۲۵۵-۲۵۶). وی همچنین با تأثیر از «كی یر كه گارد» معتقد است انسان «چیزی از پیش داده شده و متعین نیست.... دازاین آن هستنده ای نیست كه اكنون به نظر می آید كه هست. آن هستنده ای است كه «می تواند باشد» (همو، ص ۲۶۰). بدین ترتیب، انسان «با تحقق بخشیدن به امكانهایش یا رها كردن آنها، چیستی [حقیقت] خودش را می سازد»(۱۴) (مك كواری، ،۱۳۷۶ ص ۵۳).
شهید مطهری(ره) بر اساس قول به تفاوتهای آدمی كه ریشه در ابعاد وجودی اش دارند، معتقد است «هر موجودی كه پا به این جهان می گذارد و آفریده می شود، همان است كه آفریده شده. اما انسان، پس از آفرینش تازه مرحله اینكه چه باشد و چگونه باشد را آغاز می كند. انسان آن چیزی نیست كه آفریده شده است، بلكه آن چیزی است كه خودش بخواهد باشد» (مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۳۱۳). بنابراین، معیار انسان بودن، راست قامت بودن و بر دو پا راه رفتن نیست، شناختن تفاوتها و اختصاصات انسانی - منجمله حیات انسانی - و رشد دادن آنها است. تفاوتهایی كه در سه ناحیه موجودند: «ناحیه ادراك و كشف خود و جهان؛ ناحیه جاذبه هایی كه بر انسان احاطه دارد؛ ناحیه كیفیت قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبه ها و انتخاب آنها» (همو، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۷۴).
۲-۳- دارایی های بدو تولد
اهمیت بحث از داراییها یا اطلاعاتی كه انسان از آغاز با خود دارد و نوع آن وقتی روشن تر می شود كه بدانیم برخی با لوح سفید یا جعبه سیاه تو خالی تلقی كردن - یعنی با فاقد هر گونه اطلاعاتی در بدو تولد دانستن - انسان كوشیده اند تا آدمی را موجودی محصور در شرایط بدانند كه همه رفتارهای او طبق قانون عمل و عكس العمل ناشی از واكنش در برابر یك حادثه محیطی است و بدین جهت او نه قدرتی در انتخاب امور دارد و نه اختیاری برای گزینش رفتار خود؛ یعنی جبر مطلق نسبت به محیط و شرایط بیرونی. بر اساس رأی این افراد «از انسان تصویری به صورت یك سیستم صرفاً بسته ارائه می شود كه در درون آن روابط علّی و معلولی مانند بازتابهای شرطی و غیر شرطی تأثیر می كنند» (فرانكل، ،۱۳۶۸ ص ۲۰۷). در سوی دیگر، نظریه های انگیزش قرار دارند كه «به بشر به دیده موجودی نگاه می كند كه در مقابل محرك یا فشارهای درونی اش واكنش نشان می دهد» (همو،۱۳۷۱، ص ۱۸). در این منظر هم، اگر چه انسان دارای غرایز تلقی شده ولی هم چنان موضع واكنشی - و نه اختیاری و انتخابی - در برابر آنها دارد و لذا او را هیچ توانی برای مخالفت با محركها و فشارهای غریزی نیست و بدین ترتیب فاقد قدرت كنترل غرایز- اعم از خشم و شهوت - می باشد. در حالی كه سخن از داراییهای بدو تولد، سخن از زمینه های مثبت یا منفی موجود در فرد است كه اگر چه هست - و این غیر قابل انكار است و همه اهمیت آن در همین نكته است - ولی غیر قابل تغییر نیست. به بیان فرانكل «وراثت را ارزشی بیشتر از سنگهایی كه از جانب سازنده ردّ یا پذیرفته می شوند، نیست و صد البته كه خود سازنده از سنگ درست نشده است. به همین ترتیب نقش دوران كودكی از وراثت هم كمتر است» (همو، ،۱۳۶۸ ص ۲۰۸).
بر این اساس ، می توان گفت فرانكل با یونگ(۱۹۶۱-۱۸۷۵) هم رأی است كه بخشی از ناهشیار ما به «ناهشیار جمعی»(۱۵) تعلق دارد. ناهشیار جمعی تجربه های اجداد ما است كه بر اثر تكرار به ضمیر ناهشیار منتقل و از طریق وراثت به ما می رسد. لذا ما در بدو تولد، صفر و فاقد اطلاعات (لوح سفید) نیستیم، بلكه دست كم با علوم موجود در ناهشیار جمعی برآمده از اجدادمان - حتی اجداد مادون انسانی - متولد می شویم. فرانكل با كشف «ناهشیار روحانی(۱۶) و ناهشیار متعالی» به عنوان قسمتی در ناخودآگاه روحانی» (فرانكل، ،۱۳۷۵ ص ۹۲) توانست وجوه تو در توی ناهشیار را با دقت بیشتری بكاود. بی آنكه در ارجاع پدیده های مختلف وجود انسان به ناهشیار دچار تكلف گردد و ناچار باشد پدیده های اختصاصاً انسانی را بی هیچ دلیل و پشتوانه علمی به جایی همچون ناهشیار جمعی ارجاع دهد كه سر از اجداد مادون انسانی در آورند.
از نظر قرآن هم انسان لوح سفید و فاقد اطلاعات متولد نمی شود، بلكه با قوای خاص پا به عرصه حیات دنیوی می گذارد. «اگر ما برای انسان یك سلسله ویژگی ها در اصل خلقت قائل باشیم، مفهوم فطرت می دهد. فطرت انسان یعنی ویژگی هایی در اصل خلقت و آفرینش انسان» (مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۳ ص ۴۵۵). اینكه فطری اند یعنی خلقت ابتدایی دارند. «مقصود از خلقت ابتدایی - كه ابداع هم احیاناً به آن می گویند - خلقت غیر تقلیدی است. كار خدا فَطر است... خدا كار خودش را از یك صنع دیگری تقلید نكرده، چون هر چه هست صنع او است و مقدم بر صنع او چیزی نیست» (همو، ص ۴۵۶). از این رو، فطرت در قرآن یعنی «یك خلقت صد در صد ابتدایی در انسان كه حتی در غیر انسان هم سابقه ندارد» (همو، ص ۴۵۸) پس «یك امر تكوینی است، یعنی جزء سرشت انسان است و... اكتسابی نیست» (همو، ص ۴۶۶).
برخی به خطا گمان می كنند اگر چیزی اكتسابی نباشد، باید بالفعل محقق باشد. در حالی كه، چنین فهمی از اساس خطا است. زیرا «اكتسابی نیست» یعنی «احتیاج به آموزش و استدلال ندارد» (همو، ص ۴۷۹) و این منافاتی ندارد با اینكه بپذیریم «استعداد اینها در هر كسی هست. به طوری كه، همین قدر كه بچه به مرحله ای رسید كه بتواند اینها را تصور كند، تصدیق اینها برایش فطری است» (همو، ج ،۳ ص ۴۷۹) و اینك لازم است كه برای به فعلیت رساندن و محقق كردن آنها تلاش خود را آغاز نماید.
خداوند در ج-ای دیگری از ق-رآن كریم می فرمای-د «فالهمها فجوره-ا و تقویه-ا» (شمس، ۸) یعنی «انسان موجودی است ملهم به خیر و شر» (مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۷۲). پس هر انسانی با قوا و ظرفیت های خیر و شر پا به دنیا می گذارد و به همین دلیل برای هر دو - خوب یا بد شدن - توانایی دارد و این مشی او در زندگی است كه روشن می كند به كدام سو در حركت است. بر این اساس، گرچه آدمی از غریزه هم در سرشت خود برخوردار است ولی فطرت غیر از غریزه است. «غریزه در حدود مسائل مادی زندگی حیوان است و فطریات انسان مربوط می شود به مسائلی كه ما آنها را انسانی (مسائل ماوراء حیوانی) می نامیم» (همو، ج ،۳ ص ۴۶۶).
۲-۴- موجودی برگزیده یا تصادفی
فرانكل در این زمینه هیچ سخنی ندارد، یكی به دلیل فلسفی بودن پرسش و دیگر به دلیل شیوه روان درمانی اش - معنی درمانی - كه «كمتر به گذشته توجه دارد» (فرانكل، ،۱۳۶۸ ص ۱۳۸) و بر این اساس طبیعی است كه دنبال چگونگی حضور انسان در عالم هم نگردد.
هایدگر، اما، حضور ما در این عالم را كاملاً تصادفی تلقی می كند. «یكی از گفته های مشهور هایدگر این است كه دازاین به هستی پرتاب شده است» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۳۰۸). به تعبیر وی «ما بدون مقدمه و بدون اینكه كسی اجازه ای از ما گرفته باشد، ناگهان می بینیم اینجاییم. همه می بینیم وسط دنیا پرتاب شده ایم(۱۷).... بنابراین، زندگی انسان از همان اول الله بختی است و به اصطلاح با طاس ریختن شروع می شود» (مگی، ،۱۳۷۴ ص ۱۲۹). «این پرتاب شدگی هم چون تقدیر او نمایان می شود... ]و[ دلالت بر تمامی آن جنبه های هستی دازاین دارد كه خود او موجب و علت آنها نیست ]و[... فقط به پیدایش دازاین یعنی زایش او خلاصه نمی شود» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۳۰۸).
در نگاه قرآنی انسان بی هیچ تردیدی و با صراحت تمام موجودی برگزیده و حساب شده است كه برای تحقق هدفی خاص و معین هم خلق گردیده است. «آفرینش انسان آفرینشی حساب شده است، تصادفی نیست. انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است. «خداوند آدم را برگزیده و توبه اش را پذیرفت و او را هدایت كرد(۱۸)» (طه، ۱۲۱؛ مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۶۹). خداوند متعال در قرآن كریم به انحای مختلف تصریح بر برگزیده بودن انسان دارد و به جهت همین برگزیده بودن برنامه ای خاص و ویژه هم برای او پی ریزی نموده است: ان الله اصطفی لكم الدین؛ «همانا خداوند برای شما دین را برگزید» (بقره، ۱۲۲).
بدین ترتیب، آدمی نه فقط پرتاب شده به درون دنیا نیست، بلكه هم عالم هدفمند است و هم انسان. عالم و مواهب آن از برای انسان خلق شد: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است مسخر او (انسان) قرار داده است. (پس او حق بهره گیری مشروع از همه اینها را دارد)» (جاثیه، ۱۳) و آدمی از برای حق، «او را برای این آفرید كه تنها خدای خویش را پرستش كند و فرمان او را بپذیرد. «همانا جن و انس را نیافریدم مگر برای اینكه مرا پرستش كنند» (ذاریات، ۵۶؛ مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۷۱).
۲-۵- كرامت ذاتی یا شرافت انسانی
با تكیه بر آنچه در بند ۲-۴ آمد، اگزیستانسیالیسم به طور كلی هیچ گاه نمی تواند برای انسان «كرامت ذاتی» قایل باشد، اگرچه بر اساس بند ۲-۱ می تواند به «شرافت انسانی» معتقد باشد. گوهر جان آدمی از جایگاه خاصی برخوردار نیست تا بدان سبب از درجه اعتبار ویژه ای بهره ببرد. ولی از آن جا كه انسان بودن انسان به تمایزی است كه از مرتبه حیوانی گرفته و رشد ویژه ای پیدا نموده، پدیده ها و رفتارهایی در او یافت می شود كه در سایر موجودات سراغ نداریم. پدیده هایی كه اختصاصاً انسانی اند و بدین سبب به او جایگاه ویژه ای در هستی می دهند به دیگر سخن، وجه تمایز او ناشی از حضور پدیده هایی انسانی است كه از منظر كسی چون فرانكل حكایت از شرافت و منشأیی متعالی در وجود آدمی می نمایند. وی در مورد یكی از این پدیده ها می گوید «آنها كه با تلقی بشر به عنوان قربانی شرایط می خواهند او را از گناهش تبرئه كنند، شرافت انسانی او را نادیده گرفته اند... این امتیاز ویژه انسان است كه گناه می كند و مطمئناً غلبه بر گناه نیز در حوزه مسؤولیت او است» (فرانكل، ،۱۳۶۸ ص ۲۰۶).
از دیدگاه هایدگر اما «انسان سرور كائنات نیست. ]بلكه[ شبان هستی است» (مك كواری، ،۱۳۷۶ ص ۱۳۳). و «این گفته كه انسان چون هستنده ای خردورز است (یا چون زبان آور است) از سایر هستندگان و حیوانات برتر است... چنین دلیلی نه هستی شناسانه است و نه قانع كننده.... یگانه دلیل هستی شناسانه كه ما به خاطر آن می توانیم تحلیل خود را از انسان آغاز كنیم (و این هنوز به هیچ رو به معنای فضیلت و مزیت انسان نسبت به سایر هستندگان نیست) این است كه انسان یگانه هستنده ای است كه به هستی هستندگان می اندیشد.... ]هایدگر[ وقتی برای هستنده ای به اسم انسان (یا دازاین) اهمیت قائل شد و بحث را در هستی و زمان با این هستنده آغاز كرد ادعا نداشت كه انسان برترین هستندگان، یا برترین هستی، یا هستنده نمونه، یا هستی نمونه است... ]بلكه[ فقط به این دلیل انسان را... برجسته كرد كه انسان یگانه هستنده ای است روی زمین كه درباره هستی می پرسد و این راه ورود به هزار توی فلسفی ای است كه پرسش درباره هستی فقط در دل آن ممكن می شود» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۲۴۸-۲۵۰).
در تعبیر قرآنی انسان از كرامتی ذاتی برخوردار است و سرّ برگزیده بودنش هم در همین است. خداوند با عطای تاج «كرّمنا» بنی آدم را ستوده و او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری بخشیده است. شهید مطهری(ره) اشاره می نماید كه او ]انسان[ از یك كرامت و شرافت ذاتی برخوردار است. او آن گاه خویشتن واقعی خود را درك و احساس می كند كه این كرامت و شرافت را در خود درك كند و خود را برتر از پستی ها و دنائت ها و اسارت ها و شهوترانی ها بشمارد «همانا ما بنی آدم را كرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا (خشك و تر) مسلط كردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم» (اسراء، ۷۰؛ مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۷۰).
وجه این كرامت ذاتی هم به جایگاه و منشأ بعد انسانی او باز می گردد. اینكه آدمی پس
از خلقت اولیه «فاذا سوّیتُه» با دمیده شدن نفخه الهی در وجودش «و نفختُ فیه من روحی» (حجر، ۱۲۹؛ ص، ۷۲) در این خلقت ثانویه «ثم أنشاناه خلقاً آخر» (مؤمنون، ۱۴) از سایرین ممتاز گردیده و به كرامت ذاتی دست یافته است. امتیاز «یك خلقت صد در صد ابتدایی در انسان كه... در غیر انسان هم سابقه ندارد» (مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۳ ص ۴۵۵). و بدان سبب خداوند در برابر فرشتگان كه به خلق انسان اعتراض نمودند، فرمود «انًی اعلم ما لا تعلمون» (بقره، ۳۰) و همین امر متضمن سرّ برگزیده بودن انسان است.۲-۶- اراده و قدرت انتخاب
فرانكل كوشیده است تا در برابر جبرگرایی و اومانیسم به یك اندازه بایستد و خطای هر دو را آشكار نماید. وجود اراده و قدرت انتخاب را برای انسان به رسمیت بشناسد و حدود آن را نیز مشخص نماید. «كسانی كه تعالی وجودی انسان را نادیده گرفته اند به دام دو خطا لغزیده اند یا وجود را منحرف ساخته، آن را تا سطح جسمانیت و تا سطح یك شیء تنزل داده اند و موجب شده اند وجود انسان از شخصیت عاری گردد. یعنی برای بازی گرفتن انسان باید او را تا حدّ جسمانی تنزل داد و نیل به این مقصود با طرفداری از جبرگرایی است كه حاصل می شود. جبرگرایی با لغزیدن به سوی كاستی گرایی (۱۹) موجب شده كه پدیده های انسانی سر از امور مادون انسان در آورده و تا حد یك پدیده مادون انسانی تنزل نمایند... و یا برخی دیگر به نقطه مقابل گراییده اند: از جبرگرایی به عنوان محدود كننده آزادی حركت كرده و به اومانیسم به عنوان گسترش دهنده آزادی رسیده اند» (فرانكل، ،۱۳۶۸
ص ۲۰۸). در حالی كه این هر دو خطا اند زیرا «تعالی خویشتن نشانه باز بودن وجود آدمی و نمایانگر «اراده» پدیده انسان است.... و از ویژگیهای عمیق انسان.... قدرت نفوذ او در امور و گزینش و اختیار آنها است» (همو، ص ۲۰۶-۲۰۷). فرانكل همچنین تصریح می كند حتی آنها كه در تئوری و نظر از جبرگرایی حمایت می كنند در عمل نمی توانند بر آن پای بند باشند. «حتی فروید نیز تنها در تئوری از جبرگرایی حمایت می كند ولی در عمل به هیچ وجه چشم خود را به روی آزادی انسان برای تغییر و پیشرفت نمی بندد» (فرانكل، ،۱۳۶۸ ص ۴۵). حقیقت آن است كه «همه چیز را می توان از یك انسان گرفت مگر یك چیز: آخرین آزادی بشر را در گزینش رفتار خود در هر شرایط موجود و گزینش راه خود.... [چرا كه ] آزادی معنوی چیزی نیست كه قابل ستاندن باشد» (همو، ص ۱۷۰).
هایدگر می گوید «دازاین آزاد است و آزادی شرط تعریف اوست. برای دازاین، زندگی اش یك مسأله است. باید به آن بیندیشد و برای دگرگونی آن طرح بریزد.... [ و ] هر چه هم كه شرایط زندگی محدود كننده گزینش های او باشند، باز او در زندگی هر روزه اش مدام بر می گزیند. حتی در زندان و اردوگاه نیز او مشغول به گزینش هر روزه است.... [ و ] از ساده ترین مسائل زندگی اش تا مسائلی پیچیده [همه را ] انتخاب می كند. (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۲۵۶). مهمتر آنكه «مسأله مهم برای دازاین، این نیست كه باشد یا نباشد، بلكه این است كه چگونه باشد، یعنی چه چیزی را انتخاب كند» (همو، ص ۲۶۱).
بدون شك قرآن هم همین موضع را نسبت به انسان دارد و او را موجودی صاحب اراده و دارای قدرت انتخاب می شمارد. آدمی «به نیروی «عقل» و «اراده» مجهز است.... قادر است و توانایی دارد كه در برابر میلهای درونی خود مقاومت و ایستادگی نماید و خود را از نفوذ جبری آنها آزاد نماید و بر میلها «حكومت» كند... این توانایی بزرگ از مختصات انسان است و در هیچ حیوانی وجود ندارد و همین است كه انسان را شایسته «تكلیف» كرده است و همین است كه به انسان حق «انتخاب» می دهد» (مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۸۱). اینكه خداوند می فرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاكراً و اما كفوراً» (دهر۲، - ۳) انسان یا سخن خداوند را می پذیرد و شاكر نعمت هدایت می گردد و یا نمی پذیرد و به آن كفر می ورزد، حاكی از وجود عنصر اختیار و آزادی انتخاب در وجود او است.
این عبارت منسوب به امام صادق(ع) نیز معروف است كه «لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» (حلی، بی تا، ص ۴۲۹): نه جبر مطلق و نه آزادی مطلق و بی حساب، بلكه چیزی بین این دو.
۲ -۷- رسالت و مسؤولیت یا رها شدگی
نتیجه مستقیم صاحب اراده و قدرت انتخاب بودن مسؤول بودن است. در واقع مسؤول بودن روی دیگر مختار بودن و آزاد بودن است. «آزادی تمام سخن و واپسین كلام نیست، بلكه تنها نیمی از كل حقیقت و جنبه منفی آن است. نیمه دیگر و بعد مثبت آن، مسؤولیت پذیری است. اگر آزادی با مسؤولیت پذیری همراه نشود ممكن است در معرض سقوط و انحطاط تا حد خود كامگی و استبداد صرف پیش رود. با چنین نگرشی نه انكار جنبه های جبری و مكانیكی رفتار بشر لازم می آید و نه سلب اختیار و آزادی او در واقعیت به منظور فائق آمدن بر او ضرورت می یابد» (فرانكل، ،۱۳۶۸ ص ۲۰۵). پس انسان بودن «به معنای مسؤول بودن است. به طور وجودی مسؤول بودن. مسؤول بودن هر كس برای بودن خودش» (همو، ،۱۳۷۵ ص ۵۰).
مسؤول بودن كه حقیقت وجود انسان را تفسیر می كند، با خود مكلف بودن را به همراه می آورد. «هر یك از ما دارای وظیفه و رسالتی ویژه در زندگی است كه می بایست بدان تحقق بخشد. او در انجام این وظیفه و رسالت جانشینی ندارد و زندگی قابل برگشت نیست» (همو، ،۱۳۶۸ ص ۱۶۳). به بیان دیگر، انسان در انجام این رسالت و وظیفه ای كه بر دوشش نهاده شده وحید و یگانه است، هیچ كس نمی تواند كار او را انجام دهد و لذا هیچ كس جای او را پر نمی كند. اما «یافتن این معنا و [ رسالت] نیز بر عهده خود شخص است... تصمیم درباره اینكه چه چیزی معنادار است و چه چیز نیست یا... خوب چیست و بد كدام است كلاً به عهده خود فرد است» (همو، ،۱۳۷۵ ص ۱۸۱).
اگر ما مسؤولیم جا دارد بپرسیم چه كسی از ما سؤال می كند؟ و ما پاسخگوی كه باید باشیم؟ فرانكل پاسخ می دهد «این خود زندگی است كه این سؤال را به انسان عرضه می كند.... [اساساً] انسان آن كس نیست كه می پرسد.... بلكه كسی است كه این سؤال از او می شود... انسان می باید با پاسخ دادن به زندگی جوابی برای زندگی بیابد. او با مسؤول بودنش باید پاسخ دهد» (همو، ص ۳۵). «انسان بودن به معنای جواب دادن به این ندا است. اما چه كسی ندا در می دهد؟ به چه كس بشر لبیك می گوید یا باید بگوید؟ این سؤالات را نمی توان با معنی درمانی جواب داد. این خود فرد است كه باید به این سؤالات جواب بدهد. پاسخ دادن ضروری است، خواه در امتداد خطوط خداپرستی یا بی خدایی» (فرانكل، ،۱۳۷۵ ص ۱۷۸). بر عهده خود فرد است كه تصمیم بگیرد «در برابر چه كسی و چه چیزی تا چه حد مسؤول است و در برابر وظیفه ای كه زندگی بر عهده او نهاده پاسخگوی كیست؟ پاسخگوی جامعه یا وجدان خویش؟ اكثر مردم خود را مسؤول و پاسخگوی خداوند می دانند و بر این باورند كه این خداوند است كه این مسؤولیت را برایشان تعیین كرده است» (همو، ،۱۳۶۸ ص ۱۶۵).
هایدگر می گوید «انسان باشنده [ هستنده] نمونه ای است كه با توجه به هستی اش از او پرسش می شود تا مجبور به تحقیق در هستی بی بنیاد شود» (مك كواری، ،۱۳۷۶ ص ۴۳). «هر دازاین نه فقط درباره هستی می پرسد، بلكه پیشاپیش دارای رابطه ای فردی با آن است. انسان به معنای عام دارای رابطه با هستی است، اما هر دازاین یعنی هر یك از شمار فراوان انسانها دارای رابطه ای خاص با هستی است كه در پیش فهم او از هستی نمایان می شود. به این دلیل است كه هر دازاین رابطه ای خاص با دنیا ایجاد می كند و مناسبتی ویژه با چیزها و تأویل آنها دارد» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۲۶۶). از آنچه گفته شد چنین بر می آید كه از دید هایدگر گرچه «دازاین به هستی می اندیشد و به هستی خودش می اندیشد و آن را مسأله ای می یابد [كه از آن طریق] امكانهایش را از آن خودش می كند [و همین امر] او را به طور قاطع از سایر هستندگان جدا می كند» (همو، ص ۲۶۸) و هر فرد به نحو خاصی با هستی رابطه برقرار می كند ولی اینكه «این اندیشیدن چه ضرورتی دارد، چه چیزی انسان را موظف می كند كه به این امور بیندیشد و چه نتیجه ای در پی این اندیشیدن است یا به عبارت دیگر، به دنبال تحصیل كدام مطلوب اندیشیدن لازم می آید» اموری است كه وی برای آنها پاسخی ندارد. با توجه به «ضرورت اندیشیدن به نااندیشیده.... یعنی هستی» (همو، ص ۱۰۸) و از یك سو و اینكه «هر انسان، خواه اصیل و خواه غیر اصیل رفتار كند، از هر جنس و طبقه و نژاد كه باشد، دازاین است» (همو، ص ۲۶۲) از سوی دیگر و نیز با توجه به این كه این عدم پاسخگویی را نمی توان ساده انگارانه به غفلت یا كم توجهی وی نسبت داد، باید گفت از دیدگاه هایدگر انسان فاقد هرگونه رسالت و مسؤولیت است و اگر چه خود هستی خود را به انسان نمایان می كند و اندیشمند اصیل «پاسخگو به ندای هستی است» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۱۰۷)، ولی «اصالت» داشتن و «پاسخ» دادن ضرورتی ندارد و حتی مقصد معینی را دنبال نمی كند. به زعم وی آنچه اهمیت دارد «در راه بودن است» (مك كواری، ،۱۳۷۶ ص ۱۰۴). نه روی به مقصدی خاص داشتن و تلاش برای حصول آن و از این نظر با هگل همراه است كه «بدون راه هایی كه به سوی مقصد پیش می روند، مقصد در خود مرده و بی روح است... [ و در واقع] در راه اندیشه آنچه مورد توجه است، راه است و محتوای اندیشه كمتر اهمیت دارد» (همو، ص ۱۰۶) پیداست بیان هدف و مقصدی به نام «روشن شدن افق هستی» (همو) در فلسفه هایدگر پاسخ مناسبی برای پرسش ما نیست.
از منظر شهید مطهری(ره) «انسان شخصیتی مستقل و آزاد دارد، امانتدار خداست، رسالت و مسؤولیت دارد، از او خواسته شده است با كار و ابتكار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یكی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار كند: «همانا امانت خویش را بر آسمان و زمین و كوه ها عرضه كردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند و از قبول آن ترسیدند. اما انسان بار امانت را به دوش كشید و آن را پذیرفت» (احزاب، ۷۲) «همانا راه را به او نمودیم او خود یا سپاسگزار است و یا كافر نعمت» (دهر، ۲-۳؛ مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۶۹). اما «او تنها برای مسائل مادی كار نمی كند. یگانه محرك او حوائج مادی زندگی نیست. او احیاناً برای هدفها و آرمانهایی بس عالی می جنبد و می جوشد. او ممكن است كه از حركت و تلاش خود جز رضای آفریننده مطلوبی دیگر نداشته باشد «ای نفس آرامش یافته! همانا به سوی پروردگارت بازگرد با خشنودی متقابل: تو از او خشنود و او از تو خشنود» (فجر، ۲۸-۲۷). «خداوند به مردان و زنان با ایمان باغها وعده كرده.... اما خشنودی خدا از همه اینها برتر و بالاتر است. آن است رستگاری بزرگ (توبه، ۷۲؛ مطهری، ،۱۳۷۲ ص ۲۷۱).
در پاسخ اینكه آدمی در برابر چه كس و چه چیز یا چیزهایی مسؤول است باید گفت، انسان هم در برابر خود و هم سایر انسانها، جهان هستی و در واقع در برابر خدا نسبت به همه این امور مسؤول است و خداوند از او می پرسد كه با اینها چه كردی؟ زیرا همان طور كه آدمی «چون كاملتر از سایر موجودات آفریده شده پس حق دارد از تمام جمادات و نباتات و حیوانات موجود در طبیعت انواع استفاده ها را ببرد، عیناً به همین دلیل، حقوقی از همه این اشیاء بر عهده او قرار می گیرد. یعنی به خاطر همان حق، تكلیف و مسؤولیت عظیمی نیز نسبت به همه موجودات تحت اختیار خود دارد. چه رسد به مسؤولیتهای مهم او نسبت به انسانهای دیگر» (مطهری، ،۱۳۸۱ ص ۱۷۵). بر اساس اینكه «حق دو طرفه است. یعنی همان طور كه ما نسبت به اشخاص و اشیای دیگر حق داریم، آنها نیز نسبت به ما حقی دارند، [ لذا ] در مقابل حق و بهره دین و تكلیف وجود دارد و تنها ذات اقدس خداوند از این قاعده دو طرفه بودن حق مستثنی است. زیرا او غنی و مالك مطلق است» (همو، ص۱۷۶). روشن است اینكه خداوند از ما می پرسد، منافاتی با اینكه وجدان ما از ما بپرسد و یا مردم از ما پرسش كنند و ما ناچار از پاسخگویی به وجدان خود و یا قضاوت مردم باشیم ندارد. چه، اینها همگی در راستای همان پرسش الهی اند و شمه ای از همان را بازگو می كنند. گو اینكه پرسش دقیق و حساب و كتاب جوابها و رفتارها به عالم دیگری تعلق دارد و آن جا فرد مستقیم به خداوند پاسخ می دهد و خداوند مستقیماً به حساب اعمالش رسیدگی می نماید.
پی نوشت ها:
۱‎/Victor Emil Frankl
۲‎/Logo therapy
۳‎/Existentialism
۴- برای آشنایی بیشتر با آرای فرانكل در زمینه رواشناسی دین رجوع كنید به: (ذاكر، ،۱۳۷۷ ص ۱-۱۶۲).
۵- برای آشنایی بیشتر با دسته بندی رواشناسان و سؤالات عمده آنان در مواجهه با دین رجوع كنید به: (قراملكی،۱۳۷۶، ش،۱ ص۱۳۲-۱۴۷).
۶‎/Martin Heidegger
۷- برای آشنایی بیشتر با ویژگیهای پرسشهای جاودانه ر. ك: ( ذاكر، ،۱۳۸۲ ش ،۲۳ ص ۵-۱۳).
۸‎/Paradyme
۹- رك: (یونگ ،۱۳۷۶ ص۶۲- ۸۸)
۱۰‎/apriori
۱۱‎/exist
۱۲‎/dasien
۱۳- زبان فلسفی هایدگر واجد اصطلاحات خاصی است. او به دلایلی ترجیح می دهد از وجود انسان به « دازاین» و موجودات به « هستندگان» تعبیر كند.
۱۴- البته این یگانه بودن انسان به معنای حكم قطعی مبنی بر اینكه تنها انسان به هستی خود و جهان اطرافش می اندیشد، نیست؛ بلكه اگر همچنان موجوداتی باشند «ما تاكنون از نتایج چنان اندیشه هایی بی خبر مانده ایم و با آن موجودات فرضی هم بر خورد نكرده ایم... ]لذا اگر چه[ نمی توانیم با اطمینان بگوییم كه فقط دازاین وجود دارد، چون فقط دازاین به هستی می اندیشد ]ولی[ چنین گفته هایی سودی هم ندارند. زیرا در عمل دازاین ناگزیر است كه به هستی هستندگان بیندیشد» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۲۵۳-۲۵۴).
Collective unconscious ۱۵‎/
۱۶-spiritual unconscious؛ واژه روحانی (spiritual) در این جا هیچ معنای ارزشی و مذهبی ندارد و صرفاً برای نشان دادن این است كه ما با یك پدیدار اختصاصاً انسانی سر و كار داریم.
۱۷- thrown - ness :پرتاب شدگی
۱۸- «إجتباه ربه فتاب علیه و هدی» (طه، ۱۲۱).
۱۹- كاستی گرایی یك روند علمی كاذب است كه پدیده های انسانی را از پدیده های مادون انسانی بیرون می كشد یا آنها را تا سطح پدیده های مادون انسانی پایین می آورد.
صدیقه ذاكر
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید