یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


از پرده نقره‌ای تا جعبه کوچک چقدر فاصله است؟


از پرده نقره‌ای تا جعبه کوچک چقدر فاصله است؟
۱) طرح مسائلی چون حضور و تاثیر ارواح در گذشتگان در زندگی انسانی و همچنین موضوع بغرنجی چون پیوند اعضای بیماران مرگ مغزی ـ باتوجه به سیاست‌های راهبردی سیما ـ آخرین ایده‌ای بود که امکان داشت به ذهن خطور کند.
قطعا ابراهیم حاتمی‌کیا هم می‌توانست آخرین گزینه‌ای باشد که چنین مایه‌هایی را پرورش می‌دهد. دراماتیزه‌کردن چنین مایه‌های سهل و ممتنعی ـ صرف‌نظر از بحث‌های چالشی اعتقادی و مذهبی که برمی‌انگیخت ـ به‌لحاظ اجرایی هم در استاندارد تلویزیون ایران کار دشواری به‌نظر می‌رسید.
در حوزه اجرا و باورپذیری به‌نظر می‌رسد «حلقه سبز» در ردیف معدود کارهای قابل‌پذیرش تلویزیون و راهگشای پروژه‌های بعدی به‌سمت اجرای جلوه‌های ویژه بصری با کیفیت مناسب باشد.
در بعد اعتقادی هم «حلقه سبز» به تحولی در نگاه‌ها و رویکرد به موضوعی با این ظرافت انجامیده است.
۲) حاتمی‌کیا به شهادت آثارش، سینما و قصه‌گویی را نیک می‌شناسد.
پس با ریتم و لزوم حفظ توازن آن به‌خوبی آشناست اما «حلقه سبز» در وهله نخست از همین نقطه قوت کارگردان خود لطمه خورده است.
ریتم مجموعه بسیار کند است و حرف‌های مهم دائم تکرار می‌شوند. تاکید گاه زیاده از حد روی برخی جزئیات، کلیت کار را از نفس انداخته است.
گویا کارگردان برای القای حرف‌ها و ایده‌هایش، مدام روی وقایع محوری داستان تشدید می‌گذارد و دورشان دایره‌ای سرخ رنگ می‌کشد تا تمرکز و توجه بیننده را بیش از پیش به موضوع جلب کند. نکته دیگر خرده داستان‌هایی است که گاه کمترین ارتباطی با پیرنگ اصلی روایت ندارند.
خرده داستان‌هایی که اگر نبودند، لطمه‌ای به ساختار داستانی مجموعه وارد نمی‌آمد، اما در همین حشو و زوائد به ظاهر بی‌فایده است که شور غریب حاتمی‌کیا به قصه‌گویی و پرداخت تصویری داستان‌هایش رخ می‌نماید.
۳) در «حلقه سبز» احتمالا برای اولین‌بار حاتمی‌کیا منهای جنگ و روایت‌های منحصر به فردش از این حادثه را شاهدیم، اما این مجموعه هم چون تمامی آثار سینمایی و حتی مجموعه تلویزیونی قبلی‌اش «خاک سرخ» مهر ابراهیم حاتمی‌کیا را بر پیشانی دارد.
در آثار پیشین او پلاک و چفیه حلقه رابط همه فیلم‌ها با یکدیگر و با موضوع جنگ تحمیلی است. این بار داستان ظاهرا هیچ ربطی به دفاع مقدس و تبعات آن در جامعه پس از جنگ ندارد، اما همچنان مهر ویژه کارگردان به چشم می‌خورد.
این بار شخصیت آسیدمیراب کارکرد و نقشی محوری یافته و حکم همان پلاک و چفیه آشنای حاتمی‌کیا را پیدا کرده است.
فراموش نکنیم که کارگردان، نویسنده و مغزمتفکر این پروژه از نسلی است که جنگ را با تمام وجود حس و تجربه کردند. یک کهنه سرباز هرگز خاطرات تلخ و شیرین تجربه عظیم زندگی‌اش را به دست فراموشی نمی‌سپارد.
۴) «حلقه سبز» ساختار و ریتمی ویژه را برای خود برمی‌گزیند. هرگز نگاه حاتمی‌کیا به جامعه را تا این حد خشک و مایوس‌کننده ندیده بودیم. این ساختار ویژه در تمامی قسمت‌ها گریبان تماشاگر را رها نمی‌کند، تا جایی که به مشخصه اصلی «حلقه سبز» بدل می‌شود.
اما ناگاه در قسمت پایانی با چرخشی غافلگیرکننده مواجه می‌شویم. قسمت پایانی به لحاظ ریتم همپای قسمت‌های پیشین نیست.
آیا به رسم مالوف صدا و سیما چند قسمت پایانی یک سریال پرمخاطب در هم فشرده شده‌اند؟ قصه و شیوه روایت هم به آثار موفق سینمایی حاتمی‌کیا نزدیک‌تر شده است، اما در حقیقت آنچه این قسمت پایانی را از دیگر بخش‌های مجموعه متمایز می‌سازد، حال و هوایی «حاتمی‌کیایی» است.
توصیف این پدیده در این مجال اندک کار دشواری است. چون قضیه بیشتر شهودی و غریزی است، نه روندی براساس فرمول مشخص.
تنها می‌توان گفت حاتمی‌کیا در این قسمت به مانند فضای آشنای فیلم‌هایش، چنگی به دل تماشاگر می‌اندازد و او را تا مدت‌ها پس از پایان مجموعه با موضوع درگیر می‌کند.
حاتمی‌کیا که «حلقه سبز» را خوب شروع نکرده و درام قصه را پرورش نداده بود، غیرقابل پیش‌بینی‌ترین پایان ممکن را برای قصه تازه‌اش برگزیده و همه تماشاگران را از این پایان نامتعارف، گرم و تاثیرگذار غافلگیر ساخت.
۵) حیف است که در این یادداشت کوتاه از موسیقی متن حزن‌انگیز و دلنشین کارن همایون‌فر یاد نکنیم. موسیقی‌ای که تا مدت‌ها پس از پایان پخش مجموعه از ذهن آدم خارج نمی‌شود.
مازیار فکری‌ارشاد
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید