پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


عشق اسطرلاب اسرار خداست


عشق اسطرلاب اسرار خداست
آدمی تا چه اندازه می تواند عاقبت به خیر باشد که قرن ها پس از مرگش مردمانی بسیار دور به بهانه یی نام او را زنده کنند و قصه اش را بر سر زبان ها بیندازند، و البته این بار نه به رسوایی که به همدلی و همراهی.
سریال میوه ممنوعه پدیده مبارکی در سیمای جمهوری اسلامی است، نه به خاطر دیالوگ های پرمغزی که شخصیت های معمولی قصه را به شکلی غافلگیر کننده، عمیق و تامل برانگیز می کند و نه به خاطر بازی های دلچسب و روان و پر از جزئیاتی که هنرمندان صاحب نامش از خود ارائه می دهند و نه حتی به خاطر کارگردانی پر از تجربه آقای فتحی که حضورش در سال های اخیر، سطح کیفی کارگردانی سریال های تلویزیونی را ارتقا بخشیده است، بلکه از آن رو می توان این سریال را در شب های رمضان عزیز و مغتنم شمرد که دلیرانه، یکی از افسانه های پر هیبت ادبیات فارسی را در ذهن ایرانی فراموشکار زنده کرد. حق و انصاف این است که باید شجاعت کسانی که چنین سوژه یی را برای یک سریال مناسبتی برگزیده اند، ستود.
لطفاً التفات بفرمایید که ما درباره سریالی صحبت می کنیم که از تلویزیون خودمان پخش می شود، همان تلویزیونی که سال هاست عادت کرده ایم قصه های یک خطی اش را از سر بی حوصلگی دنبال کنیم و از همان تیتراژ برنامه دستمان بیاید که آدم بدها چه می گویند و چه می کنند و چه می خواهند و با آن شکل و شمایل های تکراری چگونه با آن همه زرنگی و رندی در حالی که دنیا به کام آنان است در آخرین قسمت به چشم بر هم زدنی کودن می شوند و بازی را می بازند و به پای آدم خوب ها می افتند که....
بگذریم، کیست که دیگر نداند، موج مثبت گرایی در رسانه ملی آنقدر فراگیرشده که حتی گریبان سریال های خارجی را هم گرفته است و فیلم ها و سریال ها به گونه یی تدوین و ترجمه می شوند که حتی سازندگان اصلی را هم از شیوه جدید شخصیت پردازی، متحیر می کند.
اکنون با ذکر این نکته معترضه، دیگر می توان قدری واضح تر سخن گفت، و دلیری سازندگان سریال را در انتخاب سوژه یی که همه را به یاد شیخ صنعان ادبیات فارسی بیندازد، ستود. شیخ خوش نام و آوازه یی که دچار رسوایی عشق گردید و بدنام شد. نکته قابل تامل دیگر در سریال میوه ممنوعه این است که در طول قرن های متمادی که داستان شیخ صنعان دهان به دهان بازگو شده است، مردمان شجاعت همدلی کردن با شیخ عابدی را که به عشق دختر ترسا رشته تسبیحش از هم گسسته شد، نداشته اند در حالی که داستان میوه ممنوعه به گونه یی مدیریت شده است که بیننده عادی می تواند حاج یونس فتوحی را درک کند و این نکته بسیار مغتنمی است.
اگرچه در داستان شیخ صنعان، پیرمرد به گونه یی دل می بازد که حق عشق را تمام و کمال ادا کرده باشد و رسوایی و بدنامی دلدادگی را به جان و دل می خرد ولی حاج یونس فتوحی مردی است که اوج دلدادگی اش تنها در اندیشیدن به دلدار متوقف می ماند. انسان های آشنایی مانند حاج یونس فتوحی باید بدانند که به قول حافظ «عاشق شو ور نه روزی کار جهان سر آید/ ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی». شاید این جدی ترین سوال درباره شخصیت پردازی حاج یونس فتوحی باشد که وقتی او تا به این اندازه دچار عشق می شود، چگونه نمی تواند دختر خود را که در راه عشق دلیری های فراوانی از خود نشان داده است، درک کند. چرا جادوی عشق، او را با اطرافیانش مهربان تر نمی کند، نگاه او را به عالم تغییر نمی دهد. این عشق چه تحولی را در او پدید آورده است.
وقتی قرار است که اتفاقی چنین عظیم همه آموخته ها و باورهای گذشته را ویران کند پس چرا یونس با اطرافیانش همچون گذشته؛ تلخ و سخت و آمرانه رفتار می کند. مفسران حکایت شیخ صنعان گفته اند که عشق دختر ترسا برای پیرمرد عابد تنها بهانه یی بود تا او را با جلوه جمال الهی آشنا کند و ذائقه تلخ و سختگیر او را با حلاوت عاشقی شیرین سازد؛ همان طعم غریبی که گمشده انسان امروز است. انسان دود و ماشین و آهن و حاج یونس باید بی هیچ تردیدی به دنبال این حس عزیز و غریب روانه شود تا بداند که چه کیمیایی برای تبدیل کردن مس وجود به زر ناب یافته است. حاج یونس از نسل آدم هایی است که هرگز به خود فرصت عاشقی کردن ندادند. هرگز اجازه ندادند که پیچک نازک عشق از دیوارهای ستبر و آهنین دل شان بیرون زند و قدری فضای جان شان را لطیف تر سازد.
پس اکنون که چنین فرصتی مقدر شده است، خیلی چیز ها باید تغییر کند، نماز یونس فتوحی عاشق باید پر حضورتر از نماز یونس فتوحی عابد باشد و مناجاتش پر شورتر. او باید بر همه عالم عاشق شود که همه عالم از او است. ای کاش نام این داستان میوه ممنوعه نبود که همه را به یاد هبوط از بهشت بیندازد. ای کاش همسر حاج یونس هیچ تقصیری نداشت و اینقدر نام خانم امیری را در گوشی خود تکرار نمی کرد. ای کاش دختر دلبندش به او پشت نکرده بود و پسری که می خواست زیر سایه اش بنشیند، این اندازه طماع نبود و با وجود همه این اتفاقات، حاج یونس فتوحی خوشبخت و آبرومند و عابد، عاشق می شد و ای کاش داستان همه آنانی که عاشقی در تقدیر آنان رقم می خورد هرگز با وصال یار به پایان نرسد تا فرصت داشته باشند، از برکت کیمیای عشق سیراب شوند که به قول مولانا «آب کم جوی تشنگی آور به دست/ تا بجوشد آبت از بالا و پست».
مژگان ایلانلو
منبع : روزنامه اعتماد