دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


بهره‌گیری از فرصت‌های فرهنگی


بهره‌گیری از فرصت‌های فرهنگی
خبر جدیدی را به‌تازگی شنیدم و خیلی غصه خوردم. مردم ما در این خبرها تأمل نمی‌کنند، تعجب هم می‌کنند که این خبرها به چه درد ما می‌خورد!؟ تازگی‌ها می‌گویند شرط ارتقای پست کارمندان در ادارات چین، رضایت پدر و مادر آن‌هاست؛ فکر می‌کنید دلیلش چیست؟
نشسته‌اند مطالعه کرده‌اند و دیده‌اند که چین با جمعیت یک میلیارد و ششصد میلیونی، چند سال آینده مثلاً دویست میلیون سالمند خواهد داشت که اگر بچه‌هایشان نگهداری آن‌ها را بر عهده نگیرند، باید منابع مالی زیادی در چین برای ساخت سرای سالمندان سرمایه‌گذاری کنند و فهمیدند که باید فرهنگ نگهداری از سالمندان را ایجاد کنند؛ گفتند: «آقا، اگر می‌خواهی ارتقا پیدا کنی باید از پدر و مادرت رضایت بگیری»، بچه هم می‌گوید: «بابا، تو تاج سرم هستی و ...». به این شکل با یک روند ساده، فرهنگ از دست رفته را به جامعه بازمی‌گردانند. چرا این ابتکارات به وجود می‌آید؟
چون نفت ندارند. اگر همین اتفاق در ایران می‌افتاد، می‌گفتند که سرای سالمندان بسازید، پول بدهید تا از آن‌ها نگهداری کنند، ما هم قول می‌دهیم پنجشنبه جمعه‌ها آن‌ها را به خانه بیاوریم و به آن‌ها احترام بگذاریم؛ چرا؟ چون همه‌ی سلول‌های ذهنی ما نفتی است ولی آن‌ها نفت ندارند، می‌نشینند فکر می‌کنند چه راه حل‌هایی برای این معضل وجود دارد، ارزان‌ترینشان کدام است و کدام بیش‌ترین بازدهی را دارد؟
یکی از دلایل بی‌توجهی مدیران غیرفرهنگی ما به فرهنگ این است که در کشوری مثل ژاپن، هنوز تا با آن‌ها حرف می‌زنید، می‌گویند که ما کشور فقیری هستیم، مثل شما نفت نداریم و باید با فکر و بازوی خود کسب درآمد کنیم، پس سرمایه‌ی اصلی ما نیروی انسانی است؛ حالا با همین نگاه در روابط انسانی مطالعات زیادی می‌کنند تا بهره‌وری را بالا ببرند، بنابراین از آب، کره می‌گیرند! من قصه‌های زیادی از آن‌طرف آب به خاطر دارم که در کتاب‌های مختلفی مطالعه کرده‌ام و بعضی‌ها را هم از نزدیک دیده‌ام، این ‌که برای مثال چه‌طور مدیران با خانواده‌ی کارمندان خود ارتباط عاطفی و احساسی برقرار می‌کنند تا از طریق همسر کارمندشان بهره‌وری را بالا ببرند.
مدیران ما باید بفهمند بخش مهمی از معضلات اقتصادی ما ریشه‌ی فرهنگی دارد و برای راه حل فرهنگی هم باید کار فرهنگی کرد، نه این‌که با استفاده از درآمدهای نفتی، صرفاً به پرداخت حقوق بیش‌تر فکر کرد، چون این پول تا یک جایی جواب می‌دهد و پاره‌یی از موارد، مصرف بی‌رویه‌ی منابع مالی، خود منشاء ایجاد موانع فرهنگی در توسعه‌ی کشور می‌شود. این را مطالعات هم نشان داده است.
وقتی مشکلی ریشه‌ی فرهنگی داشته باشد و شما آن را با پول حل کنید، فقط سه ماه آن مشکل را نمی‌بینید و چون فرهنگی است، دوباره سر جایش برمی‌گردد. وقتی حضرت رسول (ص)، حضرت علی (ع) را جانشین خود می‌کند، چون در طول تاریخ، آن‌ها همیشه پیرمردهایشان را رییس می‌کردند، آن بیست‌وسه سال کافی نبود تا از فرهنگشان دور شوند و دوباره تا حضرت رسول (ص) از صحنه‌ی ظاهری کنار رفتند، گفتند: «ما یک جوان را رهبر بگذاریم»!؟ چون توده‌ی مردم نمی‌توانستند یک جوان سی‌وپنج‌ساله را بپذیرند، بنابراین مخالفان حضرت علی (ع) از فرهنگ عمومی مردم سوءاستفاده کردند. حالا هم همین‌طور است، تا به یک مدیر می‌گویید فلان مشکل، می‌گوید که این مشکل اقتصادی است، پول بدهید حل می‌شود؛ نه عزیز من! همه‌ی این‌ها حل نمی‌شود، مشکل فرهنگی راه حل فرهنگی دارد.
یکی دیگر از پیامدهای درآمدهای نفتی، ایجاد اختلال در فرهنگ اقتصادی، عدم رشد علم اقتصاد در مصرف‌کنندگان منابع از جهت کاهش هزینه‌ها و کاهش قیمت‌ها و از طرف دیگر ندیدن بسیاری از پرت منابع در روابط جامعه است.
● نابودی بخشی از زحمات نیروی انسانی (ایده)
فیلمی را تصور کنید که تلاش نیروی انتظامی و پلیس راهنمایی و رانندگی را نشان می‌دهد، این ‌که چه‌طور برای ترافیک شهر، خیابان‌ها را یک‌طرفه و دوطرفه می‌کنند و ساعت‌ها با هم بحث و تبادل‌ نظر می‌کنند که کدام خیابان‌ و به چه دلیل باید یک‌طرفه شود. بعد رییسشان می‌آید آن‌ها را جمع می‌کند و می‌گوید، شما که تا پاسی از شب این‌جا جمع شده‌اید تا این طرح را به اتمام برسانید، سبب خیر شده‌اید تا مشکلات مردم کاهش پیدا کند، زحمت شما جای دوری نمی‌رود؛ آن‌ها هم احساس می‌کنند کار ثوابی انجام داده‌اند. در همین جامعه، یک آدم متدینی هم برای کار ثواب به راننده‌های خاطی که دارند یک‌طرفه می‌روند و در ترافیک مشکل ایجاد کرده‌اند، اشاره می‌کند که پلیس سرِ کوچه منتظر است! برگرد تا جریمه نشوی. بنابراین دولت به پلیس پول می‌دهد که با این خلاف‌ها مبارزه کند و بخش دیگری از مردم که نمی‌دانند فرایند شکل‌گیری یک خیابان یک‌طرفه چه پشتوانه‌ی کارشناسی دارد، همه چیز را خراب می‌کنند. راستی چرا پلیس تلاش نمی‌کند فهم عمومی را نسبت به روند برنامه‌ریزی‌های درونی خود بالا ببرد تا روحیه‌ی همکاری مردم بیش‌تر شود؟
همان‌طور که اشاره شد، یکی از آثار درآمدهای نفتی، عدم توجه به لزوم تصفیه‌ی فرهنگ گذشته از روابط اجتماعی نادرست است؛ برای مثال ۲۵۰۰ سال حکومت پادشاهان ظالم، موجب شده که بخش مهمی از رفتارهای ما نسبت به عوامل حکومت، ریشه در ۲۵۰۰ سال حاکمیت پادشاهان و ظلم کارگزاران آن‌ها نسبت به مردم داشته باشد و به‌ویژه در زمان رضاشاه و محمدرضاشاه این موضوع گسترش زیادی پیدا کرده است، چون در این دوران، ژاندارمری و پلیس در اعماق شهر و روستاها با رفتار ظالمانه در زندگی روزمره‌ی مردم حضور پیدا کردند و لذا این در ناخودآگاه ذهنی فرهنگ مردم ما وجود دارد که وقتی طرف لباس رسمی حکومتی پوشید، میزان همکاری با او پایین می‌آید. خود شما هم شاید همین حس را داشته باشید، مثلاً اگر سر چهارراهی شخصی با یک پلیس درگیر شد، شما بدون این‌که در جریان ماجرا باشید فکر می‌کنید که به این شهروند ظلمی وارد شده و دلتان می‌خواهد به نحوی حال آن پلیس را بگیرید. این ریشه در همان قضاوت‌های نادرست فرهنگی دارد که در ناخودآگاه ما وجود دارد، در حالی که می‌شود فرضیات دیگری هم ساخت، مثلاً این ‌که این آقای کت‌وشلواری خطایی انجام داده و پلیس از روی دلسوزی احساس تعهد کرده که باید با این آدم برخورد کند، ولی در ایران اغلب فرض بر این است که پلیس مقصر است! زمان شاه هم همین‌طور بود و حتی فیلم‌هایی که الآن تولید می‌شوند همیشه داروغه و گزمه‌ی حکومت‌های گذشته را که پلیس آن زمان بودند، در موضع ظالم قرار می‌دهند، دستِ کم این فیلم‌ها آن فرهنگ را تأیید می‌کنند و متأسفانه پلیس‌های ما در یک فشار روانی قرار می‌گیرند که خودش یک مشکل فرهنگی است.
● چرا درس نمی‌خوانیم؟ (ایده)
خیلی وقت‌ها پدرها پیش من می‌آیند و می‌گویند که آقا، این بچه‌ی ما تا سال اول دبیرستان خوب درس می‌خواند ولی حالا خیلی عوض شده است، صدایش کنید یک گپی با ایشان بزنید، ببینید می‌توانید دوباره انگیزه‌ی درس خواندن را در او بیدار کنید؛ می‌توان در آن زمان متوجه شد که پدرها و مادرها چون طریقه‌ی حرف زدن با فرزندانشان را نمی‌دانند، خودشان بچه‌هایشان را خراب می‌کنند. مثلاً پدر برای این‌که بچه را به درس خواندن وادار کند به او می‌گوید که اگر درس نخوانی بدبخت می‌شوی، بچه نگاه می‌کند و می‌بیند وضع عمو که بنگاه معاملاتی دارد از پدر من خیلی بهتر است؛ بدبخت پدر من است که درس خوانده و دبیر شده! یعنی به بچه آدرس عوضی می‌دهند. این نوجوان مروری در اقوامش کرده و دیده است، مادرش بارها از عمویش به عنوان یک آدم زرنگ تعریف کرده که به جای این ‌که خود را معطل کنکور و درس خواندن کند، بعد از کلاس نهم دنبال کار و زندگی‌اش رفته است. مادر، از دوران کودکی این فرزند، مدام در محاورات و دعواها به شوهرش سرکوفت زده که کاش او هم یک جو زرنگی برادرش را داشت و حواسش نیست که میوه‌ی این نوع محاورات را چه کسی می‌چیند (!) و زمانی که این بچه وارد دبیرستان می‌شود همین که درسش کمی سنگین شد، یک سؤال اساسی برایش پیش می‌آید که آیا تنها راه پول درآوردن همین مسیری است که ما می‌خواهیم برویم؟ مگر نه این‌ که مادرم می‌گفت عمویم از پدرم زرنگ‌تر است!؟ بعد به سادگی نمی‌توان آن آموزش‌های محیطی را که در تمام طول زندگی به این بچه القا شده از ذهنش پاک کرد، چرا که اصل مشکل برمی‌گردد به تزریق درآمدهای نفتی در شکل و رشد مشاغل واسطه‌گری و قطع ارتباط بین دانش و کسب درآمد.
▪ خانم‌مهندس فداکار
زمانی که معاون پژوهشی و آموزشی سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی بودم، از مراکز تحقیقات کشاورزی در منطقه‌ی کرج بازدید کردم. آن‌جا خانم‌مهندسی آمد برای ما توضیح داد که در ایران بیش از ششصد گونه گندم وجود دارد که هر کدام خواص خود را دارد؛ یکی خیلی آب می‌خواهد، یکی ساقه‌ی بلند دارد، یکی پُردانه است، یکی آسیب‌پذیری زیاد در مقابل آفات دارد و یکی در مقابل آفات مقاوم است و حالا ده سال است ما تلاش می‌کنیم با پیوند زدن آن‌ها به یکدیگر و تحت نظر قرار دادنشان، گونه‌یی را تولید کنیم که با کم‌ترین آب و کم‌ترین آفت‌پذیری، بیش‌ترین محصول را بدهد. در ادامه از میزان موفقیت‌های این پژوهش گزارش داد. چهره‌ی سوخته‌ی او از آفتاب مزارع در کنار ده سال مداومت عاشقانه برای کشف یک محصول مؤثر به منِ مدیر می‌گفت که قهرمان واقعی این خانم است اما روزی که به خودکفایی گندم رسیدیم، همه حضور داشتند غیر از این چهره‌های خدومی که عاشقانه همه‌ی عمر و جوانی خود را برای کشف این گونه‌ی گندم پُرمحصول هزینه کرده‌اند و متأسفانه جامعه‌ی هنرمندان ما هم عادت ندارند با کنکاش‌های علمی خود، این مسایل را جبران کنند.
در پایان امیدوارم شما دوستان جوان با انتقال مشکلات واقعی جامعه بتوانید نهضت بهره‌گیری از علم، هنر و تکنیک را برای توسعه و پیشرفت یک جامعه‌ی نمونه‌ی اسلامی هموار سازید .
ان‌شاءالله
حسن بنیانیان
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید