شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


ذات گرایی فرهنگی و هویت های مرگبار


ذات گرایی فرهنگی و هویت های مرگبار
کنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق «مولانا»
معنای امروزین فرهنگ - که در علوم انسانی مدرن شکل گرفته است- دلالت دارد بر اینکه فرهنگ، به اصطلاح منطقی قدیم، «فصل جداگر» انسان از حیوان است. بدین معنا که با پیدایش موجود فرهنگی، یعنی انسان آدمی دیگر از وابستگی و تحت سیطره بودن مطلق به امکانات محیط طبیعی خود رهایی یافته است. امروزه اما مقوله فرهنگ به واسطه ارتباطش با سیاست، سازنده غیریت های گوناگون و موجب برجسته سازی انواع خاص گرایی فرهنگی شده است. خیزش ها و ستیز های قومی، جنبش های ملی گرایانه جدید که تحت عنوان «موج سوم ناسیونالیسم» مورد بررسی قرار می گیرند و بنیادگرایی دینی از مضامین آشنا و شایع این خاص گرایی فرهنگی است.
● ساخت گرا در مقابل ابزاری
در جهت ریشه یابی پایه های اصلی این خاص گرایی فرهنگی، بحثی طولانی در باب هویت های فرهنگی درگرفته است. فرهنگ/ هویت یک جنبه اساسی و ازلی از حیات و خودآگاهی بشری را تشکیل می دهد و اساساً از حیث تقاضای ضروری که برای افراد مطرح می سازد و الزاماتی که بین فرد و گروه به وجود می آورد، ثابت و تغییرناپذیر است؟ یا به هر مقدار بنا به وضعیت تعریف می شود یا مورد دستکاری استراتژیکی و تاکتیکی قرار می گیرد و می تواند در هر دو سطح فردی و جمعی متحول شود؟ به عبارتی آیا قائل بودن به نوعی ذات گرایی فرهنگی، با واقع منطبق است یا قائل بودن به اینکه فرهنگ نیز نوعی برساخت اجتماعی است؟
در برخورد با این سوالات دومدل ازلی و مدل ابزاری در برابر هم مطرح می شوند. مدل ازلی ریشه هایی عمیق در واکنش رمانتیک به عقلانیت روشنگری دارد. این مدل که بعضی جنبه های چشمگیر آن در آثار «هردر» و «هگل» یافت می شود، چیزی فراتر از یک نقطه نظر آکادمیک است و منشور فکری شوونیسم و ناسیونالیسم قومی را تشکیل می دهد و همچنین در مباحث کنونی در باب مدرنیته و گرایش های بنیادگرایی نیز مشاهده می شود. همچنین ارتباط یافتن ملت و فرهنگ با هستی شناسی و مراتب کیهانی (برای مثال کتاب افسانه های مردم اسطوره های دولت، نوشته کاپفرر) گرایش به این سمت دارد تا با ذاتیت بخشیدن به فرهنگ این فرض را که منطق نسبتاً یگانه یی کردارها و عقاید را در طول زمان به وجود آورده است، مسلم انگارد.
در برابر این موضع، دیدگاه ابزارگرایانه یا ساخت گرایانه قرار دارد که در اصل ملهم از نظرات «بارت» است که در آن به انعطاف پذیری هویت ها/ فرهنگ ها تاکید می شود و این واقعیت را می پذیرد که مردم می توانند در پرتو شرایطی، ویژگی های فرهنگی/ هویتی شان را تغییر دهند. تعقیب امتیازات سیاسی، سودجویی مادی و مصنوع دانستن فرهنگ ها، اساس محاسباتی را تشکیل می دهد که نوعاً تصور می شود چنین رفتارهایی ملهم از آنها هستند.
اگرچه این مطلب که آیا ریشه ها و سنت های مشترکی که در میان فرهنگ های مختلف به عنوان یک واقعیت عینی وجود دارد ذاتی فرهنگ ها یا اینکه اختراعی و گزینشی هستند، باعث شده است که مقوله فرهنگ / هویت یکی از طفره آمیزترین و مبهم ترین جنبه های ساختار اجتماعی باشد، اما با وجود این، دلیل های خوبی برای رد کامل هرگونه دیدگاه ازل گرایانه مطلق گرا وجود دارد. شواهد قوم نگارانه و توجه به روند ایجاد ملت ها، گواهی می دهد که هویت / فرهنگ واقعیتی سیال و تغییرپذیر و قابل انعطاف است. به عبارتی سیال و متغیر بودن فرهنگ دال بر این است که فرهنگ ها ساخته می شوند. اگر فرهنگ را مجموعه یی از هنر، موسیقی، لباس، دین، هنجار، باور، نهاد، افسانه و آداب بدانیم که در داخل یک سبد می گذاریم، این سبد هرگز آماده و پرشده از کالاهای فرهنگی- تاریخی تحویل داده نمی شود، بلکه ما فرهنگ را با چیدن و گزینش اقلام مختلف از قفسه های گذشته و حال و گذاشتن در سبد مورد نظر می سازیم. به بیان دیگر فرهنگ ها به واسطه قرض گرفتن، ترکیب، بازکشف و بازتفسیر کردن در جریان کنش ها و اندرکنش های افراد و گروه ها ساخته می شوند.
● هویت های مرگبار
بر همین اساس است که در سطح جهانی دوگانه عام گرایی / خاص گرایی، واکنش های متفاوتی در برابر روند جهانی شدن در مصادیق فرهنگی اتخاذ می کنند. عام گرایی برخلاف خاص گرایی بر انطباق، انعطاف، آمیزش، تعدیل و تفاهم استوار است و مناسب ترین و عملی ترین موضع گیری را هنگام برخورد با اطلاعات، افکار، ارزش ها و دیدگاه های جدید، توسل به گفت وگو، هم پذیری و دست کم همزیستی می داند. و البته آن فرهنگی را که امروزه، توان و قدرت گسترش و نفوذ بیشتری دارد، می توان به تبعیت از هانتینگتون «فرهنگ داوس» نامید. همین فرهنگ است که باعث می شود فرد به جای اینکه در درجه اول از طریق روابط اقتصادی (طبقه) یا پیوندهای سیاسی (ملیت) هویت پیدا کند، با خوردن، نوشیدن، پوشیدن، نحوه گذراندن اوقات فراغت یا به عبارتی با شیوه زندگی هویت یابد. این روند البته قابل نقد می تواند باشد اما باید دانست که آن جنبه های خسارت آمیز خاص گرایی های مبتنی بر ذات انگاری را نیز ندارد.
خاص گرایی های سرسخت و ستیزه جو، هویت را به مقوله یی خونین و مرگبار تبدیل کرده اند. آیا کشته و پاکسازی شدن ۵/۸ میلیون رواندا یی در سال ۱۹۹۴ در آفریقا یا ستیزهای قومی در سریلانکا که منجر به آوارگی میلیون ها نفر و کشته شدن صدها هزار نفر شدند یا نسل کشی صرب ها یا درگیری های قومی در منطقه خاورمیانه (که بسیاری از آنها کماکان مشهود است و برخی هر روز شدیدتر هم می شود) که منجر به جان باختن بسیاری می شود، ریشه در همین خاص گرایی ها نداشته است؟، یا بخشی از چرایی موجودیت بنیادگرایی را نمی توان در تغلیظ تفاوت هویتی بنیادگرایی با مناسبات دنیای مدرن دانست؟، بنیادگرایان بر این باورند که دگرگونی های اجتماعی باعث تهدید شیوه زندگی، ارزش ها و عقاید مطلوب آنها می شود و باید سرسختانه با آنها مبارزه کرد.
نتیجه این اعتقاد را همه ما در آشوب ها و ناامنی های فعلی در خاورمیانه شاهد هستیم. لذا است که باید به این نکته متفطن بود که قومیت / ملیت تنها یکی از دوایر متداخل تعلق مکانی (محله، شهر، استان، کشور، منطقه، قاره و...) است که مجموعه آن یکی از سطوح متقاطع هویت (مکان، زمان، منفعت، عقیده، اخلاق، جنسیت و...) است. بنابراین اگر چیزی بیش از یک هویت سیال باشد، بیشتر مبنایی برای جنگ است؛ آن هم جنگ با کسانی که بیگانه شمرده می شوند در حالی که توجه به این ندارند که این بیگانه سازی البته فاقد اصالت و ذاتیت است.
جالب آن است که از فحوای سخنان برخی از جریان های روشنفکری، چیزی جز گسترده کردن منازعه مبنی بر غیریت و تبدیل هویت به یک نظریه تفاوت استخراج نمی شود. گرایش به یک نسبی گرایی تمام عیار در باب راست و درست بودن فرهنگ ها، سخن گفتن از «عقلانیت فرهنگ ها»، بنا کردن سیاستی متفاوت بر مبنای مطالعات فرهنگی و... چیزی جز شعله ور کردن آتش غیریت و دور شدن از تجربیات مشترک بشریت نیست. و در صورت تغلیظ آن موجد نوعی آنتاگونیسم سیاسی می شود که فضا را به سوی نوعی بالکانیزاسیون سوق می دهد.
به نظر می رسد با دور شدن از آن ذات گرایی سرسخت و انعطاف ناپذیر و وقوف به اینکه فرهنگ ها به نحو صناعی ایجاد شده اند، باعث می شود تاکید بر هویت و جان باختن در راه آن نه تنها بی ارزش دانسته شود بلکه حتی چیزی تمسخرآمیز تلقی شود و به این صورت فرهنگ و هویت تنها تبدیل می شود به چیزی از جنس «شب شعر» برای آنکه جنبه نرم افزاری زندگی را رنگ و لعابی در راستای تفنن بزند. به عبارتی هویت را تا آنجا می توان جدی گرفت که با آنچه «تیلور»، «ارزش زندگی عادی برای انسان عادی» می داند در تعارض نباشد. به هر حال باید متوجه بود که «هویت فرهنگی» می تواند مفهومی خطرناک باشد. از دیدگاه اجتماعی صرفاً مفهومی مشکوک و ساختگی است، اما از دیدگاه سیاسی ارجمندترین دستاورد آدمی، آزادی، را تهدید می کند. «ماریوبارگاس یوسا» در این زمینه جمله یی پرمغز دارد؛ «مفهوم هویت، اگر از مقیاسی صرفاً فردی به کار نگیریمش، در ذات خود گرایش به ساده انگاری و انسان زدایی دارد. انتزاعی مبتنی بر جمع و جادویی- ایدئولوژیکی است و آنچه را در وجود آدمی اصیل و خلاق است و به واسطه وراثت، جغرافیا و فشارهای اجتماعی بر فرد تحمیل نشده، نادیده می انگارد.» و در همین جاست که باید با مولانا هم آواز شد که؛ تا که عاشق گم کند در راه را/ تا که عاقل بشکند فرهنگ را
● ترکه خمیده
تا به اینجا گفته شد که یک وجه اساسی زیست فرهنگی تاریخیت آن است. موجودی که در فضای زندگانی فرهنگی به سر می برد، با زمان نسبتی دیگر پیدا می کند و به این معنا که وقتی زیست فرهنگی را از وجه رابطه آن با زمان بنگریم، می شود زیست تاریخی. کشاکش میان منطق تاریخ «شونده- پیش رونده» با تاریخ هایی که تصویری ایستا از زیست فرهنگی دارند، زاینده بحران های پرتب و تاب کنونی در بسیاری از جامعه های انسانی است. اما شاید این امر تنها دلیل نزاع های هویتی نباشد. بررسی های موردی عیان می سازد که بخشی از ریشه های این نزاع های هویتی و کوبیدن بر طبل تفاوت فرهنگی ناشی از نبود فرصت های برابر نیز هست.
شواهد کافی برای اقناع ما هست که بگوییم رفاه برای بذر رادیکالیسم در حکم شوره زار است. ولی هویت هایی که دچار تحقیر و زخم خوردگی می شوند و در کنار این از نبود رفاه و فرصت های زندگی هم رنج می برند، البته ملتهب شده و آماده هستند تا به عنوان آخرین دستاویز تبدیل به بنیاد سیاست های رادیکال شوند.
این نگرش را می توان در میان ملت ها و اقلیت های تا این زمان سرکوب شده یافت، یعنی آن گروه های قومی که احساس می کنند تحقیر یا سرکوب شده اند، و شاید هرگز از احترام برخوردار نبوده اند و به دنبال گرفتن انتقام از انسانیت زخم خورده شان هستند و این همان چیزی است که آیزایا برلین با عاریت گرفتن از «شیلر» آن را ترکه خمیده می نامد. برلین ملی گرایی را به ترکه خمیده یی تشبیه کرده که در پی تحمل توهین ها و تحقیرها یکباره از جا درمی رود و همچون سیلی بر گونه مخالفان و سرکوب گران وارد می آید.
غرض از تصریح این مورد آن بود که نشان دهیم در بسیاری از درگیری های هویتی رقومی، هنوز مسائل جدی تر و حیاتی تری چون اقتصاد و رفاه مهم تر است و لذا جنبش های اتنوسیتیک همواره ماهیتی اقتصادی نیز دارند به خصوص وقتی احساس شود که تبعیض اقتصادی از نوع غیرطبیعی آن است، یعنی نوعی که تصور می رود براثر توزیع نادرست امکانات یا انحصارها و نظایر آن به وجود آمده است. البته باید توجه داشت که فرصت برابر به دلیل وجود مشکلات مربوط به تعیین لحظه مناسب برای اندازه گیری آن در یک فرآیند به یک مفهوم کش دار تبدیل می شود. و لذا باید برخوردی ظریف تر و با پیچیدگی بیشتر با آن داشت.
در همین راستا و برای مثال می توان گفت که بخش قابل توجهی از نزاع های قومی در ایران ناشی از نبود فرصت های زندگی در آن مناطق است. بسیاری از همین آدمیان که در این مناطق زیست می کنند آرزوی آن دارند تا «رندانی لیبرال» باشند و سرگرم فربه کردن زندگی روزمره شان از انواع تنعمات و لذات. و البته به دلیل نبود آن فرصت برابر، هویت را سنگر مناسبی برای اثبات بودن خویش کرده اند. لذا است که از نخبگان و فعالان جنبش های قومی این انتظار می رود که با عنایت به این وجه قضیه (که از لحاظ کارکردی منافع قابل توجهی را نیز نصیب آنان می سازد)، از دمیدن در آتش خاص گرایی فرهنگی و جداسازی کامل هویت خویش از گستره هویت مشبکی ایران پرهیز کنند چرا که زمینه هرگونه مصالحه را از میان می برد. ترویج و شکل گیری جریان های افراطی همچون پان کردیسم، پان ترکیسم و پان عربیسم تنها به ایجاد یک فضای امنیتی منجر می شود و به دنبال آن چیزی بیش از یک هویت مرگبار بازتولید نمی شود و این البته به محاق فرستادن «دوراندیشی» به عنوان یگانه فضیلت لازم برای هر اندیشه و عمل سیاسی است چرا که به گفته آندره کنت اسپونویل؛ «بقیه فضیلت ها، بدون دوراندیشی، جز سنگ فرش کردن جهنم نیت های خیرشان، کار دیگری نمی توانند انجام دهند.»
عباس شریفی
منابع؛
۱- احمد گل محمدی، جهانی شدن فرهنگ هویت، (تهران، نی، ۱۳۸۱)
۲- داریوش آشوری، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، (تهران، آگاه، ۱۳۸۰)
۳- آیزایا برلین، سرشت تلخ بشر، ترجمه لی لا سازگار، (تهران، ققنوس، ۱۳۸۵)
۴- ماریو بارگاس یوسا، چرا ادبیات؟ ترجمه عبدالله کوثری، (تهران، لوح فکر، ۱۳۸۵)
۵- مرتضی مردیها، بیگانه، مدرسه، شماره دوم، پاییز ۸۴
۶- آندره کنت اسپونویل، رساله یی کوچک در باب فضیلت های بزرگ، ترجمه مرتضی کلانتریان، (تهران، آگاه، ۱۳۸۴)
منبع : روزنامه اعتماد