جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


فرهنگ، توضیح‌دهنده‌ای کاذب


فرهنگ، توضیح‌دهنده‌ای کاذب
در ادبیات اقتصاد، نظریات مختلفی در خصوص تاثیر فرهنگ و اقتصاد بر یكدیگر ارائه‌شده و تحقیق‌های متفاوتی نیز راجع به این موضوع بخصوص در سال‌های اخیر انجام شده است. فارغ از اینكه به‌طور دقیق نتایج این تحقیقات چه بوده در این مقاله برآنیم تا رویكرد صحیح نسبت به موضوع را تبیین نموده و آن را با آنچه كه تصور رایج كشور است و حتی بر اساس آن سیاستگذاری انجام می‌شود، مقایسه كنیم.
به‌علت گستردگی مفهوم فرهنگ در ادبیات، در ابتدا باید تعریف مشخصی از آن به‌نحوی كه قابلیت آزمون كردن را داشته باشد ارائه داد تا در نتیجه آن بتوان قادر به یافتن ارتباط بین فرهنگ و كاركردهای اقتصاد بود. مرحله بعدی كه مهم‌ترین مساله و در عین حال بحث برانگیزترین موضوع در زمینه تاثیر فرهنگ و اقتصاد بر یكدیگر است به جهت رابطه مذكور مربوط می‌شود. به عبارت دیگر اینكه آیا فرهنگ است كه بر كاركردهای اقتصادی اثر می‌گذارد و یا روابط اقتصادی است كه تعیین‌كننده فرهنگ و روابط اجتماعی است از اهمیت بسیار برخوردار است.
اگر بنا داریم اثر فرهنگ را بر اقتصاد ارزیابی كنیم باید هنگام تعریف فرهنگ، بر ویژگی‌هایی تمركز كنیم كه افراد از نسل‌های گذشته به ارث می‌برند و قدرت چندانی در تغییر آنها را ندارند. همانطور كه گری بكر بیان می‌كند: «افراد كنترل بسیار اندكی بر فرهنگ خود به نسبت دیگر سرمایه‌های اجتماعی خود دارند. آنها نمی‌توانند نژاد و قومیت خود را تغییر دهند و یا به‌سختی می‌توانند كشور و یا مذهب خود را تغییر دهند». بنابراین اگر چنین ویژگی‌هایی را در تعریف فرهنگ مدنظر قرار دهیم به‌علت عدم تغییرپذیری و اثرپذیری آنها، می‌توانیم فرهنگ را برای افراد در طول دوره زندگی‌شان داده شده فرض كرده و تقریبا مطمئن باشیم كه ملاحظات اقتصادی تاثیر چندانی بر آنها ندارند و در واقع ریسك مربوط به استنتاج رابطه علت و معلولی معكوس (اثر اقتصاد بر فرهنگ) را در تحقیق و یا تحلیل خود كاهش دهیم.
دغدغه اساسی در بررسی تاثیرات فرهنگ بر اقتصاد این است كه مبادا ویژگی‌هایی را به‌عنوان فرهنگ و به‌صورت برونزا در نظر بگیریم و تاثیر آن را بر كاركردهای اقتصاد بررسی كنیم، در حالی‌كه عكس این مطلب صادق بوده و متغیرهایی كه به‌عنوان نمایانگرهای فرهنگ در نظر گرفته بودیم خود مستقیما تحت‌تاثیر روابط اقتصادی باشند.
بنابراین به این نكته ظریف باید دقت شود كه تنها در شرایطی می‌توانیم رفتاری را به فرهنگ نسبت دهیم كه امكان درونزا كردن آن را نداشته باشیم و یا به‌عبارتی توضیح اقتصادی قابل قبولی برای آن رفتار در دست نباشد. و یا هنگامی كه قصد مقایسه رفتار دو گروه را داریم تنها در صورتی می‌توانیم آن را به فرهنگ آنها نسبت دهیم كه در حالتی كه تمام متغیرهای توضیحی برای هر دو گروه یكسان بوده، مشاهده شود كه رفتارها متفاوت است.
در سطح شهر، رادیو، تلویزیون و سخنرانی‌ها روزی نیست كه صحبتی از فرهنگ به میان نیاید. اگرچه عموما تعریف روشنی از فرهنگ در ذهن افراد وجود ندارد اما ملاحظه می‌كنیم كه این عامل نقش یك متغیر توضیح‌دهنده بسیار قوی را در چگونگی رخداد پدیده‌های اجتماعی و اقتصادی ایفا می‌كند. اگر مردم صف را رعایت نمی‌كنند، اگر در رانندگی تخلف می‌كنند، اگر در هنگام سوار شدن به اتوبوس و مترو همدیگر را هل می‌دهند، اگر دزدی زیاد است و اگر وجدان كاری وجود ندارد و... همه و همه به سادگی به فرهنگ نسبت داده می‌شوند و گفته می‌شود كه «اینها فرهنگشان همین است و باید كاری كرد كه فرهنگ آنها ارتقا یابد».
اشتباه نیز دقیقا در همین قسمت است و تصور می‌شود كه در ذات این افراد چنین ویژگی‌هایی قرار داده شده است در حالی‌كه عموما آنچه كه ما آن را فرهنگ می‌نامیم چیزی نیست جز تكرار مداوم رفتارهای بهینه افراد. رفتارهایی كه با توجه به شرایط موجود از درون سیستم حاصل می‌شوند. مثال‌های فوق و هزاران مورد از چنین رفتارهایی كه همه روزه با آنها مواجه هستیم اعمالی هستند كه افراد در بین گزینه‌های موجود به عنوان رفتار بهینه انتخاب می‌كنند و عموما به‌علت برقراری مداوم شرایط بهینگی در طول زمان، رفتار مورد نظر به‌طور پیاپی انجام می‌شود.
بنابراین وقتی سعی در توضیح رفتار افراد داریم و آن را به فرهنگ نسبت می‌دهیم (در حالی‌كه یك رفتار عقلانی است و اگر هر فردی در آن شرایط قرار گیرد همان رفتار را از خود بروز می‌دهد)، در واقع چیزی بیشتر از این نگفته‌ایم كه افراد، رفتار مذكور را به‌طور مكرر انجام می‌دهند و همچنین هیچ رابطه علی و معلولی را بیان نكرده‌ایم. در چنین مواردی به جای تاكید بی‌مورد بر واژه‌ای چون فرهنگ، باید در جست‌و‌جوی عواملی باشیم كه رفتار مذكور را به عنوان یك رفتار عقلایی و بهینه از دیگر گزینه‌ها متمایز می‌سازد.
این مساله زمانی كه وارد بحث‌های اقتصادی و حتی سیاستگذاری می‌شود بسیار اسف‌بار‌تر است. بارها و بارها شاهد این بوده و هستیم كه در محافل رسمی اقتصادی كشور، پدیده‌هایی از جمله ضایعات فراوان نان، استفاده زیاد از گاز، برق، آب و یا حتی عدم میل به پس‌انداز در كشور را به نبود فرهنگ مناسب نسبت داده و سال‌هاست كه مسوولان محترم در بخش‌های گاز، آب و برق تمام تلاش خود را در جهت فرهنگ‌سازی و پایه‌ریزی فرهنگ مصرف كم و صرفه‌جویی به‌كار برده‌اند و نتیجه‌ای نیز حاصل نشده است. مساله قابل تامل این است كه همچنان نیز بر اصلاح فرهنگ مردم از طریق آنچه كه به آن «فرهنگ‌سازی» می‌گویند، اصرار دارند. همان‌طور كه در ابتدای بحث ذكر شد، هیچیك از موارد فوق را نمی‌توان به فرهنگ نسبت داد چرا كه توضیح دقیق اقتصادی برای چنین رفتارهایی وجود دارد و با تغییر شرایط (مثلا افزایش قیمت) رفتار افراد نیز تغییر خواهد كرد.
این‌گونه تصورات واهی در مورد بنزین نیز سال‌هاست كه ذهن مسوولان را به‌خود مشغول كرده است. جالب توجه است كه مثلا چنین استدلال می‌شود: «در آمریكا فرهنگ استفاده از دوچرخه وجود دارد ولی در كشور ما كسی دوچرخه سوار نمی‌شود. به همین علت است كه در كشور ما مصرف بنزین زیاد است. بنابراین باید فرهنگ‌سازی كنیم تا مردم دوچرخه سوار شوند و مصرف بنزین كم شود». این مورد همان اشتباه فاحش مربوط به جهت رابطه علی و معلولی است. اینكه آیا دوچرخه سوار شدن در ذات آمریكایی‌ها و ماشین سوار شدن در ذات ما وجود دارد و این مورد اقتصاد‌ها را تحت تاثیر قرار داده و یا بالعكس، ملاحظات اقتصادی است كه باعث به‌وجود آمدن میل به دوچرخه‌سواری در آمریكا و ماشین‌سواری در كشور ما شده است.
اگر چه واژه‌های «فرهنگ» و «فرهنگ‌سازی» كاربردهای فراوانی در زبان محاوره‌ای ما دارند بطوری‌كه واژه اول در توضیح پدیده‌ها و واژه دوم به‌عنوان راهكار اساسی مدنظر قرار می‌گیرد، لكن مسوولان محترم باید از این ساده‌انگاری اكیدا اجتناب كنند. به‌هر حال كسانی كه در موضع سیاستگذاری هستند به نوعی پزشك اجتماع هستند و تشخیص اشتباه بیماری و متعاقب آن تجویز یك راهكار غلط می‌تواند كل جامعه را متضرر كند.
یادمان باشد در دورانی زندگی می‌كنیم كه سال‌ها پیش از آن «لوكاس» اعتقادات را درونزا كرده، «بكر» و «استیگلر» ترجیحات مصرف‌كنندگان را به‌صورت درونزا استخراج كرده و حتی برخی اقتصاددانان به تغییر مذهب و هنجارهای اجتماعی كه در نتیجه بهینه‌سازی جمعی است، پرداخته‌اند[۲]. در چنین زمانه‌ای جای تعجب و البته بسی تاسف است كه متغیر اصلی توضیح‌دهنده مصرف زیاد انرژی در كشور ما «فرهنگ مردم» معرفی شده و «فرهنگ‌سازی» به عنوان راهكار اساسی مورد توجه واقع می‌شود.
منبع : روزنامه تهران امروز