یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پیوندهای پنهان صدام و سیا


پیوندهای پنهان صدام و سیا
ارتشبد «حسین فردوست» كه سال ها ریاست دفتر ویژه «محمدرضا» پهلوی (اطلاعات) را به دست داشت و یكی از مطلع ترین مقامات اطلاعاتی حكومت پهلوی بود، در خاطرات خود فصلی را به بررسی تحولات عراق و ماجرای صعود صدام اختصاص داده است كه امروزه به دلیل تحولات عراق مطالعه مجدد ارزیابی فردوست از نقش سیاسی صدام مفید است.
براساس این ارزیابی كه در سال ۱۳۶۹، یعنی قریب به ۱۶سال پیش منتشر شد، صدام با حمایت و مساعدت سازمان «سیا» و با هدف دور ساختن عراق از دایره نفوذ كمونیست ها و اتحادیه جماهیر شوروی قدرت را به دست گرفت. به گفته وی این ارتباط تا زمان سقوط رژیم پهلوی در قالب های مختلف ادامه داشت. با هم پی می گیریم:
سرزمین عراق در جنگ جهانی اول توسط انگلیسی ها اشغال شد. انگلیسی ها به دلیل موقعیت ژئوپولتیك عراق در منطقه و همچنین به علت ذخایر عظیم نفتی آن ترتیباتی دادند تا تسلط خود را محكم كنند و لذا فیصل (پسر شریف مكه) را به سلطنت عراق نشاندند و برادر او به نام عبدالله را شاه اردن كردند. ملك عبدالله پدربزرگ ملك حسین شاه قبلی اردن است.
انگلیسی ها قصد داشتند بخش مهمی از دنیای عرب (عراق، اردن و سوریه) را به وسیله خانواده هاشمی حجاز اداره كنند و در بخش دیگر (سرزمین حجاز) خانواده سعودی كه رقیب خانواده هاشمی بود را به قدرت رساندند. این همان سیاست معروف انگلیسی «تفرقه بینداز و حكومت كن» است.
پس از جنگ جهانی دوم، نفوذ انگلیسی ها در عراق همچنان محكم بود تا بالاخره با همكاری آمریكا در سال ۱۳۳۳ پیمان بغداد را تشكیل دادند و به نوعی برای عراق در منطقه مركزیت قائل شدند. در این زمان شاه عراق ملك فیصل دوم بود، ولی درواقع كشور توسط نخست وزیر او به نام نوری سعید اداره می شد كه عامل درجه اول انگلیسی ها بود. ملك فیصل را چند بار در كاخ محمدرضا دیدم. بسیار جوان بود و احتمالاً ازدواج نكرده بود (مطمئن نیستم).
خود فیصل بسیار مؤدب و مظلوم بود و همه كاره دربار ولیعهد به نام عبدالاله بود كه احتمالاً پسرعموی او بود. عبدالاله حدود ۱۰سال از فیصل بزرگتر بود و روابط بسیار نزدیك با انگلیسی ها داشت و در واقع، مأمور آنها در دربار محسوب می شد. نوری سعید نیز فرد بسیار مقتدری بود و هرچند نخست وزیر بود ولی یك دیكتاتور واقعی به شمار می رفت و قابل تعویض نبود. فرد بسیار مسلط به خود و كاردان باهوشی بود و همه رجال عراق از او حساب می بردند. نوری سعید به صورت ظاهر مقام سلطنت را حمایت و شدیداً به شاه دوستی تظاهر می كرد.
در این زمان روحیات ضدانگلیسی در عراق بسیار رشد كرده و به خصوص افسران عراقی تحت تأثر كودتای ژنرال نجیب و سرهنگ عبدالناصر و ناسیونالیسم عربی ناصر قرار گرفتند و روس ها نیز این ناسیونالیسم را به شدت مورد تشویق قرار دادند. بدین ترتیب، در سال ۱۳۳۷ كودتای سرتیپ عبدالكریم قاسم صورت گرفت و رژیم سلطنتی در عراق سقوط كرد.
زمانی كه كودتای قاسم انجام شد روز بعد ارتشبد جم در یك ملاقات دوستانه به من گفت زمانی كه او رئیس هیئت نظامی ایران در سنتو بود. قاسم در تركیه دوره دانشگاه جنگ را می گذراند و به عنوان یك افسر عراقی در تمام میهمانی های پیمان كه عراق عضو آن بود شركت می كرد. جم به كرات با قاسم صحبت كرده و او را ازنظر نظامی افسر مسلطی می دانست. در آن زمان درجه قاسم سرهنگ بود.
به هرحال در سال ۱۳۳۷ به علت ناآرامی هایی كه در مرز عراق و سوریه بود ستاد ارتش عراق یك تیپ را به فرماندهی سرتیپ قاسم و معاونت سرهنگ عبدالسلام عارف به این منطقه اعزام می كند. تیپ كمی از بغداد خارج می شود و شب توقف می كند. قاسم و عارف طرح حمله به بغداد و كودتا را آغاز می كنند. ساعت ۵/۳صبح تیپ به جای حركت به سمت سوریه، به بغداد مراجعت می كند. قاسم با تیم انتخابی خود به طرف كاخ می رود و عارف با تیم مربوطه به سمت رادیو. قاسم عبدالله (ولیعهد) فیصل(شاه) و كلیه اعضای خانواده سلطنتی را پس از خلع سلاح گارد در سینه دیوار تیرباران می كند و پس از مدتی نوری سعید را كه فرار كرده و در غاری مخفی شده بود دستگیر و او را نیز تیرباران می كند. اجساد همگی را به گاری می بندد و در خیابان های بغداد نمایش می دهد.
كودتای عراق در آن زمان بزرگترین حادثه منطقه تلقی می شد و هم غرب و هم محمدرضا را به وحشت انداخت و از آن زمان تیرگی روابط رژیم محمدرضا و جمهوری عراق آغاز شد كه تا سال۱۳۵۳ ادامه یافت.كودتای قاسم پیشرفت مواضع شوروی در منطقه تلقی می شد و توسعه فعالیت كمونیست ها در عراق ثبات منطقه به نفع غرب را به خطرانداخت. لذا آمریكا و انگلیس به تقویت رژیم محمدرضا و رژیم اردن دست زدند، ولی همزمان نیز تلاش هایی صورت گرفت تا با نفوذ در ارتش عراق به تدریج نیروهای متمایل به شوروی و یا ناسیونالیست ها پس زده شوند. بدین ترتیب قدم به قدم راه برای صعود صدام حسین هموار شد. قاسم پس از حدود ۴ سال حكومت در سال ۱۳۴۰ توسط عبدالسلام عارف بركنار و كشته شد و سرانجام حزب بعث عراق به قدرت رسید.
درباره علت قتل قاسم «كلود ژولین» ناشر و سردبیر لوموند دیپلماتیك در كتاب امپراتوری آمریكایی نوشت: هنگامی كه با اعلام قانون ۸۱ ژنرال قاسم ۹۵ درصد سهام كمپانی نفت عراق را به دولت واگذار كرد، واشنگتن شدیداً به این عمل اعتراض نمود. سپس عراق از پیمان بغداد خارج شد. در فوریه ۱۹۶۳ ژنرال عارف به كمك سیا ژنرال قاسم را سرنگون و او را به قتل رساند. این به اصطلاح انقلاب یك كشتار واقعی... در پی داشت سفیر ایالات متحده در بغداد حتی از تحویل فهرست عناصر مزاحم به پلیس عراق خودداری نمی كرد. معهذا سیا هیچگاه به نقش خود در كودتای عارف و قتل عبدالكریم قاسم اعتراف نكرد و تنها در سال ۱۹۷۵ در تحقیقات سنای آمریكا (كمیسیون جرج) روشن شد كه اداره كل عملیات اجرائی سیا طرح های متعدد برای قتل قاسم داشته است.
به هر حال، این قدم اول به سود آمریكا تلقی می شد. اما پس از چندی عارف (در سال ۱۳۴۵) در سانحه هوایی كشته شد و برادرش سپهبد عبدالرحمن عارف رئیس جمهور شد و بالاخره (در سال ۱۳۴۷) حسن البكر عبدالرحمن عارف را بدون مقاومت از كشور خارج كرد و عازم انگلستان نمود و قدرت را به دست گرفت.
در این زمان صدام حسین دبیر شورای انقلاب و معاون رئیس جمهور شد. این نشانگر آن بود كه ارتش عراق صدام را برای ریاست جمهوری قبول نداشت و باید فرد خوشنامی به قدرت می رسید. لذا سرتیپ حسن البكر كه مورد قبول ارتش بود برای این نقش انتخاب شد؛ ولی به تدریج صدام نقش فائقه را در حكومت عراق به دست گرفت و خیلی زود روشن شد كه همه كاره عراق است. در این كه طرح دیكتاتوری صدام (مهره مورد نظر آمریكا) از مدت ها پیش برنامه ریزی شد و قدم به قدم اجرا شد تردید ندارم. زمانی كه هنوز البكر رئیس جمهور بود صدام با قدرت كامل ناگهان در مراسم افتتاح دوره دانشگاه جنگ بغداد با لباس ارتشبدی - بالاترین درجه نظامی- ظاهر شد. صدام فردی غیرنظامی بود و این عمل عجیب او سبب شد تعدادی از افسران حاضر به عنوان اعتراض مراسم را ترك كنند.
چرا آمریكا در سال ۱۳۵۴ خواهان پایان شورش كردهای عراق شد و محمدرضا را برای انعقاد قرارداد ۱۹۷۵ (موسوم به قرارداد الجزایر) تشویق كرد چرا انعقاد این قرارداد مصادف با زمانی بود كه صدام در نقش نفر اول و قدرت فائقه عراق ظاهر شد چرا و به توصیه چه كسی محمدرضا پذیرفت به جای البكر رئیس جمهور با صدام قرارداد مهم فوق را امضا كند.
پاسخ همه این پرسش ها روشن است: تا زمانی كه هنوز صدام (مهره مورد نظر آمریكا) قدرت كافی نداشت محمدرضا عملیات اكراد عراقی را علیه دولت بغداد تقویت می كرد.
فعالیت اكراد بارزانی یك خطر جدی بالفعل برای دولت مركزی عراق به شمار می رفت و بیش از ۱۰ سال حداقل یك سوم ارتش عراق را به خود جلب كرد. در این میان ارتش عراق تلفات انسانی و تسلیحاتی زیادی داد.
ولی در سال ۱۳۵۴ آمریكا تصمیم گرفت به فعالیت شورشیان كرد عراق پایان دهد و لذا با وساطت بومدین قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر بین محمدرضا و صدام (دبیر شورای انقلاب عراق) منعقد شد. این قرارداد بیش از همه به سود صدام بود و خواست آمریكا نیز همین بود وگرنه دلیلی نداشت كه به جای حسن البكر صدام قرارداد را امضا كند.
قرارداد ۱۹۷۵ موجب شد ۹۰ هزار كرد طرفدار بارزانی به ایران خواسته شوند و پس از سال ها جنگ با كردها پایان یابد. بنابراین صدام در نقش ناجی ارتش عراق ظاهر شد. قرارداد الجزایر هیچ شبهه ای در آمریكایی بودن صدام باقی نمی گذارد. افرادی كه در زمان انعقاد قرارداد حضور داشتند برایم تعریف كردند كه صدام چه پیش از امضا قرارداد و چه پس از آن مانند یك چاپلوس درباری رفتار می كرد و زمان امضا می خواست دست محمدرضا را ببوسد كه قضیه با روبوسی فیصله یافت. او نقطه ضعف محمدرضا را به خوبی می دانست.
نقش آمریكایی صدام در مسئله اتحاد سوریه و عراق نیز ظاهر شد. گفته می شد البكر موافق اتحاد دو كشور است و لذا حافظ اسد به بغداد رفت اما روشن است كه اتحاد سوریه و عراق به سود شوروی تمام می شد و آمریكا و انگلیس سفارت انگلیس در تهران صراحتا به من گفت كه «ام آ-۶» مخالف آن بودند. رئیس دولت انگلستان خواستار عراقی مستقل و بدون اتحاد با سوریه است. در نتیجه صدام به دستور آمریكا ظرف ۲۴ ساعت این طرح را به هم زد و حافظ اسد را محترمانه به فرودگاه برد و به خانه اش فرستاد.
او سپس حسن البكر را به بهانه ضعف مزاج در خانه بستری كرد و شبانه ۲۱ نفر از مقامات عالی رتبه عراق از جمله جناح بعثی هوادار سوریه را تیرباران كرد و خود را رئیس جمهور اعلام نمود (۱۳۵۷) همه این حوادث بدون تردید نشان می دهد كه در پشت صدام از آغاز دست سرویس های اطلاعاتی غرب پنهان بوده است. درباره نقش بسیار فعال سازمان اطلاعات اسرائیل در عراق و شبكه های برون مرزی آن قبلا توضیح دادم. واضح است كه از همان سال ۱۳۳۷ و كودتای سرتیپ قاسم اسرائیل از میان كشورهای عربی منطقه به عراق توجه درجه اول داشت و طرح های درازمدتی را برنامه ریزی می كرد.
از سال ۱۳۵۴ كه خیال صدام از مسئله اكراد راحت شد و موقعیتش در میان ارتش تقویت شد حزب كمونیست را نیز به شدت قلع و قمع كرد. كمونیست های عراق نیرومند نیستند و روحیه سازشكاری سیاسی در آنها قوی است. آنها هرگاه تحت فشار دولت مركزی قرار می گرفتند به ملا مصطفی «بارزانی» پناه می بردند و هرگاه مورد تحبیب بغداد بودند به دولت روی می آوردند و به همین دلیل نیز نتوانستند در میان مردم پایگاهی به دست آورند.سپس رژیم البكر- صدام به تقویت ارتش عراق دست زد.
طبق گزارشات اداره دوم ارتش به نسبت جمعیت و وسعت خاك ایران و با توجه به این كه ایران ژاندارم خلیج (فارس) محسوب می شد هزینه هایی كه عراق در آن سال ها صرف ارتش خود می كرد بیشتر بود: در سال ۱۳۵۷ عراق دارای ۸ لشكر و ۲ یا ۳ تیپ مستقل بود و تعداد افراد ارتش ۷۵ هزار نفر گزارش می شد كه كمی بیش از نصف پرسنل ارتش ایران بود. از نظر هواپیماهای مختلف نظامی عراق حدود ۳۰۰-۳۵۰ فروند كمتر از ایران داشت. از نظر تعداد تانك و زره پوش عراق ۱۸۰۰ دستگاه (در مقابل ۲۴۰۰ دستگاه ایران) داشت.
ولی ارتش عراق یك مزیت آشكار داشت و آن آمادگی جنگی بود كه طی سالها جنگ با اكراد كسب كرده بود در حالیكه ارتش ایران اصولا ورزیدگی كافی برای جنگ واقعی نداشت و جنبه تشریفاتی آن بیش از جنبه نظامی بود. این مسئله به خوبی در شورش عشایری فارس (معروف به غائله فارس در سال ۱۳۴۱) دیده شد. بعلاوه عراق دارای یك ارتش شبه نظامی متشكل از سه سپاه بود كه آمادگی نسبی جنگی نیز داشت و حداقل برای حفاظت شهرها مناسب بود. این نیرو نیز حداقل سی هزار نفر برآورد می شد. پس در سال ۱۳۵۷ عراق در میان كشورهای عربی منطقه دارای قویترین ارتش بود.
در این سال ها عراق به دستور آمریكا در نقش یك كشور تندروی عربی در برابر اسرائیل ظاهر شد و از این طریق سعی كرد خود را سپر بلای اعراب وانمود كند و در میان شیخ نشین های خلیج فارس محبوبیت كسب نماید؛ ولی د ر عین حال عراق قدرت خود را در خلیج فارس بر پایه رعب و وحشت هم قرار داد. طبق گزارشات اداره كل هفتم ساواك در حاكم نشین های خلیج فارس عراقی ها بسیار گستاخانه عمل می كردند و بغداد برای ایجاد ناامنی و رعب عراقی های زیادی را به این مناطق اعزام می داشت.
در سال ۱۳۵۷ وضع به نحوی شده بود كه كشورهای كوچك از عراق حساب می بردند در حالی كه در مقابل روابط خوبی با ایرانیان ساكن این كشورها داشتند. عراق به كرات ادعای مالكیت جزیره بوبیان - متعلق به كویت - را نمود كه با اعتراض شدید كویت مواجه شد و حاكم نشین های خلیج فارس نیز از كویت حمایت كردند. پس از چند سال دعوی زمانی كه عراق متوجه شد به نتیجه نمی رسد خواستار اجاره بوبیان از كویت شد كه كویت با آن هم مخالفت كرد و همین مسئله زمینه ساز یك كدورت ریشه دار میان دو كشور شد. موقعیت جزیره بوبیان چنان است كه عراق می تواند با چندین پل آن را به خاك خود وصل كند و با ایجاد اسكله های متعدد ظرفیت پذیرش كشتی را چند برابر نماید و اگر جزیره فوق به تصرف عراق درآید امكانات دریایی آن توسعه چشمگیر خواهد یافت.
بنابراین در سال ۱۳۵۷ رژیم عراق استعداد كافی داشت كه خلأ سقوط محمدرضا را برای آمریكا و انگلیس در منطقه پركند و نقش ژاندارمی خلیج فارس را ایفا نماید. این نقش عراق ناظر بر چند هدف بود: جلوگیری از نفوذ شوروی در كشورهای عربی از طریق ایجاد اختلاف در میان اعراب، حفظ موقعیت عراق به عنوان سردسته كشورهای عربی علیه اسرائیل و در نتیجه تامین كنترل غرب بر ناسیونالیسم عربی و بالاخره جلوگیری از نفوذ انقلاب اسلامی در میان مسلمانان منطقه با تحریك روحیات قومی اعراب در مقابل روحیات مذهبی آنها.
(خاطرات فردوست صص ۵۵۴- ۵۵۹)
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید