شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

جنگ های رهایی بخش


جنگ های رهایی بخش
• جنگ كره ۱۹۵۴-۱۹۵۰
شكل گیری بحران كره معلول یك روند چند ساله بود. در كنفرانس قاهره كه در سال ۱۹۴۳ و در خلال جنگ جهانی دوم برگزار شد، سران كشورهای آمریكا، بریتانیا و چین بر عزم خود مبتنی بر استقلال شبه جزیره كره از ژاپن تاكید كردند (این سرزمین از سال ۱۹۱۰ به عنوان بخش ناراضی امپراتوری ژاپن به شمار می آمد) بعدها شوروی نیز رضایت خود را از اعلامیه مزبور اعلام كرد. در سال ۱۹۴۵ وقتی هری هاپكینز- مشاور روزولت- با استالین دیدار كرد دو دولت آمریكا و شوروی توافق كردند كه كره پس از جنگ، تحت قیمومیت بین المللی اداره شود. پس از جنگ در اقیانوس آرام و شكست ژاپن در ۱۰ اوت سال ۱۹۴۵ بنابر معاهده پوتسدام نیروهای آمریكایی از طریق اقیانوس آرام و نیروهای شوروی از راه منچوری وارد شبه جزیره كره شدند. براساس معاهده پوتسدام دو كشور مدار ۳۸ درجه عرض شمالی را به عنوان مرز دو كره تعیین كردند و شوروی ها در شمال و آمریكایی ها در جنوب این مدار مستقر شدند. قرار بر این بود كه تقسیم بندی مزبور سرانجام با اتحاد دو كره به پایان برسد. روس ها به محض ورود به شبه جزیره كره كلیه جاده ها، خطوط راه آهن و تلفن كه دو كره را به هم مرتبط می ساخت، مسدود نمودند و مانع از نقل و انتقال مردم و كالاها میان سرزمین تحت سلطه خود و كره جنوبی شدند. آنها یك دولت كمونیستی به پایتختی پیونگ یانگ در كره شمالی تاسیس كردند و رهبران آن را به یك كمونیست كره ای جوان به نام كیم- ایل- سونگ كه سال های زیادی از عمرش را در شوروی گذرانده بود، سپردند. در ماه مه ۱۹۴۸ پس از آنكه اتحاد جماهیر شوروی، فعالیت نمایندگان ناظر سازمان ملل را برای نظارت در انتخابات به رسمیت نشناخت، انتخابات در كره جنوبی انجام شد و «سینگ مان رای» یك پیرمرد ملی گرا و به شدت ضد كمونیست كه ۲۵ سال از عمرش را در تبعید گذرانده بود، به ریاست جمهوری برگزیده شد.كره جنوبی با ۴۳ درصد مساحت كشور در سال ۱۹۴۵ به تنهایی ۶۴ درصد جمعیت ۲۵ میلیونی كره ای را در خود جای می داد. در سال ۱۹۵۰ چهار میلیون دیگر از مردم كره به بخش جنوبی پیوستند كه غالب آنها پناهندگان نواحی كره شمالی بودند. در اواخر ۱۹۴۸ روس ها كه از تسلط حكومت دست نشانده خود براوضاع مطمئن شده بودند، از كره شمالی خارج شدند متقابلاً دولت آمریكا هم در ماه ژوئن ۱۹۴۹ نیروهای خود را از خاك كره جنوبی فراخواند كه این امر به رغم مخالفت های سینگ مان رای كه خواستار باقی ماندن تفنگداران ایالات متحده در كشورش بود صورت پذیرفت. در بهار سال ۱۹۴۹ سازمان سیا در گزارش های خود به دولت آمریكا پیوسته، از تحریكات نیروهای كره شمالی در طول خط ۳۸ درجه و اقدامات پیونگ یانگ برای تدارك یك حمله خبر می دادند. با این حال دولتمردان آمریكایی نسبت به سیر تحولات در كره بی اعتنا بودند تا اینكه وزیر خارجه آمریكا در ژانویه ۱۹۵۰ با اعلام این مطلب كه كره و تایوان، هر دو از حدود شعاع عمل دفاعی ایالات متحده خارج هستند و باید صرفاً به نیروی دفاعی خود و كمك های سازمان ملل تكیه كنند، تكلیف مسئله را مشخص كرد.در همان حال، «كیم ایل سونگ» رهبر كره شمالی با اعلام سال نو میلادی به عنوان سال وحدت دو كره، در بیانیه خود بر لزوم آمادگی نظامی كشورش تاكید كرد. در اواسط ماه ژوئن، واحدهای ارتش كره شمالی شروع به استقرار در طول مرزها كردند و در بیست و پنجم همان ماه، حدود ۶۰ هزار نفر از سربازان این كشور با عبور از مرز، نیروهای كره جنوبی را سریعاً فراری دادند. هر چند كه ستاد ژنرال مك آرتور این اتفاقات را مانند ناپدید شدن یكباره خورشید، حیرت انگیز خواند اما نمی توان پذیرفت كه آمریكایی ها از این حمله غافلگیر شده بودند. گزارش اطلاعاتی از تهاجمات كره شمالی به آن اندازه روشن و مشخص بود كه چند روز قبل از حمله، وزارت خارجه آمریكا اجازه داد تا قطعنامه ای را به شورای امنیت تسلیم كنند و ضمن آن به محكوم كردن تهاجمات كره شمالی بپردازند. ترومن نیز با تصمیمات متقابل خود در انتظار بود، وی چند ساعت پس از حمله به مك آرتور دستور داد كه بر كره جنوبی تجهیزات نظامی ارسال كند. او همچنین ناوگان هفتم ایالات متحده را برای جلوگیری از حمله احتمالی چین به فرمز (تایوان) به مقصد تنگه فرمز گسیل داشت. ظرف ۲۴ ساعت پس از شروع تهاجم نشست فوق العاده شورای امنیت برای رسیدگی به مسئله تشكیل شد و اعضای این شورا بر لزوم خروج نیروهای كره شمالی از سرزمین های جنوب مدار ۳۸ درجه و برقراری آتش بس تاكید كردند. در ۲۷ ژوئن شورای امنیت تصمیم گرفت با ارسال اسلحه و كمك های نظامی به كره جنوبی ، این كشور را در مقابله با مهاجمین یاری نماید. قطعنامه پیشنهادی ایالات متحده كه در آن كره شمالی به عنوان متجاوز شناخته شده بود، بدون هیچ مانعی در شورای امنیت به تصویب رسید و نیروهای سازمان ملل برای رویارویی با كره شمالی بسیج شدند. در حالی كه سربازان آمریكایی قسمت اعظم نیروهای مزبور را تشكیل می دادند ۲۰ كشور دیگر هم در واكنش به درخواست های واشینگتن، كمك های نظامی و پزشكی خود را به منطقه ارسال كردند. در ۲۹ ژوئن ترومن فرمان عملیات هوایی و دریایی را علیه كره شمالی صادر كرد و به نیروی زمینی آمریكا اجازه داد در جنوب مدار ۳۸ درجه با كمونیست ها پیكار نماید. دولت ترومن با این فرض كه دولت های كمونیستی از حمایت واقعی مردم برخوردار نیستند، ابتدا كوشید بدون درگیر كردن نیروی زمینی آمریكا مسئله را فیصله دهد، اما سرسختی نیروهای كره شمالی، رئیس جمهور را مجبور كرد كه سربازان ایالات متحده مستقر در ژاپن را هم روانه جنگ كره نماید. پس از چند روز نیروهای مشترك، ارتش كره شمالی را از سئول بیرون راندند، نیروهای كره شمالی از هم پاشیده شد. به فاصله شش هفته مجموع اسرای جنگی به ۱۳۵ هزار نفر رسید و ۲۴۰ دستگاه تانك به جاماند. در اكتبر ۱۹۵۰ ترومن عازم كره شد تا با ژنرال مك آرتور درباره اوضاع نبرد گفت وگو كند. مك آرتور در این دیدار به رئیس جمهور اطمینان داد كه در صورت پیشروی سربازان آمریكایی به شمال مدار ۳۸ درجه خطری از جانب چین وجود نخواهد داشت و ترومن با دلگرمی از موفقیت های به دست آمده، به ژنرال مك آرتور اجازه پیشروی داد. این پیشروی در صورتی بود كه چین كمونیست از همان زمان كه بازپس گیری سئول در حال انجام بود نسبت به هرگونه پیشروی نیروهای آمریكایی به سمت مرزهای چین هشدار داده بود.
در ماه های اكتبر و نوامبر نیروهای مشترك با درهم شكستن مقاومت سربازان كره شمالی توانستند خود را به رود یالو در مرز چین و كره برسانند.در بعد از ظهر بیست و پنجم نوامبر هزاران سرباز چینی به مرزهای كره سرازیر شدند و نیروهای متحد را در كلیه جبهه ها به عقب راندند. در عرض دو هفته، چینی ها عمده سرزمین های كره شمالی را از نیروهای مهاجم پاكسازی كردند و صحنه جنگ را به كلی دگرگون ساختند. ژنرال مك آرتور كه خود را با یك «جنگ كاملاً جدید» مواجه می دید، از واشینگتن انتظار داشت كه به او اجازه بمباران پایگاه های هوایی، خطوط تداركاتی و آنچه وی «پناهگاه های سری دشمن در منچوری» می خواند را بدهد. دولت ترومن از اعطای امتیازات درخواستی مك آرتور خودداری كرد چرا كه نمی خواست گسترش حوزه درگیری به وقوع جنگ جهانی سوم منجر شود. سرسختی و اعتراضات مك آرتور به تصمیمات كاخ سفید سرانجام به عزل او توسط رئیس جمهور انجامید. دولت ترومن در جریان جنگ كره با مشكلات مختلفی مواجه بود؛ ظهور مك كارتیسم در ایالات متحده، اختلاف دولت با سران لشكری در شیوه پیشبرد جنگ و زخم زبان های جمهوریخواهان كه دولت را به بزدلی و نقض قانون متهم می كردند، به همراه فشارهای ناشی از جنگ از جمله این مشكلات بود. جمهوریخواهان در مبارزات انتخاباتی ،۱۹۵۲ با تمركز بر جنگ كره، از سیاست های ترومن در مقابل كمونیست ها انتقاد كردند و مدعی شدند كه روش های رئیس جمهور آنها را جسور ساخته است. سرانجام ژنرال آیزنهاور، نظامی محبوب و خوش نام جنگ جهانی دوم با استفاده از انتقادات گوناگونی كه بدنه دولت ترومن را تخریب كرده بود و با این قول كه به بحران كره خاتمه خواهد داد، توانست در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی رسد. رئیس جمهور جدید در ابتدای كار تهدید كرد كه با سلاح اتمی با دشمن معامله خواهد كرد و جنگ را به داخل قلمرو چین خواهد كشاند. چند هفته بعد استالین دیكتاتور شوروی درگذشت و رهبران جدید این كشور، مواضع مسالمت جویانه تری در قبال مسائل اتخاذ كردند. جنگ كره تا سال ۱۹۵۳ ادامه یافت. در این سال تلاش های صلح، سرانجام به ثمر رسید. سرسختی كره ای های جنوبی كه خواستار ادامه جنگ تا بیرون راندن كمونیسم از شبه جزیره كره بودند نیز پس از گفت وگو آیزنهاور با سینگمان رای از میان برداشته شد.
سرانجام در ۲۷ جولای ،۱۹۵۳ مذاكرات سران دو كره به امضای یك سند ترك مخاصمه انجامید و بدین ترتیب جنگ كره به تاریخ پیوست.
جنگ كره اولین رویارویی مستقیم ایالات متحده و كمونیسم ها در دوره جنگ سرد به حساب می آید و همچنین نبرد مزبور، عرصه اولین اقدام فعالانه سازمان ملل برای دفع تجاوز بود. تلفات این جنگ ۳۷ ماهه، بسیار سنگین بود، طبق برآورد ذكر شده در دایره المعارف آمریكا، كره شمالی ۵۲۰ هزار نفر، چین ۹۰۰ هزار نفر و كره جنوبی یك میلیون و سیصد هزار نفر كشته یا مجروح دادند. میزان تلفات آمریكایی ها در نبرد كره ۵۴۲۴۶ نفر تخمین زده شده است كه از این تعداد ۳۳۶۲۹ نفر در جریان عملیات نظامی كشته شدند و ۲۰۶۱۷ نفر بر اثر جراحات و بیماری های ناشی از جنگ جان خود را از دست دادند. همچنین میزان مجروحان آمریكایی جنگ كره ۱۰۳۲۸۴ نفر و هزینه مالی آن برای دولت ایالات متحده ۵۰ میلیارد دلار بوده است. ۱۵ كشور عضو سازمان ملل نیز كه در جنگ كره حضور داشتند جمعاً ۳۳۶۰ نفر تلفات دادند.
• جنگ كوبا ۱۹۶۱
انقلاب كوبا در سال ۱۹۵۹ به نظام دیكتاتوری فولگنشیو باتیستا پایان داد. باتیستا نیز مانند بسیاری دیگر از حكمرانان سنتی آمریكای لاتین، در طول سال های حكومت از حمایت دولت ایالات متحده برخوردار بود.وی با برانگیختن ترس و وحشت اعدام، قتل، شكنجه و زندان و با اتكا به پلیس مخفی و پشتیبانی ارتش حكومت می كرد. در دوره باتیستا سرمایه داران آمریكایی ۹۰ درصد معادن و املاك بزرگ كوبا، ۴۰ درصد صنعت شكر، ۸۰ درصد خدمات عمومی، ۵۰ درصد راه آهن ها و به اتفاق انگلیسی ها تمامی صنعت نفت آن كشور را در انحصار خود گرفته بودند. قیام فیدل كاسترو و همرزمانش در ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۳ آغاز شد و با یاران اندكی كه داشت توانست جنبش خود را پس از افت وخیزهای بسیار در ژانویه ۱۹۵۹ به ثمر رساند و رژیم استبداد را كه از سوی آمریكا حمایت می شد سرنگون كند. وی در هنگام ورود خود به هاوانا به آمریكا اخطار كرد در كوبا مثل ۵ سال پیش از آن كه در گواتمالا دخالت كرده بود، دخالت نكند و افزود: «اگر تفنگدار بفرستید، هزاران تن از آنها در سواحل كوبا كشته خواهند شد.» دولت ایالات متحده هم كه به سبب اقدامات قاطعانه كاسترو در مجازات جانیان رژیم باتیستا و خلع مالكیت آمریكائیان، نسبت به رژیم انقلابی با سوء ظن می نگریست، پس از تدوین قوانین كار و مالیات جدید و بروز خشم «كوبائیان قابل اطمینان» كلیه روابط دیپلماتیك خود را با دولت كوبا قطع و تلاش برای بی ثبات سازی و به زانو درآوردن حكومت كاسترو را آغاز كرد. مسلماً پیدایش یك حكومت مبتنی بر اصول ماركسیستی در نزدیكی مرزهای ایالات متحده، غرور زمامداران این كشور را جریحه دار كرده بود.تلاش برای سرنگونی كاسترو در دوره آیزنهاور آغاز شد و در دوره ریاست كندی تكمیل گردید. فعالیت های دولت آمریكا در این راستا در دو بعد آشكار و پنهان صورت پذیرفت. ممانعت از ورود شكر - منبع اصلی درآمد صادراتی كوبا - به بازار آمریكا و محروم ساختن این كشور از اكثر كالاهای آمریكایی، به عنوان اقدامات علنی دولت ایالات متحده، نه تنها هیچ نتایجی در بر نداشت بلكه به گرایش هر چه بیشتر زمامداران كوبایی به اتحاد جماهیر شوروی انجامید. كندی تلاش كرد تا با به اجرا درآوردن طرح «اتحاد برای پیشرفت» در آمریكای لاتین جلوی توسعه نفوذ كاسترو را در این شبه قاره بگیرد. وی در كنار اقدامات اقتصادی چندجانبه علیه كوبا در ژانویه ۱۹۶۱ نقشه ای كه سازمان سیا برای اجرای یك تهاجم برنامه ر یزی شده به كوبا تدارك دیده بود را تائید كرد. مقدمات این طرح در دوره رئیس جمهور سابق تهیه شده و در ابتدا شامل دو قسمت بود؛ بسیج كوبائیان در یك تشكیلات سیاسی علیه كاسترو و به خدمت گرفتن و تعلیم نیرویی از كوبائیان برای مبادرت به جنگ های چریكی بر ضد دولت كوبا. اگر چه آیزنهاور برای انجام طرح مزبور توانست از كنگره سیزده میلیون دلار بودجه دریافت نماید، اما طولی نكشید كه بنا به دلایلی از این طرح منصرف شد و سازمان سیا به مطالعه طرح دیگری مبتنی بر حمله مستقیم به كوبا پرداخت. این همان نقشه ای بود كه پس از جلسات پی درپی كارشناسان اطلاعاتی و نظامی تكمیل شد و مورد موافقت كندی قرار گرفت.
نقشه كه تاریخ اجرای آن ۱۷ آوریل تعیین شد، از این قرار بود كه ضد انقلابیون با پشتیبانی پنهان آمریكا در یك منطقه دور افتاده كوبا پیاده و به منظور عملیات سرنگونی كاسترو، پایگاهی برپا كنند. تصور دست اندركاران سازمان اطلاعات آمریكا این بود كه به محض ورود این عده به كوبا، یك نهضت عظیم ضد كاسترویی در كوبا به راه می افتد. در روز موعود فراریان كوبایی كه تعدادشان به دو هزار نفر می رسید، كاملاً مسلح و مجهز با پشتیبانی هواپیما های آمریكایی از خلیج خوك ها وارد ساحل كوبا شدند. اما حاصل این عملیات برای دولت و دستگاه های نظامی و اطلاعاتی آمریكا یك فاجعه بود، ظرف مدت سه روز، ارتش كوبا نیروهای مهاجم را شكست داد و تعداد زیادی از آنها را به اسارت گرفت. كندی بازی ظریفی را انجام داده بود؛ بدین ترتیب كه تنها به آن اندازه نیرو برای اشغال فراهم آورده بود كه در اشغال نظامی پیروز شود و از طرف دیگر به آن اندازه نیرو نداد تا دخالت آمریكا در این عمل آشكار شود. اما وی در هر دو مورد شكست خورد. مقامات آمریكایی در ابتدا هرگونه دست داشتن ایالات متحده را در نبرد خلیج خوك ها منكر شدند. اما پس از مدتی كه مقدار زیادی از داستان مشاركت آمریكا در واقعه مزبور بر ملا شد پرزیدنت كندی بی پرده گفت كه آنچه دنیا در این مورد فكر می كند برای او مهم نیست و اگر ایالات متحده می خواست كه مداخله كند، می كرد و در عین حال ابراز كرد: «اگر ملل این نیمكره نتوانند تعهدات خود را در مورد مقابله با نفوذ كمونیسم انجام دهند، در این وقت دولت ایالات متحده در اجرای تعهد و وظیفه اولیه خود كه حفظ امنیت ملی آمریكاست، یك دقیقه هم تردید نخواهد كرد.» افشای حقایق مربوط به نبرد خلیج خوك ها سبب شد تا رئیس سازمان سیا و چند تن از مقامات پنتاگون به تاوان این افتضاح از مقام خود كناره گیری كنند. از ژانویه ۱۹۵۹ تا اواسط سال ۱۹۹۹ میلادی، تعداد ۶۳۷ مورد ترور علیه فیدل كاسترو طراحی و به اجرا گذاشته شده كه تمامی آنها توسط مردم و نیروهای محافظ او خنثی گردیده است.
• جنگ ویتنام ۱۹۶۴-۱۹۷۳
پس از شكست ژاپن در جنگ جهانی دوم، شبه جزیره هندوچین از استعمار این كشور خارج شد و به اشغال نیروهای فرانسوی درآمد. فرانسوی ها تا سال ۱۹۵۴ كه در پی شكست «دین بین فو» ناچار به ترك منطقه شدند كوشیدند تا جنبش های ملی را كه خواهان خروج استعمارگران از سرزمین هایشان بودند، درهم شكنند. آنها در سال ۱۹۴۹ در عین حال كه سعی داشتند زمام امور را در هندوچین از دست ندهند، با تشكیل دولت های خودمختار در ویتنام، كامبوج و لائوس موافقت كردند.بعد از خروج فرانسه از ویتنام، یك كنفرانس بین المللی در ژنو تشكیل و در آن توافق شد كه این كشور موقتاً به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شود و پس از دو سال یك انتخابات سراسری به این جدایی پایان دهد. اما واشینگتن توافقات صورت گرفته در نشست مزبور را رد كرد و با كمك «نگودین دیم» رئیس جمهور ضدكمونیست ویتنام جنوبی، جلوی برگزاری انتخابات وعده داده شده را گرفت. این امر كمونیست های ویتنام شمالی تحت امر «هوشی مین» را به سمت نظامی گری برای سلطه بر كل كشور سوق داد.
ایالات متحده به همان ترتیبی كه كره جنوبی را تحت حمایت خود گرفته بود، دولت ویتنام جنوبی را نیز به زیر چتر حمایتی خود برد تا آن را از گزند شورش های داخلی و حملات كمونیست های شمالی، حفظ نماید. حكومت دیم در جنوب حكومتی خشن و سركوبگر بود كه به زودی مخالفت های داخلی با وی گسترش یافت. در سال ۱۹۶۰ جنبشی تحت عنوان جبهه آزادیبخش ملی در ویتنام جنوبی تاسیس شد كه عملیات چریكی را در جنگل ها و نواحی روستایی، علیه حكومت دیم آغاز نمود. ایالات متحده نیز برای مقابله با چریك های جبهه آزادیبخش ملی كه از طرف ویتنام شمالی پشتیبانی می شدند به ارسال نیرو و تجهیزات به ویتنام جنوبی مبادرت ورزید. كندی در نظر داشت با كامیابی در ویتنام، خاطره تلخ نبرد خلیج خوك ها را از اذهان بزداید. به هر ترتیب كلاه سبزهای آمریكایی وارد ویتنام شدند تا با كمك سربازان دولتی، ویت مینه را سركوب نمایند. از نظر دولت آمریكا هزینه جنگ در ویتنام از هانوی -كه به نوبه خود به عنوان عامل پكن عمل می كرد- تامین می گردید. استدلال دولتمردان آمریكایی این بود كه اگر ایالات متحده اجازه دهد ویت كنگ ها در جنوب موفق شوند، موجبات گسترش سلطه چینی ها در سراسر آسیا را فراهم آورده اند. اما مشكل آمریكا در ویتنام، تنها ویت كنگ ها نبودند بلكه ناكارآمدی و اختناق حكومت دیم، شورش های گسترده ای را علیه او موجب شده بود. برای حل این مشكل، در نوامبر ۱۹۶۳ ارتش ویتنام با موافقت سیا، دیم را سرنگون كرد و یك حكومت نظامی در ویتنام جنوبی مستقر ساخت. سه هفته پس از مرگ دیم، كندی نیز ترور شد و لیندون جانسون جانشین او گردید. جانسون سیاست كندی را در ویتنام به همان روال ادامه داد. جانسون به رغم وعده هایی كه در دوران تبلیغات انتخاباتی به مردم كشورش داده بود، تعهدات آمریكا در ویتنام را افزایش داد. در هفتم جولای ۱۹۶۴ پرزیدنت جانسون ۵ هزار مستشار نظامی دیگر را به ویتنام جنوبی فرستاد و در پنجم آگوست همان سال فرمان بمباران ویتنام شمالی را صادر كرد. در هشتم مارس ۱۹۶۵ بیش از ۴ هزار تفنگدار نیروی دریایی آمریكا در سواحل جنوبی ویتنام پیاده شدند.
دولتمردان ایالات متحده اگر چه از حملات گسترده خود نتیجه ای نمی گرفتند اما نمی توانستند بپذیرند كه بدون حصول به پیروزی منطقه را ترك كنند، چرا كه عمیقاً اعتقاد داشتند قبول شكست در ویتنام، سرآغاز سلسله ای از شكست ها در برابر كمونیسم خواهد بود. ویت كنگ ها هرگز تسلیم نمی شدند. آنها یونیفورم خاصی نداشتند كه باعث تمایزشان از روستائیان ویتنامی شود. آنها سربازان آمریكایی را وحشتزده و سردرگم می كردند. در اول مه ۱۹۶۶ آمریكائیان در تلاش برای نابود ساختن مراكز تجمع ویت كنگ ها، اهدافی را در كامبوج - همسایه ویتنام- بمباران كردند. اما این اقدام هم نتیجه ای جز گسترش دامنه بحران در بر نداشت. در انتخابات ۱۹۶۸ نیكسون با این وعده كه برنامه ای مخفی برای پایان دادن به جنگ در دست دارد به پیروزی دست یافت و این بیش از هر چیز، نشانگر روبه رو شدن تدریجی آمریكا با واقعیت شكست بود. گزینه ای كه نیكسون در پیش گرفت واگذار كردن جنگ به ویتنامی ها و كاهش تعهدات ایالات متحده در نبرد بود كه به «ویتنامی كردن جنگ» موسوم شد. براساس این استراتژی، ایالات متحده در عین حمایت هوایی و دریایی از ویتنام جنوبی، واحدهای ارتش خود را به تدریج از ویتنام خارج می كرد.
در حالی كه تعداد تفنگداران آمریكایی در ویتنام رو به كاهش می نهاد، جنگ هوایی علیه ویتنام شمالی تشدید شد. حملات هوایی آمریكا، خطوط تداركاتی ویتنام شمالی ها در كامبوج را نیز در برگرفت. بمباران كامبوج به شكل كاملاً سری تا مدت ها ادامه یافت و خبری از آن در جراید آمریكا به چاپ نمی رسید. پس از سقوط حكومت شاهزاده سیهانوك به دنبال یك كودتا و روی كار آمدن یك حكومت همراه تر با ایالات متحده در كامبوج، ارتش آمریكا در ماه آوریل ۱۹۷۰ در جست وجوی آنچه تصور می شد ستاد فرماندهی مخفی جبهه آزادیبخش ملی ویتنام در خاك كامبوج است، وارد خاك این كشور گردید. حمله به كامبوج نیز هیچ نتیجه ای برای آمریكا نداشت و تنها بر شدت مخالفت های مردم با هیات حاكمه آمریكا افزود. در نوامبر ۱۹۷۲ هنگامی كه نیكسون دوباره نامزد ریاست جمهوری شد، بمباران های سنگین در هندوچین همچنان ادامه داشت اما او با این ادعا كه در اثر سیاست هایش «صلحی شرافتمندانه» به بار آمده است، توانست بار دیگر اعتماد اكثریت رأی دهندگان آمریكایی را جلب نماید. سرانجام فشار افكار عمومی و كنگره به نیكسون- كه جرایم انتخاباتی اش در شرف افشا شدن بود- او را وادار كرد كه در اوایل ژوئیه ۱۹۷۳ لایحه ای را امضا كند كه به موجب آن كلیه عملیات نظامی آمریكا در هندوچین، تا ۱۵ اوت پایان می یافت. موافقتنامه ای كه طرفین را به آتش بس دعوت می كرد در ژانویه ۱۹۷۳ به امضا رسید و در ماه مارس، باقی مانده نیروهای آمریكایی مستقر در ویتنام، به كشور خود بازگشتند و ادامه جنگ با كمونیست ها را به طور كامل به عهده ویتنام جنوبی كه احساس می كرد به دشمن فروخته شده است، واگذاشتند. جنگ در ویتنام تا دو سال پس از خروج آمریكایی ها، یعنی زمانی كه مقاومت ویتنام جنوبی ها به طور ناگهانی در هم شكسته شد، همچنان ادامه یافت. سایگون مركز ویتنام جنوبی در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵ به دست كمونیست های شمالی افتاد، تقریباً در همان زمان كامبوج و لائوس نیز به تصرف كمونیست ها درآمدند. جنگ ویتنام طولانی ترین نبردی است كه ایالات متحده تاكنون خود را درگیر آن ساخته است. تلفات آمریكایی ها در این نبرد ۵۷۶۰۵ كشته و ۳۰۳۷۰۰ نفر مجروح بود. هزینه رسمی جنگ ویتنام برای دولت آمریكا ۱۶۵ میلیارد دلار برآورد شده است كه پس از جنگ جهانی دوم، گرانبارترین جنگ آمریكا تا آن تاریخ محسوب می شود. تعداد تلفات ویتنامی ها بسیار بیشتر از آمریكا بود؛ تعداد كشته و زخمی های ویتنام جنوبی به ترتیب ۲۲۰۳۵۷ و ۴۴۹۰۰۰ نفر بود. اما تعداد تلفات ویتنام شمالی را نمی توان به درستی تعیین كرد هر چند كه برخی آمارها حاكی از كشته شدن ۵/۱ میلیارد شهروند ویتنام شمالی در اثر بمباران های سنگین هوایی است.
حمیدرضا صداقت جم
منبع : روزنامه شرق