یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

از استقلال تا تجزیه


از استقلال تا تجزیه
در ۱۵ اوت ۱۹۴۷ شبه قاره هند به دو كشور هندوستان و پاكستان تقسیم شد. كشور پاكستان را نیز به دو بخش تقسیم كردند: پاكستان غربی و شرقی. بعدها پاكستان شرقی به نام بنگلادش تغییر نام داد. شبه قاره هند یكی از باستانی ترین تمدن های بزرگ در جهان است. آریایی ها در فاصله ۲۵۰۰ تا ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح از طریق تنگه خیبر از طریق افغانستان كنونی وارد شبه قاره هند شدند. قبل از ورود آریایی ها به شبه قاره هند در منطقه «هاراپا» و «موهنجودارو» تمدن شهری مهمی كه در فاصله دوران ماقبل تاریخ و تاریخ است، كشف شده كه با مقایسه با تمدن بین النهرین حدس زده می شود كه آثار كشف شده در مناطق یاد شده مربوط به ۳۵۰۰ تا ۲۸۰۰ سال قبل از میلاد بوده باشد. در آثار به دست آمده این منطقه خطوط و نقوشی دیده می شود كه نزدیكی بسیار زیاد این آثار را با تمدن سومری نشان می دهد. آریایی ها با هجوم خود، اقوام بومی گندمگون منطقه شمال شبه قاره را كه به «دراویدی ها» مشهور بودند به سمت جنوب راندند.
مهاجرین آریایی، مذهب «برهمایی» داشتند. «برهما» از خدایان بزرگ هندو با «ویشنو» خدای آمر موجودات و «شیوا» خدای خراب كننده موجودات، تثلیث مقدس هندوها را تشكیل می دهد. كتاب مقدس آنها «ودا» است كه به زبان سانسكریت به معنی دانش است كه دربردارنده نوشته های مقدس هندوئیسم است. تلاش های فكری و فلسفی و دینی هندوها در مجموعه نوشته هایی كه به نام «اوپانیشادها» شهرت دارد، نشان دهنده كوشش های انسان است در كشف معنای جهان هستی. در ودا مقررات مذهبی و در اوپانیشاد نكات فلسفی آئین هندو نوشته شده است. در آئین هندو «تناسخ» انتقال ارواح جایگاه خاصی دارد.
با تسلط آریایی ها بر هندوستان به ویژه شمال هند، گروهی كه اصلا از بومیان هند بودند به نام «پاریا» نجس خوانده شدند. از آن پس در هند سیستم اجتماعی بسته ایجاد شد و اگر كوشش های گاندی نبود، وحدت اقوام مختلف هندی به صورت یك ملت با اختلافات شدید مذهبی و نژادی تحقق نمی یافت. اقوام جنوبی مانند دراویدی ها و تامیلی های غیرآریایی در اثر كوشش های گاندی در دوران استقلال این احساس در آنها ایجاد شد كه در واقع می توانند در قالب یك ملت جا بگیرند.
●پیدایش آئین های بودا و جینیسم
در قرن ششم ق م در یكی از مناطق خودمختار كوچك به نام «نپال» واقع در شمال هند فرزند حاكم آنجا كه از دودمان «ساكیا» به نام «سیدهارتا گوتا ماساكیامونی» ملقب به بودا، آئین جدیدی آورد. این اشراف زاده نپالی چند منظره حزن انگیز در زندگی خویش ملاحظه كرد و دست از جاه و جلال كشید و به پوچی زندگی پی برد و به ریاضت پرداخت. و در زیر درختی به نام «بودی» دلش روشن شد و راه سلامت زندگی موجودات را یافت. از این جهت كه در زیر درخت «بودی» دلش روشن شد به «بودا» مشهور شد. بودا می گفت كه انسان باید با تمام موجودات از انسان گرفته تا حیوانات مهربان باشد و در زندگی ریاضت بكشد تا روحش اعتلا پیدا كند. بودا تا زمانی كه زنده بود آئین خود را در «ماگادا» بیهار جنوبی و بنارس تبلیغ كرد و بعد از مرگش آشوكا امپراتور بزرگ، آئین بودا را به صورت دین رسمی پذیرفت.
●آئین جینیسم
آئین جینیسم دین دیگری است كه پارسایی همراه با ریاضت از صفت های ویژه آن است. ایجادكننده آن «مها ویراور دامانا» معاصر بودا و از شاهزادگان بود. او در ۵۷۲ ق م از دنیا رفت. او با قربانی كردن هر موجود زنده مبارزه كرد. رالف لین تون مورخ آمریكایی می گوید كه در قرن ششم ق م بودا و مهاویرا با آن كه از طبقه اشراف بودند، هر دو در سلك مرتاضان درآمدند. مهمترین اصول مشترك در آئین بودا و جینیسم علاوه بر ریاضت جسم، «آهیمسا» بی آزاری بود. مهاتما گاندی از نظر قبول تز بی آزاری به هر موجود زنده می توان گفت كه با آن كه پیرو جینیسم نبود اما به شدت تحت تاثیر این آئین قرار گرفت.
●ظهور سلسله های پادشاهی در هندوستان
در قرن پنجم ق م هخامنشیان بر شمال هند چیره شدند. در حالی كه در نقاط دیگر آن حكومت های ملوك الطوایفی یافت می شد. اسكندر مقدونی در ۳۲۶ ق م شمال غربی هند را گرفت ولی زود هند را ترك گفت و اثری از خود به یادگار نگذاشت. بعد از مراجعت اسكندر یكی از سرداران هندی به نام «چاندرا گوپتا» سلسله پادشاهی «موریا» را تشكیل داد. نوه اش «آشوكا» در قرن بعد از مرگ بودا دین بودایی را در هند رسمیت داد. ولی در عین حال آزادی مذهبی را در هند برقرار كرد و با آن كه در كیش بودایی متعصب بود، به طرفداران آئین هندو سختگیری نكرد و آنها را در مراسم مذهبی آزاد گذاشت. بعد از مرگ آشوكا، خاندان موریا رو به انحطاط نهاد زیرا یونانی های باقی مانده در باكتریا بلخ شمال هندوستان را گرفتند و طولی نكشید كه حكومت «كوشانی» از كابل تا پنجاب را تسخیر كردند و پایتخت آنها پیشارو در پاكستان كنونی بود. آنها توانستند مجسمه هایی از بودا را در افغانستان و هند برپا كنند كه یكی از آنها كه در افغانستان بود توسط گروه طالبان از میان رفت.
●سلسله گوپتا
در ۳۲۰ میلادی در «مگدها» بیهار جنوبی امپراتوری ملی هند به نام گوپتا تاسیس شد. این سلسله مورد حمایت برهمنان هندو قرار گرفت. در عین حال در سایه آزادی مذهبی، بودائیان نیز توانستند در تبلیغ آئین خود موفقیت حاصل نمایند.
یكی از فیلسوفان دوره گوپتا به نام «ویج نانا وادا» می گفت كه «جز فكر هیچ چیز نیست». می توان گفت كه او را می توان دكارت هندی نام نهاد، زیرا دكارت ۱۲ قرن بعد عقیده فلسفی خود را در قالب «می اندیشم پس هستم» ارائه كرد. در زمان این سلسله به علم، هنر و ادبیات توجه شایانی شد. در این دوره بود كه «برزویه حكیم» با مسافرت به هند كتاب «كلیله و دمنه» و همچنین بازی شطرنج را به ایران آورد. همچنین در زمان سلسله گوپتا، «راه ادویه» از دو مسیر خشكی و دریا، هندوستان را از طریق ایران به آسیای صغیر و دریای سرخ متصل نمود. سلسله گوپتا در ۵۰۰ میلادی به وسیله اقوام هپتال هن ها كه قومی صحراگرد مغولی بودند از میان رفتند.
●پادشاهی هارشا
بعد از زوال امپراتوری گوپتا در شمال هند ملوك الطوایفی برقرار شد و یكی از این پادشاهان یا ملوك منطقه ای به نام هارشا ۶۴۷۶۰۶ م طبق نوشته آرنولد توین بی ضمن آن كه خورشیدپرست بود از مذهب بودایی نیز پیروزی می كرد. در زمان هارشا سفیری از چین به نام «هی یوآن تانگ» از راه توزمان و سمرقند به قصد زیارت و دیدن معابد بودایی به هند آمد. ۶۳۰ م رنه گروسه در تاریخ آسیا می نویسد «هی یوآن» را هارشا به گرمی پذیرفت و تمام هند را گردش كرد و به چین بازگشت و سپس از آنجا به ژاپن رفت و آئین بودا به چین و ژاپن رسوخ كرد.
●سلطنت راجپوت ها در هند
بعد از مرگ هارشا، شمال هند به دست راجپوت ها پسران شاه تقسیم شد. این شاهزادگان كه در زبان هندی «راجپوت» نامیده می شدند از قبایل مهاجر آسیای مركزی بودند كه با هندوها آمیخته شده بودند. حكومت راجپوت ها در شمال هند تا هزار سال طول كشید و پس از فتح ایران توسط مسلمانان در ۷۰۴ میلادی، محمدبن قاسم سردار اسلامی توانست از طریق بلوچستان به دره سند وارد شود و میلیون ها نفر به اسلام گرویدند. پس از حمله سبكتكین در ۹۸۶ و سپس محمود غزنوی و فتح بتكده سومنات، راجپوت ها به كلی منقرض شدند و شبه قاره هند به دست مسلمانان افتاد. در اثر نفوذ اسلام و اختلاط این مذهب با عقاید هندو مذهب سیك سیخ به وجود آمد و علت آن این است كه در قرن پانزدهم میلادی شاعری زاهد به نام كبیر هندی كه پیروان آئین ویشنو و مسلمان هر دو او را از خود می دانستند سعی كرد كه تلفیقی در آئین اسلام و هندو ایجاد كند. به تدریج این فرقه مذهبی صاحب اصول و عقاید و دستوراتی مخصوص به خود شد. اكبرشاه پادشاه گوركانی هند معبد طلایی «امریتسار» را برای آنها ساخت. رهبران دینی سیك را گورو می گویند و سیك در لغت به معنی شاگرد است. هندوستان در دوره سلطه مسلمانان مورد حمله غوریان و عده ای دیگر قرار گرفت و بالاخره بابر فاتح مغولی هندوستان شد.
●امپراتوران مغولی هند و استعمار انگلیس
بابر فاتح مغولی هندوستان از نوادگان امیرتیمور بود. بابر ابتدا فرغانه را گرفت و بعد عازم هند شد و جلگه پنجاب و لاهور را تسخیر كرد و در ۷ رجب ۹۳۲ ۲۰ آوریل ۱۵۲۶ توانست سپاهیان سلطان ابراهیم لودی پادشاه دهلی را در جلگه هانی پث مغلوب سازد و بدین وسیله پایه امپراتوری مغولی هند گوركانیان هند را ریخت. این امپراتوران از ۱۵۳۰ میلادی تا ۱۷۸۲ كه آخرین پادشاه آنها یعنی بهادرشاه دوم به وسیله انگلیسی ها به رانگون پایتخت برمه تبعید شد، در مدت ۲۵۲ سال بر این كشور سلطنت كردند. آنها به سبب دور ماندن از زندگی چادرنشینی و خو كردن به دربارهای باشكوه و حرمسراهای مجلل، شجاعت و جنگجویی كه از ویژگی های مغولان و تیموریان بود را از دست دادند و برای ماندن بر اریكه سلطنت هرگونه امتیازی به استعمارگران خارجی دادند. در زمان همایون شاه فرزند بابر، واسگودوگاما پرتغالی سواحل مالابار در جنوب باختری هند را تصرف كرد و پرتغالی دیگری به نام المیدا ناحیه گوا در غرب هند را تسخیر كرد. همایون قدرت پادشاهی نداشت. زیرا از یك طرف برادرش و از جانب دیگر شیرشاه افغانی سلطنت او را تهدید می كردند. لذا او به دربار شاه طهماسب صفوی پناه برد و به كمك ایرانیان كامران برادر خود را شكست داد و بر تخت و تاج دست یافت.در این میان پرتغالی ها از فرصت استفاده كردند و در سواحل غربی هند برای خود تجارت خانه هایی ایجاد كرده و اردوگاه های نظامی نیز ایجاد كردند. بعد از او اكبرشاه ۱۶۰۵۱۵۵۶ به سلطنت رسید. اكبرشاه فقط به امور دربار رسیدگی می كرد. در زمان همین پادشاه به سال ۱۵۵۹ ملكه الیزابت اول پادشاه انگلستان كمپانی هند شرقی انگلیس را تاسیس كرد و نمایندگانی نزد اكبرشاه فرستاد و امتیازات تجارتی بسیاری از او گرفت. در ۱۶۰۴ میلادی پادشاه فرانسه به نام هانری چهارم جهت رقابت با انگلستان كمپانی هند شرقی فرانسه را تشكیل داد. او نیز نمایندگانی نزد جهانگیر پادشاه گوركانی هند فرستاد ولی نتوانست امتیازاتی بگیرد اما رقیب او انگلستان در زمان سلطنت جیمز اول به سال ۱۶۱۱ امتیازات زیادی از هندی ها گرفت و تجار پرتغالی را از سواحل هندوستان اخراج كرد. جهانگیر معاصر شاه عباس اول بود. جهانگیر برای تامین مخارج دربار خویش در ۱۶۳۹ سرزمین مدرس در جنوب هند را به انگلستان فروخت. او در مخارج دربار آنقدر افراط كرد كه برای زوجه اش در آگرا مقبره ای به نام تاج محل ساخت كه مدت ۲۰ سال را با چندین هزار كارگر و مخارج بسیار زیاد صرف كرد و اكثر معماران تاج محل ایرانیان بودند و در بنای آن تلفیقی از هنر و معماری ایرانی و هندی دیده می شود. در ۱۶۵۹ نوبت سلطنت به اورنگ زیب رسید. او به علت آن كه منافع كمپانی های خارجی را بر استقلال ملی هند ترجیح می داد در ۱۶۵۹ دچار شورش سیواجی رهبر طایفه مارات كه فردی وطن پرست بود شد و منطقه بیجاپور به دست سیواجی افتاد و اورنگ زیب مجبور شد كه لقب راجه به او بدهد. اورنگ زیب در ۱۷۰۷ درگذشت و بعد از او امپراتوری مغولی هند دچار تزلزل شد، زیرا بهادرشاه جانشین او نمی توانست با اقتدار حكومت كند. لذا در ۱۷۱۵ كمپانی هند شرقی انگلیس از دولت هند امتیازاتی از قبیل معافیت گمركی دریافت كرد و در زمان محمدشاه گوركانی نوه بهادرشاه به سال ۱۷۳۹ نادر به هند حمله برد و مدتی دهلی را گرفت و با غنائم زیادی به ایران برگشت. در ۱۷۴۶ «دوپلكس» نماینده كمپانی هند شرقی فرانسه، توانست بندر مدرس را كه قبلا یك نفر انگلیسی خریده بود، تصرف نماید.
در پی این حركت انگلستان كه در تمام دنیا رقیب فرانسه بود نماینده خود «رابرت كلایو» را مامور كرد كه جهت اخذ امتیازات بیشتر با پادشاه گوركانی مذاكره كند. در نتیجه در ۱۷۵۷ در ازای حقوقی كه پادشاه گوركانی از نماینده انگلیسی كمپانی می گرفت، ولایت وسیع بنگال را به نام پادشاه انگلستان كرد. عاقبت دو كشور فرانسه و انگلستان بر طبق معاهده پاریس در ۱۰ فوریه ۱۷۶۳ توافق كردند فرانسه به نفع انگلستان پای خود را از هند بیرون كشد ولی نفوذ خود در آفریقا را افزایش دهد. از آن پس دولت انگلیس به كمپانی اخطار كرد كه به خود عنوان دیوان دولت بدهد. با آن كه بهادرشاه گوركانی در ۱۷۸۲ از كشور تبعید شده بود ولی سلطه كامل استعمار انگلیس بر هند میسر نشد مگر آن كه تیپوسلطان تیپوصاحب مهاراجه میسور پسر حیدرعلی خان بهادر را كه بعد از مرگ حیدرعلی به سلطنت میسور رسیده بود از پیش پای خود بردارد. انگلستان مجبور شد كه در ۱۷۸۴ پیمان صلحی با تیپوصاحب امضا كند. تیپوصاحب دشمن سرسخت بریتانیا بود و در نهان با فرانسوی های مقیم پوندیشری رابطه داشت. در ۱۷۸۸ عاقبت با حمله قوای انگلستان به «سرینگاپاتام» پایتخت تیپوصاحب و سپس قتل او بر سراسر هندوستان چیره شد. از آن زمان به بعد هندوستان تبدیل به یك نایب السلطنه نشین انگلستان شد.
●از تشكیل كنگره ملی هند تا ظهور گاندی
عده ای از تحصیل كردگان هندی كه ایده های ناسیونالیستی داشتند در ۱۸۸۵ كنگره ملی هند را تشكیل دادند. در این كنگره از هندوها و مسلمانان همه عضو بودند. از درون این كنگره به سال ۱۸۹۵ حزب كنگره ایجاد شد كه هدفش استقلال هندوستان بود. هندی ها در جنگ جهانی اول با فرستادن سرباز به جبهه عملا به انگلستان كمك كردند و بعد از پایان جنگ مهاتما گاندی كه قبلا در آفریقا برای حفظ حقوق سیاه پوستان در برابر سفیدپوستان اقداماتی كرده بود به هند آمد و برای مجبور كردن فرمانروایان انگلیسی به اعطای استقلال به هند، در حزب كنگره مقاومت منفی در برابر استعمار را پیشنهاد كرد.
او نخستین مبارز تاریخ بود كه با مهاجمان وطن خویش با سلاح روحیه قوی به جنگ پرداخت و پیروز شد. اعتقاد وی به نیروی پیروزبخش عدم توسل به زور از فلسفه اوپانیشاد، بودا و عیسی سرچشمه می گرفت. او یگانه سلاح را نافرمانی مدنی و تحریم كالاهای انگلیسی می دانست. او بارها به اتفاق نهرو زندانی شد ولی لحظه ای از آرمان خود عقب نشینی نكرد. او وقتی كه از زندان بیرون می آمد بدون توسل به زور با حكمرانان انگلیسی می جنگید. او می گفت كه «استناد من در این نوع جنگ و مبارزه پاسخ به ندای انسان دوستانه همه ادیان است از مسیح تا اسلام. هدف من آن است كه برای حل مشكلات روزانه زندگی از محبت كمك بگیرم.» به این ترتیب وی بر آن شد كه همه ملت هند را چون خودش به پیروی از این قانون طلایی برانگیزد.
او می گفت جنگ را یك روزه نمی توان برد. وی در به كار بردن نیروی معنوی به عنوان تنها سلاح بر ضد نیروی وحشی اصرار داشت. به این ترتیب این فیلسوف جنگجوی و حقوقدان، جنگ شگرف خود را برضد جنگ ادامه داد و گفت: «ما بیگانگان را در وطن خود به عنوان مهمان قبول می كنیم. اما به عنوان غاصب قبول نمی كنیم.»
گاندی اضافه كرد كه من با رنج دادن خود قلب دشمنان را نرم خواهم كرد. او بر اثر روزه های طولانی گاهی به سرحد مرگ نزدیك می شد. هدف گاندی نه تنها نجات هند بلكه صلح همه جهان بود. او به برادری انسان و تقدس حیات ایمان داشت. او اعلام كرد كه ما نمی توانیم زندگی خود را تباه سازیم زیرا ما كه نیروی آفریدن نداریم پس حق نابود ساختن نیز نداریم. فلسفه وی بالاخره منجر به استقلال شبه قاره به دو بخش هند و پاكستان شد. در ۱۵ اوت ۱۹۴۷ لرد مونت باتن آخرین نایب السلطنه هند طی مراسمی هندوها را به عنوان هندوستان و مسلمانان را به عنوان پاكستان به رسمیت شناخت و گاندی و محمدعلی جناح را معماران استقلال هند و پاكستان نامید.
مسلم لیگ كه از درون كنگره هند در ۱۹۰۶ تشكیل شده بود محمدعلی جناح را به عنوان رهبر پاكستان و گاندی را به عنوان رهبر هند به رسمیت شناخت. در بدو استقلال بر سر تصرف كشمیر و پاره ای دیگر از نقاط شبه قاره بین هندو و مسلمان نزاع درگرفت. در ۱۲ ژانویه ۱۹۴۸ گاندی اعلام كرد كه تا مسالمت میان فرقه های مختلف مذهبی برقرار نشود به روزه خود ادامه خواهد داد. در ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸ یك فرد متعصب هندو گاندی را به جرم مماشات با مسلمانان ترور كرد و به قتل رسانید.
در ۲۸ نوامبر ۱۹۴۹ قانون اساسی جمهوری هند تصویب شد و از ۲۶ ژانویه ۱۹۵۰ به مرحله اجرا درآمد. همچنان كه گاندی به جز رهبری مردم هند، پست سیاسی قبول نكرد، محمدعلی جناح نیز رهبر مسلمانان بود كه پایه گذار پاكستان شد. اولین زمامدار مسئول در هند نهرو نخست وزیر بود و رئیس جمهور كه جنبه تشریفاتی داشت دكتر راجند راپراساد نام داشت. در پاكستان عنوان محمدعلی جناح قائد اعظم رهبر اعظم بود ولی فرماندار كل پاكستان كه همه اختیارات حكومتی با او بود خواجه ناظم الدین نام داشت.
سیروس غفاریان
منابع:
۱ بزرگان فلسفه نوشته هنری توماس، ترجمه فریدون بدره ای، انتشارات كیهان، تهران، ۱۳۶۳.
۲ تاریخ تمدن جلد اول، هنری لوكاس، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، انتشارات كیهان، تهران، ۱۳۶۳.
۳ تاریخ آسیا، رنه گروسه، ترجمه مصطفی فرزانه، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۲۹.
۴ نگاهی به تاریخ جهان سه جلد، نهرو، ترجمه محمود تفضلی، امیركبیر، تهران، ۱۳۵۱.
۵ سیر تمدن، رالف لین تون، ترجمه پرویز مرزبان، انتشارات دانش، تهران، ۱۳۳۷.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید