یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

فردا در راه است


فردا در راه است
هرچند می‌توان در دولت احمدی‌نژاد از بسیاری امور خرده گرفت، اما این جای تامل است که قدر و منزلت قوه مجریه را حتی برتر از جایگاه تعریف‌شده در قانون اساسی، قوانین موضوعه و سنت سیاسی در ایران بازنشانده است.قوه مجریه در سال‌های پس از انقلا‌ب فراز و نشیب‌های فراوانی را پشت سر گذاشت. دولت میرحسین موسوی، همه ویژگی‌های یک دولت مقتدر را دارا بود.
نحوه مناسبات دولت با نهاد ریاست‌جمهوری تاملا‌تی را برانگیخته بود، به گونه‌ای که در آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، مباحثی در خصوص نوع تعامل نهاد ریاست‌جمهوری با موقعیت رئیس‌جمهور یا تعویض نخست‌وزیر و انتخاب دکتر ولا‌یتی طرح کرده بودند، اما با مصحلت‌سنجی امام و مخالفت صریح ایشان، دولت به عنوان قوه مجریه همچنان تعیین‌کننده‌ترین نقش را ایفا کرد. با آغاز دوره ریاست‌جمهوری هاشمی‌رفسنجانی، کل ماجرا تغییر کرد. وی که پروژه بازبینی قانون اساسی را دنبال می‌کرد، مهم‌ترین تغییرات را درباره قوه مجریه دنبال کرده، دولت قدرتمند با اختیارات مطلوب در دستان رئیس‌جمهوری از آن تغییرات بروز کرد. اما دوره اصلا‌حات و ریاست‌جمهوری محمد خاتمی، قوه مجریه را وارد پرچالش‌ترین دوره‌های حیات خویش کرد.
خاتمی برخلا‌ف پیش‌بینی نظام سیاسی بر کرسی قدرت نشست، او و همفکرانش نیز تا یک هفته به انتخابات همین تصور را داشتند. اما فرآیند پیش‌بینی‌ناپذیری رفتارهای سیاسی در ایران، اصلا‌ح‌طلبان را بر قدرت نشاند. حال رقبا می‌دیدند قبای گشاد و فراخی که برای خود و همکفرانشان تدارک دیده بودند، بر اندام رقیب آراسته شده است. لذا از فردای استقرار دولت اصلا‌حات، همه مکانیسم‌ها و ترفندها برای مهار هرچه بیشتر دامنه قدرت دولت در ایران به کار گرفته شد. اصطلا‌ح هر ۹ روز یک بحران به فرهنگی آشنا بدل شده است. خاتمی نماد یک سیاستمدار نامحرم تلقی می‌شد. برخی ارکان حکومت در بسیاری مواقع به جای معاضدت و همراهی، یا چرخ لنگ بودند یا تماشاگر، دامنه نفوذ و اقتدار دولت هر روز کاسته می‌شد. دولت به جزیره‌ای دورافتاده در مجمع الجزایر قدرت در ایران بدل شده بود. روحیه خاتمی برای وفاداری به آرمان‌هایش، تعهد اخلا‌قی و وارستگی ذاتی برای عدم عبور از ارزش‌ها و پیمان‌های وثیق، او را سرانجام وادار ساخت به طرح لوایح دوقلو پناه برد تا شاید بتواند رئیس‌جمهوری را که به زعم خود به یک تدارکاتچی بدل شده بود، به جایگاه واقعی خویش بازگرداند. اما خاتمی با همه اصرار و تعهدش برای حفظ جایگاه دولت در کار خویش قرین توفیق نشد. لویاتان قدرت به محاق رفته بود. قوه مجریه را از همه‌سو در حصار گرفته بودند. اگر به زبان، تفکیک قوا را تکرار می‌کردند، به عمل برای دولت فاتحه می‌خواندند. فنر کشیده‌شده در آغاز رستگاری قوه مجریه، چنان کشیده شده بود که تنها سنت تاریخ می‌توانست آن را به تعادل کشاند. واضح بود که روند امور از حالت فطری خود خارج شده است. جمهوری اسلا‌می یا باید تغییر ساختار می‌داد یا آنکه می‌پذیرفت پاندول رفته به جای خود بازگردد. اینجا است که احمدی‌نژاد نقش تاریخی خود را ایفا می‌کند.
او وارث دولتی شده بود که چندان جدی انگاشته نمی‌شد. حال او بدون آنکه بداند، پاندول را متعادل و فنر را معکوس می‌کرد و تفکیک قوا را رسمیت می‌بخشید. اگر در دولت گذشته، رئیس‌جمهور نامحرم تلقی می‌شد، او در مرکز محرمیت قرار داشت. اگر این دیگر نهادها و قوا بودند که تلا‌ش داشتند بر قوه مجریه اعتلا‌ یابند، دولت جدید بدون کشیدن سوت مسابقه دویدن را آغاز کرده بود. احمدی‌نژاد با قدرت، مدیران را برکنار کرده و سیاست‌ها را به نقد کشیده بود. در مواجهه با وزرا و استانداران به گونه‌ای رفتار می‌کرد که تلقی جامعه، اعمال لویاتان با همه شائبه‌هایش بود. در میان مردم استاندار را تنبیه می‌کرد، گوش وزیر را می‌پیچاند، شهرها را تقسیم و ولا‌یات را جابه‌جا می‌کرد. رئیس این دولت خود را پاسخگوی احزاب، روشنفکران و نخبگان نمی‌دانست. او با تکیه بر سوم تیر به قدرت رسیده بود؛ روزی که همه نخبگان، روشنفکران و اهل قلم، مردم را به رقیبش فراخوانده بودند.لذا این حق را داشت علیه همه آنها بشورد، تمسخرشان کند، بزدلشان بخواند و سیاست را از منظر خویش تفسیر نماید. او چنان به روشنفکران، سیاستمداران، احزاب و مدیران قبلی تاخته بود که یادآور سنت انقلا‌بی رهبران خیابانی بود. در برخی مواقع توده‌ها نیز همراه بودند.
به راحتی می‌شد تمام معایب را به گردن پیشینیان انداخت بدون آنکه لا‌زم باشد پاسخ داد آنها چه زمانی و به چه مقداری در ساخت قدرت دست داشته‌اند؟ با این همه شور جای منطق و شعار جای عمل را گرفته بود. ‌ دولت نهم نه به مجلس پاسخ می‌داد و نه مقید به محدودیت‌های شورای امنیت بود. از قوه قضاییه انتقاد می‌کرد، چراکه همراه و هماهنگ با دولت حرکت نمی‌کرد. این احمدی‌نژاد بود که سازمان مدیریت را منحل کرد. سیاست تعدیل اقتصاد را هدف گرفت. بهینه‌سازی سوخت را عملی کرد و اگرچه نفت را بر سر سفره‌ها نبرد اما تصمیم به تغییر ساختار اقتصادی گرفت. سرعت عمل این دولت به‌‌گونه‌ای است که دیگر قوا را توان همراهی نبود. قوه قضاییه، بازرسی، ثبت اسنادو ... غیرمستقیم متهم به همکاری با مافیا شدند. احمدی‌نژاد در انتصاب مدیران انقلا‌بی بزرگ صورت داد. لیستی از مدیران تازه‌کار را ردیف و بدون واهمه آنها را منصوب کرد. آنگاه هیچ تردیدی برای برکناری‌شان بدون ارائه پاسخی درست به خود راه نداد. ‌ساعات کار بانک‌ها را عوض کرد. در مقابل جلو کشیدن ساعت رسمی کشور ایستاد. در وقت مقرر وزرا را به مجلس معرفی نکرد و خود را پاسخگوی هیچ نهادی ندانست، پاندول به جهت مخالف خویش حرکت می‌کرد. سنت فرهنگی ایرانی دست به کار شده بود؛ اصلا‌ح‌طلبان از آن سوی بام به پایین پرتاب شده بودند، احمدی‌نژاد و یارانش از این سوی بام.
حال دولت قدرتی فراسو یافته است. دیگر کمتر کسی به سخنان احمدی‌نژاد بی‌اعتنایی می‌کند. همه می‌دانند که او با گذشتگان خود فرق دارد. اهل حرف و گفتمان نیست. بنده عمل و اجرا است. اول عمل می‌کند سپس محاسبه. برای جاانداختن نقش و جایگاه واقعی دولت چه سیاستی از این بهتر. لذا باید دولت احمدی‌نژاد را نقطه تباین دولت قبلی دانست. هرچه آن دولت منزوی بود، این دولت در وسط معرکه است و فریادش بلند. شاید فردا هنگامه‌ای دیگر باشد. تلا‌ش برای تعادل مجدد بروز و ظهور دولتی دیگر. کسی چه می‌داند، فردا در راه است.
فیاض زاهد
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید