یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


مقدمه ای بر هنرمند


مقدمه ای بر هنرمند
لبه وحدت دینی در هنر اسلامی تا آنجا پیش آمده که تباین هنر دینی و هنر غیردینی را برداشته و تباینی که بین هنر مقدس و غیرمقدس در مسیحیت به وضوح مشاهده می شود، در اینجا از بین رفته است. گرچه مساجد به جهاتی شکل و صورت معماری خاصی پیدا کرده اند، ولی بسیاری از اصول معماری و نیز تزئینات آنها درست مطابق قواعد و اصولی بوده که در مورد ابنیه غیردینی هم رعایت شده، چنان که این یکدستی در نقش و نقاشی و لحن و نغمه و موسیقی و کلاً آثار هنرهای تجسمی و غیرتجسمی، متجلی است. از این رو روحانیت هنر اسلامی نه در تزئین قرآن، معماری مساجد و شعر عرفانی بلکه در تمام شئون حیات هنری مسلمین، تسری پیدا کرده و هر یک بنا بر قرب و بعد بحق صورتی روحانی تر یا مادی تر یافته اند.
● آداب معنوی و سمبلیسم در هنرهای تجسمی اسلامی
وقتی صنعتگران و هنرمندان اسلامی به کار مشغول می شوند، با روشی خاص سروکار پیدا می کنند و به کار، روحانیتی دینی می دهند. نمونه ای از روحانیت کار را در احوال صنعتگران در رساله چیت سازان می یابیم. وقتی که کار به صورت اسرارآمیز و سمبلیک چونان سیر و سلوک در مقامات و منازل معنوی تلقی می گردد و از مرحله گرفتن قالب و پختن رنگ تا شستن کار معنویت و روحانیت کار به وضوح نمایان است یا آنجا که قالب را مظهر ۴ رکن شریعت، طریقت، حقیقت و معرفت و رنگ سیاه را مظهر ذات حق می گیرند، همه حکایت از احوالات روحانی هنرمند می کند، تمثیل و رازگونگی کار هنری به وضوح در این مقام مشاهده می شود.
سیاهی گر بدانی عین ذات است
که تاریکی در او آب حیات است
اساساً هنرهای دینی در یک امر مشترک هستند و آن جنبه سمبلیک آنهاست، زیرا در همه آنها جهان سایه ای از حقیقتی متعالی از آن است. از اینجا در هنرها هرگز قید به طبیعت که در مرتبه سایه است وجود ندارد. به همین جهت، هر سمبل، حقیقتی ماورای این جهان پیدا می کند. سمبل، اینجا در مقام دیداری است که از مرتبه خویش نزول کرده تا بیان معانی متعالی کند. این معانی جز با این سمبل ها و تشبیهات به بیان نمی آیند، چنانکه قرآن و دیگر کتب دینی برای بیان حقایق معنوی به زبان و رمز و اشاره سخن می گویند:
در جلوه گاه معنی، معشوق رخ نموده
در بارگاه صورت، تختش عیان نهاده
از نیست هست کرده، از بهره جلوه خود
وانگه نشان هستی بر بی نشان نهاده
از ممیزات هر هنری این است که هنرهای گذشته را ماده خویش می کند. به این اعتبار، هنر اسلامی نیز صورت وحدانی جدیدی است برای ماده ای که خود از هنر بیزانسی، ایرانی، هندی و مغولی گرفته شده است. این صورت نوعی وحدانی، به تلقی خاص اسلام از عالم و آدم و مبدأ عالم و آدم به حضور و شهود مشترکی که حامل تجلیات روح اسلامی است و همه هنرمندان مسلمان به معنی و صورت آن را دریافته اند، رجوع دارد. در این میان در هنر اسلامی، بیشتر آن بخش از هنرهای گذشته ماده قرار گرفته که جنبه تجریدی و سمبلیک داشته است مانند اسلیمی ها و نقوشی از این قبیل در تذهیب که ماده آنها از حجاری های دوران ساسانی است و در تمدن اسلامی صورت دینی اسلامی یافته است.
جدایی سیاست خلفا و سلاطین عصر اسلامی از دیانت حقیقی اسلام و کفر بالقوه و بالفعل در جامعه اسلامی، منشأ پیدایی هنری شد که گرچه متأثر از روح اسلامی است، اما در حقیقت محاکات ظهورات نفس اماره هنرمندان است. اینجا می توان شاهد دوگانگی هنر دینی و هنر غیردینی در عصر اسلامی بود. هنر دینی را در نهایت کمال، در شعر شاعران عارف و حکیمان انسی و کشف مخیل و تجربه معنوی شان مشاهده می کنیم.
در واقع هنر و عرفان در وجود اهل معرفت در شعر و هنر انسی جمع می شود و هنرمند عارف می شود و عارف هنرمند. در مراتب نازل هر دینی، هنرمندان از انفاس قدسی اهل معرفت بهره مند و هنرشان ملهم از حضور عارفانه می شود. در صنایع نیز این اهل معرفت هستند که با تألیف فتوت نامه ها و رساله هایی چون چیت سازان و آهنگران، صورتی دینی به آن می دهند و به هر کاری از منظر سیر و سلوک معنوی نگاه می کنند و در صنع بشری، نحوی صنع الهی، که از حسن و کمال بهره مند است، می بینند و آن را عین ذکر الله می دانند.
اما در مقابل این وضع، وضعی است که حاکی از محاکات وساوس و هواجس و ظواهر نفسانی و شیطانی هنرمند است. خمریات و زهدیات و بزمیات شاعرانه که شرح فسق و فجور و الحاد نسبت به اسماء الحسنی و لاابالی گری هنرمندان است، بالکل و بالتمام در مقابل هنر عرفانی اسلامی قرار دارد. در مراتب دیگر نیز اهل صنایع و هنرهای تجسمی ملهم از این احوالات و خطورات شیطانی هستند. بین این دو وضع بعضی هنرمندان حالتی بینابین دارند و گاه از حق می گویند و گاه از باطل، که در حقیقت این نیز نشانه دو قطب متضاد هنر در عصر اسلامی در وجود هنرمندان است.
● دو قطب هنر اسلامی
قدر مسلم این است که هنر اسلامی جلوه حسن و جمال الهی است و حقیقتی که در این هنر متحقق شده رجوع به ظهور و تجلی حق تعالی به اسم جمال دارد. از این هنر اصیل اسلامی با ابلیس و جهان ظلمانی اساطیری و حتی مکاشفاتی که مستلزم بیان صور قبیحه است، تا آنجا که به حقیقت اسلام قرب و حضور پیدا می کند، سر و کار ندارد.
حسن و زیبایی در مقابل آن قبح و زشتی، بنابر ادوار تاریخی، ملاکی غیر از ملاک دیگر هنرها دارد. به این اعتبار، با زیبایی در هنر جدید، که غالباً با زیبایی هنر یونانی زیبایی این جهانی است، متفاوت است. و باز این معنی با ملاک زیبایی هنرهای اساطیری که مظهر اسما طاغوتی است، تفاوت می کند. در حالی که ملاک در هنرهای اساطیری عالم ظاهری و زیبایی مجازی نیست بلکه ملاک، عالم باطن و زیبایی علوی است.
● هنر تشبیهی و هنر تنزیهی
با توجه به مراتب فوق، بی وجه نیست که وقتی بعضی مورخان غربی به هنر اسلامی می پردازند، کمتر ملاک های زیبایی شناسی تاریخ جدید را در آن اعمال می کنند، علی الخصوص که جمال و زیبایی هنر اسلامی با نفی شمایل های مقدس و نفی تجسم الهی در وجود آدمی و منع تقلید از فعل صانع یا نقاشی و پیکرتراشی، حالتی خاص پیدا کرده است که فاقد فضای طبیعی سه بعدی، یعنی پرسپکتیو حسی و همچنین فاقد سایه روشن و چهره های طبیعی است. هیچ گاه مظهر تام و تمام هنرهای اسلامی و جدا از هنرهای تجسمی مقدس نبوده و بالنتیجه هنرهای اسلامی به سمبلیسم و زیبایی سمبلیک گرایش پیدا کرده است و آنچه موجب این امر شده همان تفکر تنزیهی - تشبیهی اسلامی را به دنبال داشته است. با این ممیزه تنزیهی است که هنر اسلامی از تفردی که در هنر مسیحی - در وجود حضرت مسیح- و هنر جدید وجود دارد، دور می شود.
بیشتر سمبلیسم هنر اسلامی متأثر از قرآن، در متون عرفانی و اشراقی اعم از شعر و نثر جمع شده و به این جهت متونی در حکم فرهنگ اصطلاحات عرفانی و هیأت تألیفی رموز نوشته شده است، حال آنکه در هنرهای تجسمی این رموز بسیار کاهش پیدا می کند.
به هر تقدیر، با این تنزیه در تفکر اسلامی و عدم تفرد و تمرکز معنوی در وجود واحد، هنر اسلامی با اسقاط اضافات، و تعقلات، صورتی دیگر پیدا می کند - ضمن آنکه به مراتب توجه دارد. این تفکر و تلقی در معماری نیز بسط می یابد. سخن «بورکهارت» در این باب قابل تأمل است. او می نویسد:
«در حالی که شبستان دراز و مستطیل شکل کلیساهای بزرگ اساساً راهی است که انسان را از عالم خارج به سکوی مخصوص عبادت در کلیسا هدایت می کند، و گنبدهای مسیحی یا به آسمان صعود می کنند یا به سکوی عبادت در کلیسا نزول می نمایند و کل معماری یک کلیسا، برای مؤمن حاکی از این معنی است که حضور ربانی از اجرای مراسم عشاء ربانی، در سکوی عبادت فیضان می یابد. درست مانند نوری که در میان تاریکی می تابد، در نقطه مقابل سراسر زمین برای مسلمانان جایگاه نماز می شود. هیچ بخشی از مسجد (محراب) نیز بر خلاف کلیسا که در سکوی عبادت تمرکز پیدا می کند، فضیلتی بر سایر بخش ها ندارد. خانه مسلمان نیز می تواند مسجد مؤمن باشد. به این معنی، مؤمن حقیقی یا عارف می تواند حضور حق تعالی را در همه جای زمین احساس کند و این طور نیست که ظلمت همه جا را گرفته و فقط یک نقطه باشد که حضور حق در آن احساس شود.»
اینجاست که یک مسلمان عارف، همچون مغربی ناظر بر معنی روایت علی (ع): «ما رأیت شیئاً و رأیت الله قبله و بعده دفعه»، می گوید:
هرکجا می نگرد دیده بدو می نگرد
هرچه می بینیم از او جمله بدو می بینیم
تو ز یک سوش نظر می کنی و من همه سو
تو ز یک سو و منش از همه سو می بینم
● روحانیت در هنر اسلامی
بنابراین مبانی وحیانی تمدن اسلامی، همچون بسیاری از تمدن های دینی، مراتب قرب و بعد در هنر، بر خلاف هنر مسیحی، به دو ساحت عمیقاً متمایز مقدس و غیر مقدس قسمت نمی شود. از اینجا نفی هنر مقدس به معنای مسیحی لفظ، در تمدن اسلامی یکی از معانی اسلام مقدس است - وحدت دینی و روحانی را وسیع تر کرده تا آنجا که هر فردی می تواند روحانی شود و هر صنعتی و پیشه ای، چه در مسجد به کار رود و چه در خانه، می تواند حامل روحانیت باشد و تنها هنر کفر است که هیچ بهره ای از روحانیت ندارد. اساساً در تمدن اسلامی تنها مراتب قرب و بعد و روحانیت و شیطانیت در هنر وجود دارد، نه هنر مقدس و نامقدس محض.
نکته اساسی در مفهوم هنر مقدس در شرق و عالم اساطیری و تشبیهی تجسد الوهیت در وجود ناسوتی و سریان لاهوت در ناسوت و پیکره و شمایل انسانی و جاندار است. ایکون و صورت خیالی هنر به قداست اصل الهی بر می گردد. هنر مقدس در عالم اسلامی اگر بتوان چنین تعبیر کرد، خطاطی قرآن و تذهیب و کلاً هنرهای قرآنی در این زمره است. هنر دینی پس از هنر مقدس قرآنی است مانند معماری مساجد و مشاهد مقدسه که مطهر به تطهیر وجودات مقدسه و تجلی الهی است و نیز شعر و موسیقی عرفانی مانند مداحی و قوالی و بالاخره سومین هنر عالم اسلامی هنر عرفی مباح مانند نقاشی و اشعار حماسی و بزمی و طبیعت گرایانه و قطب مقابل آن هنر عرفی اباحی مذموم است که همان هنر عیش و عشرت و غفلت باشد.
در عالم اسلامی، هنر و هنرمندی از قرب نوافل تا قرب فرایض سیر می کند. بدین معنی هنرمند مسلمان وقتی به کار می پردازد، بنابر مراتب قرب، در مرتبه قرب نوافل است و گاه از این مرتبه به قرب فرایض می رود. در این مقام است که از هنر به معنی خاص می گذرد و به مقام محمود ولایت می رسد. اگر بُعد و کفر سراغ او بیاید، به یک معنی قرب و حضورش با اسم کفر است، چون صنعت و هنر جدید که قربش در هر دو صورت به اصل آن، یعنی انسان و نفس اماره اوست - اصل فروع، فرض و نقل هنر جدید، انسان است - زیبایی و جمال متجلی در آن نیز در همین انسانیت کفر تفسیر می شود. حال آن که در تمدن های دینی، هر اثر زمانی از حسن و کمال و جمال برخوردار است که آینه وجودش بتواند صفت جمال حق را بنماید. بدین معنی اساس هر هنری در قرب و بعد نسبت به جمال و جلال الهی متحقق می شود، بر این اساس هنر در دوره جدید و یونان کمابیش در عصر اساطیر، به جلال یعنی قهر و سخط حجاب الهی وجود دارد.
مرحوم دکتر محمد مددپور
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید