یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


وحدت دینی در هنر اسلامی


وحدت دینی در هنر اسلامی
خاورشناس فرانسوی «ژرژمارسه» که از هنرشناسان و پژوهشگران هنر اسلامی است، در مقدمه کتابش، خواننده را به آزمایشی آموزنده دعوت می ‌کند. وی می ‌گوید: فرض کنیم شما در هنگام فراغت، مجموعه‌های مختلف از عکس‌های هنرهای بسیار گوناگون را که در اختیار دارید، بدون نظم و ترتیب خاص تماشا کنید. در میان این عکس‌ها تندیس‌ها و نقاشی‌های مقابر مصری و تجیرهای منقوش ژاپنی و نیم برجسته‌های هندی دیده می ‌شود. ضمن این بررسی و تماشا به تناوب به آثاری چون تصویر یک قطعه گچ بری متعلق به مسجد قرطبه و سپس صفحه‌ ای از یک قرآن تزیین شده مصری و آنگاه به یک ظرف مسین قلم زن کار ایران برخورد می ‌کنید. در این هنگام هر چند ناآشنا با عالم هنر باشید، با این همه بلافاصله میان این سه اثر اخیر، وجوه مشترکی می ‌یابید که آنها را به یکدیگر پیوسته می‌‌سازد و همین عبارت است: از «روح هنر اسلامی .»
مطالب فوق موید این حقیقت است که تعالیم و عقاید اسلامی بر کل شوون و صور هنری رایج در تمدن اسلامی تاثیر گذاشته است و صورتی وحدانی به این هنر داده و حتی هنرهای باطل نیز نمی ‌توانسته ‌اند خود را از این حقیقت متجلی بر کنار دارند. بنابراین همه‌ آثار هنری در تمدن اسلامی به نحوی مهر اسلام خورده‌ اند چنانکه اشتراک در دین باعث شده تا اختلافات و تعلقات نژادی و سنن باستانی اقوام مختلف در ذیل علایق و تعلقات دینی و معنوی قرار گیرد و همه، صبغه دینی را بپذیرند. وجود زبان دینی مشترک نیز به این امر قوت می ‌داده است. غلبه وحدت دینی در هنر اسلامی تا آنجا پیش آمده که تباین هنر دینی و هنر غیردینی را برداشته و تباینی که بین هنر مقدس و غیرمقدس در مسیحیت به وضوح مشاهده می ‌شود، در اینجا از بین رفته است. گرچه مساجد به جهاتی شکل و صورت معماری خاصی پیدا کرده ‌اند، ولی بسیاری از اصول معماری و نیز تزیینات آنها درست مطابق قواعد و اصولی بوده که در مورد ابنیه غیر دینی هم رعایت شده، چنانکه در نقش و نقاشی و لحن و نغمه و موسیقی و کلا آثار هنرهای تجسمی و غیر تجسمی ، متجلی است. از این رو روحانیت هنر اسلامی نه در تزیین قرآن، معماری مساجد و شعر عرفانی، بلکه در تمام شوون حیات هنری مسلمین، تسری پیدا کرده و هر یک بنا بر قرب و بعد به حق، صورت روحانی‌‌تر یا مادی ‌تر یافته‌ اند.
● هنر تجریدی و روحانی
از ممیزات هنرهای تجسمی جهان اسلامی ، کاهش تعینات و تشخصاتی است که هنر مسیحی بر اساس آن تکوین یافته است. اساس هنر مسیحی، تذکر خداوند بر روی زمین است و به عبارتی تجسم لاهوت در ناسوت، از اینجا تمام هنر مسیحی در تاکید بر صورت مسیح و مریم و مقدسین که مظهر این تجسمند، تمامیت می ‌یابد. «ارنست کونک» هنرشناس غربی درباره این ممیزه‌ چنین می ‌گوید: تقوایی هراس آلود مانع گردید که علاقه به واقعیات و گرایش به سوی کثرات بتواند موانع را از پیش پا بردارد، و این موضوع باعث به کار بردن طرح‌هایی تزیینی گردید که خود ملهم از واقعیت بود. مخالفت با گروندگان به سوی طبیعت آنچنان در طبع فرد فرد مسلمانان رسوخ کرده بود که حتی بدون تذکرات موکد پیامبر (ص) هم می ‌توانست پابرجا بماند. به این علت فعالیت استادان هنر اسلامی فقط محدود به کارهای معماری و صنایع مستظرفه می ‌شود و به علت فقدان نقاشی و مجسمه سازی، آن طور که در مراحل اولیه هنر اروپایی قرار گرفته بود، مورد توجه نشد، یعنی صنایع مستظرفه پیشاپیش از نقشی که در راه خدمت به عهده داشت، بیرون کشیده شده و از نظر ظرافت تکنیکی و فرم در جهت درخشانی پیش می ‌رفت.
به اصطلاح صحیح‌ تر «تقوایی هراس آلود و مهیب و خوفناک» همان خوف اجلال است که مبنای تقوی و ورع الهی است و در برابر عظمت و جلال الهی که اسقاط اضافات از آدمی می ‌کند، هر گونه تشبیه و خیال و ابداع تصویر برای خداوند و کروبیان و اولیاء و انبیاء را از آدمی دور می ‌سازد.
دوری از طبیعت محسوس و رفتن به جهانی ورای آن با صور تمثیلی از اشکال هندسی نباتی و اسلیمی و ختایی و گره‌ها به وضوح به چشم می ‌آید. وجود مرغان و حیوانات اساطیری بر این حالت ماوراء طبیعی در نقوش افزوده است. وجود چنین تزییناتی با دیگر عناصر از نور و حجم و صورت، فضایی روحانی به هنر اسلامی می ‌بخشد. این ممیزه و مبنای تجسمی فوق مادی، در حقیقت گاهی از صور خیالی قصص اسلامی به نقوش، تسری پیدا می ‌کند. این صور که وصف عالم و آ‌دم و مبدا عالم و آدم می ‌کنند، در قلمرو هنر اسلامی در آغاز در شعر و حکایات جلوه ‌گر شده است و حتی مشرکان، قرآن را در زمره‌ اشعار و پیامبر را شاعری از شاعران می ‌انگاشتند. جهان تجسمی در عالم اسلامی تصویری از بسط یک نقطه است. حرکت حجم از سه خط تکوین پیدا کرده است که هر سه از یک نقطه مشخص مرکز آغاز شده و این اساس تعین گریزی و تجرید است. این مفهوم را می ‌توان در شعر حکیم نظامی استنباط کرد؛
از آن نقطه که خطش مختلف بود
نخستین جنبشی کآمد الف بود
بدان خط چون اگر خط بست پرگار
بسیطی زآن دویی آمد پدیدار
سه خط چون کرد بر مرکز محیطی
به جسم آماده شد شکل بسیطی
خط است آنکه بسیطی آنگاه اجسام
که ابعاد ثلاثش کرده اندام
توان دانست عالم را به غایت
به این ترتیب ز اول تا نهایت
● نور و سیر به باطن
روح هنر اسلامی، سیر از ظاهر به باطن اشیاء و امور در آثار هنری است. یعنی هنرمندان اسلامی در نقش و نگاری که در صورت‌های خیالی خویش از عالم کثرت می ‌بینند، در نظر او هر کدام جلوه حسن و جمال و جلال الهی را می ‌نمایند. بدین معنی هنرمند، همه موجودات را چون مظهری از اسمای الله می ‌بیند و بر این اساس، اثر هنری او به مثابه محاکات و ابداع تجلیات و صورت‌ها و عکس‌های متجلی اسمای الله است؛
هر نقش و نگاری که مرا در نظر آید
حسنی و جمالی و جلالی بنماید
جهان در تفکر اسلامی جلوه و مشکات انوار الهی است و حاصل فیض مقدس نقاش ازلی، و هر ذره‌ ای و هر موجودی از موجودات جهان و هر نقش و نگاری، مظهر اسمی از اسمای الهیه است و در میان موجودات، انسان مظهر جمیع اسماء و صفات و گزیده عالم است. هنرمند در پرتوی چنین تفکری، در مقام انسانی است که به صورت و دیدار و حقیقت اشیاء در ورای عوارض و ظواهر می ‌پردازد. او صنعتگری است که هم عابد است و هم زائر؛ او چون هنرمند طاغوتی با خیالاتی که مظهر قهر و سخط الهی است، سر و کار ندارد. وجودی که با اثر این هنرمند ابداع می ‌شود، نه آن وجود طاغوتی هنر اساطیری و خدایان میتولوژی است و نه حتی خدای قهر و سخط یهودیان یعنی «یهوه»، بلکه وجود مطلق و متعالی حق عز شانه و اسماء الله الحسنی است که با این هنر به ظهور می ‌رسد. از اینجا صورت خیالی هنر اسلامی متکفل محاکات و ابداع نور جمال ازلی حق تعالی است؛ نوری که جهان در آن آشکار می ‌شود و حسن و جمال او را چون آیینه جلوه می ‌دهد. در حقیقت بود این جهانی، رجوع به این حسن و جمال علوی دارد و عالم فانی در حد ذات خویش، نمودی و خیالی بیش نیست؛
هستی عالم نمودی بیش نیست
سر او جز در درون خویش نیست
در نظر هنرمند مسلمان به قول غزالی؛ عالم علوی حسن و جمال است و اصل حسن و جمال تناسب و هر چه تناسب است، نمودگاری است از جمال آن عالم، چه هر جمال و حسن و تناسب که در این عالم محسوس است همه ثمرات جمال و حسن آن عالم است. پس آواز خوش موزون و صورت زیبای متناسب هم شباهتی دارد از عجایب آن عالم.
پس او مجاز را واسطه حقیقت می ‌بیند و فانی را مظهر باقی. به عبارتی، او هرگز به جهان فانی التفات ندارد، بلکه رخ اوست که این جهان را برایش خوش می ‌آراید؛
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
او با رخ حق و جلوه رخ حق در مجالی و مظاهر اعیان ثابته که عکس تابش حق اند و با دیدار وجه الهی سر و کار پیدا می ‌کند. در این مرتبه، صورت خیالی برای هنرمند مشاهده و مکاشفه شاهد غیبی و واسطه‌ تقرب و حضور به اسم اعظم الهی و انس با حق تعالی است. بدین اعتبار او «لسان الغیب» و ترجمان اسرار الهی می ‌گردد و قطع تعلق از ماسوی الله پیدا می ‌کند و به مقام و منزل حقیقی یعنی توحیدی، که مقام و منزل محمود انسانی است سیر می ‌ کند. هنرمند با سیر و سلوک معنوی خویش باید از جهان ظاهری که خیال اندر خیال و نمود بی ‌بود و ظلال و سایه عکس است، بگذرد و به ذی عکس و ذی ظل برود و قرب بی ‌واسطه به خدا پیدا کند. به هر تقدیر، جلوه ‌گا ه حقیقت در هنر، همچون تفکر اسلامی ، عالم غیب و حق است. به عبارت دیگر، حقیقت از عالم غیب برای هنرمند متجلی است و به همین جهت، هنر اسلامی را عاری از خاصیت مادی طبیعت می ‌کند. او در نقوش قالی، کاشی، تذهیب و حتی نقاشی، که به نحوی به جهت جاذبه خاص خود، مانع حضور و قرب است، نمایش عالم ملکوت و مثال را که عاری از خصوصیات زمان و مکان و فضای طبیعی است می ‌بیند. در این نمایش، کوششی برای تجسم بعد سوم و پرسپکتیو دید انسانی نیست. تکرار مضامین و صورت‌ها، همان کوشش دائمی برای رفتن به اصل و مبدا است. هنرمند در این مضامین از الگویی ازلی نه از صور محسوس بهره می ‌جوید، به نحوی که گویا صور خیالی او به صور مثالی عالم ملکوت می ‌پیوندد. هنرمند دینی در نهایت سیر باطنی خویش به آنجا می ‌رسد که چشم و گوش قلب او باز می ‌شود و به نهایت بیداری و اخلاص می ‌رسد، از ظاهر کنده می ‌شود و فراتر از نگاه عامه می ‌رود. پراکندگی دل‌ ها و پرگویی جای خویش را به جمعیت خاطر و دل آگاهی می ‌دهد؛ «لولا تمزع قلوبکم و تزیدکم فی‌ الحدیث سمعتم ما اسمع:» اگر پراکندگی دل‌ها و پرگویی شما نبود، بی‌ گمان آنچه را من می ‌شنوم شما نیز می ‌شنیدید. در این حال کندگی، قلب مومن، عرش رحمان می ‌شود؛ «قلب المومن عرش‌الرحمن.»
● توحید در طرح‌های هندسی
نکته اساسی در هنر اسلامی که باید بدان توجه کرد عبارت است از «توحید.» اولین آثار این تلقی، تفکر تنزیهی و توجه عمیق به مراتب تجلیات است که آن را از دیگر هنرهای دینی متمایز می ‌سازد. زیرا هنرمند مسلمان از کثرت می ‌گذرد تا به وحدت نایل آید. همین ویژگی تفکر اسلامی مانع ایجاد هنرهای تجسمی مقدس شده است زیرا جایی برای تصویر مقدس و الوهیت نیست. انتخاب نقوش هندسی و اسلیمی و ختایی و کمترین استفاده از نقوش انسانی و وحدت این نقوش در یک نقطه، تاکیدی بر این اساس است؛
ندیم و مطرب و ساقی، همه اوست
● خیال آب و گل در ره بهانه
طرح‌ های هندسی که به نحو بارزی وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نمایش می ‌دهد، همراه با نقوش اسلیمی که نقش ظاهری گیاهی دارند، آن قدر از طبیعت دور می ‌شوند که ثبات را در تغییر نشان می ‌دهند و فضای معنوی خاصی را ابداع می ‌نمایند که رجوع به عالم توحید دارد. این نقوش و طرح‌ها که فاقد تعینات نازل ذی جان هستند و اسلیمی (اسلامی) خوانده می شوند، آدمی را به واسطه صور تنزیهی با فقر ذاتی خویش آشنا می ‌کنند. تفکر توحیدی چون دیگر تفکرهای دینی و اساطیری در معماری مساجد، تجلی تام و تمام پیدا می ‌کند. معماری مساجد و تزیینات آن در گنبد، مناره‌ها، موزاییک ‌ها، کتیبه‌ ها، نقوش و مقرنس کاری، فضایی را ابداع می ‌کند که آدمی را به فضایی ملکوتی پیوند می ‌دهد و تا آنجا که ممکن است «اسقاط اضافات» و افنای تعینات و تعلقات در وجود او حاصل می کند؛
نشانی داده ‌اند اهل خرابات
که التوحید اسقاط الاضافات
«ابن خلدون» اغلب هنرها و صنایع را از قبیل درودگری، ظریف کاری، منبت کاری روی چوب، گچ بری، آرایش دادن روی دیوارها با تکه‌ های مرمر، آجر یا سفال یا صدف، نقاشی تزیینی و حتی قالی بافی - که از هنرهای ویژه عالم اسلام است - منسوب به معماری می ‌داند. از اینجا حتی هنر خوشنویسی را نیز می ‌توان از این گروه دانست و تنها مینیاتور از این محدوده خارج می ‌شود. معماران و نقاشان و خطاطان در تمدن اسلامی ، پیشه ‌ورانی مومن هستند که این فضا را ابداع می ‌کنند. آنها درصدد تصویر و محاکات جهان خارج نیستند. از اینجا به طرح صورت ریاضی و اقلیدسی هنر یونانی - رومی نمی ‌پردازند. بهره ‌گیری از طاق‌های ضربی و گنبد ها، چون نشانه ‌ای از آسمان و انحناها و فضاهای چند سطحی و این گونه تشبیهات و اشارات در هنر اسلامی ، عالمی پر از راز و رمز را ایجاد می ‌کند که با صور خیالی یونانی متباین است. فی‌ الواقع، مسلمانان که به جهت محدودیت در تصویر نقوش انسانی و حیوانی نمی ‌توانند تلقی توحیدی و نگاهی را که بر اساس آن، جهان، همه تجلی ‌گاه و آیینه ‌گردان حق تعالی است، در قالب توده‌های مادی و سنگ و فلز بریزند که حالتی کاملا تشبیهی دارد.
با تحدید فضا و ایجاد احجام با تزییناتی شامل نقش و نگار و رنگ آمیزی های تند و با ترسیمات اسلیمی ، این جنبه را جبران و به نحوی نقش و نگارهای عرشی را در صورت تنزیهی ابداع می ‌کند. به قول «ا. ه-. کریستی» در کتاب میراث اسلام؛ اشیایی که مسلمین چه برای مقاصد دینی و چه به جهت امور عادی می ‌سازند بی‌ اندازه با نقش و نگار است که انسان گاهی گمان می ‌کند این اجسام ورای ساختمان، دارای روح اسرارآمیزی هستند.
با توجه به مطالب فوق، معماری نیز که در هنر اسلامی شریف‌ ترین مقام را داراست، همین روح اسرارآمیز را نمایش می ‌دهد. معماران در دوره اسلامی سعی می ‌کنند تا همه اجزای بنا را به صورت مظاهری از آیات حق تعالی ابداع کنند، خصوصا در ایران، که این امر در دوره اسلامی به حد اعلای خویش می ‌رسد. از اینجا در نقشه ساختمانی و نحوه‌ آجرچینی و نقوشی که به صورت کاشی کاری و گچ بری و آیینه کاری و غیره کار شده است، توحید و مراتب تقرب به حق را به نمایش می ‌گذارند و بنا را چون مجموعه‌ ای متحد و ظرفی مطابق با تفکر تنزیهی دینی جلوه ‌گر می ‌سازند؛
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه، عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
از این روست که می ‌بینیم بهترین و جاودانه ‌ترین آثار یا در مساجد و یا بر گرد مزار امام معصوم یا ولی ‌ای از اولیای خدا متجلی می ‌گردد که سرتاسر مزین به آیات الهی، اعم از نقش و خط است. نمونه ‌هایی از آن مظاهر و تجلیات را که الهامات غیبی بر دل مومنان خداست یاد می ‌کنیم، تا ببینیم چگونه بخشی از تاریخ تمدن بشری ماده می ‌گردد، تا صورت دینی به خود بگیرد. معماری اسلامی چون دیگر معماری‌های دینی به تضاد میان فضای داخل و خارج و حفظ مراتب توجه می ‌کند. هنگامی که انسان وارد ساختمان می ‌شود، میان درون و بیرون، تفاوتی آشکار مشاهده می ‌کند. این حالت در مساجد به کمال خویش می ‌رسد، به این معنی که آدمی با گشت میان داخل و خارج، سیر میان وحدت و کثرت، و خلوت و جلوت می ‌کند. هر فضای داخلی خلوتگاه و محل توجه به باطن، و هر فضای خارجی جلوتگاه و مکان توجه به ظاهر، می ‌شود. بنا بر این، نمایش معماری در عالم اسلام، نمی ‌تواند همه امور را در طرف ظاهر به تمامیت رسانده و از سیر و سلوک در باطن تخلف کند. به همین اعتبار هنر و هنرمندی به معنی عام، در تمدن اسلامی عبادت و بندگی و سیر و سلوک از ظاهر به باطن است. اساسا اسلام جمع میان ظاهر و باطن است و تمام و کمال بودن دیانت اسلام به همین معناست، چنان که «شهرستانی» در کتاب ملل و نحل در این باب می ‌گوید:
آدم اختصاص یافت به اسماء و نوح به معانی این اسماء و ابراهیم به جمع بین آن دو، پس خاص شد موسی به تنزیل (کشف ظاهر و صور) و عیسی به تاویل (رجوع به باطن و معنی) و مصطفی - صلوات‌ الله علیه و علیهم اجمعین - به جمع بین آن دو که تنزیل و تاویل است.
چنین وضعی در اسلام و فرهنگ و تمدن اسلامی سبب می شود که هنر اسلامی بر خلاف هنر مسیحی صرفا بر باطن و عقبا تاکید نکند و یا چون هنر یهودی تنها به دنیا نپردازد، بلکه جمع میان دنیا و عقبا کند و در نهایت، هر دو جهان را عکس و روی حق تلقی کند؛
دو جهان از جمال او عکسی
عالم از روی او نموداری است
و ضمن آنکه اصالت به عقبا در برابر دنیا دهد، هر دو را فدای عشق حق بداند؛
جهان فانی و باقی، فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم از طفیل عشق می ‌بینم
شراره گل محمدی
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید