شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


عناصر ایرانی در هنر اسلامی


عناصر ایرانی در هنر اسلامی
موضوع هنر اسلامی، موضوعی ویژه و متفاوت با هنر غرب است. زیرا طبیعت هنر غرب بر ساختار شکنی، تغییر و تحولات پی درپی، آشنایی زدایی و بر رابطه تقابل میان مکاتب استوار است.
اما در فضای هنر اسلامی قرار نیست تکیه بر اصل تقابل میان مکاتب هنر باشد بلکه اساس بر اصلاح و تداوم و ارتباط با روح زمان است. چنان که پیکاسو، نحوه تعلیم هنر را از طریق نفی آن هنر، بویژه نفی گذشته آن می دانست.
● هنر اسلامی یا هنر مسلمانان؟
هنر اسلامی خارج از متن خود نمی تواند بررسی شود. برخی تعاریف، متن محور، برخی مؤلف محور و برخی هم محیط محور یا تاریخ محور اند. با وجود کثرت این تعاریف می توان به یک وحدت نسبی رسید. هنر هم مانند دیگر پدیده ها مثل انسان ابعاد مختلف مادی، معنوی و محتوایی دارد، هر نقدی به یکی از این ابعاد می پردازد و قسمتی از واقعیت را نشان می دهد و مجموع این نقدها بیانگر حقیقت است. یکی از رویکردهای مطالعه هنر و ادبیات رویکرد بینامتنی است که به بررسی روابط میان متن ها و نقش این روابط بر چگونگی متن می پردازد. بینامتنیت نظریه و سپس رویکرد و روش نقدی است که با وضع این واژه به وسیله «ژولیا کریستوا» و گسترش آن به وسیله «بارت» در نیمه دوم قرن بیستم آغاز شد. درواقع رویکرد بینامتنی در این جمله «بارت» است؛ «هر متنی بینامتنی است» یعنی هیچ متنی وجود ندارد که از متن های دیگر استفاده نکرده باشد و تحولی در متن های پیشین ایجاد نکرده باشد. به طوری که ما متن خالص و تولید یک تفکر ساده و ناب نداریم.
علت پیچیدگی متون و وجود تفاسیر متعدد، بهره مندی هر متن از متن های دیگر است. به عبارت دیگر تکثرمتنی است که امکان خوانش های گوناگون را به ما می دهد. رویکرد فرامتنی رویکرد دیگری است که پس از بینامتنیت ظهور کرد و جایگزین آن شد. فرامتنیت به بررسی یک متن به واسطه نقدها و تفاسیر مرتبط با آن می پردازد. این تفاسیر می تواند از سوی مؤلفان آن متن یا از سوی مفسران و محققان دیگر صورت گرفته باشد. به طور کلی منتقدان به دو دسته اصلی: طرفدار و مخالف ماهیت هنر اسلامی قابل تقسیم هستند.
مخالفان مفهومی به نام «هنر اسلامی» را قبول ندارند و در مقابل پیشنهادهایی هم چون هنر مسلمانان یا هنر اقوام مختلف اسلامی را مطرح می کنند. این افراد ارتباط بینامتنی میان هنرهای اقوام گوناگون از مسلمانان را بسیار ضعیف و سطحی تر از آن می دانند که بتوان به وسیله این ارتباط و عناصر آن ماهیتی مستقل برای هنر سرزمین های اسلامی به نام هنر اسلامی فرض کرد.
در مقابل عده ای دیگر بر این باورند که مجموعه عناصر مشترک چه ایجابی و چه سلبی از چنان عمق مضمونی و گستره صوری برخوردار هستند که بتوان برای هنرهای این سرزمین ها ماهیت مستقلی به نام هنر اسلامی قائل بود. یکی از بزرگ ترین ایراداتی که مخالفان به ماهیت هنر اسلامی وارد کرده اند این است که هنر اسلامی تعبیری است نادرست، زیرا آنچه به نام هنر اسلامی وضع شده، خود از هنرهای دیگر مثل هنر ایرانی، هنر مصری، هنر بیزانسی و هنر اعراب پیش از اسلام تغذیه کرده است. پس بهتر است به آن «هنر مسلمانان» اطلاق شود.
● سؤالاتی در این جا برای ما مطرح می شود:
۱) آیا واقعاً هنر اسلامی از هنرهای دیگر بهره مند شده است؟
۲) اگر چنین است یعنی پیش متن های غیراسلامی بر بیش متن های اسلامی تأثیر گذاشته، آیا این باعث می شود که نتیجه بگیریم که هنر اسلامی وجود ندارد؟
۳) آیا در متون گوناگون هنر اسلامی می توان عناصر مشترک را پیدا کرد که براساس آن بتوان به این مجموعه، نام هنر اسلامی را اطلاق کرد؟
در مرحله نخست و در پاسخ به سؤال اول. با بهره گیری از رویکرد بیش متنی به نقد و بررسی ماهیت هنر اسلامی پرداخته می شود. بیش متنیت رابطه دو متن را مورد بررسی قرار می دهد که براساس رابطه برگرفتگی یکی از دیگری استوار شده باشد.
اما در پاسخ به پرسش های بعد از رویکرد بینامتنی استفاده می کنیم که رابطه هم حضوری دو یا چندین متن است ـ یعنی بررسی این که یک عنصر هم در این متن باشد هم در متنی دیگر.
در دوره نخستین اسلام یعنی محدوده جغرافیایی چین تا جبل الطارق. احکام تازه ای وضع شد اما هر تحولی که در هنر این دوره به وجود آمد، سراسر از ایرانیان بود. هنر ایرانی در مقایسه با هنرهای هندی، مصری، بیزانسی، مسیحی و یهودی، بیشترین تأثیر را بر هنر اسلامی گذاشته، همان طور که در اتیمولوژی هم ارتباط بیش متن های اسلامی با پیش متن های غیراسلامی بویژه ایرانی دیده می شود. برای نمونه در مهدیه تونس به بعضی بناها، واژه ایوان یا خورنق اطلاق می گردد که این نشان دهنده تأثیرپذیری زیاد هنر اسلامی از هنر ایرانی است. اما علت تأثیر بسیار هنر ایرانی در مقایسه با تأثیر دیگر پیش متن ها بر هنر اسلامی چیست؟
طرح نظریه ای با عنوان «نه خیلی دور نه خیلی نزدیک» می تواند به ما در رسیدن به علت کمک کند.
برخی تمدن ها همانند تمدن مسیحی و تمدن یهودی هم از لحاظ جغرافیایی و هم از لحاظ فرهنگی به تمدن اسلامی بسیار نزدیک بودند. تمدن اسلامی و هنر اسلامی برای مطرح شدن و نشان دادن خودش می بایست از آن تمدن ها فاصله می گرفت.
پس شروع به فاصله گذاری میان خودش و تمدن های نزدیکش کرد. از طرفی تمدن های خیلی دور، مانند چین، مصر و هند به دلیل «خیلی دور بودن» رابطه چندانی که موجب تأثیر زیاد بر هنر اسلامی شود، نداشتند. در این میان تمدن ایرانی «نه خیلی دور و نه خیلی نزدیک» بود. نیز ایرانیان به وحدانیت اعتقاد داشتند ولی وحدانیت متفاوت با وحدانیت ادیان ابراهیمی، (یهودیت، مسیحیت و اسلام) این امر باعث شده بیش متن های اسلامی بیشترین تأثیر را از پیش متن های ایرانی داشته باشند. البته ما در مقاطع گوناگون شاهد تغییرات و نوساناتی در پذیرش پیش متن ها در هنر اسلامی بوده ایم.
نمونه آن، تأثیرپذیری هنر اسلامی از تمدن و هنر بیزانس است، زمانی که پایتخت اسلامی در غرب (سوریه، دمشق) بوده است.نتیجه ای که ما از این بحث می گیریم این است که: بله، هنر اسلامی وامدار هنرهای پیش از خود بوده و در این میان هنر و تمدن ایرانی بیش از همه تأثیرگذار بوده است.بحث بعدی برای پاسخ به این سؤال است که:
آیا تأثیرپذیری بیش متن های اسلامی از پیش متن های تمدن های دیگر، موجب نفی هنر اسلامی به عنوان ماهیتی مستقل می گردد؟
۱) در استدلال اول به نظریه بینامتنی برمی گردیم که هیچ متنی بدون پیش متن نیست و هر متنی بینامتنی است. با پذیرش این رویکرد خواهیم دید که این پرسش تنها برای هنر اسلامی صادق نیست. برای هنر مسیحی که از هنر روم و هنر یهودی استفاده کرده، هنر یهودی که از هنر ایرانی و هنر حوزه کنعان و هنر ایرانی که وامدار هنر مصری و هندی است نیز مصداق دارد. طبق اصل بینافرهنگی یا روابط بین فرهنگی ـ همانطور که قبلاً هم اشاره شد ـ هیچ هنر و پدیده ای که به صورت خالص متعلق به یک قوم باشد، نداریم بلکه هر هنری متعلق به مجموعه بشریت در طول تاریخ، البته با شدت و ضعف متفاوتی است.
۲) استدلال دوم: به طوری که می بینیم ادبیات اسلامی چیزی جز قصه های قرآنی که ما در تورات و انجیل هم می خوانیم نیست. این مطلب گواه آن است که هیچ متنی یک باره خلق نمی شود.
هم اسلام بر ارتباط پیش متنی تأکید دارد و هم این قانون کلی مطابق درک، شهود و فهم انسان است و غیر از این راهی وجود ندارد.
پرسش آخر ما این است که آیا متون ایرانی پیش از اسلام که درون بیش متن های اسلامی قرار گرفته، تبدیل به متن اسلامی شده یا هنوز متن ایرانی، در حوزه هنر ایرانی است؟به عبارت دیگر چگونه پیش متن غیراسلامی به هنر اسلامی وارد می شود؟
برای پاسخ به چنین پرسشی از روش پیرامتنیت؛ یعنی روشی که در آن رابطه یک متن با متن های پیرامون خود مشخص می شود، استفاده می کنیم. طبق این روش ما معتقدیم اگر یک متن غیراسلامی در متن اسلامی قرار بگیرد، دیگر نمی توان گفت آن متن غیراسلامی است. زیرا رابطه اش با متن های پیرامونش عوض شده و وقتی رابطه ها عوض می شود در پی آن معناها، ارزش ها و دلالت پذیری ها هم تغییر می کند.در بحث تراگونگی، در بسیاری از مواقع با دخالت و تصرفاتی که انجام دادند، هنرهای غیراسلامی را به هنر اسلامی تغییر دادند. در نظریه تراگونگی چند رخداد داریم یعنی چند امکان وجود دارد:
۱) حذف؛ یعنی حذف برخی عناصر از پیش متن
۲) اضافه؛ یعنی اضافه کردن عناصر جدید به پیش متن
۳) تغییر و جابه جایی: یعنی ایجاد تغییر ماهوی در پیش متن باعث به وجود آمدن بیش متن جدیدی با ماهیتی تازه در بافت هنر اسلامی می شود. حضور پیش متن های غیراسلامی که ثابت کردیم وجود دارند، آن هم به تعداد زیاد دلیل بر این نیست که ماهیت هنر اسلامی متکثر است و وجود خارجی ندارد و تنها مجموعه ای از هنرهای دیگر است، بلکه در تعامل با پیش متن های غیراسلامی، موجودیتی مستقل به نام هنر اسلامی ظهور کرده است.
متن حاضر سخنرانی دکتر نامور مطلق درباره ماهیت هنر اسلامی است که در تاریخ ۸۶‎/۷‎/۱۰ در مرکز هنر پژوهی نقش جهان وابسته به فرهنگستان هنر ارائه شد.
دکتر بهمن نامور مطلق
دبیر فرهنگستان هنر
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید