یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


تلفیق هنر و جهان بینی الهی


تلفیق هنر و جهان بینی الهی
● هنر اسلامی به روایت «تیتوس بوركهارت»
۱) سنت گرایی مدعی است تأملات عقلانی انسانها - در هر زمان و اوضاع و احوالی كه باشند - به مجموعه واحدی از حقایق رهنمون می شوند. به عبارت دیگر، اگر انتظار داشته باشیم انسانها كه ویژگیهای ادراكی و عقلانی مشتركی دارند، وقتی با جهان هستی مواجه می شوند - كه جهان واحدی است - به نتایجی مشترك و واحد برسند و به حقایق یكسانی دست یابند، انتظاری نامعقول و غیرمنطقی نداشته ایم. نخستین مدعای سنت گرایان اصیل، وجود چنین حقایق مكشوفه فراگیر و جهانی است. این حقایق را می توان به سه بخش حقایق مابعدالطبیعی (فلسفی)، روان شناختی (انسان شناختی) و اخلاقی تقسیم كرد.
طبق مدعیات مابعدالطبیعی، خود وجود یا واقعیت امری ذوجوانب است و موجودات در قیاس با یكدیگر از وجود كمتر یا بیشتر یا برابر برخوردارند و جهان هستی نظام سلسله مراتبی دارد. اگر موجودات در مقایسه با یكدیگر از وجود كمتر یا مساوی یا بیشتر برخوردار باشند، جهان هستی نظام سلسله مراتبی خواهد داشت كه بر رأس آن موجودی است كه قادر مطلق است، یعنی قدرتش بی نهایت است، سرمدی است، در همه جاست، بسیط است، مطلق است و كامل به شمار می آید.
این موجود همچنین بر رأس هرم هستی قرار دارد. فاصله رأس این هرم تا قاعده آن را هم جمیع ممكن الوجودها پر می كنند كه هر یك در پله ای از این نردبان هستی قرار دارند. می توان گفت، این تصویر از نظام هستی دو خصیصه مهم دارد؛ یكی این كه در این تصویر برای هر چیزی جایی هست و دیگر این كه هر چیزی فقط در جای خودش قرار دارد.
اما طبق مدعیات انسان شناختی ، عالم اصغر، آیینه عالم اكبر است؛ یعنی انسان جهان هستی را نشان می دهد. اگر جهان هستی مراتبی گوناگون دارد، انسان نیز دارای مراتبی گوناگون است كه این مراتب عبارتند از: بدن، ذهن، نفس و روح كه اینها به ترتیب متناظرند با چهار مرتبه جهان هستی؛ یعنی جنبه های محسوس ماسوی ا...، جنبه های نامحسوس ماسوی ا...، جنبه های شناختی خدا و جنبه های ناشناختی خدا. همه این مراتب چهارگانه در هر كسی حضور دارند، اما به درجات مختلف فعلیت یافته اند. هر مرتبه از این مراتب وقتی فی نفسه لحاظ می شود، یك كل هماهنگ، یكدست و كامل به نظر می آید.
طبق این رویكرد، اخلاق هم مجموعه دستورالعملهایی است كه موجب تبدیل و تحول «خود» آدمی می شود و این تحول و تبدل خود سبب می شود جهان به شیوه ای نو احساس و تجربه شود.
بنابراین، اخلاق، ارتباط نزدیك و محكمی با انسان شناسی، معرفت شناسی و وجودشناسی دارد یعنی سلوك و رفتار اصلاح شده (اخلاق) به پیدایش وضع و حالی جدید در خود انسان منجر می شود (انسان شناسی) و این وضع و حال سبب می شود كه انسان قدرت دیدن و دانستن (معرفت شناسی) جهان را به شیوه ای مطابق واقع (خودشناسی) پیدا كند.
در این رویكرد علم و عمل، یا دانایی و روش فقط در كنار یكدیگر كارایی دارند و از آغاز به هم نزدیكند و این نزدیكی هرچه پیشتر می رویم بیشتر می شود تا جایی كه آنقدر به هم نزدیك می شوند كه گویی به هم متصلند و تشخیص آن دو از یكدیگر بسیار دشوار است. در اخلاق، حالات درونی و شخصی انسان قابل اعتماد نیست و راهنمای عمل و زندگی مطلوب نمی توانند باشند. سودمندترین خدمتی كه این حالات می توانند به انسان بكنند این است كه او را به سمت سنت هدایت كنند و دستش را در دست سنت بگذارند.
این مدعا درست بر خلاف گرایش رایج امروزی است. امروزه انسانها حالات درونی را تحسین می كنند و مهم جلوه می دهند. انسان متجدد برای خود و به تعبیر دقیقتر برای هر جنبه و ساحتی از جنبه ها و ساحتهای خود، نوعی قداست قایل است؛ به طوری كه گویی هیچ چیزی را به اندازه خود شگفت انگیز و قابل اعتماد نمی داند. حال آنكه بر طبق نظر سنت گرایی، باید سنت را بر داوریهای شخصی ترجیح داد و تابع آن بود.
جدای از این سه حوزه، سنت گرایان به علوم جدید مانند فیزیك، شیمی، زیست شناسی، روانشناسی و جامعه شناسی اعتراضهایی دارند. با این همه، بزرگترین اعتراض آنها به «علم زدگی» است. منظور ازعلم زدگی یا علم پرستی این است كه از علم، جهان بینی بطلبیم و یا به تعبیر دیگر علم را جهان بینی كنیم؛ یعنی این كه بخواهیم به مدد علم، تصویری كلی و جامع از جهان هستی بسازیم.
ظاهراً تجددگرایی، محدودیت علم جدید را قبول ندارد و بنابراین جهان بینی ای ساخته است كه مشاهده گرایانه، مادیگرایانه و سنت ستیز است و سنت گرایان البته با این ویژگیها مخالفند و خود به جهان بینی دیگری قایلند كه ناشی از علمی دیگر است كه از آن به «علم سنتی» یا «علم قدسی» تعبیر می كنند. مراد دقیق سنت گرایان از علم قدسی یا علم دینی، علم به امر نامتناهی یا علم به موجودی است كه اصل و اساس واقعیات نسبی دیگر به شمار می آید. مبنای معرفت شناسی این علم هم مشاهده، آزمایش یا تجربه نیست، بلكه شهود است؛ نوعی بصیرت مستقیم، بی واسطه و غیرتحلیلی است.
سنت گرایان منتقدان جدی ایدئولوژی مدرنیسم به شمار می آیند؛ ایدئولوژی ای كه هیچ نقشی برای دیگر منابع معرفتی قایل نیست و هیچ تفسیری از عقل را جز تفسیر ابزارانگارانه خود برنمی تابد. از این رو، همان طور كه مكاتب گوناگون پسامدرن نگاه ما را نسبت به مدرنیته و مدرنیسم تصحیح و تعدیل كرده اند، رویكرد سنت گرایی نیز می تواند ما را در این راه یاری رساند. با این همه سنت گرایان نیز در انتقاد از برخی مظاهر جهان جدید راه افراط پوییده و بسیاری از نقاط مثبت و كارآمد آن را نادیده گرفته اند. از این لحاظ اگر، این رویكرد در جایگاه راستین خود قرار گیرد و بدانیم كه چه انتظاری از آن می توان داشت و چه توقعی از آن نمی توان داشت، در جهان متنوع و متكثر كنونی، حقایقی معین را بر ما روشن می سازد.
۲) سنت گرایان در عرصه های مختلف فرهنگی، از هنر و فلسفه گرفته تا علوم مختلف، حضور دارند. در این میان، یكی از متفكرانی كه هنر را از دید سنت گرایی بررسی كرده «تیتوس بوركهارت» می باشد كه آثار و كتابهای زیادی درباره هنر دینی و سنتی - و به صورت خاص هنر اسلامی - تألیف كرده است. از جمله معروفترین كتابهای وی كتاب «هنر سنتی در ادیان جهانی» است كه او آن را به زبان آلمانی نگاشته و بعد به زبانهای مهم دیگر چون زبان انگلیسی ترجمه شده است.
او همچنین كتابی با عنوان «هنر اسلامی» دارد كه مطالعه آن می تواند تا حدود زیادی نگاه كلی سنت گرایی و سنت گرایان را به هنر اسلامی نشان دهد. به نظر «بوركهارت» برای ارائه هر تحلیلی از معماری اسلامی باید در ابتدا از كعبه و سهمی كه این مكان مقدس در شعایر دینی مسلمانان دارد، آغاز كرد. اهمیت این بنا به نظر بوركهارت در این است كه این مكان ساده مكعب شكل به چیزی تعلق دارد كه «هنر ازلی» نام می گیرد.
این مكان بسیاری از مضامینی را كه در هنر اسلامی وجود دارند، از شكل و آداب گرفته تا شعایر و مبانی، در خود نهفته دارد. از آنجا كه در دیدگاه سنت گرایان میان هنر و معرفت و هستی تمایزی نیست، هنر ازلی گویی همان معرفت و علم و هستی اصیل است و بوركهارت كعبه را یكی از بزرگترین نمادهای این هنر اصیل ارزیابی می كند.
از سوی دیگر، كعبه، مرتبط كننده اسلام با ادیان ابراهیمی دیگر است و از این جنبه نیز مورد توجه سنت گرایانی چون بوركهارت قرار گرفته است. مسلمانان به سوی كعبه نماز می گزارند، در حالی كه یهودیان به سوی بیت المقدس و مسیحیان به سوی شرق یعنی محل طلوع آفتاب نیایش می كنند. از این جهت، كعبه به عنوان منبع هویت بخشی مسلمانان مطرح است. با این همه، اسلام با تكیه بر حضرت ابراهیم(ع) به عنوان منبع ادیان ابراهیمی، در صدد است حلقه وصلی میان سه دین پیدا كند. داستانی كه از حضرت ابراهیم(ع) در قرآن آمده بر این نكته تأكید دارد كه دین اسلام بر توجه به اصول مشترك سه دین ابراهیمی تعلق گرفته و این نكته ای است كه بوركهارت نیز بدان توجه می دهد.به نظر بوركهارت، شكل قدیمی و مشخص كعبه، با اصل و منشأ ابراهیمی كاملاً سازگار است. در واقع، خانه كعبه مكرراً ویران و دوباره ساخته می شود، ولی خود نام كعبه كه به معنای مكعب است، ضامن و مؤید این است كه در شكل آن تغییری اساسی رخ نداده است. بوركهارت پوشانیدن بنای كعبه با كسوه ای كه همه ساله عوض می شود را نشانه ای رمزی می داند. به نظر وی، پوشیدن یك بنای مقدس به مثابه تلقی كردن آن چون یك موجود زنده یا صندوقی است كه تأثیر معنوی دارد. همچنین حجرالاسود كه از آسمان نازل شده، دلیلی دیگر بر این تقدس بناست. در این میان، پیامبر اكرم(ص) فقط جنبه های مقدس آن را تأیید كرده و تصریح نكرده اند كه آن از آسمان فرود آمده است.
به نظر بوركهارت، نباید جنبه های تنزیهی را نادیده گرفت، ولی گویی این خانه مركز عالم و جایگاه خداست. بوركهارت مكعب را نیز شكلی می داند كه با مفهوم مركز ارتباط برقرار می كند. در این باب، او معتقد است این كه چهار گوشه كعبه و نه چهار ضلع آن چهار جهت اصلی را نشان می دهند نشانه توجه به چهار ركن عالم است. در این راستا، او عمل طواف را كه در بسیاری دیگر از ادیان دیگر نیز وجود دارد بدین معنا می گیرد كه بازآفرینی گردش آسمان به دور محور قطبی خود رخ داده و به نظر وی این در همه ادیان معنوی مشترك است.
۳) بوركهارت تمثیلی را ذكر می كند كه در برخی از متون اسلامی موجود است. بر اساس این تمثیل، خانه خدا توسط حضرت آدم(ع) ساخته شد و سپس ویران گشت. این خانه همچنین توسط حضرت ابراهیم(ع) ساخته شد، ویران گشت و دوباره توسط حضرت ابراهیم(ع) ساخته شد. این مكان در منتهی الیه تحتانی محوری كه همه افلاك را قطع می كند قرار گرفته است و این جایی است كه فرشتگان نیز رفت و آمد می كنند. به نظر بوركهارت، كعبه با تكیه بر جهت گیری شعایر دینی، خواهان نشان دادن یگانگی انسان و جهان است كه این آیه كه «همه به سوی او باز می گردند» این نكته را نشان می دهد.
۴) بوركهارت تصریح می كند میان جهت نیایشی مسیحیان كه خورشید است و كعبه كه محلی بر روی زمین است، تفاوت وجود دارد. كلیساها محورهای موازی به سوی خورشید را در بر می گیرند، اما در اسلام همه به یك مركز توجه دارند و به نظر وی وقتی در مسجدالحرام نماز می گزاریم، این وحدت به بهترین نحو خود را به ما نشان می دهد. حج گزاردن هم مانند نماز خواندن، مركزیت خانه خدا را نشان می دهد و این كاری است كه هر مسلمان در صورت استطاعت حداقل برای یك بار باید آن را انجام دهد.
بوركهارت اسلام را تلاشی برای نجات بشر از مادی گرایی و عقل گرایی یونانی و ایرانی می داند كه در آن زمان رواج داشتند.
۵) بوركهارت مخالفت با شمایل نگاری در اسلام را نیز مبتنی بر اندیشه توحید توجیه می كند و به نظر وی اصرار فراوان اسلام بر توحید، به نفی شمایل نگاری منجر می شود. به زعم وی، این نفی را می توان از ذاتیات اسلام دانست. به نظر وی، عدم گرایش به شمایل نگاری از كیفیت اثر هنری نمی كاهد. درست بر عكس، با طرد هر صورتی كه ذهن را به شیء خاصی خارج از خود متمركز و محدود و نفس را به یك صورت منفرد متوجه كند، خلایی را می آفریند. از این حیث، هنر اسلامی به طبیعت بكر و به ویژه بیابان كه آن هم برای تفكر و تأمل مناسب است، شباهت دارد.
به نظر بوركهارت، فراوانی تزیینات در هنر اسلامی به هیچ روی با این كیفیت خلا مغایر نیست كه فكر و تأمل را به همراه دارد.
به نظر وی، حتی هنگامی كه محی الدین عربی هنر نقاشی بیزانسی را در كتاب «فتوحات مكیه» تأیید می كند، ما باید فهمی دقیقتر از ظاهر این سخنان برداشت كنیم و منظور ابن عربی توجیه شمایل نگاری نیست.
بوركهارت معتقد است، هنر تمثیلی اسلامی همیشه از طبیعت گرایی پرهیز كرده است و به همین دلیل است مینیاتورهای ایرانی از چشم اندازهایی كه در انسان توهم سه بعدی ایجاد می كنند، پرهیز می نمایند یا از ترسیم بدن انسان به صورت سایه و روشن اجتناب می ورزند. از این رو، هنر اسلامی می تواند در جهان بینی اسلامی تلفیق شود؛ به شرط آن كه حدود خود را فراموش نكند.
به نظر وی، عدم گرایش به شمایل نگاری در اسلام دو جنبه دارد؛ از یك سو مؤید عظمت ازلی انسان است و وجود آدمی كه در صورت خداوند آفریده شده است و نباید مورد تقلید قرار گیرد و از سوی دیگر، هیچ چیزی كه حتی به شیوه نسبی و گذار به شكل نوعی بت درآید، نباید میان انسان و حضور نامرئی خداوند مانعی ایجاد نماید.
۶) نگاه بوركهارت به مینیاتور ایرانی قابل توجه است. او می گوید، شاید در نگاه اول هنر مینیاتور، هنری مقدس به نظر نیاید، اما به نظر وی این هنر با مفهوم حیات و جهان بینی اسلامی سازگار است. او این مینیاتور را از مینیاتور مكتب بغداد كه از جهان بینی یونانی نشأت گرفته، متمایز می داند. او هنر مینیاتور ایرانی را هنری می داند كه در دوره ایلخانیان رواج یافته و از نقاشی چینی متأثر است و در آن تلفیق خط و تصویر مشاهده می شود. به تبع از این تلفیق، گونه ای هماهنگی میان تصاویر انسانی و چشم انداز در آن حفظ شده است. در این میان، تلفیق خط و تصویر به اندازه ای است كه خط بر تصویر مقدم می شود و به همین دلیل مینیاتوریستهای ایرانی قبل از آنكه نقاش باشند، خطاط هستند. به همین دلیل، این شمایل نیست كه به مینیاتور ایرانی هویت می بخشد، بلكه سادگی خطوط و جو شاعرانه آن است. مینیاتورایرانی گونه ای بهشت زمینی است. این مینیاتور در صدد تصویر جهان نیست، بلكه ماهیات ازلی را نمایان می كند.
به نظر بوركهارت، در هنر ایرانی بر خلاف هنر جدید كه در آن پوچی و فردگرایی و ذهنی بودن موج می زند، خواهان نشان دادن طبیعت واقعی اشیاست.
بوركهارت تصریح می كند كه این نوع مینیاتور می تواند برای بیان شهود عرفانی به كار رود و این كیفیت تا حدودی ناشی از خصیصه تشیع است كه در آن تمایز میان تصوف و تشرع كم رنگ می گردد.
۷) در مقام عیارسنجی، دیدگاههای بوركهارت در باب هنر اسلامی می توان به مواردی زیاد اشاره كرد. نقاط قوت این دیدگاه به كم و كاستهایی برمی گردد كه تلقی مدرن از هنر واجد آن است. تلقی مدرن برخی از وجوه مهم سرشت معنوی انسان را در هر كاری و از جمله آن كار هنری نادیده می گیرد و در این میان، سنت گرایان در صدد هستند این وجوه را پررنگ نمایند.
با این همه، اگر تلقی سنت گرایان با تحلیلهای تاریخی، جامعه شناسانه و روان شناسانه همراه نشود، می تواند رویكردی تك بعدی به هنر سنتی و معنوی قلمداد گردد. به هر حال، تحلیل و نگاه سنت گرایان نسبت به سنت با رویكردهای جدید قابل جمع است و این كاری است كه از عهده خود سنت گرایان بر نمی آید، اما پژوهشگران دیگر می توانند این موضوع مهم را سامان دهند.
حسین فرزانه
منبع : روزنامه قدس