سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


انهدام سرمایه اجتماعی


انهدام سرمایه اجتماعی
اعتماد در همه ابعاد و جوانب و سویه هایش زیربنا و ملاط اصلی «سرمایه اجتماعی» در هرجامعه است و رخداد هرگونه رشد و توسعه ای نیز منوط به میزان حداقلی از این سرمایه است. به جرات و بر پایه مطالعات و تحقیقات انجام شده می توان گفت میزان توسعه یافتگی هر کشوری ارتباط مستقیم با میزان «سرمایه اجتماعی» موجود در آن دارد و نوعی همبستگی مثبت و وثیق بین «سرمایه اجتماعی» و توسعه در هر واحد ملی برقرار است. به طور مثال اگر جمهوری اسلامی ایران توانست هشت سال جنگ تحمیلی را با همه خسارات مادی و انسانی برای رفع تجاوز و دفاع از تمامیت ارضی اش تحمل کند انجام این رخداد جز در سایه «سرمایه اجتماعی» حادث از وقوع انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی ممکن نبود چرا که در سایه تحولات سیاسی و اجتماعی درون جامعه آنچنان اعتماد و عزمی در غالب افراد به وجود آمده بود که تجلی آن را می شد در جهت گیری واحد آنها و آمادگی برای هرگونه از خودگذشتگی در تحقق اهداف ملی دید و بهترین تجلی گاه این «سرمایه اجتماعی» در میدان های جنگ و جهاد با دشمن و دفاع از منافع ملی بود.
متاسفانه باید گفت پس از پایان جنگ تحمیلی و رحلت امام خمینی به هردلیل برای حفظ و ارتقای این «سرمایه اجتماعی» آنگونه که شاید و باید و در تناسب با شرایط جدید تلاش و برنامه ریزی نشد و بر پایه مطالعات و تحقیقات انجام شده نه تنها درگذر زمان بر ذخیره «سرمایه اجتماعی» در کشور ما افزوده نشده، بلکه از آن کاسته شده است، بدون آنکه بخواهم به تحلیل و کالبد شکافی این موضوع بسیار پراهمیت بپردازم با تکیه براین مقدمه فشرده می خواهم براین نکته انگشت گذاشته و تاکید کنم که یکی از اصلی ترین مولفه هایی که بنیان های «سرمایه اجتماعی» را در یک جامعه می سوزاند، فساد و شیوع گسترده آن در جامعه است. فساد ریشه های اعتماد بین آحاد جامعه با یکدیگر و به ویژه با حکومتگران و در نهایت نظام سیاسی را می سوزاند و همچون خوره به جان «سرمایه اجتماعی» می افتد و فرصت های طلایی هر کشور برای رشد و توسعه را از بین می برد و در گذر زمان واحد ملی را به سرزمین سوخته تحویل می کند و همه افراد آن سرزمین از این رخداد زیان می بینند و...
ما ایرانیان به دلیل تاریخ دیرپای استبدادی و غیر مردمی ذهنیت و نگاه خوشبینانه ای نسبت به حکومتگران و سیاستمدارانمان نداریم و با یک داوری کلی و غیردقیق همه آنها را متهم به فساد و سوءاستفاده از قدرت و حکومت می کنیم و به دلیل شکست تلاش های انجام شده در اصلاح این وضعیت طبعاً خود را ناتوان از رویارویی درست با این موضوع می دانیم اما به همین دلیل این آمادگی ذهنی و روانی را داریم که هر ادعایی را دراین باره مطرح می شود به آسانی بپذیریم و با هر کسی که با شعار مبارزه با فساد به میدان سیاست آمد از او استقبال کرده و با او همراه شویم، هرچند الگوی حکومتی که امام خمینی بینان نهاد تا حدودی توانست به اصلاح این ذهنیت و روحیه مدد رساند اما سوگمندانه باید گفت روند تحولات پس از امام به نوعی باز تولید و بازگشت به همان ذهنیت و روحیه دامن زده است، به گونه ای که امروز در جامعه و از زبان مردم کمتر دولتمرد و سیاستمداری را می توان یافت که سالم و پاک مانده باشد و در پرونده اش نشانی از سوء استفاده و فساد مالی و...نباشد، البته رقابت های سیاسی و جناحی هم در این زمینه بیشترین خوراک را فراهم کرده است و بدتر آنکه خود سیاستمداران و حکومتگران هم هر از گاهی بر این آتش سوزان هیزمی افکنده اند و سرجمع این روند و وضعیت جز بی اعتمادی روزافزون به همین مجموعه نبوده است و به نظرم این رخدادی است که تامل، توجه و عمق نگری همه سیاستمداران و حکومتگران ما را می طلبد که در پی چاره ای عاجل برای حل این موضوع باشند چرا که سیل حادث می تواند به دریایی خروشان تبدیل شود و همه را با خود ببرد.
از این منظر آنچه این روزها به عنوان افشاگری یک فرد در مورد فساد اقتصادی برخی مقامات و افراد محترم مطرح شده است هرچند به لحاظ حقوقی فاقد مبنا و توجیه است و قطعاً در یک کشور دارای حساب و کتاب و قانونمند کسی جرات انجام یک چنین کاری را به خود نمی داد چون می دانست که باید در مقابل کوچک ترین مدعا و حرف هایی که می زند پاسخگو باشد اما آنچه به نظر من مهم تر و اساسی تر است اینکه اینگونه افشاگری ها جز اینکه تیشه به ریشه «سرمایه اجتماعی» در ایران بزند و شهروندان را نسبت به دولتمردان و سیاستمداران - و البته در این مورد خاص عالمان دینی - بدبین و بی اعتماد سازد و بر ذهنیت منفی تاریخی ایرانیان نسبت به سیاستمداران و حکومتگران دامن زند، هیچ دستاورد مثبت دیگری به همراه نخواهد داشت.
متاسفانه باید گفت بی اخلاقی در رقابت های سیاسی آنچنان دامنگیر شده است که دیگر دامن هیچ سیاستمدار و دولتمردی را سالم نگذاشته است و من از این در تعجبم که چرا جناح حاکم متوجه این وضع نیست و چرا هر روز بر این کوره می دمد، وقتی رئیس دولت نهم شعارها و وعده های انتخاباتی اش را بر مبارزه با فساد اقتصادی و مافیای نفت و... قرارداد و پس از استقرار دولت نهم تاکنون در هر فرصتی بر وجود باندهای بانفوذ فساد و مافیا در درون نهاد های حکومتی تاکید کرده است. به گونه ای که آنها می توانند هر مصوبه ای را می خواهند از مجلس می گیرند، در دولت هم ایضاً و در دیگر نهادها هم به همچنین و رئیس دولت هم به رغم تمام خواست و تلاشش از خلع ید اینان عاجز شده است، آیا از درون یک چنین فضای تبلیغاتی و سیاسی عملی جز افشاگری های این چنینی انتظار می رود؟ و خوشمزه اینکه در این جنگ مغلوبه ای که در درون جناح حاکم به راه افتاده است ارگان شاخص مدعی اصولگرایی ناراحت از اینکه چرا نام یکی از اصلاح طلبان در این افشاگری نیست می خواهد کاسه و کوسه ها را بر سر اصلاح طلبانی بشکند که هیچ نفغ و نقشی در این ماجراها ندارند و فقط با چشمانی حیرت زده و تاسف بار به صحنه افشاگری ها می نگرند،
اقتصاد ایران روزهای سختی را تجربه می کند و قطعاً یکی از مشکلات آن فساد اقتصادی است اما به نظر نویسنده سیاست های نادرست اقتصادی دولت نهم ده ها برابر فساد اقتصادی مشکل ایجاد کرده است ضمن آنکه راه مبارزه با فساد اقتصادی افشاگری نیست، راه درست آن پایبندی به مردم سالاری و ارج نهادن به آزادی های سیاسی و اجتماعی است. درآن صورت نظارت مردم در قالب نهادهای مدنی و صنفی و احزاب سیاسی و مطبوعات و مجلس جای هیچگونه افشاگری آنهم از سوی افرادی که پیشینه و کارنامه سیاسی و اجتماعی روشنی ندارند باقی نمی گذارد و قطعاً تا زمانی که حکومتگران احساس نکنند در خانه ای شیشه ای نشسته اند و نور افکن نظارت مردم توسط نهادهای مدنی برآنها می تابد دامنه فساد ادامه خواهد داشت.
پدیده افشاگری در یک جامعه بیش از آنکه به درد درمان بیماری فساد بخورد نشانه عمق یافتن بیماری در درون آن جامعه است که اگر معالجه نشود بیمار را می کشد و جامعه ای از افشاگری خوشش می آید و استقبال می کند که از بیماری خود غافل است چرا که افشاگری توسط هرکس و با هر محتوا خانمانسوز و بنیان کن «سرمایه اجتماعی» است. افشاگران حتی اگر دلسوز باشند و قصد اصلاح داشته باشند در عمل و نتیجه درست مصداق این مثلند که بر سر شاخه نشسته بن می برند، همه ما و به ویژه سیاستمداران و دولتمردان جناح حاکم باید از این رخداد درس آموخته و عبرت بگیریم و بدانیم بر خلاف مثل رایج که چاقو دسته خودش را نمی برد در عرصه سیاست و حکومت چاقو دسته خودش را می برد، آیا اینکه همه سیاستمداران و دولتمردان در ایران فارغ از اینکه به کدام جناح تعلق خاطر دارند هر روزه متهم به انواع و اقسام اتهامات شوند با آن ذهنیت منفی ای که غالب ایرانیان نسبت به سیاستمداران و حکومتگران دارند چه حاصلی به بار می آورد؟ آیا نتیجه جز این می شود که اینها هیچکدام به درد حکومت و مسوولیت نمی خورند و باید فکری دیگر کرد؟ و... عقل حکومتی و قطعاً دینی و اخلاقی حکم می کند که طرحی نو در عرصه سیاست و حکومت ایران انداخته شود و برای بازسازی «سرمایه اجتماعی» بر پایه قواعد شناخته شده چاره اندیشی و اقدام شود تا در این دنیای پرآشوب و مسابقه سرسام آوری که برای رشد و توسعه در عالم به راه افتاده است ما بتوانیم راه خود را بیابیم و به پیش رویم و گرنه در گذر زمان جز اینکه شاهد «انهدام سرمایه اجتماعی» و عقب ماندگی مان از قافله رشد و توسعه باشیم حاصلی نصیبمان نخواهد شد و باید امیدوار بود و دعا کرد که این چنین مباد.
علی مزروعی
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید