دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


سرمایه اجتماعی و توسعه


سرمایه اجتماعی و توسعه
به عنوان مقدمه بحث شاید مناسب ترین نقطه عزیمت برای ورود به بحث سرمایه اجتماعی تمرکز بر چند مفروض مهم از مفروضات اقتصاد متعارف باشد؛ یکی برمی گردد به انسان شناسی ویژه اقتصاد مرسوم که در آن تصویری که از انسان ارائه می شود یعنی انسان اقتصادی، انسانی است که فقط نفع شخصی را درک می کند و در فرآیند پی جویی این نفع به واسطه یک فرض دیگر نه از کسی تاثیر می پذیرد و نه بر کسی تاثیر می گذارد.
فرض دیگر، فرض اطلاعات کامل است که در سایه آن بازیگران اقتصادی، به اصطلاح با دست رو بازی می کنند یا به عبارت دیگر فرض می شود که در بازی اقتصادی هیچ امکانی برای رفتار فرصت طلبانه وجود ندارد ضمن آنکه هم قراردادها و هم تصمیم گیری ها با اتکا به اطلاعات کامل، قراردادها و تصمیمات جامع و راهگشا خواهد بود.
طی چند دهه اخیر هریک از این مبانی و مفروضات به گونه یی مورد چالش جدی قرار گرفته و هر کدام از این چالش ها تاثیر خود را روی دیدگاه های اقتصادی به طور کلی و در عرصه اقتصاد توسعه به شکل خاصی منعکس می کند. بحث بر سر این است که در چارچوب آموزه اقتصاد مرسوم مساله همکاری و تعاون قابلیت تبیین و توضیح ندارد در حالی که انسان شناسان و جامعه شناسان عموماً روی این نکته وقوف و تاکید دارند که زیربنای حرکت به سمت توسعه در هر جامعه نحوه مواجهه با مساله همکاری و تعاون است.
همچنین فرض اطلاعات کامل هم با چالش های بزرگی مواجه شده، خلاصه بحث در این زمینه این است که آنچه در واقعیت با آن روبه رو هستیم این است که نه تنها به قاعده مفروض اقتصاد مرسوم بازیگران اقتصادی با اطلاعات کامل، مجانی و در دسترس همگان روبه رو نیستند بلکه این اطلاعات ناقص و محدود به صورت کاملاً نامتقارن بین بازیگرها توزیع شده و از همه مهمتر اینکه بازیگران اقتصادی حتی در شرایطی که در معرض اطلاعات متقارن و یکسان قرار دارند واکنش هایی که به این اطلاعات یکسان نشان می دهند، یکسان نیست و تحت تاثیر ساخته های ذهنی و فرهنگ و ارزش های متفاوتی که انسان ها دارند واکنش ها متفاوت خواهد بود. ضمن آنکه در اثر واقعیتی به نام اطلاعات ناکامل هم در معرض انتخاب های نادرست قرار می گیریم هم در معرض مخاطرات اخلاقی و رفتارهای فرصت طلبانه.
بنابراین، این واقعیت که انسان ها در فرآیند عمل اجتماعی با هم اصطکاک دارند و این اصطکاک هزینه هایی را به وجود می آورد و این هزینه ها ساختار بازی اقتصادی و امر رقابت را تحت تاثیر قرار می دهد،امروزه کمتر مورد تردید قرار می گیرد و ویژگی هایی نیز که در مورد اطلاعات وجود دارد و به نوبه خود از یک طرف ریسک و عدم اطمینان را در فعالیت های اقتصادی و در تعامل های اجتماعی افزایش می دهد، و از طرف دیگر پیش بینی پذیری رفتارها را با چالش های جدی روبه رو می کند این امر موجب شد که به تدریج در کادر مساله حل و فصل معضل همکاری و تعاون هم به این مشخصه های چندگانه اطلاعات و هم به این واقعیت که در تعامل بین انسان ها در معرض بروز یکسری هزینه های مثبت و منفی قرار می گیریم اجتناب ناپذیری عبور از بنیان های انسان شناختی و مفروضات اقتصاد مرسوم را برای دستیابی به درک دقیق تر از رفتار اقتصادی اجتناب ناپذیر می کند.
انسان اقتصادی در کادر این ملاحظات جدید خیلی نزدیک می شود به انسان اقتصادی- اجتماعی. مقدمه دومی که باید در اینجا مطرح شود بازگشت دارد به تجربه عملی کشورهای در حال توسعه به ویژه در دوره بعد از جنگ جهانی دوم. در این تجربه ملاحظه می شود که در گام های نخستین با اتکا به موازین اقتصاد مرسوم تلقی مسلطی که از امر توسعه پدیدار شد این بود که توسعه را به مثابه یک امر صرفاً اقتصادی در نظر گرفتند، این نگاه به توسعه (یک امر صرفاً اقتصادی) البته ناظر بر نفی و انکار وجوه غیراقتصادی موثر در حیات جمعی انسان ها نبود بلکه یک فرض بر این بود که دگرگونی بنیادی و حرکت به سمت توسعه باید نقطه عزیمتش اقتصاد باشد و فرض دوم نیز بر این بود که اگر تحول بنیادی در وجه اقتصادی زندگی انسان پدید آید وجوه دیگر هم به صورت القایی متحول می شوند. در چارچوب این نگرش شاخص یکتا و یگانه یی که برای ارزیابی عملکرد جوامع در نظر گرفته شد شاخص رشد اقتصادی بود.
برای مدت نسبتاً طولانی تحت تاثیر چنین تصوراتی توسعه اساساً عبارت از رشد مستمر اقتصادی در نظر گرفته می شد. این طرز تلقی هم از جنبه روش شناختی و هم در تجربه عملی، واکنش های بسیار شدیدی را برانگیخت و دلیل این واکنش ها هم این بود که نادیده گرفتن وجوه دیگر حیات جمعی انسان به ویژه وجه اجتماعی آن باعث شد که کشورهای در حال توسعه در فرآیند حداکثرسازی رشد اقتصادی با انواع مسائل و هزینه های جدی اجتماعی روبه رو شوند و این هزینه ها به اندازه یی سنگین بود که اولین قربانی نادیده گرفتن آ نها همانا رشد اقتصادی بود.
به این ترتیب تلقی از توسعه به مثابه رشد اقتصادی دچار یک پارادوکس بزرگ شد. این پارادوکس عبارت بود از اینکه مهمترین فلسفه نادیده گرفتن وجوه غیراقتصادی زندگی انسان حداکثرسازی رشد اقتصادی بود و فرض بر این بود که اگر رشد اقتصادی حداکثر شود، در دنباله آن به صورت القایی آثار اجتماعی و فرهنگی متناسب را به همراه خواهد آورد.
اما آنچه در عمل اتفاق افتاد این بود که واکنش هایی که توده های فقیر و عصیان کرده مردم نسبت به نادیده گرفتن این جنبه حیاتی نشان دادند به گونه یی بود که نخستین قربانی این نادیده انگاری وجه اجتماعی زندگی انسان ها، رشد اقتصادی شد.به این ترتیب از سال های میانی دهه ۱۹۶۰ در ادبیات توسعه با موجی سروکار داریم که از آن به عنوان نهضت شاخص های اجتماعی نام برده می شود و بحث بر سر آن است که حال که پذیرفتیم وجه اجتماعی زندگی انسان هم حائز اهمیت است با چه مبنای نظری با این مساله روبه رو شویم و با چه شاخص هایی تغییراتش را اندازه گیری کنیم؟
به این ترتیب تحولاتی که به اعتبار تجربیات توسعه در کشورهای در حال توسعه اتفاق افتاد به گونه دیگری کوشش های نظری پیشین را تکمیل می کرد و پیامش این بود که باید به وجه اجتماعی انسان حتی برای درک دقیق تر و بهتر عملکرد اقتصادی او توجه بیشتری کنیم.
در ربع پایانی قرن بیستم مساله دیگری پیدا شد و آن پدیده جهانی شدن اقتصاد بود. در مورد جهانی شدن اقتصاد حداقل از سه زاویه، وجه اجتماعی زندگی انسان و تاثیرات تعیین کننده آن بر عملکرد اقتصادی برجسته شد. وجه اول اینکه در اثر انقلاب انفورماتیکی و الکترونیکی که تغییرات شگرفی را در همه جنبه های حیات اجتماعی انسان پدید آورد، با افزایش بی سابقه ارتباطات و تعامل بین انسان ها روبه رو شدیم.
یعنی میزان تحرکات، مسافرت ها، ارتباطات اینترنتی و... موقعیت بی سابقه یی را در افزایش ارتباطات پدید آورد که این به معنای افزایش اصطکاک ها است و در این چارچوب نقش محدودیت های موجود در عرصه اطلاعات در عملکرد اقتصادی نسبت به گذشته بسیار برجسته تر شد. نکته دوم این بود که در اثر این تعاملات فزاینده و اصطکاک ها با افزایش خارق العاده مبادله اقتصادی در مقیاس جهانی روبه رو هستیم.
به طوری که از سال ۱۹۸۰ تا امروز همواره نرخ رشد صادرات از نرخ رشد تولید در مقیاس جهانی بالاتر است و طبیعتاً این گسترش مبادلات در کنار ویژگی های پنج گانه اطلاعات، مبادله را در مقیاس جهانی با ابعاد کم سابقه یی از نظر گستره و عمق ریسک هایی که طرفین مبادله با آن درگیر بودند روبه رو ساخت.
عنصر سوم در پدیده جهانی شدن که ترکیب این سه عنصر به درک مفهوم سرمایه اجتماعی کمک کرد و باعث شد ایده های اولیه و خاصی که مطرح بود خیلی زود جدی شود و سرمایه اجتماعی نقشی تعیین کننده در مبادلات جهانی داشته باشد، مساله وارد شدن دانایی در تابع تولید و ظهور اقتصادها و جوامع مبتنی بر دانایی بود.
در چارچوب این شرایط جدید با این واقعیت روبه رو می شویم که انسان ها در فرآیند تولید از یک طرف با برجسته ترین جایگاه در تاریخ اقتصادی خود روبه رو می شوند و وزن انسان ها و سرمایه های انسانی در خلق ارزش افزوده جدید به یک ابعاد استثنایی می رسد و از طرف دیگر الگوی تعامل با انسان ها در فرآیند تولید به شیوه های پیشین دیگر قابل تداوم نیست یعنی علاوه بر اینکه نقش انسان در ایجاد ارزش افزوده جدید فوق العاده بالا می رود، جایگاه انسان در فرآیند تولید هم به انسانی ترین نقطه خود در طول تاریخ بشر می رسد. یعنی وزن و سهم توانایی های فیزیکی انسان در خلق ارزش افزوده جدید به سمت صفر میل می کند و سهم ایده ها و توانایی های ذهنی انسان در این شرایط به جایگاه بی سابقه می رسد.
ترکیب این دو مساله باعث می شود که ما با یک انقلاب بزرگ در علوم اجتماعی و انسانی روبه رو شویم. در اقتصاد با صعودی شدن بازدهی در اثر ورود دانایی در تابع تولید با شرایط کاملاً متفاوتی از استانداردهای متعارفی که در نظریه های اقتصادی مطرح بود روبه رو می شویم. در عرصه مدیریت گفته می شود وقتی انسان به انسانی ترین جایگاه فرآیند تولید دست پیدا کرد همه آنچه که به انسان مربوط می شود، اهمیت پیدا می کند؛ احساسات، عواطف، ترجیحات، سلیقه ها و... به شکل بی سابقه یی حساسیت پیدا می کند به همین خاطر در این مرحله مثلاً در دانش مدیریت با انقلابی روبه رو می شویم که به آن انقلاب پسافوردی می گویند و تحت تاثیر آن است که مساله مشارکت انسان چه در وجه سیاسی و چه در وجه اجتماعی و اقتصادی، چه در مقیاس بنگاه و چه در مقیاس ملی اهمیت فوق العاده یی پیدا می کند و همه اینها دست به دست هم می دهد تا وجه اجتماعی زندگی انسان از جایگاه فوق العاده یی برخوردار می شود و مساله سرمایه اجتماعی به این اعتبار موضوعیت پیدا می کند که به قاعده مشاهده های بی شمار چه در مقیاس بنگاه ها و چه کشورها این نتیجه حاصل می شود که شبکه روابط میان انسان ها با برجسته کردن عنصر اعتماد و با تسهیل مبادله اطلاعات نقش بسیار تعیین کننده یی در کاهش هزینه مبادله ایفا می کند و برای مثال بنگاه هایی که از این شبکه روابط بهتر بهره جسته باشند موفق تر خواهند بود.
در مقیاس بنگاه ها مثال های بی شماری را ذکر کرده اند اما شاید از بهترین مطالعاتی که در این زمینه مطرح شده مطالعه یی است که توسط جان نیسبت (Naisbitt) انجام شده و در آن توضیح داده که یکی از علل کلیدی جهش چین در اقتصاد جهانی طی چند دهه اخیر و موفقیت های خارق العاده یی که این کشور پیدا کرده وجود شبکه چینی تبارانی است که در همه جای دنیا پراکنده هستند و بخش اعظم مبادلاتی که اقتصاد چین با اقتصاد جهانی انجام می دهد از طریق این شبکه صورت می گیرد. این کار با عنوان اصلی روندهای کلان آسیا، روندهایی که جهان ما را تغییر می دهند در سال ۱۹۹۶ انتشار یافت و در سال ۱۳۸۵ به همت موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی و با ترجمه دکتر موفقیان به زبان فارسی انتشار یافت.
در مطالعه وی نشان داده شده است که ارزش دارایی های مالی این شبکه چینی تباران در اقتصاد جهانی برابر ۲ تا ۳ هزار میلیارد دلار است و همین طور مثلاً در مالزی در حالی که تقریباً حدود ۳۰ درصد جمعیت را تشکیل می دهند ۶۱ درصد اقتصاد مالزی را در کنترل خود دارند و نسبت های مشابه در کشورهای دیگر هم عموماً همین طور است. وزن جمعیتی چینی تباران در اندونزی ۵/۳ درصد است اما کنترل ۷۳ درصد اقتصاد این کشور را در دست دارند. نسبت های مشابه برای تایلند ۱۰ درصد و ۸۱ درصد اقتصاد و فیلیپین ۲ درصد از جمعیت است که کنترل ۵۰ تا ۶۰ درصد اقتصاد آ ن کشور را در دست دارند.
به این اعتبار پدیده روابط شبکه یی و نقش تعیین کننده آنها در کاهش هزینه مبادله و افزایش توان رقابت مورد توجه ویژه یی قرار گرفت. از اینجا به بعد ما وارد مداری که ردگیری می کند از چه زمانی ایده سرمایه اجتماعی مفهوم سازی شده می شویم سپس به بحث راجع به اینکه وجه تسمیه این مفهوم چیست، می پردازیم. یعنی با چه منطقی می توانیم به این شبکه روابط اجتماعی سرمایه اطلاق کنیم؟ و بعد روی کارکردهای سرمایه اجتماعی بحث می کنند. تقریباً در این کارها که شده به طور مشخص روی کارهای پاتنام کرده تاکید می شود به عنوان نقطه عطفی که توانسته از طریق این مفهوم دلایل تفاوت سطح توسعه در مناطق جنوبی و شمالی ایتالیا را توضیح دهد و بیان کند اعتماد متقابل همراه با تعهدات متقابل در یک جمع یا جامعه از طریق احزاب عادت ها و همکاری های جمعی را القا می کند. عادت ها مهم ترین کارکردشان کاهش هزینه مبادله است.
برجسته ترین مثال در این زمینه شبکه چینی تبارهایی است که گفته شد. چین تنها کشوری است که احتمال پشت سر گذاشتن امریکا در زمینه تولید ناخالص ملی در قرن ۲۱ از او انتظار می رود. برای اینکه فقط ایده یی داشته باشید که این شبکه ها چقدر تعیین کننده هستند کافی است توجه کنید که چین هنوز به صورت کامل به عضویت WTO در نیامده بود اما در عین حال در یک دوره کمتر از ۲۰ سال میزان صادرات خود را ۴۰۰ برابر افزایش داده بود.
توجه شما را به این نکته جلب می کنم که آنچه به نام سرمایه اجتماعی مفهوم سازی شد و تلاش های گسترده یی هم برای کمی سازی آن صورت گرفته در اساس به مساله جهانی شدن اقتصاد مربوط می شود. ملاحظات تاریخی نشان می دهد که در کشورهای در حال توسعه هم ایده سرمایه اجتماعی تقریباً همزمان با کشورهای صنعتی موضوعیت پیدا کرده ولی همان طور که اشاره شد موضع و نگاه به این مفهوم در این دو گروه کشورها به کلی متفاوت بوده و آنچه الان در چارچوب استاندارد بانک جهانی مورد توجه قرار می گیرد تا حدود زیادی متفاوت است نسبت به آنچه مربوط می شود به مسائل کشورهای در حال توسعه.
به عبارت دیگر سرمایه اجتماعی را در چنین کادری باید به مثابه یک مشترک لفظی در نظر بگیرید که در هر دو گروه کشورهای در حال توسعه و صنعتی مورد استفاده قرار می گیرد اما آنچه که در مقیاس جهانی مطرح است چه کارهای دانشگاهی و چه کارهای بانک جهانی اینها هم تعریف عملیاتی و هم ویژگی های کاملاً متفاوتی دارند.
در شرایطی که رفتارهای سیاسی و فرهنگی در کشورهای در حال توسعه همچنان بسیار پرچالش و بااهمیت است در قالب رویکردهای موجود و به ویژه رویکرد بانک جهانی برجسته کردن مفهوم سرمایه اجتماعی می تواند این خطر را داشته باشد که ما به قیمت توجه به بخشی از واقعیت که وجه اجتماعی زندگی انسان است، بخش های بسیار مهم دیگر یعنی نقش عوامل فرهنگی، ایدئولوژیک را در رفتار سیاسی و اقتصادی اجتماعی این جوامع نادیده بگیریم.
یک دلیل مهم دیگر که گفته می شود می توان در نظر گرفت برای توضیح اینکه چرا بانک جهانی تمرکز ویژه یی روی شاخص سازی برای سرمایه اجتماعی در کادر مطالعه پاتنام انجام می دهد، این است که کار پاتنام برای توضیح تفاوت عملکرد اقتصادی دو منطقه مورد مطالعه در ایتالیا نسبت به سرمایه اجتماعی وزن دولت را خیلی ناچیز نشان می دهد و این رویکرد چون هم آوازی با آموزه های نئولیبرالی سازمان های بین المللی دارد توسط آنها با استقبال روبه رو می شود.
این نکته هم جالب است که اولین واکنش ها نسبت به الگوی مفهومی پاتنام نسبت به سرمایه اجتماعی در اروپا و در فرانسه در چارچوب کارهای پی یر بوردیو مطرح می شود و او سعی می کند در تعریفی که از سرمایه اجتماعی می دهد به صورت روشمند نقش بافت فرهنگی - ایدئولوژیک و ساخت سیاسی را هم در شکل گیری سرمایه اجتماعی برجسته کند.
واکاوی این مساله هم آموزنده است که می تواند به نوبه خود ایده های راهگشایی برای توسعه داشته باشد. کانون اصلی تشخٌص فرانسه در نظام جهانی بیش از آنکه وجه اقتصادی داشته باشد وجه فرهنگی دارد یعنی پایه های نفوذ فرانسه در جهان نسبت به امریکا بیشتر جنبه فرهنگی دارد.
اگر خاطرتان باشد مذاکرات دوره اوروگوئه تقریباً دو برابر مدت پیش بینی شده طول کشید و با وجود این بین موضوع اصلی اختلاف بین ژاپنی ها، اروپائیان از یک طرف و امریکائیان از طرف دیگر (آزادسازی تجارت کارهای فرهنگی) اتفاق نظر حاصل نشد. درنهایت روی مسائلی که بین کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه وجود دارد تفاهم کردند و گفتند مساله تجارت کالاهای فرهنگی و آزادسازی آن در کادر WTO برود و اکنون که تقریباً نزدیک ۱۰ سال از شکل گیری WTO می گذرد هنوز اروپای غربی و ژاپن اجازه آزادسازی تجارت کالای فرهنگی را نداده اند.
حساسیت هایی که در زمینه کالاهای فرهنگی و شمول آزادی اقتصادی در تجارت کالاهای فرهنگی است اول بار توسط فرانسوی ها عمده شد و هم اکنون نیز در موضع گیری نسبت به مفهوم و محتوای سرمایه اجتماعی باز هم دوباره فرانسوی ها پیشرو بودند.
پیامی که از این زاویه می توان دریافت کرد به عنوان کارشناسان یک کشور در حال توسعه تجربه خاطره با یک تذکر بسیار ارزشمند دکتر شریعتی است که حدود ۴۰ سال پیش مطرح کرد و مضمون آن این است که در کشورهای در حال توسعه آنچه که علت العلل گرفتاری هاست این است که روشنفکران تمایل غیرمتعارفی به اندیشه ورزی تقلیدی و ترجمه یی دارند و ما اگر بخواهیم از مفهوم سرمایه اجتماعی درک درستی داشته باشیم باید به مجموعه یی از این ملاحظات توجه کنیم تا به درک درستی از این مفهوم نائل شویم که تناسب بیشتری با جامعه خودمان داشته باشد.
دکتر فرشاد مومنی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید