یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دانیل اورتگا، انقلابی بد اقبال؟


دانیل اورتگا، انقلابی بد اقبال؟
در خبرها بود که همرزمان دیرین دانیل اورتگا به او پشت کرده اند؛ از جمله، شهردار ماناگوا، پایتخت کشور که از دوران مبارزات چریکی از یاران نزدیک اورتگا بود. همچنین، گروهی از روشنفکران سرشناس کشور به اورتگا نامه نوشته و او را به کاربرد شیوه های استبدادی متهم کرده اند. در این مقاله بررسی می کنیم که چرا چنین شده ومشکلات و تنگناهای نیکاراگوئه و دانیل اورتگا چیست و از چه عواملی سرچشمه می گیرد. به گزارش دیپلماسی ایران دانیل اروتگا، رئیس جمهوری کنونی نیکاراگو، به اندازه کافی در ایران شناخته شده است. در دهه۱۹۷۰ به اتفاق همرزمانش در «جبهه آزادیبخش ملی ساندینسیت» علیه دیکتاتوری ژنرال آناستاسیو سوموزا و خاندان او قیام کرد. چریکهای ساندینیست در ۱۹۷۹ پیروزمندانه وارد ماناگوا پایتخت کشور شدند. سوموزا فرار کرد و دانیل اورتگا رئیس جمهور شد. آن ایام، به دنبال پیروزی تاریخی فیدل کاسترو و چه گوارا، کمابیش سراسر آمریکای لاتین در شروشور مبارزات چریکی فرو رفته و «تب انقلاب» همه جا را فرا گرفته بود. به سبب دخالت های آشکار و پنهان آمریکا و به رغم تلاش های کاسترو و تداوم مبارزات چریکی چه گوارا، «انقلاب » در کشور های دیگر آن منطقه پیروز نشد. برعکس، دولت های نظامی خشن و سرکوبگر در آن کشورها بر سرکار آمدند که داستان پیگیری خشونت های ارتکابی آنها هنوز هم ادامه دارد. اما « انقلاب» با عملیات قهر آمیز آن دولت های دیکتاتوری، که هزاران کشته و «ناپدید» برجای گذاشت، ریشه کن نشد؛ در کجا دیده ایم که فشار و سرکوب، گرچه ممکن است در کوتاه مدت بظاهر موفق شود، بتواند در میان مدت و دراز مدت به نابود کردن خواسته ها و آمال مردم تحت ستم، که در عین گرفتاری و فلاکت شاهد بهره مندی و تنعم« خواص» هستند و خشم و غیض درونی آنها هردم سرکش تر می شود، موفق شود؟ نیکاراگوا از کشورهایی بود که مبارزات چریکی در آنجا بعد از کوبا به ثمر رسید و دولت ساندینیست به ریاست اورتگا قدرت را به دست گرفت. اما تحریکات واشنگتن بی درنگ آغاز شد. با حمایت آمریکا، ارتشی عمدتا مزدور، موسوم به کنتراها به مبارزه با دولت ساندینیست ها پرداخت. نیکاراگوا مشمول تحریم های اقتصادی و سیاسی پنهان و آشکار شد و سرانجام در انتخاباتی که در ۱۹۹۰ برگزار شد، مخالفان برنده شدند و اورتگا سقوط کرد.
● انقلابی دمکرات!
در آن میان، نکته جالب نظر این بود که دانیل اورتگا، برخلاف همتایان انقلابی خود در کشورهای دیگر، به نتیجه انتخابات «دمکراتیک» گردن نهاد و از قدرت کناره گرفت. این موضوع ظاهرا می باید برای او در بین دولت هایی که به سرکردگی آمریکا داعیه برقراری دمکراسی دارند، امتیازی مثبت به ارمغان می آورد اما، چنانکه خواهیم دید، چنین نشد! نیکاراگوا در طول یکصد سال گذشته، شاید بیش از هر کشور دیگری در معرض دخالت خارجی، سرکوبگری و شورش و قیام محرومان قرار داشته است. دخالت آشکار واشنگتن از سال ۱۹۰۹ آغاز شد که فیلاندر ناکس، وزیر خارجه وقت آمریکا، اسباب سقوط خوزه سانتوس زلایا ، رئیس جمهوری وقت نیکاراگوا را، که می گویند
محکم ترین و درخشان ترین رهبری است که تاکنون نیکاراگوا به خود دیده است، سازمان داد. زلایا درصدد بود که بر شرکت های آمریکایی فعال در نیکاراگوا اعمال کنترل کند و جالب توجه است بدانیم که آقای ناکس قبلا وکیل حقوقی یکی از آن شرکت ها، یعنی «شرکت معدنی لوس آنجلس» بود. بعد از براندازی هم حسابدار ارشد همان شرکت به ریاست دولت نیکاراگوا منصوب شد! سه سال بعد، این دولت مجبور شد برای سرکوب کردن قیام ملی مردم از تفنگداران دریایی آمریکایی تقاضای دخالت و کمک کند. این تفنگداران بیش از بیست سال در نیکاراگوا باقی ماندند، اما موفق به درهم کوبیدن نهضتی چریکی که اوگوستو چزار ساندینو دردهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ سازمان داده بود نشدند (ساندینیست های کنونی نام خود را از همان رهبر چریکی مبارز و محبوب گرفته اند). ساندینو در ۱۹۴۳ به دستور ژنرال سوموزا ترور شد، و این ژنرال و خاندان و اطرافیان عمدتا فاسد و حریص او به مدت چهار دهه با حمایت آمریکا به جباری بر نیکارگوا حکومت کردند، تا سرانجام با قیام ساندینیست ها که از اوایل دهه ۱۹۶۰ آغاز شده بود برافتادند.
● انقلابی معتدل!
پیروزی ساندینیست ها طبعا با شعارهای انقلابی و ضد امپریالیستی همراه شد. فیدل کاسترو در اوج محبوبیت خود بود و همگان نقش او را در این پیروزی به عیان شاهد بودند، موضوعی که بر اعتبار و «سوکسه»انقلابی او بسیار می افزود. با این حال، اورتگا، با وجود سخن سرایی های ناگزیر انقلابی، همواره نوعی ملایمت و اعتدال از خود نشان می داد، شیوه ای که همچنانکه خواهیم دید، تا به امروز نیز ادامه دارد. هرگز دامنه چیرگی و قهر دولت را مطابق «الگوی کوبا» گسترش نداد، با آمریکا قطع رابطه نکرد و راه سرمایه گذاری غربی ها را نبست. در اینجا، اشاره ای به گفته برخی از ناظران مناسبت دارد. به نظر اینان، «نئوکان» ها در آمریکا، به تعبیری، « نئو » یعنی تازه و جدید نیستند بلکه سابقه ای دیرین دارند. در واقع، همین ها بودند که چون «همه چیزها» را می خواستند و تصور می کردند که با کمک نیروی نظامی می توانند به تمام خواسته های خود دست یابند (که نتیجه این سیاست را در ویتنام دیدیم و هم اکنون در عراق و افغانستان شاهدیم)، برای کاسترو راهی بجز تکیه به شوروی و برقراری رژیم کمونیستی در کوبا باقی نگذاشتند. در حالی که نهضت ۲۳ ژوئیه کاسترو که با حمایت دانشجویان، کارگران شهری و بعضی از کشاورزان در ۱۹۵۹ موفق به برانداختن دولت سرکوبگر و فاسد ژنرال باتیستا شد، با حزب کمونیست کوبا کشمکش داشت و در جریان مبارزات چریکی خود با این حزب همرزم و همگام نبود. سیاست های این «محافظه کاران» آمریکایی در کشورهای دیگر نیز نتایجی مطلوب به بار نیاورد. در واقع، به رغم شعارهای «دمکراتیک» این جماعت، در کشورهایی چون فیلیپین، برزیل، آرژانتین، باعث بر آمدن نظام های دیکتاتوری شد، نظام هایی که بذر دشمنی و بدبینی نسبت به آمریکا را کاشتند. توجه به این سخن پاره ای از ناظران جالب نظر است که باید دید آمریکا، با وجود آنکه میزان «استعمارگری اش» هرگز به درجه دولت های استعمارگر کلاسیک نظیر بلژیک و پرتغال واسپانیا و فرانسه و بریتانیا نرسیده است و میزان کمک های اقتصادی آن نیز به طور مطلق از همه آن دولت ها- و شاید از مجموع «کمک های» آن دولت ها تجاوز می کند- چرا در جوامع عقب مانده دنیا این همه نامحبوب و مورد سوء ظن و نفرت قرار دارد؟ از غرایب سیاست های آمریکا! اشاره کردیم که اورتگا همواره تا حدودی ملایمت و اعتدال و آمادگی برای سازش و تفاهم از خود نشان داده است. دور اول ریاست جمهوری او فعلا به کنار، اما از زمانی که در آغاز سال ۲۰۰۷ دوباره به ریاست جمهوری نیکاراگوا رسید نیز همین روحیه و روش را پیگیری کرده است. در مارس امسال، که نیروهای دولت کلمبیا، نزدیک ترین متحد جورج بوش در آمریکای جنوبی، در تعقیب چریک هایی که گفته می شد از حمایت چاوز، رئیس جمهوری ونزوئلا، برخوردار هستند، به خاک اکوادور همسایه نیکاراگوا تجاوز کردند و باعث بروز بحران سیاسی و دیپلماتیک شدیدی در آن منطقه شدند، به نحوی که رئیس جمهوری کلمبیا خواستار محاکمه چاوز در محضر دادگاه جنایی بین المللی شد، اورتگا به منظور نشان دادن همبستگی خود با چاوز، بی درنگ رابطه اش را با کلمبیا قطع کرد. اما درست یک روز بعد، یعنی وقتی که هنوز سفیر کلمبیا فرصت ترک نیکاراگوا را پیدا نکرده بود، نظرش را تغییر داد و روابط با کلمبیا را دوباره برقرار ساخت. به علاوه، اجازه داد تا آمریکا سفارتخانه بزرگی، که می گویند گسترده ترین سفارت آن کشور در آمریکای لاتین است و گنجایش ۶۰۰ نفر را دارد، بر تپه ای مشرف بر پایتخت نیکارگوا احداث کند. همچنین، رابرت کالاهان درخواست جورج بوش برای تصدی مقام سفارت آمریکا در نیکاراگوا را پذیرفت. در حالی که این شخص در دهه ،۱۹۸۰ وقتی دستیار جان نگروپونته سفیر وقت آمریکا در هندوراس بود، ساماندهی کنتراها را بر عهده داشت، ارتشی مزدور که برای براندازی اورتگا و ساندینیست ها تشکیل شده بود (آقای نگرو پونته همان چهره شاخص « نئوکان »هاست که در سالیان اخیر مدتی سفیر آمریکا در عراق اشغال شده و رئیس سازمان ملی اطلاعات آمریکا بود و اکنون معاون ارشد خانم رایس است.) اورتگا حتی آرتورو کروز سکوییرا را به سفارت ماناگوا در واشنگتن منصوب کرد، در صورتی که این شخص از حامیان کنتراها در دهه ۱۹۸۰ بود و پدرش را سیا مأمور کرد تا در انتخابات ۱۹۸۴ به رقابت با اورتگا نامزد ریاست جمهوری شود.
با این اوصاف، همه چیزها ظاهرا حکم می کند که آمریکا باید از چریکی انقلابی، که هم نشان داده به رأی دمکراتیک مردم احترام می گذارد و هم بجز گهگاهی در کلام و بیان اثری از تندروی های همتایان انقلابی و ضد امپریالیست خود بروز نمی دهد، حمایت کند. اما چنین نیست! عقل سلیم ظاهرا حکم می کند که مثلا در برابر «الگوی کاستروی تندرو» به برآمدن نمونه ای از یک «انقلابی واقع بین» کمک شود، ولی واشنگتن از این حمایت دریغ دارد و اورتگا را بناچار به چاوز متکی کرده است.
منبع : روزنامه ابرار


همچنین مشاهده کنید