چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

دولت های ملی و کنسرن های فراملیتی از نگاه چامسکی


دولت های ملی و کنسرن های فراملیتی از نگاه چامسکی
طی سده ها در اروپا تكوین یافت. وجودش امر تحمیلی بود، زیرا دولت ملی، اگر دقیق نگاه كنیم، چنان قاموس ساختگی است كه تنها ممكن بود از طریق حد فوق العاده ای از زور و خشونت جامه عمل بپوشد. همین دلیل اصلی است كه اروپا سده های مدیدی خشن ترین منطقه جهان بود: تلاش شد فرهنگ های بسیار متفاوت را، كه اگر كمی دقت شود هیچ ارتباطی با این ساختارهای مصنوعی نداشتند، با خشونت و زور یك نظام ملی دولتی به آن ها تحمیل كنند.آیا اساساً به دلیل همین عزم راسخ نبود كه این برداشت توانست در مناطق دیگر جهان گسترش یابد؟اروپا، فرهنگ سبعیتی را پدید آورد كه هم به دولت های ملی اروپایی امكان داد جهان را تسخیر كنند و هم در مناطق اشغال شده دولت ملی را به كرسی بنشانند، كه سپس آن جا هم یك خصلت ساختگی و مبتنی بر زور و خشونت داشت. از این قاعده مناطقی مستثنی هستند كه توسط اروپایی ها مستعمره، و اهالی بومی بسادگی قلع و قمع شدند، همچنین در ایالات متحده و در استرالیا. به این شیوه در آن مناطق عملاً جوامع همگون پدید آمدند.ازسوی دیگر در اروپا، دستكم از بعد از ۱۹۴۵ ، این نظریه حاكم شد كه ادامه این بازی با ترس و وحشت دولت ملی تنها ممكن است به خودویرانگری بینجامد. درنتیجه، از ۱۹۴۵ به بعد در اروپا در مجموع صلح حكمفرما است. آلمانی ها و فرانسوی ها قلع و قمع كردن خود و دیگر را هدف غایی تلقی نمی كنند.تاكنون ما درباره دولت صحبت كردیم. بازتاب اقتصادی این تحولی كه شما مطرح كردید، چه بود؟
با گذشت زمان، همراه با نظام های دولت ملی، انواع و اقسام همكاری های اقتصادی شكل گرفت، و تقریباً صد سال پیش به همان چیزی بدل شدند كه ما امروز به عنوان سرمایه داری كنسرن های مدرن می شناسیم. بخش قابل توجهی از این ساختارها در پرتوی تصمیمات حقوقی - نه پارلمانی - خلق شدند و به میزان زیادی با دولت های قوی درهم تنیده اند. ازهمین رو، امروز می توان دولت های «گروه هشت» را درواقع «گروه یك یا گروه سه» هم نامید، زیرا یك بخش از این دولت ها در واقعیت نقش بزرگی ایفا نمی كند. عملاً غیرممكن است «گروه هشت» را از نظام كنسرن های چندملیتی متمایز ساخت كه هم بر این دولت ها متكی هستند و به آنها وابسته اند و هم بر آن ها تسلط دارند.
دراین ارتباط، «جیمس مدیسون»، بیش از ۲۰۰ سال قبل، در اوایل مرحله آغازین سرمایه داری مدرن، رابطه اقتصاد با دولت را شرح می دهد، وقتی می گوید: بنگاه های اقتصادی «ابزار كار و جباران» دولت اند. بخش بزرگی از حوادث جهان را امروز این رابطه تعیین می كند.
این اكنون بخصوص در مورد به اصطلاح شركت های مالی صادق است...
چون آن ها از حقوقی بهره می برند كه از حقوق اشخاص طبیعی بسیار فراتر می رود. آن ها نامیرا هستند، فوق العاده قدرتمند هستند و از لحاظ حقوقی موظفند رفتاری بیمارگونه داشته باشند - مسأله به طور خیلی ساده بر سر شكل مدرن تامگرایی است.
به بهای از بین رفتن رقابت.
اگر كنسرن های فراملیتی را مورد ملاحظه قرار دهیم، آن وقت اصولاً رقابت واقعی دیگر در كار نیست، چون آن ها به شدت با یكدیگر درهم تنیده هستند. فقط كافی است نمونه «زیمنس»، «آی بی ام» و «توشیبا» را در نظر بگیرید كه با هم پروژه های مشترك دارند. این درحالی است كه درواقع، این كنسرن ها به میزان زیادی به استقلال وابسته هستند زیرا پویایی اقتصاد مدرن مجموعاً بر مبنای بخش دولتی حركت می كند ، نه بخش خصوصی. بخش بزرگی از آنچه امروز اقتصاد نو نامیده می شود با هزینه دولت و به حساب دولت تكامل داده شد و می شود: كامپیوتر، كل عرصه الكترونیك، مخابرات، اینترنت، لیزر، و خیلی چیزهای دیگر...
آیا به نظر شما، تفاوت ماهوی میان بنگاه مالی آلمانی و یك كنسرن انگلیسی وجود ندارد؟ برای نمونه، این اواخر بانك آلمان پس از این كه سود سال گذشته خود را بالغ بر بیش از ۲‎/۵ میلیارد یورو اعلام كرد، اذعان كرد می خواهد در عرض یك سال ۶۰۰۰ از كاركنانش را اخراج كند. به همین جهت این بانك از سوی كل طیف سیاسی آلمان به شدت محكوم شد. گفته شد این بانك در واقع دیگر حق ندارد خود را «بانك آلمان» بنامد. این رویداد «غیرآلمانی» است….بله، آن جا مسائل خنده دار عجیبی گفته شد.اما بانك آلمان قبل از هر چیز به خاطر فقدان حس مسؤولیت اجتماعی نكوهش شد. در پشت این بحث عملاً این سؤال بود كه برداشت «كنسرن با احساس مسؤولیت اجتماعی» اساساً معنا و مفهومی دارد؟
البته، اما تنها به همین معنا كه راجع به یك دیكتاتور صالح صحبت شود. خلاصه بهتر است یك دیكتاتور ملایم باشد تا خشن و جانی. وقتی باید یك دیكتاتور داشت پس بهتر است یكی باشد كه میان كودكان فقیر شیرینی تقسیم كند. اما این هیچ تغییری در این نمی دهد كه آدم در دیكتاتوری زندگی می كند. به همین جهت، یك كنسرن با احساس مسؤولیت اجتماعی ممكن است. او را می توان مجبور كرد كارهایی كند كه برای انسان ها مفید هستند.
كنسرن های فراملیتی گاهی اوقات «حكومت واقعی» یا «سنای مجازی» خوانده می شوند كه تا حدی بر دولت نظارت اعمال می كنند. در این شرایط، چه قدرتی برای دولتی باقی می ماند؟
این بستگی به هر ملت دارد، هرچند لازم است اشراف داشت كه دولت ها به لحاظ سنتی همیشه مدافع قدرت خصوصی بوده اند. یا دولت ها تجسم قدرت هستند: یا از این یا آن روایت قدرت خصوصی دفاع می كنند. از این حیث هم دوران پس از جنگ جهانی دوم بسیار آموزنده است. در این زمان، در سراسر جهان جو رادیكال - دموكراتیك و جو واقعاً انقلابی وجود داشت. این جو تا حد زیادی برمی گشت به جنگ و مبارزه علیه اشغال فاشیستی. آمریكا و بریتانیای كبیر به عنوان قدرت های پیروز بلافاصله مجاهدت بلیغی كردند تا مقاومت ضدفاشیستی را خلع سلاح و جوامع سنتی را دوباره برقرار كنند در بسیاری نقاط این بسیار خشونت آمیز صورت گرفت، برای مثال، در یونان، جایی كه سیاست انگلیس ها، اما قبل از همه سیاست آمریكا، به مرگ. ۱۵۰ هزار انسان منجر شد.
ایتالیا مثال بعدی است.
به طور قطع آن جا هم ایالات متحده بلافاصله دخالت كرد تا از تشكیل یك دموكراسی مبتنی بر جنبش مردم جلوگیری كند. ایتالیا لااقل تا اواخر سال های ،۷۰ مركز اصلی فعالیت های مخرب سازمان سیا بود.
این دوران چگونه خصلت دولت را تغییر داد؟
در آن مرحله، نظام های دولت رفاه سوسیال دموكراتیك تشكیل شدند و دولت عملاً مجبور بود به مطالبات فزاینده مردم تن بدهد. چیزی كه بعد در اروپای غربی به اقتصاد باز اجتماعی و در آمریكا و انگلیس به دولت رفاه رهنمون شد.
و هركدام از ملیت ها سهم خود را در آن داشتند...
ملت بود كه این چیزها را به كرسی نشاند. در نهایت، این فقط همكاری اقتصاد مالی با دولت نبود كه این امر را انعكاس داد. به همین جهت، نظام واحد پولی «برتون وودز» كه در نهایت پس از جنگ جهانی دوم توسط آمریكا و بریتانیای كبیر تكامل داده شد، بر نظارت بر سرمایه و واحد پولی ثابت استوار بود. این نظام ارزی بر این بنیاد شده بود كه اگر دولت حق نظارت بر تغییر و تحولات سرمایه را نداشته باشد، دموكراسی غیرممكن است. چون دراین صورت «مجلس سنای مجازی» سرمایه داران و مدیران اقتصادی سیاست دولت را كنترل خواهند كرد.امروز از جانب سیاستمداران همه طیف های سیاسی فقط شنیده می شود: ما خیلی دوست داریم كاری كنیم، اما متأسفانه از پس قدرت كنسرن ها برنمی آییم.این موضوع عمدی است. نظام پس از جنگ بر این اساس طراحی شده بود كه به دولت اجازه می داد بر تغییر و تحولات سرمایه نظارت كند تا سرمایه گذاران خصوصی، بانك ها و كنسرن های بزرگ را از ارتقا یافتن به حاكمان اقتصادهای ملی باز دارد. سیاست های ارزی توسط دولت تعیین شده بود تا جلو سیاه بازی ها را بگیرد، كه در آخر یكی از امكانات حمله به تصمیمات دولت را به نمایش می نهند. هدف ممكن ساختن استقلال سیاسی نسبی حكومت ها از كنسرن ها بود. این پراتیك به بزرگ ترین رشد اقتصادی تاریخ رهنمون ساخت.
صحبت از «دوران طلایی سرمایه داری» بود.
به هرحال ، دراین مرحله،در آمریكا - یعنی كشوری كه عدالت خواهی در آن كمترین رشد را در بین كشورهای صنعتی داشته است - ۲۰ درصد از پایین ترین اقشار كم درآمد نسبت به ۲۰ درصد بالایی درآمدشان افزایش بیشتری نشان داد. این تا اوایل سال های ۷۰ ادامه یافت. آن وقت تغییر اساسی در حركت روی داد كه این هدف را دنبال می كرد نظامی را به لرزه درآورده و ویران كند، كه به حكومت ها اجازه می داد مناسبات اجتماعی دولتی بوجود بیاورند. اولین قدم در این جهت حذف نظارت بر سرمایه بود چون می دانستند چنین نظارتی لازم بود، اگر دولت می خواست امكان تصمیمات مستقل را برای خود حفظ كند. قدم دوم ،چشم پوشی از سیاست های ارزی ثابت بود و به سودورزی انفجاری ارزها راه برد.
دولت پس از این تحول در چه وضعیتی قرار گرفت؟
وضع دولت را می توان از برنامه های اقتصادی نوین امروز استنباط كرد. اگر دقت كنید، پی می برید كه این برنامه ها عمدتاً از بین بردن مناسبات دموكراتیك را نشانه گرفته اند. كافی است به امكانات بی حدوحصری كه فرار سرمایه در اختیار دارد فكر كنید. یا به روند خصوصی سازی هایی كه طبق تعریف دموكراسی را به خاك می سپارند چرا كه آن ها تصمیمات مهمی را از عرصه عمومی خارج می كنند. اگر اكنون خدمات عمومی در زیر نظارت خصوصی قرار می گیرد، حوزه عمل دولت كاستی می گیرد. اگر در آلمان، همیشه سخن از ناتوانی دولت است، پس مقصر خود دولت است - دولت این طور كرده است.
آیا هنوز می شود این روند را بازگرداند؟
بدیهی است كه می توان این روند را بازگرداند. خلاصه، این موضع رادیكال عجیب و غریبی نیست وقتی گفته شود: نظام برتون وودز را دوباره برقرار كنیم. بدیهی است كه هیچ كس نمی خواهد دقیقاً به همین نظام بازگردد، اما روندی را تدارك ببیند كه رمزگذاری آن را دوباره برقرار كند. كنسرنها همان قدر وجودشان لازم و ضروری است كه شكل دیگری از جباریت ضرورت دارد.شاید به همین دلیل است كه در رسانه های گروهی مثلاً این قدر كم راجع به جنبش «كارگران بدون رئیس» می شنویم؟هر شكل از مشاركت دموكراتیك باید سركوب و مسكوت نهاده شود. بدین طریق جنبش به اصطلاح ضدجهانی سازی در رسانه ها معمولاً به عنوان تجمعی از هرج و مرج گرایان یا به عنوان یاغیان خیال پرداز قلمداد می شوند. آگاهانه از این مسأله چشم پوشی می شود كه مثلاً در فوروم های اجتماعی جهان مباحث دقیق و مفصلی درباره موضوعاتی مانند سیاست اقتصادی جهانی یا روابط میان برزیل و آفریقا انجام می گیرد. اگر این را بعد با اطلاع رسانی درباره فوروم سالانه اقتصاد جهان مقایسه كنید مشخص می شود: كه فوروم «داووس» به عنوان امری فوق العاده مهم توصیف می شود، درحالی كه فوروم اجتماعی جهان به منزله یك نوع كارناوال ظاهر می شود كه شركت كنندگان در آن فاقد دقت و اعتماد لازم هستند. گاهی اوقات فوروم اجتماعی جهان به عنوان یكی از مراكز ضد یهودی قلمداد می شود. به خاطر دارم كه یك روزنامه آمریكایی در اوایل سال ۲۰۰۳ فوروم اجتماعی جهان را چنان توصیف كرده بود، كه گویی آن جا غالباً نئونازیست ها در رفت و آمد بودند!

مترجم: كوروش برادری
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید