پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

جنگ سرد دوم؛ تقابل آمریکا و ایران


جنگ سرد دوم؛ تقابل آمریکا و ایران
پس از پایان دوران جنگ سرد و فروپاشی شوروی، آمریکا یکه تازی در جهان را آغاز نمود تا خود را به عنوان تنها قدرت جهان به سایر ملت ها تحمیل کند. دراین راه نیز بسیاری قربانی شده اند که تاب مقابله با سلطه گری این کشور را نداشته اند. دراین بین، تنها کشوری که به تنهایی در برابر تمامی استکبار ایستادگی کرده، ایران است. کشوری که در طول تاریخ دستخوش تحولات بسیاری بوده و تا سال ها پیش، از هم پیمانان اصلی آمریکا به شمار می رفت. اما با تحولات صورت گرفته، ایران به کشوری مستقل، مقتدر و استقلال طلب مبدل گشت که در همه عرصه ها سد راه آمریکا شد و قدرت این کشور را در هم شکست تا خود را به عنوان قدرتی جدید و با ثبات در منطقه معرفی کند و واشنگتن را به زانو درآورد. تهدیدها، تحریم ها و اتهامات بی پایه و اساس که از شیوه های استکباری واشنگتن بود، همگی در برابر ایران رنگ باخت و بی اعتبار گشت.
واشنگتن روزهای پرالتهابی را پشت سرمی گذارد و تنش های این کشور و تلاش مصرانه دولت آمریکا در تقابل با تهدیدات احتمالی ایران، به تعبیر رابین رایت کارشناس و خبرنگار «واشنگتن پست»، به سوی جنگ سرد جدیدی درحال پیشروی می باشد.
در طول جنگ سرد اول، تمام تلاش دو قدرت مطلق جهان، برای محاصره، تضعیف و به زانو درآوردن کشورهای دیگر بود.در مقابل، دیگر کشورها هم سعی در مقابله با آنها داشتند. در طول این مدت، قدرت های سلطه گر تمام توان و هدفشان این بود که به هر وسیله و قیمتی جهان را تحت سلطه خود درآوردند و دراین راه از هیچ تلاشی فروگذار نمی کردند. اگر ایالات متحده به پیروزی دست می یافت، دراین صورت، فلسفه و هنجاریهای متناقض و در تضاد باهنجاری های متعارف بشری پایه گذاری می شد. برهمین اساس و با پشتیبانی تبلیغات گسترده ، آمریکا در کشورهای تحت سلطه خود نظیر فیلیپین و هائیتی، درحال اجرای سیاست های به اصطلاح عدالت گرایانه خود بود تا تمام بی عدالتی ها و نامردمی ها را از زوایای زندگی بشری پاک کرده و جهان را به سوی هدفی متعالی سوق دهد! درسال ۱۹۵۴ و در زمان ریاست جمهوری آیزنهاور ارزیابی های نهایی و گسترده ای توسط ژنرال جیمی دو لیتل، افسر ارشد CIA، بر روی زوایای و جوانب مختلف این سیاست ها صورت گرفت.
در تقابل با دشمنی بی حد و مرز سران «کرملین» در هر نقطه ای از جهان، آمریکا نیز به طور قابل توجیهی به مقاومت و حفظ ارزش های بشری یا نمایشی وحشیانه چون ترور، شکنجه، براندازی و خشونت پرداخت و تا آنجا که در توان داشت، سعی در اصلاح و نهایتاً براندازی حکومت هایی می کرد که آشکارا هم پیمان آمریکا نمی شدند؛ چنان که تیم وینر نیز در کتاب «خاطرات و تاریخ CIA» دکترین دولت آزنهاور را شرح داده است. پیش از این، هری ترومن رئیس جمهور پیش از آیزنهاور هم با سخن پراکنی ها و دامن زدن به جنگ روانی در مورد کشورهای ناسازگار و اقدامات و تهدیدات آنها، توانستند برای سلطه گری در دنیا، افراد مورد نظر خود را به راحتی به قدرت برسانند. پس از آن، جان اف کندی نیز همین رویه را در پیش گرفت. او همچنین به شدت به تبانی و حزبی گرایی متهم شده بود. وی پس از رد پیشنهاد رهبر شوروی مبنی بر توقف دوجانبه مسابقه تسلیحاتی، به صورت یک طرفه، تجهیز هرچه بیشتر نظامیان و اقداماتی مشابه را در دستور کار قرار داد. برادران کندی همچنین در ترور و اعمال خشونت، از آیزنهاور نیز پیشی گرفتند و آمار عملیات پنهانی و مخفیانه CIA نیز در این دوران با افزایش چشم گیری روبرو بوده و رکورد سالانه آیزنهاور را نیز پشت سر گذاشتند که تبعات هولناکی را در سراسر جهان در بر داشت.
در این بین، برخلاف چین که دشمن بسیار سرسختی به شمار می رفت، روسیه قابل مذاکره و برقراری ارتباط بود. بسیاری از دانشمندان و صاحب نظران بر این باور بودند که روسیه به صورت متزلزلی بین بربریت و تمدن قرار گرفته است. علاوه بر روسیه، دشمن سرسخت دیگری به نام چین وجود داشت که به اعتقاد نظریه پردازان حزب لیبرال دموکرات، به صورت کورکورانه و بازیچه دست سردمداران کرملین عمل می کرد؛ اقدامات خود را بدون هیچ قید و محدودیتی ادامه داد تا در فرصتی مناسب جهان را به زانو درآورد.
چگونگی تعدیل عقاید و نظریات متعصبانه در رفتارهای افراط گرایانه از دهه ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰، توسط جیم پک به صورت روشنگرانه ای مورد بررسی قرار گرفته است.
در گذشته اقدامات و کوشش های بسیاری صورت گرفت تا دوران باشکوه جنگ سرد اول بازگردد، اما همگی با ناکامی همراه بود. اما آن قله های دست نیافتنی دیروز، امروز دست یافتنی می نماید؛ چرا که دشمن سرسخت دیگری به نام ایران ظهور کرده است که مصمم به فتح دنیا می باشد که می بایست آن را مهار کرد و از پای درآورد. به نظر می رسد که این مسئله زمینه را برای بازگشت به روزهای پرتلاطم جنگ سرد فراهم می کند. در این بین، قدرتی قانونی برای برخورد با ایران وجود دارد، هرچند که در این راه به بهانه ها و دستاویزهای مشکوک، غیرواقعی و شرم آوری متوسل می شود. اما نگاهی عمیق تر و دقیق تر به نمای کلی و پیامدهای جنگ سرد دوم- که سیاست گذاران آمریکا چون رایس و گیتس آن را طراحی کرده اند- می تواند عبرت آموز و قابل تأمل باشد.
هدف از محدود کردن و محاصره ایران، ساختن سدی در برابر رشد روزافزون نفوذ این کشور در خاورمیانه می باشد. مارک مازتی و هلن کوپر در شماره ۳۱ جولای «نیویورک تایمز» اذعان کردند، برای محاصره و محدود کردن نفوذ ایران، باید این کشور را با نیروهای زمینی ناتو و آمریکا، به همراه ناوهای نیروی دریایی در خلیج فارس و نیروی هوایی محاصره کرد. علاوه بر این، براساس گفته های رایس، باید نیروهای به اصطلاح صلح را روانه منطقه کرد تا به همراه گروه های مزدور مصری و سعودی از یک سو و نظامیان اسرائیل از سوی دیگر و نیروهای آمریکایی، بتوان نفوذ و تأثیر ایران در منطقه را کاهش داد و این کشور را محاصره کرد. در این صورت، نبردی همه جانبه شکل خواهد گرفت.
کمک ها و حمایت های ایران از عراق، از طرف اکثریت جمعیت شیعه این کشور مورد استقبال قرار گرفته است. نوری المالکی نخست وزیر عراق در دیدار ماه آگوست (۲۰۰۷) خود از ایران، در دیدار با آیت الله خامنه ای رهبر ایران، محمود احمدی نژاد رئیس جمهور و دیگر مقامات ارشد ایرانی، از تلاش ها و نقش سازنده ایران در ارتقای امنیت در عراق قدردانی کرد. این اقدام وی با واکنش شدید بوش همراه بود و در سخنانی اعتراض آمیز، تهران را تهدیدی برای امنیت منطقه خواند و اظهار داشت که مقامات عراق باید متوجه این مسئله باشند. همچنین دقیقاً چند روز پیش از این اتفاق، حامد کرزای رئیس جمهور مورد علاقه واشنگتن نیز موجبات ناراحتی بوش را فراهم آورد و از ایران به عنوان کشوری دوست و حامی افغانستان یاد کرد و ایران را راه حلی برای خروج افغانستان از بحران دانست.
علاوه بر کشورهای همسایه ایران، در کشورهای آن سوی منطقه هم مسائل مشابهی وجود دارد. براساس نظرسنجی های صورت گرفته در لبنان، بیشتر مردم این کشور، حزب الله را که ایران اصلی ترین حامی آن است، نیرویی مشروع و قانونی برای دفاع از کشورشان در برابر اسرائیل می دانند. در فلسطین نیز حماس در انتخاباتی آزاد پیروز شد که اسرائیل و آمریکا در واکنش به آن و در پرده ای دیگر از نمایش ترویج دموکراسی، مردم فلسطین را به جرم رای دادن و انتخاب مسیر اشتباه، مورد شدیدترین تنبیهات و تحریم ها قرار دادند.
به گفته یکی از مقامات ارشد دولت آمریکا- که نامش فاش نشد-جنگ طلبی و لشکرکشی آمریکا به منطقه، به منظور مقابله با آنچه به اعتقاد همگان، قدرت نمایی ایران در منطقه است، صورت می گیرد. «همگان» اصطلاحی است که به واشنگتن و متحدانش اشاره دارد. تهدید ایران باعث شده است، این کشور مورد توجه و استقبال کشورهای منطقه قرار بگیرد و ایران نیز از فعالیت های ضد اشغالگری در عراق حمایت کند.
اگرچه این مسئله کمتر مورد بحث قرار گرفته است، اما به نظر می رسد، نگرانی اصلی از نفوذ و تأثیر ایران در شرق است، جایی که در اواسط آگوست، در نشست مجمع امنیتی آسیای مرکزی، چین و روسیه میزبان محمود احمدی نژاد بودند. نشستی که برای مقابله با نفوذ آمریکا در منطقه ترتیب داده شده بود، مجمع امنیتی همان سازمان همکاری های شانگ های (SCO) می باشد که در سال های اخیر به تدریج در حال شکل گیری است. علاوه بر دو قدرت بزرگ چین و روسیه، کشورهای آسیای مرکزی با منابع سرشار انرژی همچون قرقیزستان، ازبکستان، قزاقستان و تاجیکستان نیز عضو این سازمان هستند. حامد کرزای از افغانستان نیز به عنوان مهمان افتخاری در اجلاس ماه آگوست حضور داشت. در اتفاق ناخوشایند دیگری برای ایالات متحده، قربان محمد اف رئیس جمهور ترکمنستان با قبول دعوت در این اجلاس شرکت کرد تا در گامی دیگر، مناسبات خود را با روسیه، به ویژه در زمینه انرژی گسترش دهد و سیاست کهنه انزواطلبی از روسیه را به دست فراموشی بسپارد. روسیه متعهد شد که برای افزایش واردات گاز از ترکمنستان، خط لوله جدیدی احداث کند تا با در دست گرفتن منابع بیشتر، نفوذ و تسلط خود در تامین انرژی اروپا را تقویت و طرح های آمریکا را که با منافع ملی این کشور در تقابل است، در نطفه خاموش نماید. علاوه بر ایران، سه کشور هند، پاکستان و مغولستان نیز به عنوان عضو ناظر در این نشست شرکت داشته اند. اما درخواست آمریکا برای حضور در این اجلاس پذیرفته نشد. در سال ۲۰۰۵ و در نشست SCO، جدول زمانی برای پایان دادن به حضور نظامی آمریکا در آسیای مرکزی تنظیم شد. شرکت کنندگان پس از اجلاس ماه آگوست، برای دیدن تمرین نظامی مشترک چین و روسیه به منطقه اورال در خاک روسیه رفتند. ارتباط ایران با اعضای sco باعث افزایش روابط این کشورها با خاورمیانه شده است. جایی که چین همکاری های خود را در زمینه تجارت و دیگر زمینه ها با عربستان افزایش داده است. در عربستان، جمعیت شیعه این کشور بسیار تحت ظلم واقع شده و در شرایط سختی به سرمی برد. همچنین نسبت به نفوذ ایران بسیار حساس می باشند و بسیاری از منابع نفت عربستان را دراختیار دارند. براساس گزارش های موجود حدود ۴۰% نفت خاورمیانه به کشورهای شرقی منتقل می شود. مادامی که این آمار به سمت شرق در حال افزایش است. قدرت و کنترل آمریکا نسبت به این اهرم فشار و سلطه بر جهان کاهش می یابد. چنان که ۶۰سال پیش، وزارت امور خارجه آمریکا، منابع نفت عربستان را «منبع عظیمی از قدرت استراتژیک» نامید.
در جنگ سرد اول، شوروی با ایجاد موانعی آهنی و احداث دیوار برلین سعی در محدود کردن نفوذ غرب داشت. بنابر گزارش رایت، در جنگ سرد دوم، سیاست گذاران سابق شوروی در حال ایجاد مانعی سبز برای مهار نفوذ ایران می باشند. به بیان دیگر، دکترین دولت و رسانه ها این است که تهدید ایران در حال حاضر، مشابه تهدیدات غرب در گذشته است که شوروی سعی در مقابله با آن را داشت و هم اکنون ایالات متحده با اشتیاق فراوان سعی دارد، در جنگ سردی جدید، نقش شوروی سابق را در عرصه جهانی بازی کند.
تمام این مسائل بدون نگرانی خاصی مطرح می شود. با این حال، فهمیدن این نکته که دولت آمریکا سعی دارد در جنگ سرد جدید نقشی چون استالین و جانشینانش را بازی کند، دست کم باعث پدید آمدن بارقه هایی از بیم و نگرانی می شود. شاید این تنها تحلیل و توجیه سرمقاله تند واشنگتن پست باشد که اعلام می کند، «ایران خشونت هایش را به سمت شکل گیری جنگی حقیقی افزایش داده است.» «نیروهای شورشی افراطی وابسته به دولت اسلامی ایران، در حمله به نیروهای آمریکایی و کشتن سربازان این کشور دخالت دارند.» نویسنده این مقاله اشاره می کند که» در پاسخ به این حملات، آمریکا نیز باید پاسخ ایران را بدهد. اما این مسئله بسیار پیچیده می شود، هنگامی که مقامات اروپایی هرگونه اقدام نظامی علیه ایران را رد می کنند و متفق القول از راهکارهای سیاسی و مذاکره و همچنین فشارهای اقتصادی حمایت می کنند تا با وجود دشمنی آشکار ایران، از این راه این کشور را مهار کنند.»
اگر بنا را بر این بگذاریم که اتهامات واشنگتن صحت دارد و ایران حقیقتا گروه های نظامی شیعه را با بمب های زمینی تجهیز می کند تا علیه نیروهای آمریکایی به کار گیرند. همان طور که در نیکاراگوئه و علیه نیروهای شورشی که به دستور رونالد ریگان تحت عنوان مبارزه با گروگان گیری، جنگی غیرقانونی را آغاز کردند. احتمال دخالت ایران و استفاده از سلاح های پیشرفته بر ضد این نیروها می رود؛ هر چند پس از آغاز این جنگ، آمار گروگان گیری ۳برابر شده است. اگر تمام اینها درست باشد، ایران تنها سهم کوچکی نسبت به شرارت های وسیع آمریکا داشته است؛ شرارت هایی که فراهم کردن بمب های نسل جدید و مدرن برای گروه های تروریستی و شورشی، به منظور برهم زدن تلاش های شوروی برای ایجاد ثبات در افغانستان تنها نمونه ای ناچیز از آن می باشد.دولت بوش و رسانه های آمریکا ایران را به دخالت در عراق متهم می کنند. در این صورت، احتمالا دخالت کشورهای دیگر نادیده گرفته شده است. اسناد ومدارک ، کم و بیش تخصصی می باشند. آیا شماری سریال حک شده روی ادوات انفجاری کشف شده در عراق، متعلق به ایران است؟ در این صورت، آیا رهبران ایران در مورد این جنگ افزارها و ادوات انفجاری اطلاع دارند؟
طی مذاکرات صورت گرفته، کاخ سفید تصمیم گرفت تا سپاه پاسداران ایران را به عنوان گروهی تروریستی و سازمان یافته اعلام کند. عملی بی سابقه نسبت به یک نیروی نظامی ملی که این اجازه را به واشنگتن می دهد تا در سطحی گسترده، اقدامات تنبیهی را به اجرا گذارد. بسیاری از کشورهای دنیا با بی اعتمادی کامل، آمریکا را مورد سرزنش و سؤال قرار می دهند که با وجود حمله و اشغال کشورهای همسایه ایران، آیا خود آمریکا شایسته این اتهامات نیست؟ یا هم پیمانان اسرائیلی شان که کمک های نظامی بی سابقه ای را دریافت می کنند تا حضور غیرقانونی ۴۰ ساله خود و اشغالگری شان را ادامه دهند و همچنین پنجمین حمله به لبنان که سال گذشته رقم زدند.
در اینجا مسئله ای که به عنوان انتقاد مطرح شده است، در واقع شک و تردید نسبت به اتهاماتی است که آمریکا علیه ایران مطرح کرده است که آیا دخالت ایران در عراق صحت دارد یا تنها ادعایی بی پایه و اساس است. همخوانی و هماهنگی تبلیغات رسانه ها و روزنامه های به اصطلاح آزادی خواه و تحلیل گران آنها با شوروی سابق، آلمان نازی و دیگر اشغالگران نیز جای بسی تأمل و توجه دارد. مقایسه های صورت گرفته نیز ناعادلانه و غیرمنطقی می باشد. برخلاف اشغالگران آلمان و شوروی، نیروهای آمریکایی حاضر در عراق، اشغال این کشور را حق خود می دانند و آشکارا و بدون نیاز به بیان کردن آن، خود را صاحب و قیم جهان می دانند. براساس استدلالی ساده و منطقی می توان دریافت که آمریکا توان حمله و اشغال کشور دیگری را ندارد و تنها می تواند کشورهایی را که اشغال کرده حفظ نماید و آنها را به رغم خود به آزادی و دموکراسی برساند. این واقعیتی روشن و انکارناپذیر است.
زمانی است که ما عواقب و پیامدهای ناگوار خروج نظامیان آمریکایی را نادیده بگیریم. نظریه مورد قبول دیگری که وجود دارد، نظریه هندوچینی است که در سخنرانی شرم آور رئیس جمهور آمریکا در آگوست ۲۰۰۶ بدان اشاره شد. این نظریه می تواند برای کسانی که فجایع آمریکا در هندوچین را فراموش کرده اند، یادآور خوبی باشد. فجایعی که تخریب بخش وسیعی از ویتنام و بمباران های مرگبار در لائوس و کامبوج به هنگام ترک خرابه های ویتنام، بخشی از آن بود. بمباران کامبوج به دستور مستقیم کسینجر و برای نسل کشی صورت می گرفت. وی دستور داد تا هر جنبنده ای را هدف قرار دهند. سال ها بعد مشخص شد که بمباران کامبوج ۵ بار بزرگ تر از تمامی بمباران های انجام شده در جنگ جهانی دوم بوده است.
پس از اعلام مأموریت رایس مبنی بر محاصره ایران، رسانه ها گزارش دادند، رایس گفته است که ایران مهم ترین کشوری است که به تنهایی برخلاف منافع آمریکا در خاورمیانه گام برمی دارد. که این قضاوتی منطقی و قابل قبول به شمار می رود. دکترین قدیمی واشنگتن برای اصلاح یا براندازی هر رژیمی که آشکارا به صف متحدان آمریکا نمی پیوندد، ایران را به اتخاذ تدابیری منحصر به فرد در برابر ایالات متحده و منافع این کشور واداشته است. طبیعتاً در این شرایط، محدود کردن نفوذ ایران در منطقه و جهان، در اولویت برنامه های آمریکا خواهد بود. ایران با اینکه در هیچ یک از ترورها، خرابکاری ها و خشونت های صورت گرفته در سراسر جهان نقشی و دخالتی نداشته است، اما براساس مدلی آمریکایی، همیشه مورد اتهامات و محکومیت های تند و ناخوشایند قرار گرفته است. این در حالی است که شبکه خبری ABC از فعالیت های گروه تروریستی جندا... خبر داد که با حمایت آمریکا در پاکستان شکل گرفته و در ایران اقدامات تروریستی و خرابکارانه انجام می دهند.
یکی از اقدامات منحصر به فرد ایران که آمریکا آن را تجاوز و اقدام علیه خود تلقی می کند، اثبات حقانیت خود در مسئله جزایر سه گانه خلیج فارس می باشد. همچنین، پیشرفت های ایران در زمینه انرژی هسته ای و دورنمای آن که احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته ای می رود، برای آمریکا بسیار نگران کننده و مشکل ساز خواهد بود. اما با این وجود، گسترش و استفاده از انرژی هسته ای حق مسلم ایران است و هیچ کس- حتی اکثریت جمعیت ایران- نمی خواهند کشورشان سلاح هسته ای داشته باشد. براساس شواهد و دلایل مستند، پاکستان، هند و اسرائیل- کشورهای هسته ای منطقه- که با حمایت آمریکا دارای سلاح هسته ای هستند، بزرگ ترین تهدید برای بقای ایران و همچنین برقراری صلح در منطقه و جهان می باشند. ایران با وجود اینکه با سلطه آمریکا در منطقه مخالف است و با دکترین واشنگتن در خاورمیانه مقابله می کند، اما هرگز تهدیدی نظامی نبوده و اقدامی در این زمینه انجام نداده است. از سوی دیگر، این کشور سال هاست که قربانی قدرت های خارجی بوده است؛ در آخرین اقدامات، ایالات متحده با همراهی بریتانیا، در سال ۱۹۵۳ مجلس و دولت این کشور را سرنگون کرد و به جای آن یک دیکتاتور مزدور را بر سر کار آورد. در حملات وحشیانه صدام حسین به ایران، آمریکا بزرگ ترین حامی وی بود. حملاتی که طی آن صدها هزار ایرانی به خاک و خون کشیده شدند و با سلاح های شیمیایی هدف قرار گرفتند و جامعه جهانی هم کوچک ترین واکنشی به آن نشان نداد. این وقایع هرگز از حافظه تاریخی ملت ایران پاک نخواهد شد و آنها جامعه بین الملل را شریک جرم صدام و آمریکا می دانند. پس از آن نیز آمریکا با تحریم های گوناگون این کشور را تحت فشار قرار داده است.
اسرائیل نیز ایران را تهدیدی برای خود می خواند. این کشور به دنبال سلطه و حکومت بی چون و چرا در منطقه است و در این میان، ایران و حمایت این کشور از گروه هایی که در مقابل خواسته های اسرائیل تسلیم نمی شوند، می تواند به نوعی، موازنه قدرت در منطقه باشد. اما ایران هرگز تهدیدی نظامی برای اسرائیل هم نبوده است. اگر ایالات متحده نظر اکثریت مردم آمریکا و ایران را بپذیرد و اجازه دهد خاورمیانه منطقه ای عاری از سلاح های هسته ای باشد، تمامی تهدیدات موجود از بین خواهد رفت. و در پایان این نکته به روشنی مشخص است که استفاده از گزینه نظامی علیه ایران، منطقه را به نابودی خواهد کشاند و تبعات منفی بی شماری خواهد داشت. نظرسنجی ها از کشورهای همسایه ایران که در آنها دولت ایران طرفدار بسیاری دارد- ترکیه، عربستان، پاکستان، ...- نشان می دهد، اکثریت مردم این کشورها یک ایران دارای سلاح اتمی را به انجام اقدام نظامی بر ضد این کشور ترجیح می دهند. خاورمیانه توان تحمل حمله ای دیگر را نخواهد داشت و هیچ کس حاضر به تکرار تجربه های عراق و افغانستان نخواهد بود.
نوام چامسکی
منبع : روزنامه کیهان