یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

قرآن کریم و فلسفه‏ی امامت


قرآن کریم و فلسفه‏ی امامت
امامت، در قرآن کریم، از جایگاهی بس بالا و والا برخورداراست . امام، به عنوان خلیفه‏ی خداوند د ر زمین، کامل‏ترین انسان و فلسفه‏ی خلقت‏به شمار آمده است . جایگاه رفیع امامت را از این جا می‏توان به دست آورد که خداوند حکیم، پس از آن که ابراهیم خلیل ( علیه‏السلام) به مقام نبوت و رسالت، مقام امامت را به وی عطا کرد .
از ایات قرآن به روشنی به دست می‏آید که خداوند، جهان را برای انسان آفریده است و فلسفه‏ی آفرینش انسا، این است که با پرستش خداوند و مسابقه در اعمال صالح، به مقام قرب الهی و کمال مطلوب خویش برسد . از این روی، انسان گاهی، فلسفه و هدف آفرینش جهان است .
مقام امامت، عالی‏ترین مقامی است که بشر می‏تواند به آن دست‏یازده . این مقام، موهبتی است الهی که خداوند به برگزیدگان از افراد بشر، آقای که خلفای الهی در زمین بوده‏اند، اعطا کرده است .
از آن جا که پیامبر اکرم ( صلی‏الله علیه‏و آله‏وسلم) امام همه‏ی امامان است، پس در حقیقت، برترین انسان و کامل‏ترین فلسفه‏ی خداوند در زمین بوده است‏بدین جهت است که در حدیث قدسی آمده است: «لولاک لما خلقت الا فلان . . .»
مطلب دیگری که از ایات قرآن کریم در باره‏ی امامت‏به دیت می‏آید، این است که امام، علاوه بر این که واسطه‏ی هدایت‏بشر به معنای ارائه‏ی طریق است، واسطه‏ی هدایت‏به معنای ایصال الی المطلوب نیز هست . او، با استناد به امرالهی، در روح و جان هدایت‏جویان و سالکان طرق حق، تاثیر می‏گذارد و آنان را به کمال مطلوب‏شان می‏رساند .»
امام، از هدایتی ویژه یعنی هدایت‏بی‏واسطه، برخوردار است اگر چه هدایت امام، بالذات نیست; یعنی، او نیز چون دیگر افراد بشر، وامدار هدایت الهی است، ولی هدایت الیه، بدون واسطه، به وی اعطای گردیده است، و او، خود، واسطه‏ی هدایت دیگران است .
امام، همان گونه که در دین، معیار حق و باطل و میزان هدایت و ضلالت است، در آخرت نیز معیار و ملاک سعادت شقاوت خواهد بود، «یوم ندعو کل اناس بامامهم‏» .
در نوشتار پیشین، دیدگاه متکلمان اسلامی را درباره‏ی فلسفه‏ی امامت، بررسی کردیم . اجرای احکام و حدود اسلامی، برقراری نظم و امنیت و عدالت در جامعه‏ی بشری، دفاع از کیان اسلام و امت اسلامی، اهداف و مسؤولیت‏های امامت از دید همه‏ی متکلمان اسلامی (اعم از سنی و شیعی) است .
متکلمان امامیه، علاوه بر اهداف و مسؤولیت‏های یاد شده، تبیین درست‏شریعت و حفظ آن از خطر تحریف را از برجسته‏ترین اهداف امامت و شئون و وظایف امام دانسته‏اند .
اهمیت این مسئله، ایجاب می‏کند که با تتبع و تامل بیش‏تر در قرآن کریم - که اساسی‏ترین مرجع عقاید و احکام اسلامی است - به بررسی فلسفه‏ی امامت‏بپردازیم . نوشتار حاضر، این هدف را دنبال می‏کند .
● کاربردهای امام در قرآن
قبل از هر چیز، لازم است کاربردهای واژه‏ی «امام‏» را در قرآن بررسی کنیم و کاربرد مورد نظر در این بحث را روشن سازیم:
۱) افرادی از بشر که از جانب خداوند به عنوان امام برگزیده شده‏اند; خداوند درباره‏ی حضرت ابراهیم، علیه‏السلام، فرموده است: (انی جاعلک للناس اماما) (۱)
۲) افرادی از بشر که کفر و تباهی را برگزیدند و کافران و تبهکاران به آنان اقتدا کرده‏اند; خداوند در قرآن می‏فرماید: (فقاتلوا ائمهٔ الکفر انهم لا ایمان لهم) (۲) امامان کفر را بکشید; زیرا، آنان، به عهد و پیمان خود وفا نمی‏کنند .
۳) کتاب آسمانی; خداوند درباره‏ی تورات فرموده است: (ومن قبله کتاب موسی اماما ورحمهٔ) (۳) ; پیش از قرآن، کتاب موسی را نازل کردیم که امام و رحمت‏خداوند برای بنی‏اسراییل باشد .
۴) لوح محفوظ; خداوند در قرآن فرموده است: (وکل شی‏ء احصیناه فی امام مبین) (۴) ; هرچیزی را در امامی آشکار (لوح محفوظ) ثبت کرده‏ایم .
از آن جا که وقایع و حوادث، از پیش، در لوح محفوظ ثبت و ضبط گردیده، و از آن جا سرچشمه می‏گیرند و با آن مطابقت دارند، از «لوح محفوظ‏» ، در این آیه، به «امام مبین‏» تعبیر آورده شده است . (۵)
از کاربردهای یاد شده، آن چه در این بحث مقصود است، همان کاربرد نخست است; یعنی، کسانی که از جانب خداوند، به عنوان امام و رهبر آدمیان برگزیده شده‏اند:
از تدبر در آیات قرآن، به دست می‏آید که امامت‏به معنای یاد شده، دو فلسفه‏ی اساسی دارد:
الف) امامت، فلسفه‏ی خلقت جهان است; یعنی، بدون وجود امام، آفرینش آسمان‏ها و زمین و آدمیان، لغو و بی‏حاصل خواهد بود .
ب) امامت، واسطه‏ی رسیدن انسان و دیگر موجودات - که شایستگی هدایت‏ای عقلانی و وحیانی را دارند - به کمال مطلوب‏شان است: یعنی، امام، واسطه‏ی هدایت‏بشر به معنای ایصال به مطلوب است .
البته، مقصود، این نیست که اهداف وشنوی امامت، منحصر در دو مطلب یاد شده است، بلکه این دو شالوده و بنیاد امامت در دیگر ابعاد و قلمروها این نکته، از بحث‏های بعدی روشن خواهد شد .
اینک، به تبیین این دو مطلب از دیدگاه قرآن کریم می‏پردازیم:
۱) بخش یکم - امامت و فلسفه‏ی خلقت
برای آن که روشن شود که امامت، فلسفه‏ی خلقت انسان و جهان است، باید دو مطلب زیر را با رجوع به آیات، مورد پژوهش قرار دهیم .
۱) انسان کامل، فلسفه‏ی خلقت جهان است .
۲) اما، انسان کامل است .
۳) در تبیین دو مطلب یاد شد، مطالب زیر نیز روشن خواهد شد:
۱) انسان کامل، خلیفه‏ی خداوند در زمین است .
۲) پیامبران الهی، امامان و خلقای الهی بوده‏اند .
۳) خلافت الهی با امامت ملازمه دارد .
۴) امامت و خلافت الهی، پس از پیامبران استمرار دارد .
مطالب یاد شده، عناوین و سرفصل کلی بخش نخست این نوشتار را تشکیل می‏دهند .
انسان کامل، فلسفه‏ی خلقت است .
از مطالعه‏ی قرآن، به روشنی به دست می‏آید که انسان، در نظام تکوین و تشریع الهی، موقعیت و جایگاه ویژه‏ای دارد، از نقش محوری و مرکزی برخوردار است . قرآن کریم، آشکار یادآور شده است که خداوند همه‏ی زمینی را برای انسان آفریده است: «هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا (۶) » .
نیز در جای دیگر یادآور شده است که زمین، به منزله‏ی بساط و فرشی گسترده، و آسمان، چونان سقفی برافراشته برای آدمیان است، و خداوند، از آسمان، آب فرو می‏فرستند و گیاهان و انواع میوه‏ها را روزی انسان‏ها می‏سازد: «الذی جعل لکم الارض فراشا والسماء بناءالله وانزل من السماء ماءالله فاخرج به من الثمرات ازقالکم (۷) » .
شب و روز نیز در خدمت‏بشر قرار داده شده تا در شب، آرامش یابد و در روز، از روشنایی هوا، برای کسب و کار و تامین عیشت‏خویش بده بگیرد: «هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوافیه و النهار مبصرا (۸) » .
نکته‏ی مهم، این است که هدف از آفرینش انسان و آفرینش جهان برای او، این نبود، و نیست که او در حیات مادی و زندگی دنیوی، کامجویی بیش‏تری کند و وسیله‏ی لذت‏گرایی او به طور کامل فراهم باشد، بلکه فلسفه‏ی آفرینش او و آفرینش جهان برای او، این بوده است که راه حق‏شناسی و حق‏پرستی را بپوید و از دین رهگذر، به کمال مطلوب خویش که همانا قرب به خداوند و لقاء الله است، برسد . در آیاتی که پیش از این یادآور شدیم به این نکته اشاره شده است . خداوند، نخست، آدمیان را مخاطب ساخته و آنان را به عبادت پروردگاری که آنان را آفریده است، فرا می‏خواند: «یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم والذین من قبلکم لعلکم تتقون (۹) » . آن گاه یادآور می‏شود که پروردگاری که آنان باید او را پرستش کنند، کسی است که زمین و اسمان را برای آنان آفریده و از آسمان، آب نازل می‏کشد، و از زمین، گیاه و میوه می‏رویاند تا رزق بشر تامین گردد، و بنابراین، نباید برای خداوند، شریک برگزینند: «الذی جعل لکم الارض فراشا والسماء بناء الله وانزل من السماء ماءا فاخرج به من الثمرات رزقالکم فلا تجعلوا لله انداد الله وانتم تعلمون (۱۰) »
قران کریم، این حقیقت را که هدف آفرینش اشک و جهان، این است که انسان‏ها آزموده شوند و در میدان ایمان و عمل صالح از هم‏گوی سبقت را بربایند و سعادت و کمال مغلوب خویش را در آغوش گیرند، در آیات بسیاری و به روش‏های گوناگون، بیان کرده است . خداوند در سوره‏ی کهف آیه‏ی هفتم می‏فرماید: «انا جعلنا ما علی الارض زینهٔ لها لیبلوهم ایهم احسن عملا» ; اما، آفریده‏های زمینی را زینت‏بخش زمین قرار دادیم تا آدمیان را بیازماییم که کدام یک نیکوکارترند .
سیوطی، در ذیل این آیه، از پیامبر اکرم ( صلی‏الله علیه‏و آله‏وسلم) حدیثی را روایت کرده که بسیار آموزنده است‏یکی از اصحاب پیامبر، از آن حضرت از معنای این آیه می‏پرسد . پیامبر ( صلی‏الله علیه‏و آله‏وسلم) پاسخ می‏دهد . «لیبلوکم ایکم احسن عقلا واورع علی محارم الله و اسرعکم فی طاعهٔ الله (۱۱) ; خداوند، می‏خواهد شما را بیازماید تا روشن شود که کدام یک از شما عاقل‏ترید و در پرهیز از محارم الهی پروا پیشه‏تر و در اطاعات خداوند شتابان‏تر; یعنی در، این آزمون بزرگ الهی، با پشتوانه‏ی عقل می‏توان پیروز گردید . این عقل است که ستایش و پرستش خداوند را به عنوان شکرگزاری نعمت‏های الهی بر انسان واجب می‏کند و ایشان را به دوراندیشی و آینده‏نگری بر می‏انگیزد تا سعادت ابدی خویش را قربانی لذت‏های زودگذر و حیات کوتاه دنیوی نکند .
با چنین تاملات عقلانی است که انشای می‏کوشد در پرهیزگاری و فرمانبرداری از خداوند، گوی سبقتت را از دیگران برباید و به کمال مطلوب و سعاد برین دست‏یازد .
از آن چه گفته شد، این مطلب به دست آمد که انسان کامل، کسی است که در عقیده و عمل، هرگز از مسیر حق منحرف نمی‏گردد، و راه حق را به درستی می‏شناسد، و به نیکوترین وجه ممکن، می‏پیماید . چنین انسانی است که جهان برای او آفریده شده است، و برقراری نظام کیهانی، به میمنت وجود او است .
انسان کامل، حجت‏خداوند در زمین است، و اگر لحظه‏ای حجت‏خداوند در زمین نباشد، وجودش لغو خواهد بود، و چون کار لغو، از خداوند صادر نمی‏شود، حیات زمینی، مختل می‏گردد . در احادیث‏بسیار وارد شده است که اگر زمین به دل صحبت و امام باشد، اهل‏اش را فرو خواهد برد (۱۲) : «لو ان الامام رفع من الارض ساعهٔ لساخت‏باهلها» .
بر همین اساس است که در دعای عدیله، درباره‏ی وجود اقدس امام عصر (عجل‏الله‏تعالی‏فرجه‏الشریف) آمده است: «بیقائه بقیت الدنیا، و بیمنه رزق الوری، وبوجوده ثبتت الارض والسماء . (۱۳)از تامل و تدبر در قرآن و سخنان پیشوایان معصوم، به روشنی به دست می‏آید که امام، در هر زمان، مصداق و نمونه‏ی کامل‏ترین انسان روزگار خویش است، و از طرفی، هدف از آفرینش جهان، انسان کامل بوده است . نتیجه‏ی این دو مقدمه، این است که وجود امام، فلسفه‏ی خلقت جهان به شمار می‏رود . تبیین این دو مطلب، چنین است:
انسان کامل خلیفه‏ی خداوند در زمین است .
قرآن کریم . یادآور می‏شود که خداوند، خطاب به فرشتگان فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفهٔ (۱۴) » . فرشتگان، از این تصمیم الهی به شگفت آمدند و با توجه به این که موجود زمینی، با لغزش و خطا همراه است و چه بسا دست‏به فساد و تباهی - که با مقام خلیفهٔ اللهی سازگاری ندارد - خواهد زد، به خداوند گفتند: «اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفات الدماء ونحن نسبح بحمدک ونقدس لک‏»
حاصل سخن فرشتگان، این است که خلیفه‏ی خداوند، باید موجودی قدسی و پیراسته از تباهی و فساد باشد، و این ویژگی، از آن فرشتگان است که موجودهایی نورانی و آسمانی‏اند، نه بشر که موجودی است زمینی و خاکی خداوند . این سخن فرشتگان را رد نکرد، اما به آنان فرمود: «انی اعلم مالا تعلمون‏» ; یعنی درست است که انسان موجودی است زمینی و خاکی، و موجود زمینی از آن جهت که زمینی است، با زمینه‏های گناه و انحراف همراه است، ولی در این موجودی که بنا است‏به مقام خلافت الهی برسد، ویژگی‏هایی نهفته است که او را از فساد و تباهی باز می‏دادرد و به مقام و مرتبه‏ای می‏رساند که فراتر از مقام و مرتبه‏ی فرشتگان است . از این روی، حقایق و اسرار هستی را به آدم ( علیه‏السلام) آموخت و آن گاه از فرشتگان خواست که آن حقایق را باز گویند . آنان از عهده‏ی این کار برنیامدند، ایمان خود به علم و حکمت الهی را یادآور شدند:
«وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکهٔ فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم‏» (۱۵) ; خداوند، همه‏ی نام‏ها را به آدم آموخت . آن‏گاه آن‏ها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت: «اگر راست می‏گویید (که شما شایسته‏ترین موجود برای خلیقهٔ الهی هستید) این نام‏ها را برا من بیان کنید .» فرشتگان گفتند: «ما، جز به آن چه تو به ما آموخته‏ای، آگاه نیستیم . تو دانای بالذات و حکیم هستی .» .
از این آیات، نکات زیر به دست می‏آید:
۱) مقام متعالی و قدسی هر موجودی، ریشه در علم و آگاهی دارد . به عبارت دیگر علم و معرفت، سرچشمه‏ی کمال و تعالی وجودی است .
۲) علوم و معارف موجودات، عاریتی و بالغیر بوده و جلوه‏ای از علم ذاتی خداوند است .
۳) عالی‏ترین مرتبه‏ی این علم، در اختیار افرادی از بشر است که به مقام خلیفهٔ اللهی رسیده‏اند و مقام علمی و قدسی آنان، فراتر از مقام فرشتگان است .
۴) گزینش‏های الهی، بر اساس علم و حکمت است، و فعل خداوند، از هر گونه کاستی، پیراسته است .
۵) از آیه‏ای که پس از آیات پیشین آمده، به دست می‏آید که این علم ویژه که در اختیار خلیفه‏ی خداوند در زمین قرار دارد، فراتر از علوم و آگاهی‏های مربوط به ظواهر موجودات است، بلکه آن، علمی است که به غیب و ملکوت آسمان‏ها و زمین تعلق دارد: «قال الم اقل لکم انی اعلم غیب السماوات و ای ارض‏» (۱۶) .
نیز در باره‏ی حضرت ابراهیم ( علیه‏السلام) می‏فرماید: «ما، ملکوت آسمان‏ها و زمین را به ابراهیم نشان می‏دهیم تا از کسانی باشد که در عالی‏ترین مرتبه‏ی یقین قرار دارند .» :
«وکذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض ولیکون من الموقنین (۱۷) » .
۶ - از ایات پیشین، این نکته نیز به دست آمد که خلیفه‏ی خداوند در زمین، کاملترین انسان در عصر و روزگار خویش است، همان گونه که کامل‏ترین و برترین آفریده‏ی خداوند نیز هست .
این مطلب که خلیفه‏ی خداوند در زمین، برترین موجودات از این جا به دست آمد که فرشتگان - که از مقام قدسی ویژه‏ای برخوردارند - نتوانستند از آن چه خداوند به آدم ( علیه‏السلام) آموخت، خبر دهند، یعنی، مقام آدم ( علیه‏السلام) از مقام فرشتگان بالاتر است .
دلیل بر این که خلیفه‏ی خداوند در زمین، کامل‏ترین انسان عصر خویش است، این است که او، مقتدا و اسوه و الگوی علمی و عملی دیگران است، و از نظر عقلی، قبیح است که مفضول، مقتدا و اسوه‏ی فاضل و افضل قرار گیرد، و چون خداوند، از هر گونه فعل قبیح و ناروایی منزه است . می‏فهمیم که امامی کامل‏ترین فرد عصر خویش است .
● پیامبران، امامان و خلفای الهی در زمین بوده‏اند
قرآن کریم، به روشنی، این حقیقت را بیان کرده است که پیامبران الهی، امامان و خلقای الهی در زمین بوده‏اند . آیاتی که خلیفهٔ الله بودن حضرت آدم ( علیه‏السلام) را بازگو می‏کرد، پیش از این یادآوری شد قرآن، در باره‏ی خون داوود ( علیه‏السلام) می‏فرماید: «یا داوود انا جعلناک خلیفهٔ فی الارض فاحکم بین الناس بالحق ولاتتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله‏» (۱۸) ; از داوود! تو را خلیفه‏ی خود در زمین قرار دادیم . پس در میان مردم، به حق . داوری کن و از خواهش نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه می‏سازد . » .
از این ایه به دست می‏آید که حکم و داوری به حق در میان مردم، یکی از جلوه‏ها و شئون خلافت الهی در زمین است . این مقام، اختصاص به حضرت داوود ( علیه‏السلام) نداشته است، بلکه یکی از اهداف و شئون همه‏ی پیامبران الهی بوده است: «فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بینالناس فیها اختلفوا فیه‏» (۱۹) ; خداوند، پیامبران را بشارت دهنده و بیم دهنده برانگیخت و کتاب و شریعت‏حق را با آنان فرو فرستاد تا معیار حکم در اختلافاتی بشد که میان مردم رخ می‏دهد .
اصولا داوود ( علیه‏السلام) از آن نظر دارای مقام خلافت الهی بود که از پیامبران و هادیان الهی بود . بنابراین، مقام خلافت الهی وی، از ویژگی‏های او به شمار نمی‏رود او، از آن جهت که یکی از پیامبران در برگزیندگان خداوند است، دارای چنین مقامی ست‏بنابراین، عموم پیامبران الهی، خلفای خداوند در زمین بوده‏اند .
قرآن کریم، در سوره‏ی انعام پس از آن که شماری از پیامبران را نام می‏برد، می‏فرماید: «واجتبنیاهم وهدیناهم الی صراط مستقیم، ذالک هدی الله یهدی به من یشاء من عباده (۲۰) » ; آنان را برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم . این هدایت (خاص) خداوند است که هر کس از دیدگان خود را که بخواهد، به آن هدایت می‏کند .
قرآن سپس می‏افزاید: «اولائک الذین آتیناهم الکتاب والحکم والنبوهٔ (۲۱) » ; آنان، کسانی‏اند که کتاب اسمانی و مقام حکم و داوری در میان مردم و مقام پیامبری را به که آنان عطا کرده‏ایم .
● خلافت الهی و امامت‏بشر
از دیدگاه قرآن کریم، کسانی شایستگی آن را دارند که امامت و پیشوایی بشر را عهده‏دار شوند که به مقام خلیفهٔ اللهی برسند; یعنی، مقام امامت و پیشوای بشر، ریشه در مقام خلافت الهی دارد . قرآن کریم، در باره‏ی حضرت داوود ( علیه‏السلام) نخست از مقام خلافت الهی او یاد می‏کند، آن‏گاه از منصب حکومت و داوری وی: «یا داوود انا جعلناک خلیفهٔ فی الارضی فاحکم بین الناس بالحق‏» و در باره‏ی عموم پیامبران یم فرماید: «ما، آنان را برگزیدیم و هدایت ویژه‏ی خود را در اختیار آنان قرار دادیم، آن گاه کتاب آسمانی و مقاله نبوت و منصب حکم و داوری میان مردم را به آنان دادیم .» : «واجتبیناهم وهدیناهم الی صراط مستقیم . . . اولائک الذین آتیناهم الکتاب والحکم والنبوهٔ‏»
از این آیات، به روشنی، به دست می‏آید که مقام و منصب امامت و رهبری بشه، مقام خلافت الهی و نبوت، موهبتی الهی است و و با جعل و نصب الهی تعیین می‏شود، نه با انتخاب و گزینش بشر . در باره‏ی حضرت ابراهیم ( علیه‏السلام) آمده است: «واذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات قاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما (۲۲) » ; آن گاه که پروردگار ابراهیم او را با کلمات (آزمون‏هایی) امتحان کرد، و ابراهیم به صورت کامل از عهده‏ی آن آزمون‏ها بر آمد، خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم .» .
قرآن کریم درباره‏ی پیامبران بنی‏اسرائیل می‏فرماید: «وجعلنا منهم ائمهٔ یهدون بامرنا لما صبورا و کانوا بایاتنا یوقنون (۲۳) » ; برخی از بنی‏اسرائیل را امامانی قرار دادیم که تا مدرم را به امر ما هدایت کنند . این مقام را آن گاه به آنان دادیم که در راه دین پایداری کردند و به ایات ما یقین آوردند .
در جای دیگر، درباره‏ی ابراهیم، اسحاق و یعقوب می‏فرماید: «ووهبنا له اسحاق و یعقوب نافلهٔ و کلا جعلنا صالحین وجعلناهم ائمهٔ یهدون بامرنا (۲۴) » ; اسحاق و یعقوب را به ابراهیم عطا کردیم و همگی را از صالحان قرار دادیم و آنان را امامانی قرار دادیم که مردم را به امر ما هدایت کنند .
از آیات یاد شده، این مطلب به دست آمد که پیامبران الهی، مقامات و شئون زیر را دارا بوده‏اند:
۱) خلفای الهی در زمین بوده‏اند;
۲) از مقام نبوت و وحی برخوردار بوده‏اند;
۳) مقاله رسالت و ابلاغ پیام‏های الهی را به بشر داشته‏اند;
۴) امامان و پیشوایان بشر بوده‏اند .
استمرار امامت و خلافت الهی پس از پیامبران
از مقامات و شئون یاد شده، دو مقام نبوت و رسالت از ویژگی‏های پیامبران بوده است و با ختم نبوت و رسالت، کسی دارای خیال مقامی نخواهد بود، اما مقام خلافت و امامت، از ویژگی‏های پیامبران به شمار نمی‏رود; چرا که از یک سو خلیفه‏ی خداوند در زمین، فلسفه‏ی وجودی آفرینش آسمان‏ها و زمین است، و از سوی دیگر، افراد بشر در مسیر بندگی و عبادت خداوند و رسیدن به کمال مطلوب و سعادت برین، به امام و پیشوایی الهی که هدایت کننده‏ی آنان باشد، نیازمندند .
به عبارت آمد، خلافت الهی در زمین، و امامت و رهبری بشر، ؤ به عصر و زمان خاصی اختصاص ندارد . تا زمین باقی است و حیات دنیوی ادامه دارد و بشر در حیات دنیوی به سر می‏برد، خلافت و امامت الهی، به مقتضای حکمت و هدایت الهی، ضرورت دارد .
این مطلب که امامت‏به عنوان مقام و منصب الهی، پیوسته در میان بشر ادامه خواهد داشت، از قرآن نیز به روشنی استفاده می‏شود . یکی از آن آیات، آیه‏ی شریف مربوط به امامت‏حضرت ابراهیم ( علیه‏السلام) است; زیرا، در این آیه، پس از آن که خداوند مقام امامت را به آن حضرت اعطا می‏کند، ابراهیم ( علیه‏السلام) آن را برای برخی از فرزندانش درخواست می‏کنند، ولی خداوند در پاسخ او می‏فرماید: «لاینال عهدی الظالمین‏» ; یعنی امامت - که عهدی است الهی - نصیب ظالمان از ذریه‏ی ابراهیم نخواهد شد، و تنها به آن دسته از ذریه و فرزندان او اختصاص دارد که از هر گونه ظلم و ستمی منزه و پیراسته‏اند و از مقام صمت‏برخوردارند . بنابراین، تا هنگامی که ذریه‏ی حضرت ابراهیم در دنیا باقی‏اند، مقاله و منصب امامت در معصومان از ذریه‏ی او ادامه خواهد یافت .
این مطلب، از آیات دیگری که مربوط به حضرت ابراهیم ( علیه‏السلام) است، به دست می‏آید: «واذ قال ابراهیم لابیه وقومه اننی براء مما تعبدون × الا الذی فطرنی فانه سیهدین × وجعلها کلمهٔ باقیهٔ فی عقبه لعلهم یرجعون (۲۵) » ; آن گاه که ابراهیم به پدر و قوم‏اش گفت: «من، از آن چه شما پرستش می‏کنید، بیزاری می‏جویم، مگر از پرستش آن کسی که مرا آفریده و مرا هدایت‏خواهد کرد .» ، و خداوند، آن هدایت را حقیقتی جاودانه در نسل او قرار داد، شاید گمراهان (با وجود چنین هدایتی) به سوی خداوند باز گردند .
روشن است که جمله‏ی «فانه سیهدین‏» بر هدایت ویژه‏ای از جانب خداوند دلالت می‏کند . که فراتر از هدایت فکری و عقلانی است، این هدایت، همان هدایت ویژه‏ای است که حضرت ابراهیم ( علیه‏السلام) به واسطه‏ی آن، به مقام امامت رسید . آن هدایت، از جمله‏ی «انی جاعلک للناس اماما» به دست می‏آید . خداوند، این هدایت ویژه را در خاندان او، برای همیشه قرار داده است و فلسفه‏ی آن، این است که هدایت‏کننده‏ی بشر به راه حق باشد تا افراد بشر با بر خورداری از چنین هدایت الهی به صراط مستقیم حق باز گردند .
این مطلب که از تامل در ایات به دست می‏آید . در احادیثی که از ائمه‏ی اهل البیت ( علیهم‏السلام) روایت‏شده نیز وارد شده است . در این روایات، «کلمه باقیه‏» به امامت تفسیر شده است که در اهل بیت پیامبر اکرم ( علیهم‏السلام) و در ذریه‏ی امام حسین ( علیه‏السلام) تا قیامت ادامه خواهد داشت . (۲۶)
آیه‏ی دیگری که بر ادمه‏ی امامت‏حق تا روز قیامت دلالت می‏کند، این ایه است که می‏فرماید: «یوم ندعوا کل اناس بامامهم فمن اولی کتابه بیمینه فاولائک یقرؤون کتابهم ولایظلمون فتیلا × ومن کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرهٔ اعمی واصل سبیلا (۲۷) » ; روز قیامت، هر گروهی را با امام‏شان فرا می‏خوانیم . کسانی که نامه‏ی عمل آنان به دست راست‏شان داده شود، نامه‏ی خود را می‏خوانند . و کم‏ترین ظلمی به انان نخواهد شد . (پاداش عمل خود را کاملا دریافت می‏کنند) و هر کس در دنیا نابینا باشد (امام حق را نشناسد)، در آخرت نام نابینا و گمراه‏تر خواهد بود .
مفاد دو آیه‏ی یاد شده، این است که روز قیامت، انسان‏ها به صورت گروه گروه و دسته دسته، وارد صحرای محشر خواهند شد تا سرنوشت آنان از نظر سعادت و شقاوت و بهشت و دوزخ، روشن گردد . برای تحقق این هدف، افراد را با امام و پیشوای آنان دسته‏بندی می‏کنند و در محکمه‏ی عدل الهی، در قیامت‏حاضر می‏سازند . آن گاه نامه‏ی کسانی که در دنیا از امام حق پیروی کرده‏اند، به دست راست‏شن داده می‏شود و آنان پاداش اعمال خود را به طور کامل دریافت می‏کنند . اینان، اهل نجات و رستگاری خواهند بود . کسانی که در نیا، چشم حقیقت‏بین آنان کور بوده است و امام حق را نشناخته‏اند و از او پیروی نکرده‏اند، در قیامت از رستگاری و سعادت بر ین محروم خواهند بود .از آن چه گفته شد، روشن شد که مقصود از «امام‏» در آیه‏ی مزبور، اعم از امام حق و باطل است، ولی در هر حال، مفاد ایه، این است که امام حق تا قیامت در بین بشر باقی خواهد بود . البته، پیوسته، در برابر امام حق، امام باطلی هم وجود خواهد داشت .
با توجه به بحث‏های گذشته، روشن شد که امام حق، کسی است که امامت‏اش از مشیت و جعل الهی ناشی گردد . او، کسی است که از مقام خلافت الهی برخوردار است و اسرار و حقایق مربوط به آفرینش انسان و جهان را می‏داند و در طول حیات خود، ظلم و گناه نمی‏کند: «لاینال عهدی الظالمین (۲۸) » .
مطلب یاد شده، در احادیث اهل بیت ( علیهم‏السلام) نیز بیان شده است . امام صادق ( علیه‏السلام) روایت‏شده که فرمود: «لایترک الارض بغیر امام یحل حلال الله ویحرم حرامه; زمین، هرگز، به دل امامی که حلال خداوند را حلال و حرام خداوند را حرام سازد، نخواهد بود .» ; یعنی، وجود امام، برای شناخت درست احکام الهی، پیوسته ضرورت دارد . آن‏گاه امام ( علیه‏السلام) فرمود: «این مطلب، مفاد آیه‏ی کریمه‏ی «یوم ندعو کل اناس بامامهم‏» است امام ( علیه‏السلام) در پایان، به حدیث نبوی معروف «من مات بغیر امام مات میتهٔ جاهلیهٔ‏» استشهاد کرده است .
ضرورت وجود امام و حجت‏خداوند در زمین، در احادیث ائمه‏ی طاهر ( علیهم‏السلام) به صورت مکرر و مؤکد، بیان شده است . در شب‏های گذشته، نمونه‏هایی را یادآور شدیم . در این روایت، بر نکات دیده تاکید شده است .
۱) وجود امام و پیشوای الهی، در هر زمان، امری است ضروری و اجتناب‏ناپذیر .
۲) پیشوایان و حجت‏های الهی، خلفای خداوند در زمین‏اند: «اولائک فی خلفاء الله فی ارضه‏» .
۳) حجت‏ها و رهبران الهی، کامل‏ترین انسان‏های عصر خویش‏اند .
۴) رهبران و حجت‏های خداوند، فلسفه‏ی آفرینش انسان و جهان به شمار می‏روند . (۲۹)
▪ پاسخ به یک اشکال
از آیه‏ی «واذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما» (۳۰) به دست می‏آید که ابراهیم خلیل ( علیه‏السلام) پس از مقام نبوت و رسالت . به مقام امامت رسیده است، از این روی باید گفت، مقام امامت، بالاتر و برتر از مقام نبوت و رسالت است .
گواه بر این که مقام امامت پس از مقاله نبوت و رسالت‏به وی اعطا شده، این است که آزمون‏هایی که خداوند ابراهیم ( علیه‏السلام) را به آن‏ها آزمود، در دوران نبوت و رسالت او بوده است، مانند احتجاج او با پرستندگان ستارگان و ماه و خورشید، و احتجاج او با آذر و نمرود، و نیز جریان ذبح فرزندش اسماعیل .
گذشته از این، در احادیثی که از اهل بیت ( علیهم‏السلام) روایت‏شده، به این مطلب تصریح شده است که خداوند، مقام امامت را پس از مقام نبوت و رسالت‏به ابراهیم ( علیه‏السلام) اعطا کرده است . در حدیثی از امام صادق ( علیه‏السلام) روایت‏شده که فرمود: «خداوند، پیش از آن که ابراهیم را به نبوت برگزیند، به بندگی خویش برگزید، و پیش از آن که او را به رسالت‏برگزیند، به نبوت برگزید، و پیش از آن که او را به عنوان خلیل خود برگزیند، به رسالت‏برگزید، و یکی از آن که مقام امامت را به او عطا کند، او را به عنوان خلیل خویش برگزید، (۳۱) پس از آن که آن مقامات برای او حاصل گردید . فرمود: انی جاعلک للناس اماما .» .
در احادیث ائمه‏ی طاهر ( علیهم‏السلام) تفاوت نبی و رسول به این دانسته شده است که نبی، فرشته‏ی وحی را در خواب می‏بیند، و رسول، فرشته را بیداری مشاهده می‏کن . با توجه به این تفاوت و مراتب یاد شده درباره‏ی خوب ابراهیم (نبوت، رسالت، خلت، امامت) از آیات قرآن به روشنی به دست می‏آید .
آیه‏ی «واذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقا نبیا، اذ قال لابیه یا ابت لم تعبد ما لایسمع ولایبصر ولایغنی عنک شیئا (۳۲) » بر مقام نبوت حضرت ابراهیم ( علیه‏السلام) دلالت می‏کند . آیه‏ی «ولقد جاء ت رسلنا ابراهیم بالبشری قالوا سلاما قال سلام (۳۳) » بر مقام رسالت ابراهیم دلالت می‏کند . این، در دوران بزرگ‏سالی حضرت ابراهیم ( علیه‏السلام) بوده است، آن‏گاه‏تر که از پدر و قوم خود را جدا شده بود .
آیه‏ی «واتبع ملهٔ و ابراهیم حنیفا واتخذالله ابراهیم خلیلا (۳۴) » مقام خلت ابراهیم است که پس از آن که دارای مقام رسالت‏بود و شریعت‏حنیف به او وحی شده بود، به ان دست‏یافت .
آن‏گاه‏تر از همه‏ی امتحانات الهی سرافراز بیرون آمد، مقام به امامت رسید (۳۵) .
با توجه به مطلب یاد شده، شی و اشکالی که در این جا مطرح می‏شود، این است که «مفاد بحث‏های پشین، این شد که پیامبران الهی، امامان و پیشوایان بشر بوده‏اند; یعنی، در عین این که دارای مقام نبوت و راسلت‏بوده‏اند، مقام امامت نیز داشته‏اند، در این صورت، می‏توانی مقام رسالت را از نبوی، و مقام امامت رااز آن دو جدا ساخت‏» .
▪ پاسخ
در مطلب یاد شده که هر دو از قرآن کریم به دست می‏آیند، با هم ناسازگار نیستند; چرا که آن‏چه از آیات دسته‏ی نخست (آیاتی که بر امامت پیامبران الهی دلالت دارند) به دست می‏آید، جز این نیست که پیامبران الهی، دارای مقام امامت نیز بوده‏اند، اما این که این مقام در چه زمانی به آنان اعطا شده است، از این آیات، چیزی به دست نمی‏آید . این طلب، از آیات مربوط به امامت ابراهیم ( علیه‏السلام) و نیز احادیث‏یاد شده به دست می‏آید . مطابق این ایات و روایات، مقام امامت، پس از امقام نبوت و رسالت، پیامبران الهی اعطا شده است .
توضیح این که مقام نبوت، یعنی این که فردی به عنوان پیامبر الهی برگزیده شده و مخاطب وحی نبوت قرار گرفته است . او، با داشتن چنین مقامی، از حقایق و اخبار غیبی خبر دارد . اما هنوز به مقام ابلاغ شریعت الهی به بشر برگزیده نشده است . فی‏المثل، پیامبر گرامی اسلام، تا قبل از آل که به مقام رسالت‏برگزیده شود (قبل از چهل سالگی) از مقا نبوت برخوردار بود .
بنابراین، مقام رسالت، مقامی است که پیامبر، ماموریت ابلاغ شریعت الهی را به بشر عهده‏دار می‏گرد و سرانجام، به مقام امامت می‏رسد; یعنی، مقامی که در اندیشه‏ی و گفتار و رفتار، مقتدای بشر می‏گردد، چه آن چیزی را که به عنوان وحی برای بشر فرا می‏خواند، و چه آن چیزی را که به عنوان تفسیر و تبیین وحی الهی به آنان می‏آموزد; چرا که امامت، به معنای مقتدا بودن فردی برای دیگران در گفتار و رفتار است . (۳۶)
بدیهی است همه‏ی پیامبرانی را که خداوند برای هدایت و رهبری بشر فرستاده است، مقامات سه گانه مزبور را داشته‏اند همان‏گونه که همگی خلفای الهی در زمین بوده‏اند .
البته، همان‏طور که قرآن کریم تصریح کرده است، پیامبران، از نظر فضایل و کمالات وجودی، متفاوت بوده‏اند . مثلا فرموده است: «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض (۳۷) » نیز فرموده است: «ولقد فضلنا بعض النبیین علی بعض (۳۸) » .
آری، پیامبران الهی، از این جهت که از هدایت ویژه، یعنی هدایت‏بی‏واسطه‏ی الهی برخوردار بوده‏اند، بر همه‏ی کسانی که فاقد چنین هدایت ویژه‏ای بوده‏اند، برتری داشته‏اند: «وکلا فضلنا علی العالمین (۳۹) » پیامبران را بر همه‏ی جهانیان برتری دادیم .
مقصود از «العالمین‏» کسانی‏اند که فاقد ویژگی هدایت‏بی واسطه‏ی الهی بوده‏اند . از این روی، اگر با دلائل عقلانی یا وحیائی اثبات شود که غیر از پیامبران نیز از چنین هدایت ویژه‏ای برخوردار بوده‏اند، افضلیت پیامبران به آنان از این جهت (هدایت‏بی‏واسطه الهی) اثبات نخواهد شد . (۴۰) بررسی جوانب این مسئله، به حال دیگری نیاز دارد .
● بخش دوم - امامت و هدایت
یکی از نقش‏ها و اهداف اساسی امامت، هدایت افراد بشر است . پیش از آن که به بررسی نقش هدایت‏کنندگی امام از دیدگاه قرآن کریم بپردازیم، لازم است تعریف هدایت و کابردهای قرآنی آن را بیان کنیم .
▪ تعریف هدایت
واژه‏ی «هدایت‏» ، مصدر و به معنای «راهنمایی و ارشاد» است . (۴۱) به گفته‏ی برخی از واژه‏شناسان، هدایت، راهنمایی همراه با لطف و مهربانی است . (۴۲) این واژه، در زبان عربی هم به صورت متعددی به کار رفته است و هم به صورت لازم . گونه‏ی دوم، با حرف «الی‏» یا «لام‏» متعددی می‏شود . آیه‏ی «اهدنا الصراط المستقیم (۴۳) » از گونه‏ی نخست و آیه‏های «والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم (۴۴) » و «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم (۴۵) » از گونه‏ی دوم است .
هدایت، به معنای «پیمودن راهی که انسان را به مقصد می‏رساند» نیز به کار رفته است . (۴۶) در این کاربرد، این واژه، لازم است نه متعدی و به معنای «هدایت‏یافتن‏» است و نه «هدایت کردن‏» وقتی گفته شود: «هدی الرجل‏» ، معنای آن این است که «آن مرد هدایت‏شد» . (۴۷) به عبارت دیگر، کلمه‏ی «هدی‏» در این کاربرد با کلمه‏ی «اهتدی‏» برابر است .
▪ انواع هدایت در قرآن
واژه‏ی هدایت در قرآن کریم کاربدهای گوناگونی دارد:
۱) هدایت تکوینی;
چنان که فرموده است: «ربنا الذی اعطی کل شی‏ء خلقه ثم هدی (۴۸) » (حضرت موسی ( علیه‏السلام) به فرعون گفت) ; پروردگار ما، کسی است که هر چیزی را آفریده و او را هدایت کرده است .
نیز فرموده است: «الذی قدر فهدی‏» (۴۹) ; آفریدگاری که هر چیزی را که افرید، به اندازه افرید و او را هدایت کرد .
۲) هدایت تکوینی عموم بشر;
چنان که فرموده است: «ونفس وماسواها، فالهمها فجورها وتقواها (۵۰) » ; سوگند به نفس و آن که او را بیاراست، آن گاه پلیدی‏ها و پاکی‏ها را به او الهام کرد .
این هدایت، همان هدایت فطری بشر است که به واسطه‏ی عقل و وجدان در نهاد انسان قرار داده شده است و از قلمرو اختیار و اکتساب انسان بیرون است .
۳) هدایت تشریعی;
این هدایت، از طریق شریعت‏های آسمانی و پیامبران و هادیان الهی تحقق یافته است . قرآن کریم، در باره‏ی پیامبر اکرم ( صلی‏الله علیه‏و آله‏وسلم) می‏فرماید: «وما منع الناس ان یومنوا اذ جاءهم الهدی (۵۱) » ; چه چیزی مردم را مانع شده است که آن گاه که هدایت ما به سوی آنان آمد، به او ایمان بیاورند .
درباره‏ی تورات می‏فرماید: «وجعلناه هدی لنبی اسرائیل (۵۲) » ; تورات را هدایت کننده‏ی بنی‏اسراییل قرار دادیم .
درباره قرآن می‏فرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس (۵۳) » ; ماه رمضان، ماهی است که قرآن برای هدایت‏بشر در آن نازل شد .
هدایت تشریعی نیز همانند هدایت تکوینی فطری، عمومیت دارد و به فرد یا گروه خاصی اختصاص ندارد: «ولکل قوم هاد (۵۴) » .
۴) هدایت تکوینی خاص;
از قرآن، به دست می‏آید که گروهی از انسان‏ها، از گونه‏ای هدایت تکوینی خاص بهره‏مند می‏گردند . آنان دو دسته‏اند:
الف) پیامبران و برگزیدگان (انسان‏های معصوم) ;
ب) صالحان و پرهیزگران .
قرآن کریم، پس از ذکر نام عده‏ای از پیامبارن می‏فرماید: «واجنبیناهم وهدیناهم الی صراط مستقیم × ذالک هدی الله یهدی به من یشاء من عباده (۵۵) » ; آنان را برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم . این هدایت ویژه‏ی خداوند است که هر یک از بندگان خود را که بخواهد از آن بهره‏مند می‏سازد .
در باره‏ی مؤمنان و صالحان می‏فرماید: «انک لاتهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین (۵۶) » ; تو، کسانی را که دوست‏داری هدایت‏شوند، هداتی نمی‏کنی، لکن خداوند هر کس را که بخواهد هدایت می‏کند، و او به هدایت‏جویان داناتر است .
نیز می‏فرماید: «لیس علیک هداهم ولکن الله یهدی من یشاء (۵۷) » .
تفاوت دو نوع هدایت ویژه‏ی مزبور، در این است که هدایت ویژه‏ی پیامبران و برگزیدگان (معصومان) آفرینش آنان همراه است; یعنی; ذات و جوهر روح آنان امر چنان صفا و طهارت تکوینی برخوردار است که نور هدایت از نخستین لحظه‏های خلقت در نهاد آنان پرتوافکن می‏شود و آنان از مصونیت و طهارت تکوینی و موهبتی بهره‏مندند، ولی مؤمنان و صالحان، از چنین هدایت تکوینی برخوردار نیستند، اما پس از طی مقدمات و مراحلی، شایستگی دریافت آن را پیدا می‏کنند و خداوند، آن را به آنان اعطا می‏کندک «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا وان الله لمع المحسنین (۵۸) » ; آنان را که در راه ما (با نفس خود) جهاد کردند، به راه‏های خویش هدایت می‏کنیم و خداوند با نیکوکاران است .
در جای دیگر فرموده است: «یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ویخرجهم من الظلمات الی النور باذنه ویهدیهم الی صراط مستقیم (۵۹) » ; خداوند، به واسطه قران و پیامبر، کسانی را که رضایت او را برگزنیند به راه‏های امنیت و سعادت هدایت می‏کند و با اذن خاص خود، آنان را از ظلمت‏ها به نور بیرون می‏برد و به طراط مستقیم هدایت می‏کند .
▪ امامت و هدایت ویژه
قرآن کریم، آن گاه که از امامت‏سخن گفته است، از هدایت ویژه‏ای یاد کرده است . هدایتی که با امر الهی تحقق می‏یابد!
«وجعلناهم ائمهٔ یهدون بامرنا (۶۰) » ; آنان (ابراهیم و اسحاق و یعقوب) را امامانی قرار دادیم که مدرم را به امر ما هدایت کنند .
«وجعلنا منهم ائمهٔ یهدون بامرنا (۶۱) » از بنی‏اسرائیل . امامانی را قرار دادیم تا به امر ما هدایت کنند .قرآن، در باره‏ی امر الهی فرموده است: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون، فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی‏ء (۶۲) » ; امر خداوند، چنان است که هر گاه آفرینش چیزی را اراده کند، به ان می‏گوید: «باش‏» ، پس موجود می‏شود . پس منزه است کسی که ملکوت هر چیزی به دست او است .
روشن است که مقصود از کلمه‏ی «امر» در این آیه، امر لفظی با واژه «کن‏» و مانند آن نیست، بلکه مراد از آن، شان خداوند در افرینشی موجودات، این است که هر گاه اراده‏ی حتمی او به آفرینش چیزی تعلق پیدا کند، به محض این که افاضه و ایجاد از جانب او تحقق یابد، آن شی‏ء، موجود خواهد شد; یعنی، فاعلیت‏خداوند، مطلق و تام است و مشروط به چیزی جز ذات و صفات ذاتی او نیست‏بدین جهت استبعاد منکران معاد در باره‏ی زنده شدن دوباره‏ی اجزای متلاشی شدن بدن مردگان، وجهی ندارد; زیرا، ملکوت همه چیز، در قبضه‏ی‏ی قدرت خداوند قرار دارد .
مقصود از ملکوت، اصل و نهاد و نهان هر چند است; یعنی، اشیا، دارای جنبه‏ای ملکی و ظاهری‏اند که با چشم ظاهری و دیگر ادراکات حسی، قابل مشاهده و ادراک‏اند، و دارای جنبه‏ای ملکوتی و باطنی‏اند که از طریق حواس نمی‏توان آن را درک کرده بلکه با دیگان عقل، و بالاتر از آن، با دیدگان قلب، می‏توان آن را شناخت، و سناخت راستین آن، در گرو آن است که حجاب‏ای وهم و خیال و غریزه و شهوت، کنار زده شود، و آن، جز با عنایت ویژه‏ای از جانب خداوند، ممکن نخواهد بود .
آن کس که ملکوت اشیا را به خوبی درک کند، از اصحاب یقین خواهد بود . در باره‏ی حضرت ابراهیم ( علیه‏السلام) می‏فرماید: «وکذالک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض ولیکون من الموقنین (۶۳) »
قرآن کریم در جای دیگر در باره‏ی امر الهی می‏فرماید: «وما امرنا الا واحدهٔ کلمح بالبصر (۶۴) » ; امر ما، یکی بیش نیست، و (آن هم) چونان اشاره‏ی چشم است; یعنی در، امر الهی که تحقق هر چند به آن بستگی دراد - و آن، عبارت است از امر تکوینی ایجادی که هستی هر چیزی را به آن اعطا می‏کند - تعدد و تکثر و تغییر و تدریج راه ندارد، و این، در حال است که موجودات مکانی و زمانی، در بستر تدریج و تغییر، محقق می‏یابند . این آیه نیز به گونه‏ای، جنبه‏ی باطنی و ملکوت اشیا را که همان عالم امر است - بیان می‏کند در مقابل جنبه‏ی ظاهری موجودات که عالم ملک و شهود نام دارد .
با توجه به نکات یاد شده، می‏توان هدایت‏کنندگی امام به امر خداوند را به درستی تصویر کرد . امام، با استناد به امر ملکوتی خداوند که به اذن پروردگار بدان دست‏یافته است، در ذهن و روح انسان‏های مستعد هدایت، تصرف می‏کند و آنان را به کمال مطلوب می‏رساند . این هدایت، در ارائه‏ی طریق و نشان دادن راه، یعنی بیان معارف و احکام الهی به بشر خلاصه نمی‏شود . البته آن کس که از مقام امامت‏برخوردار است، طبعا، در حوزه‏ی شناخت معارف و احکام دین نیز سرامد دیگران است و رای و نظر او، معیار حق و باطل به شمار می‏رود، اما آن چه در ایات یاد شده، در باره‏ی امامت مورد نظر است، هدایتی فراتر از ارائه‏ی طریق است; یعنی، هدایتی است تکوینی که به امر و اذن تکوینی و خاص خداوند انجام می‏گیرد . پیامبرانی که در این آیات از آبان یاد شده است، بلکه عموم پیامبران و رسولان الهی، علاوه بر مقام نبوت و رسالت - که به دریافت معارف و احکام الهی و ابلاغ آن‏ها به بشر مربوط می‏شود و نقش هدایت‏کنندگی تشریعی را دارد - از مقام امامت و هدایت‏کنندگی تکوینی و خاص نیز بهره‏مند بوده‏اند . رسیدن به این مقام، در گرو امتحانات خاص و معرفت و شناختی ویژه بوده است درباره‏ی حضرت ابراهیم ( علیه‏السلام) می‏فرماید: «واذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک الناس اماما (۶۵) »
نیز می‏فرماید: «وکذالک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض ولیکون من الموقنین (۶۶) »
از دو آیه‏ی یاد شده، به روشنی به دست می‏آید که ابراهیم خلیل ( علیه‏السلام) آن گاه به مقام والای امامت رسید که از یک سوی مورد امتحانهایی ویژه‏ی الهی قرار گرفت و از همگی سربلند بیرون آمده و از سوی دیگر، خداوند، ملکوت آسمان‏ها و زمین را به امر نشان داد و رو به مقام یقین نایل گردید .
بنابراین، جمله‏ی «یهدون بامرنا» در ایات امامت، به روشنی بر این حقیقت دلالت می‏کند که هدایت هدایت‏یافتگان، از طریق ولایت و تصرف تکوینی امام و به اذان و امر ملکوتی خداوند تحقق می‏پذیرد . (۶۷)
▪ اشکال
در ادامه‏ی آیه‏ی هفتاد و سوم از سوره‏ی انبیا، پس از آن که از مقام امامت ابراهیم و اسحاق و یعقوب ( علیهم‏السلام) سخن گفته شده، فرموده است: «و اوصینا الیهم فعل الخیرات واقام الصلاهٔ و ایتاء الزکاهٔ وکانوا لنا عابدین‏» ; به آنان انجام دادن خیرات و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم، و آنان ما را عبادت می‏کردند .
بر این اساس امامت مورد نظر در این آیه، که با هدایت ویژه و ولایت تکوینی و اعمال و نفوس هدایت‏یافتگان ملازمه دارد، به عموم یا برخی از پیامبران اختصاص دارد و شامل دیگران نمی‏شود . از این روی، بر دیدگاه شیعه در باره‏ی امامت دلالت نمی‏کند .
▪ پاسخ
مقصود از وحی، با توجه به صدر و ذیل آیه، وحی تشریعی نیست، بلکه مقصود، وحی تسدیدی است; یعنی، روح القدس، پیوسته پیمابران الهی را مدد می‏رساند و علاوه بر این که معارف و احکام الهی را از جانب خداوند به آنان وحی می‏کند، به اذان پروردگار، آنان را مورد تایید ویژه قرار می‏دهد و در نتیجه، آنان، علاوه بر این ککه در مقام علم و معرفت معصوم‏اند، در مقام عمل نیز از صفعت عصمت‏برخوردارند، و اوامر و نواهی الهی را به صورت کامل اجرا می‏کنند .
گواه بر این مطلب این است که، هر گاه مصدر به معمول‏اش (مفعول) اضافه شد، نشانه‏ی این است که آن معمول، در عالم خارج، تحقق یافته است و اگر موجود این باشد که انجام دادن آن، مطلوب است و باید بعدا انجام شود، مصدر، به معمول خود اضافه نمی‏شود . بلکه به جای مصدر، فعل مضارع همراه با کلمه‏ی «ان‏» یا «ان‏» آورده می‏شود که آن را تاویل به مصدر می‏برد . مثلا هر گاه گفته شود: «یعجبنی احسانک وفعلک الخیر; احسان و فعل نیک تو، مرا به شگفت می‏آورد» ، مفاد این جمله، این است که احسان و کار نیکی که انجام گرفته است، چنین اثری دارد، ولی هر گاه گفته شود: «یعجبنی ان تحسین وتفعل الخیر» ، مفاد آن، این است که احسان و کار نیک انجام نگرفته است، و گوینده تحقق آن را می‏پسندد و می‏طلبد . چنان که خداوند فرموده است . «ان تصوموا خیرلکم (۶۸) » .
بر این اسا، در آیاتی که وحی تشریعی مقصود است، به جای مصدر، فعل با کلمه ان مصدریه به کار رفته است . مانند: «امرت ان اعبد الله (۶۹) » و «ان لاتعبدوا الا ایاه (۷۰) » و «ان اقیموا الصلاهٔ‏» (۷۱)
در آیه‏ی مورد بحث نیز عبارت چنین است: «واوحینا الیهم فعل الخیرات‏» . «فعل‏» که مصدر است، به «الخیرات‏» که معمول آن است، اضافه شده است . در این آیه گفته شنده است: «و اوصینا الیهم ان افعلوا الخیرات‏» پس بنابر قاعده‏ی مزبور، مفاد آیه، این است که فعل خیرات، از پیامبران صادر شده و آنان، عملا، اقامه‏ی نماز و اتیاء کرده‏اند، و این کار با وحی تسدیدی الهی تحقق یافته است . (۷۲)
آن چه به پیامبران الهی اختصاص داشته است، وحی تشریعی است، نه وحی تسدیدی; زیرا، دلیلی از عقل روحی بر این که چنین وحی‏ای مخصوص پیامبران بوده است، در دست نیست، بلکه دلائل عقلی و نقلی می‏گویند . امامت‏به عنوان وساطت هدایت‏باطنی الهی، امری است که به مقتضای حکمت الهی که نظام هستی را بر پایه‏ی اسباب و وسایط مناسب تقدیر کرده است، لازم و ضروری است و آن کسی که دارای مقام امامت است، از تسدید و تایید ویژه‏ی خداوند برخوردار است، و این تسدید و تایید ویژه‏ی الهی نیز به واسطه‏ی فرشته‏ای که از عالم امر است، تحقق می‏یابد: «و کذالک اوصینا الیک روحا من امرنا» (۷۳) ; این گونه، روحی را که عالم امر ما است‏به تو وحی کردیم; یعنی، آن را با تو همراه ساختیم .
در احادیثی از اهل بیت ( علیهم‏السلام) آمده که مقصود از آن، فرشته‏ای است‏برتر از جبرئیل و میکاییل . آن فرشته، پیوسته پیامبر ( صلی‏الله علیه‏و آله‏وسلم) را تایید و تسدید می‏کرد، و پس از وی با ائمه‏ی معصوم ( علیهم‏السلام) است .
کلینی، به سند صحیح از ابی بصیر روایت کرده که گفت: «از امام صادق ( علیه‏السلام) از آیه‏ی «و کذالک اوصینا الیک روحا من امرنا» پرسیدم .» . امام فرمود: «خلق من خلق الله عزوجل اعظم من جبرئیل و میکائیل . کان مع رسول الله نخبره و یسدده وهو مع الائمهٔ بعده‏» (۷۴)
در حدیث دیگری، امام ( علیه‏السلام) تصریح کرده است که آن روح، از عالم ملکوت بوده است: «وهو من الملکوت‏» (۷۵) .
● امامت و هدایت‏بی‏واسطه
هر گاه امام، واسطه‏ی هدایت دیگر افراد بشر است، و هدایت الهی، چه به معنای ارائه‏ی طریق و چه به معنای ایصال به مطلوب، از طریق هادیان الهی (پیامبران و امامان) تحقق می‏پذیرد، در این صورت، آنان، خود، بدون واسطه، از هدایت الهی بهره‏مندند .
این، مطلبی است که به علاوه بر این که مقتضای حکم عقل است، در ایات قرآن نیز مورد تاکید واقع شده است: «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون (۷۶) » ; ایا کسی که به حق هدایت می‏کند، سزاوارتر است که از او پیروی شود یا کسی که از سوی دیگران هدایت نشود، از هدایت‏بهره‏ای ندارد؟ چه گونه داوری می‏کنید؟
مفاد این آیه، این است که تنها، کسانی شایستگی آن را دارند که عهده‏دار هدایت دیگران گردند که خود بدون آن که به هدایت‏شدن از سوی کسی نیاز داشته باشند، هدایت‏شده‏اند; یعنی از هدایت‏بی‏واسطه‏ی الهی برخوردارند، و آن کسی که از چنین هدایتی برخوردار نیست، خواه گمراه باشد یا هدایت‏یافته به واسطه‏ی دیگری شایستگی این را که عهده‏دار امر هدایت گردد، ندارد .
مطلب مزبور، پیش از آن که مربوط به هدایت‏به معنای ارائه‏ی طریق باشد با هدایت‏به معنای ایصال به مطلوب، مناسبت دارد; چرا که برای ارائه‏ی طریق آن‏چه لازم است، دارا بودن هدایت است، خواه بی‏واسطه باشد یا با واسطه، اما در هدایت‏باطنی، باید فرد هدایت‏کننده، از مقام بالایی بهره‏مند باشد که بتواند واسطه‏ی هدایت و ولایت تکوینی خداوند شود . (۷۷)
● نور خداوند در قلوب مؤمنان
در احادیثی که از ائمه‏ی طاهر ( علیهم‏السلام) رویت‏شده است، از امامت‏به عنوان نوری تعبیر شده است که در قلوب مؤمنان تابش می‏کند و پرتو آن، بسی تاب‏ناک‏تر از نور خورشید است محدث کلینی . به مسند صحیح از ابی خالد کابلی روایت کرده که گفت: «از امام باقر ( علیه‏السلام) در باره‏ی آیه‏ی «فآمنوا بالله ورسوله والنور الذی انزلنا (۷۸) » پرسیدم .» . امام فرمود: «ای ابا خالد! مقصود از نور، امامان آل محمد تا روز قیامت است‏سوگند به خدا! آنان، نوری هستند که خداوند نازل کرده است . آنان، نور خداوند در آسمان‏ها و زمین‏اند سوگند به خدا! ای ابا خالد! نور امام در دل‏های مؤمنان، روشنی بخشی‏تر از نور خورشید در روز است . به خدا سوگند! امامان، دل‏های مومنان را نورانی می‏سازند . خداوند، نور آنان را از هر کس که بخواهد، باز می‏گیرد، و در نتیجه، دل‏های آنان تاریک می‏شود . به خدا سوگند! ای ابا خالد! کسی ما را دوست نمی‏دارد و ولایت ما را بر نمی‏گزیند، مگر این که خداوند، قلب او را پاکیزه سازد، و خداوند . قلب کسی را پاکیزه نمی‏سازد، مگر این که تسلیم امر ما باشد . هر گاه چنین باشد، خداوند، او را از حساب سخت و فزع بزرگ در روز قیامت در امان می‏دارد .» (۷۹)
● گستره و ژرفای امامت
از بحث‏های گذشته، می‏توان به گسترده و ژرفای امامت پی برد . امامت را نباید صرفا تدبیر سیاسی جامعه‏ی اسلامی در چهارچوب احکام الهی خلاصه کرد، همان گونه که تنها در رهبری دینی در سطح بیان معارف و احکام الهی و هدایت تشریعی نیز خلاصه نمی‏شود . امامت، ظاهری بس گسترده و باطنی ثروت دارد . امامت ظاهری ریشه در ولایت و هدایت درونی و تکوینی‏دارد . آن کس که واسطه‏ی هدایت الهی در رساندن هدایت جویان به کمال مطلوب است، همم، پیش و بیش، از دیگران این شایستگی را دارد که در قلمرو هدایت تشریعی راهنمای مردم باشد و گفتار و کردارش، مقیاس و معیار حق و باطل به نشمار آید، اسوه و الگوی اخلاق و تربیت‏باشد، و بالاخره سررشته‏ی تدبیر نظام سیاسی و اجتماعی را در دست‏بگیرد . بدین جهت، اگر قرآنکریم، بر بعد عرفانی و باطنی امامت تاکید ورزیده و بر هدایت‏باطنی و نهانی پای فشرده است، نه بدان معنا است که امامت، شان دیگری جز ای ندارد، و رهبری فکری و دینی و اخلاقی و سیاسی جامعه از شئون و اهداف امامت نیست‏به بلکه بدین معنا است که بدون آن که فردی از چنان مقام و منزلت دارایی برخوردار باشد، نخواهد توانست در دیگر قلمروهای مربوط به هدایت و رهبری جامعه‏ی بشری، به گونه‏ای بایسته و ایده‏آل نقش آفرین باشد .
آن کس که مذهب خلافت الهی بر زمین را دارد، می‏تواند مذهب خلافت نبوی و پیشوایی امت را بر عهده بگیرد .
آن کسی که در هدایت تکوینی و باطنی، واسطه‏ی افاضهٔ‏ی لطف و رحمت الهی به هدایت‏جویان است، می‏تواند در هدایت تشریعی و رهبری دینی و اخلاق، واسطه‏ی هدایت الهی برای جامعه‏ی بشری می‏باشد .
آن کسی که در شناخت مثال و جهان به مقاله «علم آدم ای اسماء» رسیده است‏خواهد توانست رهبری عادلانه بشریت را عهده‏دار شود و هر چند و هر کس را در جای مناسب آن بگذارد .
آن کسی که در جهاد با نفس اماره - که جهاد اکبر است - به پیروزی کامل رسید، است و از مقام عصمت‏برخوردار است، شایستگی رهبری جهاد اصغر را به وجه احسن خواهد داشت.
علی ربانی گلپایگانی
پی‏نوشت:
۱) بقره: ۱۲۴ .
۲) توبه: ۱۲ .
۳) هود: ۱۷; احقاف: ۱۲ .
۴) یس: ۱۲ .
۵) المیزان، ج ۱۷، ص ۶۷ .
۶) بقره: ۲۹ .
۷) بقره: ۲۲ .
۸) یونس: ۶۷ .
۹) بقره/۲۱ .
۱۰) بقره/۲۲ .
۱۱) الدر المنثور، ج ۵، ص ۲۱۷ .
۱۲) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، باب ان الحجهٔ لاتقوم لله الا بامام . در این باب، سیزده حدیث که این مطلب را می‏رساند، نقل شده است .
۱۳) مفاتیح الجنان، دعای عدیله .
۱۴) بقره: ۳۰ .
۱۵) بقره: ۳۱ - ۳۲ .
۱۶) بقره: ۳۳ .
۱۷) انعام: ۷۵ .
۱۸) ص: ۲۶ .
۱۹) بقره: ۲۱۳ .
۲۰) انعام: ۸۷ - ۸۸ .
۲۱) انعام: ۸۹ .
۲۲) بقره/۱۲۴ .
۲۳) سجده: ۲۴ .
۲۴) انبیا: ۷۲ - ۷۳ .
۲۵) زخرف: ۲۶ - ۲۸ .
۲۶) در تفسیر البرهان، یازده حدیث که مضمون فوق در آن‏ها بیان شده، روایت‏شده است . ر . ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۱۳۸ - ۱۴۰ . نیز ر . ک: المیزان، ج ۱۸، ص ۱۰۶ .
۲۷) اسراء، ۷۱ - ۷۲ . جهت آگاهی از تفسیر این دو آیه، به تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۱۶۵ - ۱۷۰ رجوع شد .
۲۸) بقره: ۱۲۴ .
۲۹) جهت آگاهی از احدیث‏یاد شده به کتاب الحجهٔ از اصول کافی، ج ۱، رجوع شود . نیز مصامین یاد شده، در حکمت ۱۴۷ نهج‏البلاغه بیان شده است .
۳۰) بقره: ۱۲۴ .
۳۱) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، باب طبقات الانبیاء، حدیث ۲ .
۳۲) مریم: ۴۲ .
۳۳) هود: ۶۹ .
۳۴) نساء: ۱۲۵ .
۳۵) تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۲۷۷ - ۲۷۸ .
۳۶) الامام: المؤتم به النسانا کان یقتدی بقوله او فعله، او کتابا او غیر ذالک: المفردات فی غریب القرآن، ص ۲۴، کلمه‏ی ام .
الامام: کل من اقتدی به و قدم فی الامور، النبی ( صلی‏الله علیه‏و آله‏وسلم) امام الائمهٔ، والخلیفهٔ امام الرعیهٔ، والقرآن امام المسلمین معجم المقاییس فی اللغهٔ، ص ۴۸، کلمهٔ ام .
۳۷) بقره: ۲۵۳ .
۳۸) اسراء: ۵۵ .
۳۹) انعام: ۸۶ .
۴۰) المیزان، ج ۷، ص ۲۴۴ .
۴۱) مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۷ .
۴۲) المفردات فی غریب القرآن، ص ۵۳۸، کلمه‏ی «هدی‏» .
۴۳) حمد: ۶ .
۴۴) بقره: ۲۱۳ .
۴۵) اسراء: ۹ .
۴۶) جرجانی، التعریفات، ص ۱۱۲ .
۴۷) هدی الرجل: استرشد (المنجد) .
۴۸) طه: ۵۰ .
۴۹) اعلی: ۳ .
۵۰) شمس: ۷ - ۸ .
۵۱) اسراء: ۹۴ .
۵۲) اسراء: ۲ .
۵۳) بقره: ۱۸۵ .
۵۴) رعد: ۷ .
۵۵) انعام: ۸۷ - ۸۸ .
۵۶) قصص: ۵۶ .
۵۷) بقره: ۲۷۲ .
۵۸) عنکبوت: ۶۹ .
۵۹) مائده: ۱۶ .
۶۰) انبیا: ۷۳ .
۶۱) مسجده: ۲۴ .
۶۲) یس: ۸۳ .
۶۳) انعام: ۷۵ .
۶۴) قمر: ۵ .
۶۵) بقره: ۱۲۴ .
۶۶) انعام: ۷۵ .
۶۷) المیزان، ج ۱، ص ۲۷۲ - ۲۷۳، و ج ۱۴، ص ۳۰۴ .
۶۸) بقره: ۱۸۴ .
۶۹) رعد: ۳۶ .
۷۰) یوسف: ۴۰ .
۷۱) انعام: ۷۲ .
۷۲) المیزان، ج ۱۰، ص ۳۰۵ .
۷۳) شورا: ۵۲ .
۷۴) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، باب الروح التی یسدد الله بها الائمهٔ ( علیه‏السلام) حدیث ۱ .
۷۵) همان، ح ۲ .
۷۶) فاطر: ۳۵ .
۷۷) ر . ک: المیزان، ج ۱۰، ص ۵۸ .
۷۸) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ .
۷۹) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، ص ۱۵۰، باب ان الائمهٔ (ع) نورالله عزوجل .
منبع : سایت پاسخگو


همچنین مشاهده کنید