پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

امامت و ولایت خاتم الانبیاء


امامت و ولایت خاتم الانبیاء
بدانكه حضرت خاتم‌الانبیا(ص) را چهار منصب است: نبوت، رسالت، امامت و ولایت. «نبوت» از ریشهٔ «نبأ» به معنی خبر است و كسی را «نبی» می‌گویند كه از جانب خدا بدون واسطهٔ بشری به او خبر داده شده باشد؛ چه آنكه دارای شریعت باشد ـ مانند پیغمبر ما و سایر پیغمبران مرسل(ع) ـ یا آنكه صاحب شریعت نباشد ـ مانند حضرت یحیی و سایر پیغمبران غیرمرسل. و حضرت خاتم الانبیا(ص) به اعتبار اینكه از جانب خدای تعالی خبر می‌شنید، نبی خوانده شده و خداوند متعال در قرآن مجید، در بسیاری از آیات او را نبی خوانده و به ایشان خطاب «یا ایّها النّبی» فرموده است. منصب دوم آن حضرت كه «رسالت» باشد به معنی پیغام رساندن از جانب خدا به بندگان او است و پیامبر اكرم(ص) به همین دلیل «رسول» نامیده شده و نیز در بسیاری از آیات قرآن از ایشان با لفظ رسول و با ندای «یا ایّها الرّسول» یاد شده است.
منصب سوم آن حضرت «امامت» می‌باشد كه به معنی پیشوایی و استحقاق پیشوا و مقتدا بودن بر خلق است و به همین دلیل،‌ آن حضرت، امام بر همهٔ مردمان می‌باشد و به سبب دارا بودن این منصب بر همهٔ این امت واجب است به ایشان اقتدا و تأسی كنند.
چنانكه در قرآن حمید آمده است: «ولكم فی رسول الله اسوهٌٔ؛ مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیكویی بود. نیز این آیات مباركه: «و من یطع الرّسول فقد أطاع الله۲؛ كسی كه از پیامبر اطاعت نماید، خدا را اطاعت كرده است.»؛ « أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منكم۳؛ اطاعت كنید خدا را و اطاعت كنید پیامبر خدا و اولی الامر را.»
و «ما آتاكم الرّسول فخذوه و مانهیكم عنه فانتهوا۴؛ آنچه را رسول خدا برایتان آورده بگیرید (تبعیت كنید) و از آنچه نهی كرده اجتناب نمایید.» و آیات دیگر، و بنابر آیهٔ مباركهٔ «قل ان كنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببكم الله؛۵ بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی نمایید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.»
به دلیل منصب امامت ، اقتدا به آن بزرگوار و نیز متابعت نمودن از آن حضرت در تمامی امور معاش و معاد بر امت لازم است و بر ایشان فرض است كه او را راه وصول به سوی الله بدانند.
منصب امامت آن جناب از منصب رسالت او بالاتر است زیرا [مقتضای] مقام نبوت، خبری است كه از جانب خدا به او می‌رسد و [مقتضای] مقام رسالت، پیغام آوردن او از جانب خدا است و این هر دو، در مقام گفتار و قول است اما [اقتضای] مقام امامت، آن است كه آن حضرت از جانب خدا مقتدای خلق قرار داده شده است یعنی خداوند بر تمام خلق واجب كرده كه در جمیع امور معاش و معاد خود پیرو و تابع او باشند و او را طریق به سوی خدا و محل اقتدا و اتباع بدانند و در هیچ امری از حكم و فرمان او خارج نشوند. نتیجه اینكه امامت، ریاست الهیه، بر جمیع مخلوقات از جانب خالق است.
منصب چهارم آن حضرت «ولایت» است یعنی «اولی به تصرف بودن» و منظور از آن این است كه خداوند او را نسبت به مؤمنین، اولی [صاحب امتیازتر] از خودشان قرار داده است و دلیل آن این آیهٔ مباركه است «النبّی أولی بالمؤمنین من أنفسهم۶؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»
پدران در امور مربوط به فرزندان خود ـ در صورتی كه صغیر یا نادان و نابینا باشند ـ دارای ولایت و اولویت (برتری) می‌باشند، این پیغمبر گرامی(ص) نیز بر مؤمنین ولایت و اولویت تصرف دارد و به منزلهٔ پدر برای آنان است و صلاح امور دنیا و دین ایشان در قبضهٔ اقتدار و اختیار او است.
به مقتضای همین منصب است كه رسول خدا(ص) فرمود:«من و علی دو پدر این امت هستیم»۷ و بیان این كلام به سبب همان اولویتی است كه خداوند متعال برای آن بزرگوار قرار داده و ایشان را ولی و صاحب اختیار تمام امت نموده به طوری كه حكم آن بزرگوار نسبت به مردم، از خواست خودشان نافذتر است. دو منصب امامت و ولایت، مقام باطنی و فعلی است كه از مقام ظاهری و قولی (گفتاری) ـ یعنی نبوت و رسالت ـ رفیع‌تر است.
بدانكه مرتبهٔ نبوت و رسالت با مرتبهٔ امامت و ولایت آن حضرت(ص) لازم و ملزوم یكدیگرند و انفكاك آنها از یكدیگر حقیقتاً متصور نیست و این ظاهر و باطن از یكدیگر جدا نمی‌شوند. پس هر وقت كه اطلاق «نبی» یا «رسول» به آن حضرت می‌شود... با شرط وجود مراتب دیگر امامت و ولایت است؛ به عبارت دیگر وقتی كه خدای تعالی آن حضرت را به خلعت نبوت و رسالت آراست، آن نبوت و رسالت با امامت و ولایت توأم بود و هیچ زمانی قابل تصور نیست كه نبوت و رسالت آن بزرگوار، خالی از دو مرتبهٔ امامت و ولایت باشد. پس باید گفت كه این دو مرتبهٔ ظاهری هیچ‌گاه خالی از دو مرتبهٔ باطنی نبوده و به همین دلیل است كه اطلاق دو اسم رسول و نبی بر آن حضرت(ص) ـ چه در قرآن و چه در غیر آن ـ زیاد آمده است بلكه بیشتر خطاب‌های قرآنی كه تعلق به آن حضرت دارد، از طریق همین دو لفظ ـ نبی و رسول ـ می‌باشد كه این از جهت استلزام مرتبهٔ نبوت و رسالت با مرتبهٔ امامت و ولایت است. لذا چون مرتبهٔ نبوت و رسالت آن حضرت مخصوص [خودشان] است، از سوی خداوند با این دو لفظ مورد خطاب قرار گرفته‌اند؛ برخلاف امامت و ولایت كه از مراتب و مناصب اختصاصی آن حضرت نیست، بلكه پس از انتقال پیامبر اكرم(ص) به عالم باقی، این دو مرتبه ـ امامت و ولایت ـ به جانشینان بر حق و اوصیای آن حضرت، یكی پس از دیگری انتقال یافته است.
از حضرت صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: «ناصبی بدتر از یهودی است.»
از آن حضرت سؤال شد كه ای فرزند رسول خدا، چگونه ناصبی بدتر از یهودی است؟ فرمود: «به جهت آنكه یهودی منع كرده است لطف نبوت را و آن خاص [و مخصوص پیامبر] است. ولی ناصبی منع كرده لطف امامت را و آن عام [و شامل امامان(ع)] است.» نتیجه آنكه امامت مختص به شخص خاص و یا زمان خاص نیست و نسبت به زمان و شخص، عام است...
به عبارت دیگر امامت مطلقه در هر یك از ائمهٔ دوزاده‌گانه به صورت تناوبی با توجه به شخص و زمان هر یك از ایشان سریان دارد كه بعد از این به تفصیل شرح داده خواهد شد.
● برتری مرتبهٔ ولایت بر مرتبهٔ رسالت
بدانكه ولایت، نخستین فریضه‌ای است كه خدای متعال واجب كرده و نخستین خلعت كمالی است كه به نبی خود ـ محمد(ص) ـ پوشانیده، پیش از آنكه ردای نبوت و رسالت را بر او بپوشاند. و آن اسم اعظم اعظمی است كه هر چیزی به واسطهٔ آن آفریده شده، و به واسطهٔ آن نوشته و ختم شده است. و به واسطهٔ آن توحید خدا و دین پیغمبر به انجام می‌رسد. و آن فوق مرتبهٔ نبوت و رسالت است.
در تعریف ولایت و امامت بیان شده كه آن ریاست عامهٔ الهیه است. این تعریف مستلزم اجزایی است كه عبارتند از: تقدم، علم، قدرت و حكم كه بدون این اجزاء، ریاستی متصور نیست. پس «ولی» كسی است كه در خلقت خود، متقدم، عالم، قادر، حاكم و نسبت به دیگر مخلوقات تصرف‌كنندهٔ علی الاطلاق باشد. اما تقدم او برای آن است كه ولی مطلق انسانی است كه خداوند او را خلعت جمال و كمال پوشانیده، و قلب او را مكان مشیّت خود قرار داده و خزینهٔ علم خود گردانیده و لباس تصرف [در آفرینش] و حكم [بر مخلوقات] را بر قامت او پوشانیده است. امر الهی در عالم بشری در اختیار او می‌باشد. او مانند آفتابی درخشان است كه [خالق جهان] در آن درخشش، نور حیات و اشراق و احتراق برای اهل روزگارها قرار داده است.
چنانكه در دعای رجبیه،‌ در توقیعی از ناحیه مقدسه امام عصر(ع)، توسط یكی از نواب آن حضرت(ع) چنین آمده است: «از تو درخواست می‌كنم به واسطهٔ آنچه دربارهٔ ایشان (یعنی اولی‌الامر) بیان شده است، پس آنها را معدن‌های كلمات خود قرار دادی و ركن‌های توحید خود گردانیدی و ایشان را نشانه‌ها و مقامات خود قرار دادی، در هر مكانی كه تعطیلی برای آنها نیست. هر كه بشناسد تو را به واسطهٔ آنها می‌شناسد؛ [یعنی اگر آنها نبودند، خداشناسی نبود.] هیچ فرقی میان تو و میان آنها نیست مگر اینكه آنها بندگان و مخلوق تواند؛ [یعنی خدا و واجب‌الوجود نیستند.] بستگی و گشایش‌هایی كه می‌كنند به دست قدرت تو است؛ [یعنی در كارهایی كه می‌كنند از خود استقلالی ندارند.] پیدایش آنها از تو و بازگشت آنها هم به سوی توست. یاری كنندگان دین تو و گواهان كردار و رفتار خلق تو و آزمایش كنندگان ایشانند به امر تو و توشه دهندگان و حفظ كنندگان و طالب خیرند برای ایشان. پس به سبب ایشان پر كردی آسمان و زمین خود را تا ظاهر شد كه نیست خدایی غیر از تو.۹
بدانكه ضمیر تأنیث در عبارت «لافرق بینك و بینها؛ تفاوتی میان تو و آن نیست.» برمی‌گردد به ذوات مقدسهٔ اولوالامر ـ امامان اطهار(ع) ـ كه مظاهر صفات حق و جمال مطلقند و در عبارت « إنّهم عبادك؛ آنان بندگان تواند.» برگشت ضمیر به اجساد مقدسهٔ ایشان است كه ظرف‌های امر الهی و روح القدس است و به وسیله این عبارت در میان ایشان و ذات خدای متعال تفاوت‌گذاری می‌شود كه ایشان مخلوقند و خالقشان خداست و هر صفت كمالی كه به ایشان افاضه شده را خدا به آنها افاضه ‌فرموده، و ایشان بندگان خالص و مخلص خدایند و او پروردگار و آفرینندهٔ ایشان است.● مطلب مهم و قابل توجه
بدانكه ولایت كلیه الهیه [و] به عبارت دیگر ولایت مطلقه، ذاتاً به ذات اقدس واجب الوجود ـ جلّت عظمته‌ـ اختصاص دارد، و از طریق اعطای او به وجود حضرت خاتم الانبیاء، محمد مصطفی(ص) و حضرت ولی الله اعظم امیرالمؤمنین(ع) و یازده فرزند او ـ حجج بالغهٔ احدیت ـ ، و نیز سیدهٔ زن‌های جهانیان، فاطمهٔ زهرا و دختر ستودهٔ خاتم الانبیا(ص) اعطا شده است كه هر یك از آن سیزده نفر، به تصریح كتاب و سنت، امام بر حق و ولی مطلق از جانب پروردگار بر تمام ممكنات می‌باشند. پس در عالم وجود در میان سلسلهٔ مخلوقات به غیر از این چهارده نفر معصومین پاك، كسی به منصب ولایت كلیهٔ مطلقه مفتخر نیست و این لباس از جانب خداوند متعال بر اندام او دوخته نشده و مخلع به این خلعت نخواهد بود. كسی كه ایمان به ولایت كلیه [مطلقه] آل محمد ندارد، ایمان به نبوت ندارد و كسی كه ایمان به نبوت ندارد، ایمان به خدا ندارد زیرا اقرار به ولایت، مستلزم اقرار به نبوت، و ایمان به نبوت، مستلزم اقرار به توحید است و فرمودهٔ: «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتهًٔ جاهلیّهٔ»۱۰ اشاره به همین معنی است؛ هر كس كه بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
● دلایل ولایت خاتم الانبیا(ص)
دلیل‌های ولایت حضرت خاتم الانبیا(ص) در آیات قرآن و اخبار و احادیث صحیح و معتبر نیز بسیار است و برای تذكر به چند دلیل اكتفا می‌نماییم.
دلیل اول: در آیهٔ ششم از سورهٔ احزاب آمده است: «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه امّهاتهم؛ یعنی این پیغمبر اولی به تصرف و سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان و زن‌های او به منزلهٔ مادرهای ایشان می‌باشند.» مراد آیه این است كه همچنانكه پدران، بر فرزندان نابالغ و یا دیوانهٔ خود كه بینا در كارهای خود نیستند و صلاح خود را نمی‌دانند، ولایت و اولویت دارند، همین طور این پیغمبر ولایت و اولویت دارد بر مؤمنین و به منزلهٔ پدر است بر ایشان و اصلاح امور دین و دنیای ایشان در قبضهٔ اختیار و اقتدار او است و مؤمنان به منزلهٔ اولاد صغار غیر مختارند نسبت به او؛ پس به اعتبار این منصب و به نصّ (دلیل) این آیهٔ شریفه، خدا او را ولی نامیده است.
و باید دانست كه ولایت آن حضرت تنها مخصوص مؤمنین نیست كه منحصر در امر دین و دنیای آنها باشد، بلكه ولایت آن حضرت عام است بر تمام مخلوقات، و اثبات ولایت آن حضرت برای مؤمنین، نفی ولایت آن بزرگوار را برای ماسوی (غیر مؤمنان) نمی‌كند.
دلیل دوم: در آیهٔ پنجاه و پنجم سورهٔ مائده آمده است: «إنّما ولیّكم الله و رسوله و الذّین آمنوا الذّین یقیمون الصّلوهٔ و یؤتون الزّكوهٔ و هم راكعون؛ یعنی غیر از این نیست [كه] ولی شما و صاحب اختیار شما خداست و رسول خدا و كسانی كه ایمان آورده‌اند و آنها كسانی هستند كه نماز را به پا می‌دارند و زكات را می‌دهند در حالی كه در ركوع هستند.»
در این آیهٔ مباركه خداوند متعال، ولایت را بالذات به خود اختصاص داده و پس از آن برای پیغمبر خود و پس از آن برای مؤمنینی كه نماز گذارنده و زكات‌دهنده‌اند در حالتی كه ركوع‌كننده‌اند.
«ولی» در این آیه به معنی صاحب اختیار و متصرف در امور است، نه به معنای دوست و دوست دارنده و دوست داشته شده و مراد از «مؤمنین» در این آیه به اتفاق جمیع مسلمین از اهل حل و عقد ـ از شیعه و سنی ـ وجود مبارك امیرالمؤمنین(ع) می‌باشد.
دلیل سوم: در آیهٔ ۱۰۷ سورهٔ انبیا آمده است: «و ما أرسلناك الّا رحمهٔ للعالمین؛ یعنی ما نفرستادیم تو را مگر برای اینكه رحمت باشی بر تمام عوالم.» چنانچه بنابر روایت شیخ طوسی(ره) در كتاب مصباح و بنابر آنچه سیدبن طاووس(ره) در كتاب اقبال در خطبهٔ عید غدیر از امیرالمؤمنین(ع) دربارهٔ اوصاف خاتم الانبیا(ص) نموده است، آن حضرت(ع) فرموده: «خدای تعالی او را برای خود خالص قرار داد در قدیم بر سایر امت‌ها، و قائم مقام خود گردانید در ادای اوامر الهیه و انجام كارها در تمام عوالم وجود».۱۱
جملهٔ «او را قائم مقام خود در تمام عوالم وجود گردانید.» تصریح بر دارا بودن ولایت كلیه توسط آن حضرت می‌نماید و دلیل دارا بودن خلافت و نیابت آن وجود مقدس برای انجام دادن امور از سوی خداوند می‌باشد.
در تفسیر مجمع‌البیان و تعدادی از تفاسیر دیگر روایت شده كه چون جبرئیل آیهٔ: «ما نفرستادیم تو را مگر برای اینكه رحمت باشی بر تمام عوالم» را برای پیغمبر(ص) آورد، حضرت به او فرمود: «آیا از این رحمت به تو چیزی رسیده؟» گفت: آری من از عاقبت امر خود می‌ترسیدم، پس به میمنت تو امنیت یافتم زیرا كه خدا بر من ثنا گفت به گفتهٔ خود كه فرمود: «ذی قوّهٍٔ عند ذی العرش مكین؛ صاحب توانایی نزد صاحب عرش با منزلت است.»۱۲و۱۳
دلیل چهارم: فرمایش رسول خدا(ص) است كه در كتب شیعه اهل سنت روایت شده و از متواترات اخبار است كه فرموده: «من كنت مولاه فعلیّ مولاه؛ هر كه را من بر او ولایت دارم و اولی به تصرف در امور او هستم پس علی بر او ولایت دارد و اولی به تصرف است در امور او.»
علامه امینی (ره) در جلد اول كتاب الغدیر پس از بیان مبسوط معانی كلمهٔ «مولی»، چهارده قرینه از كتب بزرگان علمای اهل سنت ارائه نموده، كه «مولی» در حدیث شریف غدیر به معنای ولیّ امر و اولی به تصرف و صاحب اختیار در امور عامه است.
دلیل پنجم: جملهٔ: «الخاتم لاسبق و الفاتح لا استقبل»۱۴ است كه در عده‌ای از زیارات حضرت رسول اكرم(ص) وارد شده؛ یعنی آن جناب ختم‌كننده (باب ولایت كلیهٔ مطلقه) است زیرا كه آن حضرت اولین كسی است كه خداوند خلعت ولایت كلیه را بر او پوشانیده و افتتاح باب ولایت مطلقه، توسط آن جناب شده است. زیرا مقام ولایت كلیه الهیه منحصر است در چهارده نفر كه خود آن حضرت و اوصیای او و فاطمهٔ زهرا(س) باشند. و فقط ایشان دارای شرایط ولایت مطلقه‌اند و ولایت جزئیهٔ همهٔ انبیا و اولیاء فرع بر ولایت كلیهٔ ایشان است.
در جلد ششم بحارالانوار در «باب فضایل و خصایص آن حضرت» قسمتی از خطبهٔ امیرالمؤمنین(ع) نقل شده كه از جمله فقرات آن این است كه فرموده:
[بار خدایا!] قرار ده درودهای پیوسته باشرافت و بركت‌های زیاد شونده‌ات را بر محمد ـ بنده و فرستاده‌ات ـ كه ختم‌كنندهٔ وحی و پیغمبری، و گشایندهٔ درهای بستهٔ ولایت كلیه الهیه، و آشكاركنندهٔ حق ثابت به راستی است.۱۵
این جمله نیز دلیلی است كه آن جناب دارای ولایت كلیه است و افتتاح باب ولایت كلیه با ایشان شده [است.]
● نتیجهٔ سخن
مختار و برگزیدهٔ خدا برای ولایت و ریاست و فرمان فرمایی بر ممكنات و تصرف در محیط عالم امكان برای حفظ نظام احسن، وجود مبارك عقل كلّ و هادی سبل و خاتم رسل محمدبن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف(ص) می‌باشد. به دلیل آنكه آن بزرگوار دارای خصایص و امتیازاتی است كه خداوند متعال هیچ یك از پیغمبران خود را به آن خصایص و امتیازات و آثار معرفی ننموده است.
۱) اول، آنكه خداوند خلعت نور او را بر همهٔ ممكنات مقدم داشته [است].
۲) دوم، آنكه پیش از آنكه خداوند آدم ابوالبشر را بیافریند، به هزارها سال نبی بوده است به دلیل وایت نبوی: «كنت نبیّاً و آدم بین الماء و الطین؛ من نبی بودم در حالی كه آدم میان آب و گل بود.»۱۶ یعنی هنوز آدم آفریده نشده بود.
۳) سوم، آنكه هیچ یك از انبیا و مرسلین قبل از آن حضرت ادعای چنین مرتبه و مقامی را نكردند.
۴) چهارم، به این دلیل كه ایمان اوبه خدا، مقدم بر تمام مخلوقات بوده [است]. پنجم، اینكه خداوند متعال او را اول المسلمین نامیده [است]. ششم، شفاعت كبرای قیامت را مخصوص او قرار داده [است]. هفتم، لوای حمد را در قیامت اختصاص به او داده [است]. هشتم، مبنر وسیله را در قیامت خاص او قرار داده [است]. نهم، او را افضل و اشرف و اكمل تمام انبیا و مرسلین و ملائكهٔ مقربین گردانیده [است]. دهم، خداوند عهد رسالت و ولایت او و اوصیای او را در «عالم میثاق» از تمام انبیا و مرسلین و ملائكهٔ مقربین گرفته [است.] یازدهم، او را قائم مقام خود در تمام عوالم قرار داده [است.] دوازدهم، او را سید و مقتدا و پیشوای انبیا و مرسلین و ملائكهٔ مقربین قرار داده [است.] سیزدهم، او را شاهد اعمال تمام خلایق قرار داده [است.] چهاردهم، او را با جسم ناسوتی به هفت آسمان‌ها بالا برده و از كرسی و سدرهٔالمنتهی گذرانیده [است.] پانزدهم، هشت بهشت عالم آخرت و درجات و انواع نعمت‌های آن را به او نشان داده و دركات هفت دوزخ را نیز به رأی العین مشاهده نموده [است.] شانزدهم، او را در تمام طبقات عالم، تا عرش اعلی سیر داده و از حجاب‌ها گذرانیده و در دربار عظمت و كبریایی خود راه داده و به مقام «دنی فتدلّی فكان قاب قوسین أو أدنی؛ سپس نزدیك و نزدیك‌تر شد تا آنكه [فاصلهٔ او] به اندازهٔ فاصلهٔ دو كمان یا كمتر بود.۱۷»
نشانیده و در جایی كه بین حبیب و محبوب هیچ واسطه‌ای نبوده، به دریافت سخنان و خطاب‌های الهیه مشرف، و به گفت‌وشنود اسرار بی‌شماری مخاطب شده [است.]
هفدهم، خدای متعال اطاعت او را اطاعت خود و معصیت او را معصیت خود و رضای او را رضای خود و خشم و غضب خود خوانده [است.]
هجدهم، نور مقدس او را علت ایجاد كلیهٔ موجودات قرار داده [است.] نوزدهم، اوصیای دوازده‌گانهٔ او را افضل تمام انبیا و مرسلین و ملائكهٔ مقربین قرار داده و درفضایل و كمالات نفسانیه و امامت و ولایت كلیه ـ به استثنای مقام نبوت و رسالت ـ آنها را هر یك بعد از دیگری ردیف او قرار داده [است.]
بیستم، خداوند متعال به حكم «و رفعنا لك ذكرك۱۸» رفعت ذكر او را با ذكر خود توأم قرار داده تا در اذان‌ها و اقامه‌ها، نمازها و خطبه‌ها؛ جمعه‌ها و جماعت‌ها هر كجا «أشهد أن لا إله إلّا الله» گفته شود دنبالهٔ آن «أشهد أنّ محمداً رسول الله» نیز گفته شود.
البته بر ارباب بصیرت پوشیده نیست كه صاحب ولایت مطلقه را امتیازاتی است برتر و بالاتر از آنچه ذكر شد و طالبان به كتب مفصلی كه دربارهٔ به این موضوعات است، مراجعه فرمایند.
علامه سید حسن میرجهانی اصفهانی
پی‌نوشت‌ها:
* برگرفته از كتاب ولایت كلیه، ضمن تلخیص و ساده نمودن عبارات.
۱. سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۲۱.
۲. سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۸۰.
۳. سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۵۹.
۴. سورهٔ حشر (۵۹)، آیهٔ ۷.
۵. سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۳۱.
۶. سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۶.
۷. «أنا و علیٌّ أبوا هذه الامّهٔ.» تفسیر صافی. ج۴، ص۱۶، به نقل از علل الشرایع صدوق.
۸. النّاصبی شرّ من یهود. قیل: كیف ذلك یابن رسول الله؟ فقال إنّ الیهودیّ منع لطف النّبوهٔ و هو خاصّ و النّاصبیّ منع لطف الإمامهٔ و هو عامٌّ.عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۱.
۹. و أسئلك بما نطق منهم من مشیتك فجعلتهم معادن لكلماتك و اركاناً لتوحیدك و آیاتك و مقاماتك التّی لاتعطیل لها فی كل مكانٍ یعرفك بها من عرفك لافرق بینك و بینها إلّا أنّهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بیدك بدءها منك و عودها إلیك، أعضادٌ و أشهادٌ و مناهٌٔ و أزوادٌ و حفظهٌٔ و روّادٌ منهم ملأت؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۹۸، ص۳۹۳، ح۱، باب «اعمال مطلق ایام شهر رجب و لیالیها»، اقبال، ص۶۷۴ ـ ۶۴۳.
۱۰. من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتهًٔ جاهلیّهًٔ. مجلسی، همان، ج۳۲، ص۳۳۱، ح۳۱۷.
۱۱. «استخلصه فی القدم علی سائر الامم و أقامه فی سائر عالمه مقامه فی الأداء.» مجلسی، همان، ج۹۷، ص۱۱۲، ح۸؛ مصبح المتهجد، ص۵۲۴.
۱۲. «هل أصابك من هذه الرّحمهٔ شیء؟ قال: نعم إنّی كنت أخشی عاقبهٔ الأمر فآمنت بك لما اثنی الله علیّ بقوله (ذی قوّهٍٔ عند ذی العرش مكین) و قد قال صلّی الله علیه و آل إنّما أنا رحمهٔ مهداهٔ.» سورهٔ تكویر (۸۱)، آیهٔ ۲۰.
۱۳. مجمع البیان، ج۴، ص۶۶، تفسیر صافی، ج۳، ص۳۵۹.
۱۴. مجلسی، همان، ج۱۰۰، ص۱۴۸، ح۱۲، باب ۲.
۱۵. «إجعل شرائف صلواتك و نوامی بركاتك علی محمد عبدك و رسولك الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق و المعلن الحق بالحق». همان، ج۲، ص۳۷۸، ح۱۰.
۱۶. همان، ج۱۶، ص۴۰۲، ح۱.
۱۷. سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۸ و ۹.
۱۸. سورهٔ شرح (۹۴)، آیهٔ ۴.
منبع : ماهنامه موعود