یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


شناخت تلویزیون و ارتباط دو سویه


شناخت تلویزیون و ارتباط دو سویه
شاید وقتی «جان لویی بیرد» تلویزیون، این جعبه جادویی و خیال ساز را اختراع کرد، هیچگاه در این اندیشه و گمان نبود که روزی فرابرسد که بسیاری از انسان ها در گوشه و کنار کره خاکی عمده زمان خود را صرف تماشای تولیدات پرزرق و برق این ساخته دست بشر بکنند. امروز ما در عصر نوینی قرار داریم به نام عصر «انقلاب اطلاعاتی» که در حوزه رسانه هاست و در بطن این عصر مترقی و به لطف وجود شبکه های کابلی و ماهواره ای و رسیدن به فناوری دیجیتالی، دسترسی به کانال های مختلف تلویزیونی تسهیل شده است و باید گفت که با توجه به سرعت پیشرفت های اینچنینی، مخاطبان چنین رسانه ای به سختی می توانند پا به پای پیشرفت این رسانه دیداری حرکت کنند و یا اصلاً در این راه توفیقی به دست نمی آورند و از قافله به کلی جای می مانند. البته شاید بی انصافی باشد که تک تک مخاطبان تلویزیون را در تقابل و رویارویی با برنامه های آن، سرگشته و مبهوت در مجرای این فرستنده پیام بدانیم و اینکه عده معدودی را مستثناء از این جریان ندانیم. ولی بسیاری هستند که عاجز از کدگشایی پیام های ارسال شده اند که بسیار هوشمندانه و هدفمند از سوی مدیران و صاحبان رسانه روانه اذهان آنها می شود و فقدان آگاهی بصری و عدم قدرت بازگشایی پیام های ارسالی از تلویزیون، باعث می شود که چشم و گوش و اندیشه و تفکر آنها با عملکردهای مشخص و پیش بینی پذیری که جنبه روان شناختی دارد، بدون توجه به زیر متن و درون مایه و محتوای برنامه ها در سطح باقی بماند . در مقابل نهایتاً واکنشی غیرسودمند نشان دهد و یا اینکه منفعلانه در این کنش یک سویه قرار گیرد.
«فردی که همیشه تلویزیون نگاه می کند، تا زمانی که به این فعالیت مشغول است، فعالیت دیگری نمی تواند انجام دهد»، از این عبارات و جملات می توان دریافت که تلویزیون و ماهیت آن که متشکل از برنامه های مختلف با عناوینی جذاب است تا چه حد می تواند در سکون اجتماعی و میل انسان به گوشه گیری و انزواطلبی و پس زدن فعالیت ها و مشارکت های اجتماعی تأثیرگذار باشد. چگونگی کاربری مردم از تلویزیون برای برآوردن نیازهای خود فرایندهایی پیچیده و ناروشن شناختی و رفتاری هستند که به این راحتی و آسانی نمی توان به تحلیلی مفصل و کامل از آن رسید، اما می توان در این کوتاه سخن به بخش هایی از چگونگی بهره گیری اندیشه ورزانه و هوشمندانه مردم از این رسانه جمعی و همچنین بهره گیری آنها در راستای تحقق نیازهای انسانی خود در حوزه های مختلف اشاره نمود و تأملی داشت بر لزوم شناخت و ضرورت آگاهی از درون مایه پیام هایی که از سوی این رسانه روانه زندگی اجتماعی ایشان می شود.
در این بین باید نگاهی داشت به مدیران رسانه های جمعی (mass media) که چه عملکرد و مکانیزمی را در پیش می گیرند. باتوجه به این تعریف از برنامه ریزی (planning) که عبارت است از فرایند تعیین برنامه هایی برای انجام یک سری فعالیت ها، جهت دستیابی به مقاصد مورد نظر و اهداف، وضع خط و مشی ها و تبدیل هدف به صورت برنامه عملیاتی و چگونگی اجرا و کنترل آن که در سطوح مختلف مدیریتی معنا و کاربردی خاص دارد، می توان گفت که مدیران این رسانه گروهی با اهداف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی مختلف اقدام به تولید برنامه های رسانه دیداری خود می کنند و این عرضأ فرهنگی با برنامه ای از پیش هدفمند شده و با شناخت نسبی مخاطب و نیازهای او در سطوح مختلف زندگی اجتماعی، سعی در اقناع و متقاعدسازی همگانی صورت می پذیرد. در مقابل با عنایت به اینکه تلویزیون مدیومی است که با اقبال زیادی در میان تودأ مردم روبرو شده است و روزانه صدها و یا هزاران برنامه را با کارکردها و عناوین مختلف در معرض دید مخاطبی قرار می دهد که به دنبال اهداف مختلفی چشم بر صفحأ این جعبه جادویی می دوزد. اهدافی چون بالا بردن اطلاعات عمومی از طریق برنامه های مرتبط و یا به دنبال گذران وقت و سرگرمی صرف، الگوبرداری از شخصیت های خلق شده یا معرفی شده، پندآموزی از داستان های روایت شدأ بی شماری که گاهی حس همذات پنداری را در مخاطب با شخصیت های داستان تقویت می کند و بیش از صدها هدف دیگر که می توان نام برد.
حال در اینجا سؤال این است که آیا این مخاطب باید خود را مسخ شده و تسلیم در مقابل برنامه های تلویزیون بداند و یا اینکه تلاش کند تا به یک تعامل دو سویه و سودمند با مدیران و مجریان برنامه ها برسد؟ صد البته که شایسته تر آن است که به تعاملی مثبت با صاحبان رسانه دست یابد که همین تعامل و سازگاری مستلزم و نیازمند درک درون شناختی برنامه ها و آشنایی نسبی با برخی از سیاست های فرهنگی و اجتماعی است و از طرفی هم مخاطب باید برنامه های موجود را با شکافتن و بررسی درونی با فرهنگ جامعأ خود تطبیق دهد. «ریموند ویلیامز» در تعریفی کوتاه فرهنگ را شیوأ ویژه ای از زندگی تعبیر می کند که ارزشها، سنتها، باورها، اهداف مادی و سرزمین، آن را شکل می دهد و تطابق تمامی این برنامه ها باید باتوجه به این تعریف از فرهنگ به دست آید. مخاطب باید به سنجش نیازهای منطقی خود در برابر مشاهدأ برنامه های تلویزیون بپردازد و سپس در مقابل آن واکنشی درخور از خود نشان دهد. یکی دیگر از مباحثی که برای آگاهی مخاطب از برنامه های تلویزیون و بروز واکنش مثبت و کارا از او مؤثر است و تأکید فراوانی بر آن می شود، مطالعه مخاطب در زمینه کسب سواد بصری است تا بتواند سطوح ظاهری و رویی برنامه ها را پس زده و به ژرفای آنها نفوذ کند تا اینکه در مقابل اهداف صاحبان رسانه ها تسلیم نشود.
باید مخاطب در این اندیشه باشد که این یک خیابان دوسویه است و می بایست در مقابل حرکت و کنش رسانه واکنشی هوشمندانه از خود ارائه کند و به گونه ای عمل نماید که رد پای اندیشه و تفکر بارور و مثبت و کنش مند خود را در فراورده های رسانه ببیند و اینکه میزان تاثیرپذیری به گونه ای نباشد که سنگینی تاثیر برنامه ها بر دوش مخاطب باشد و مدیران رسانه ها سایه تفکرات و اهداف خود را هر روز سنگین تر و گسترده تر کنند. برای گریز از این انفعال موجود ما مستلزم مقاومت و ایستایی آگاهانه در مقابل برنامه ها هستیم و تجزیه و تحلیل و بازگشایی قفل بسته های پیام هایی که وارد مجرای اندیشه می شوند غیر از دیگر وظایف یک مخاطب تاثیرگذار است. حاصل اکتساب سواد بصری و به دست آوردن آگاهی نسبی از اهداف برنامه سازان و مجریان رسانه و توجه و دقت به تمام جهات فکری که مدنظر آنهاست و همچنین در مهمترین بخش از این سخن توجه به نیازهای درونی منطبق با فرهنگ جامعه خودی، منتهی می شود به آنجا که مخاطب با واکاوی و بررسی برنامه هایی که برای او تولید می شود، دست به گزینش بهترین ها زده و با ذکاوت علمی و هوشیاری نسبت به فراورده های تلویزیون، در مقابله با این موضوع که مبادا پیام این رسانه ها او را تسخیر کرده و به عنصری منفعل بدل نماید، به تماشای آنها می پردازد.
روی دیگر سخن را به مدیران رسانه ها می گردانیم و اینکه با وجود رقابت شدید بین رسانه های مختلف در جذب مخاطب به سوی خود که در سایه پیشرفت فناوری های دیجیتالی دسترسی به آنها در دورترین نقاط دنیا نیز سهل شده، باید به این نکته توجه داشته باشند که توجه به نیازهای منطقی مخاطب و سنجش و آزمون خواسته های او باعث تکثر و تعدد روزافزون مشتری های آنها در گستره برنامه های تولیدی آن شبکه یا برنامه موردنظر خواهد شد و در این میان اگر عدم توجه به همین نیازها صورت پذیرد، حاصل چیزی نخواهد بود جز اینکه اعتماد مخاطب نسبت به آنها از کف می رود. مدیران رسانه ها باید گستره فکری را برای مخاطبی که از برنامه های او استفاده می کند، فراهم نموده تا شرایط آن تعامل که پیش تر از آن سخن گفته شد حاصل شود تا نتیجه ای درخور به بار آید.
در یک جمع بندی کلی با توجه به نکاتی که در مورد کسب آگاهی درخصوص برنامه ها با شناخت سواد بصری و تطبیق برنامه ها با فرهنگ که متعاقباً تعریف شد و دیگر وظایفی که برعهده مخاطب گذاشته شد باید گفت که اگر مخاطب سعی در شناخت و تحمیل خواسته منطقی ومثبت خود به نحوه ساخت برنامه های تلویزیونی نکند، به این مفهوم است که یک سویه و تنها از طرف مدیران رسانه ها هدایت می شود به سوی اهداف و مطامع تجاری، فرهنگی، سیاسی و غیره و در مقابل هم اگر همین مدیران رسانه پهنه سازندگی برنامه های خود را، ازلحاظ تئوریک به روی مخاطب نگستراند و نتواند اعتماد او را جلب نماید در میدان جنگ رسانه ای موجود قافیه عمل را باخته و با چیزی جز شکست روبرو نخواهد شد.
میثم محمدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید