پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


سانسور یا سواد رسانه‌ای؟!


سانسور یا سواد رسانه‌ای؟!
مقاله حاضر بر آموزش رسانه‌ای دانش‌آموزان، به منظور ایجاد توانایی مواجهه خودانگیخته در آنها نسبت به محتوا و عملكرد رسانه ای تأكید می ورزد. در این راستا ضمن برشمردن تاثیرات رسانه‌ها بر كودكان و نوجوانان، به نحوه پردازش اطلاعات و سنجش محتوای برنامه های رسانه ای نزد آنها اشاره می شود. در نهایت نیز به سواد رسانه ای مبتنی بر الگوی آموزش «تفكر انعكاسی» تأكید می‌شود.
● زاویه دید
از ضرورتهای عصراطلاعات، نیاز آموزش و پرورش قرن بیست و یكم به آن نوع تعلیم و تربیتی است كه فراگیران را برای رویارویی با چالشهای زندگی در حال تغییر و غیر‌قابل پیش‌بینی آماده سازد. رسانه‌های نوین از دو دیدگاه، متهم به ایجاد چالشهای نوین در زندگی هستند. رسانه‌ها از یك سو رقیب فعالیتهای آموزشی در امر آموزش هستند و از سوی دیگر زمینه ساز اغلب چالشهای نوین به حساب می آیند.
در شرایط فوق، چگونه می‌توان زمینه‌های لازم شناختی و انگیزشی لازم را در دانش‌آموزان ایجاد كرد تا به صورت خودانگیخته نسبت به محتوا و عملكرد رسانه ای واكنش نشان دهند و مواجهه خود با رسانه ها و محتوای آنها را، از راه تحلیل و تعمق، معنا بخشند. یكی از مهمترین ر‌اههای دستیابی به هدف فوق، ترویج اندیشیدن و اندیشه‌ورزی در مدارس و مراكز آموزشی با بهره گیری از ترویج « تفكر انعكاسی » و آموزش سواد رسانه‌ای دانش آموزان است.
در این مورد دیدگاه مقامات مسئول اندونزی قابل تأمل است. در این راستا آنان سیاست تدوین شده ای را در پیش گرفته اند. آنها ضمن پذیرش احتمال اثرات تخریبی برنامه های ماهواره‌ای بر فرهنگ بومی، راه حلهایی برای كاهش چنین اثراتی ارائه كرده اند. آنها به این راه حل رسیده‌اند تا در كنار جذاب كردن برنامه های محلی، از طریق آموزش و پرورش، به دانش آموزان نشان دهند كه كدام طرف را برگزینند.
● ضرورتها و اصول تعلیم و تربیت
كودك، تكامل نیافته و تعلیم پذیر متولد می‌شود. او نیاز به جامعه بشری دارد تا چنان ساخته شود كه بتواند به مقتضیات زندگی پاسخ دهد؛ اما جامعه نیز برای بقای خود به كودكان احتیاج دارد.
اركان شخصیت كودك زمانی پایه‌گذاری خواهد شد كه او ناخودآگاه روح و فضای جامعه‌ای را كه به آن تعلق دارد، در خود جذب كند. در این صورت رفتار او به‌طور گسترده‌ای با شرایطی كه در محیط وجود دارد، انطباق پیدا می‌كند.
در هر عصری تعلیم و تربیت وابسته به انسانهایی است كه مسئولیت آن را بر عهده دارند و نیز تابع كیفیت فرهنگی است كه در چارچوب آن، این فعالیت صورت می‌گیرد.
تواناییها و ضعفهای جوانان بازتابی از تواناییها‌ و ضعفهای بزرگسالان است ، زیرا نسل جوان از سالهای اول زندگی خانوادگی تا دوران آموزش ابتدایی و متوسطه و بالاخره آموزش حرفه‌ای، راهی را در پیش می‌گیرد كه از طرف نسلهای گذشته ترسیم شده است. حال اگر چنانچه در پایان این راه زنان و مردان جوان به قولی كه در دوران بچگی داده بودند، عمل نكنند و به آنچه قرار بود برسند، نائل نشوند و اگر چنانچه روح آنها خالی و بی محتوا باشد می‌توان نتیجه گرفت آنها با انسانهایی در ارتباطند كه هیچ نوع مفهوم و هدف عمیقی برای زندگی خود ندارند و شكل ثابتی برای شخصیت خود نیافته‌اند. این وضعیت همچنین نشانگر سیستم رویارویی با فرهنگی است كه با ارزشترین پدیده‌های آن نیز تاب مقاومت در برابر هرج و مرج و اغتشاش حاكم بر محیط را ندارند.
آنجایی كه تعلیم و تربیت در مقیاس وسیعی با شكست مواجه می‌شود، ضایعاتی مشهود می‌شود كه ریشه آن را باید قبل از توجه به نقص روشهای آموزشی، بیشتر در نارساییها و تناقض در رفتارهای اساسی افراد بالغ یك جامعه جست‌وجو كرد. از این رو، هر نوع اقدام موثری برای تغییر این وضع بسیار مشكل است.
● اهمیت آموزش رسانه‌ای به كودكان و نوجوانان
درجه نفوذ رسانه در جوامع و تأثیرات آن به‌حدی است كه آموزش رسانه، به ضرورتی اجتناب‌ناپذیر تبدیل شده است. باید تأكید كرد كه كودكان و نوجوانان كه رسانه در جامعه پذیر كردن آنها نقش بسزایی دارد، از نظر نحوه استفاده از رسانه و تأثیرپذیری از آن با والدین خود تفاوت كامل دارند. آنها بین «جهان» و «جهان رسانه‌ای » فرق نمی‌گذارند و در به كارگیری رسانه بسیار راحت تر از والدین خود عمل می‌كنند.
آموزش رسانه به گفته كومار : « تحلیل اجتماعی – انتقادی رسانه است برای آگاهی و فهم بیشتر نحوه كار رسانه، شناخت كسانی كه آن را كنترل می كنند و شكل می دهند، نقش متخصصان، تبلیغات فروش و روابط عمومی در شكل دادن به محتوای رسانه و شیوه های مختلفی كه مخاطبان با آن پیامهای رسانه را تفسیر می‌كنند. بنابراین هدف اصلی آموزش رسانه، هشیار كردن، اختیار بخشی در مواجهه با رسانه و برنامه ها و محتوای آن است. آموزش رسانه به افراد می‌آموزد پیام را تفسیر و تولید كنند، مناسب‌ترین رسانه را انتخاب كنند و نقش بیشتری در تأثیرپذیری از آنها به عهده گیرند. »
به طور كلی سه جنبه سواد رسانه‌ای عبارتند از :
ـ ارتقای آگاهی نسبت به الگوی مصرف رسانه‌ای و یا به عبارت بهتر تعیین میزان و نحوه مصرف محصولات رسانه‌ای از منابع رسانه ای گوناگون
- آموزش مهارتهای مطالعه یا تماشای انتقادی
- تجزیه‌و‌تحلیل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رسانه ها كه در نگاه اول قابل مشاهده نیست.
از این دیدگاه آموزش سواد رسانه‌ای به دانش آموزان، اهداف متعددی را دنبال می‌كند كه مهمترین آنها عبارتند از:
- ایجاد تفكر خلاقانه، انتقادی و موشكافانه در دانش آموزان نسبت به محتوا و عملكرد رسانه ها
- شناخت اشكال بصری ارتباط با استفاده از آن در كنار سایر مهارتهای خواندن، نوشتن، صحبت كردن و گوش دادن .
● حضور رسانه‌ها در زندگی كودكان و نوجوانان
رنه اسپتیز به خاطر پژوهشهایش در مورد محرومیتهای عاطفی كودكانی كه در شبانه‌روزیها تربیت می‌شوند، و تأثیر بد این محرومیت بر رشد عاطفی و شخصیتی كودكان، شهرت یافته است. وی می‌گوید: «دور نگاه داشتن كودك در سالهای اول زندگی از موقعیتهایی كه احساس ناخوشایندی در وی ایجاد می‌كنند، به همان اندازه زیان آور است كه محروم ساختن او از آنچه كه خوشایندی و خوشحالی وی را برمی انگیزد. هر دو عامل مذكور در سازندگی دستگاه روانی وی دخالت دارند. به كار نگرفتن هر یك از آنها، یعنی نبود مطلق ناخوشایندی و یا خوشایندی در زندگی كودك، به اختلال در شخصیت او منجر می‌شود».
رسانه وسیله‌ای است كه این خلاء را پر می‌كند. عصر ارتباطات الكترونیك این امكان را به كودكان و نوجوانان داده است تا از این جعبه جادویی احساس خوشایندی و ناخوشایندی بگیرند.
● تأثیرات رسانه‌ها، به ویژه تلویزیون بر كودكان و نوجوانان
لوی و گلیك در بین مخاطبان رسانه‌ها، سه گروه را از یكدیگر متمایز می‌كنند:
▪ گروه اول) موافقین كه از پیش، نظر مساعدی نسبت به برنامه‌های رسانه‌ها دارند.
▪ گروه دوم) معترضین كه نگاه انتقادی نسبت به برنامه‌های رسانه‌ها دارند.
▪ گروه سوم) معتدلین كه ما بین دو گروه فوق قرار دارند .
رسانه‌ها می‌توانند هم اثرهای سودمند و هم اثرهای زیانبار بر كودكان و نوجوانان بر جای بگذارند. تحقیقات موید آن است كه پیامهای تلویزیونی، حداقل گاهی اوقات می‌تواند بر اطلاعات، نگرشها و رفتارهای جوانان امروزی اثر بگذارد.
رسانه‌ها، به ویژه تلویزیون ( ملی یا كانالهای ماهواره‌ای ) معنای زندگی را به كودكان و نوجوانان می‌آموزند و كاركردهای متعددی برای این گروه، خصوصاً برای كمك به گذران زمان آزاد، در اختیار آنان قرار می‌دهند. در این میان تلویزیون ماشین اعجاب انگیزی است كه بین دنیای زنده‌ها یعنی انسانها و موجودات مجازی و موجودات بی جان، یعنی ابزارهای تفریحی و بازی قرار می‌گیرد. هر چند كودكان و نوجوانان در سنین بالاتر، تاحدودی می‌توانند در انتخاب برنامه‌ها مداخله كنند، اما پژوهشهای متعدد بیانگر آنند كه آنان در برابر تلویزیون نقشی پذیرا دارند. تلویزیون را همانند فردی می پندارند كه هر لحظه می تواند داستانی برای آنها بگوید و آنان را سرگرم كند.
تلویزیون می‌تواند چهار نقش را در زندگی كودكان و نوجوانان بازی كند. اولین آن، وقت كشی است ؛ این عمل پاداشی آرامش بخش و جذاب است كه باعث می‌شود بخشی از زمان لازم برای تكالیف مدرسه، كارهای خانه و یا بازی در خارج از خانه را به خود معطوف كند. دومین نقش تلویزیون، تلقی آن همچون رویدادی اجتماعی (یا غیر اجتماعی) است. یعنی فرصتی است برای بودن در كنار والدین و یا فرار از خواهران و برادران لجوج. سومین نقش آن كار پردازش اطلاعات است. یعنی این رسانه مستلزم گوش دادن و تماشای همزمان و به خاطر آوردن سلسله‌ای از رویدادهاست كه ممكن است محتوایی نامربوط تداوم آن را از میان برده باشد.. نقش چهارم و نهایی آن تجزیهٔ فراهم سازی اطلاعات است؛ یعنی منبعی است برای شناخت و یا پیشداوری، و معلمی است برای آموختن این‌كه چه بخریم، چگونه بازی كنیم، مبارزه كنیم و یا عشق بورزیم.
● كاركردها و نقشهای مختلف رسانه ها در مورد كودكان و نوجوانان
وظایف رسانه‌ها در قبال كودكان و نوجوانان را می توان به دو‌گونه اصلی تقسیم كرد:
الف ) رسانه‌ها كودكان و نوجوانان را آموزش می دهند و شناخت و معرفت لازم را از محیط اطراف به او منتقل می‌كنند.
ب ) رسانه‌ها، كودكان و نوجوانان را با توجه به علائق، خواستها و نیازهای روحی و فكری سرگرم می‌كنند .
به منظور آگاهی بیشتر نسبت به پیامدهایی كه رسانه‌ها برای كودكان و نوجوانان به ارمغان می‌آورند، بهتر است مروری بر نقشها و كاركردهای رسانه‌ها داشته باشیم.
▪ الف ) تفریح و سرگرمی
وسایل ارتباط جمعی به طور معمول با زمان فراغت انسانها مرتبط است. از این رو در مواردی چند باید زمینهٔ جدایی موقت از واقعیت، فراموشی لحظات دشوار زندگی، تمركز اعصاب و سرگرمی انسانها را فراهم سازد.
بسیاری از مردمان بر این باورند كه تلویزیون وسیلهٔ تفریحی بی ضرری است؛ اگر چه شاید خود بیننده آگاه نباشد كه هنگام تماشای تلویزیون در مسیر یادگیری است. نقش سرگرم كننده و تفریحی تلویزیون بیش از پیش مورد توجه گردانندگان وسایل ارتباطات جمعی غربی است كه با وجود همه جذابیتهای ظاهری آن با غیرسیاسی كردن جوامع و بی اعتنا ساختن مردم به امور عمومی، بیشترین آثار منفی را پدید می‌آورد.
از نظر دانشمندان غربی، تلویزیونهای آمریكا وظیفه خود را به طور تمام و كمال در این خلاصه كرده اند كه تنها به تولید برنامه‌های سرگرم كننده بپردازند.▪ ب ) جامعه پذیری
جامعه‌پذیری، همنوایی فرد است با هنجارهای گروهی و هر یك از اعضای جدید گروه به حكم جامعه‌پذیری، رفتار خود را موافق مقتضیات گروه در می‌آورد و دانسته و یا نادانسته راه و رسم زندگی گروهی‌را می‌پذیرد. این جریان از طریق كنش متقابل اجتماعی (Socialal Interaction) صورت می‌پذیرد و مردم به وسیله آن، شخصیت خود را به دست آورده و شیوه زندگی جامعه خود را می‌آموزند. جامعه‌پذیری، فرد را به آموختن هنجارها، ارزشها، زبانها، مهارتها، عقاید و الگوهای فكر و عمل كه همگی برای زندگی اجتماعی ضروری است، قادر می‌سازد. به بركت اجتماعی شدن، هنجارهای اجتماعی درونی می‌شوند، جذب می‌شوند و با شخصیت روانی یكی شده و جزئی از آن می‌شوند كه این فرایند توسط آموزش از طریق منابع گوناگون صورت می‌گیرد.
با افزایش هر چه بیشتر تفكیك حوزه خانه از محل كار و رسمی شدن آموزش، نظارت اولیاء بر جوانان محدودتر شده و رسانه این جای خالی اولیاء را هر چه بیشتر پر كرده و ارزشمندتر می‌شود. گرچه شاید بیننده آگاه نباشد اما مطالعات و دانشها به درون ضمیر ناخودآگاه او جاری شده، بی‌آن‌كه خود بداند تحت‌تأثیر ارزشهای تلقینی قرار می‌گیرد. این دانشها كه به صورت تصاویر و به حالت متمركز تولید می‌شوند، به وسیله رسانه‌های همگانی به داخل ذهن توده‌ای، تزریق شده و به همسان كردن رفتار كه مورد نیاز نظام تولید صنعتی است كمك می‌كند .
در همان حال برنامه‌های رسانه‌ها، گرایشهای جوانان به موقعیتهای شغلی، مصرفی، سیاسی، عشق و زندگی خانوادگی را شكل می‌دهد و از این راه می تواند بر كنترل غیر مستقیم بینندگان خود نقشی داشته باشد.
در جریان جامعه پذیری افراد توسط تلویزیون، هنجارهای گروهی زیر به افراد آموخته می‌شود:
۱) آداب اجتماعی: شامل غذا خوردن، نشستن، تعارف كردن.
۲) شعائر اجتماعی: مناسك دینی: آداب و تشریفات یك آیین خاص كه دارای قدمت و اهمیت فراوان باشد.
۳) اخلاق اجتماعی: رسوم اجتماعی مهمی كه جامعه نقض آنها را سخت ناپسند بشمارد.
۴) مقررات اجتماعی: رسمهایی كه جامعه با خواست و آگاهی به وجود می‌آورد مثل مقررات راهنمایی و رانندگی.
در نتیجه یادگیری این آموزشها كه جملگی نتیجهٔ تماشای تلویزیون است، شخص با جامعه پیام‌آور همنوا و همرنگ شده، ارزشها و هنجارهای مذكور را درونی كرده و به نظم جامعهٔ مورد نظر كمك می‌كند.
▪ ج ) ارضاء نیازها (تقویت روابط اجتماعی)
به دلیل نیاز فطری انسان به روابط اجتماعی به عنوان یكی از نیازهای اساسی از یك سو و هر چه پیچیده‌تر شدن این روابط در عصر حاضر به دلیل گستردگی نهادها، تلویزیون وظیفه دارد كه برای تسهیل نیازهای افراد، «رسوم اجتماعی» را هرچه بیشتر به بینندگان خود بیاموزد تا نیازهای افراد هر چه بهتر و سریعتر برطرف شود .
رسانه‌ها كه شیوهٔ فعالیت و روابط انسانها را شكل می‌دهند و درجات آن را نیز تعیین می‌كنند، می‌توانند به آنهایی كمك كنند كه از شیوه‌های ارضا نیاز خود در جوامع پیچیده اطلاعات چندانی ندارند. رسانه‌ها همچنین در تغییر و گستردگی افق ید و دگرگونی عادات ناپسند افراد سهم بسیار دارند.
▪ د ) آموزش و یادگیری
برخلاف گذشته، تنها مدرسه یا به طور كلی سازمانهای آموزشی انحصار آموختن را در دست ندارند، بلكه آموزش در همه جای جامعه به چشم می‌خورد. آموزشی كه توسط رسانه‌ها عرضه می شود، آموزشی غیر تجریدی و چند بُعدی است كه فرد می‌تواند ضمن گذراندن زمانی خوش با تلویزیون به آموزشی كه جنبه فرهنگی هم دارد، بپردازد.
وسایل ارتباط جمعی، اگر به درستی به كار آیند، همچون مدرسه‌ای بزرگ بر تمامی حیات انسانی پرتو می‌افكنند و حتی نقشی بالاتر از مدرسه دارند زیرا محدودیت زمانی مدرسه را ندارند، برای تمام سنین و تمامی انسانها هستند و تمامی مشخصات مورد آموزش را به خانه آموزش گیرنده می‌آورند. گرچه تلویزیون نمی‌تواند جایگزین معلم شود زیر از جریان پیامی یكسویه برخوردار است و از طرفی امكان تصحیح تكالیف در محل ، كنترل كلاس درس و … را هم ندارد . اما بسیاری از پدرها و مادرها ، چه تحصیل كرده یا كم سواد ، فقیر یا غنی و … از تلویزیون به عنوان یك دایهٔ الكترونیك استفاده می‌كنند . تلویزیون می‌تواند دانش افراد را افزایش بدهد به طوری كه میلیونها كودك در دنیا از تلویزیون درباره زندگی در زادگاه خود و كشورهای دیگر نكته‌ها می‌آموزند و هر روز كه تلویزیون می‌بینند ، چیز تازه‌ای یاد می‌گیرند .
● پردازش اطلاعات رسانه ای نزد كودكان و نوجوانان
بیننده، برای استخراج پیام از محتوای تلویزیون، باید حداقل علایم دیداری و شنیداری را از دستگاه گزینش كند، آنها را به مغز بفرستد، رمزگشایی كند و برای مراجعه بعدی، آنها را در حافظه نگه‌دارد. تمام این فعالیتها در مقوله پردازش اطلاعات جای می‌گیرد كه باید هنگامی كه كودك در حال تماشای تلویزیون است، به طور مداوم انجام گیرد. حتی یك تبلیغات ۳۰ ثانیه‌ای حاوی مقدار «اطلاعاتی» است كه كودك در یك زمان، توان پردازش آن را ندارد. چند شخصیت اصلی در جنگهایی هیجان‌انگیز و یا عملیاتی شجاعانه درگیر می‌شوند؛ تحرك بیشتری از این طریق روی صفحه تلویزیون پدیدار می‌شود، زوایای مختلف و متعدد دوربین تغییرات سریع فراوانی را در صحنه به نمایش می‌گذارد و نوار صدا به توصیف حوادث می‌پردازد. هیچ كودكی نمی‌تواند تمام عناصر چنین آگهی را تماشا كند، گوش كند، انتقال دهد، رمزگشایی كند و یا به خاطر بیاورد. همچنین اكثریت كودكان حتی كوششی نیز در انجام دادن این كار به عمل نمی‌آورند و چنین كاری را نباید هم انجام دهند.
كودك ـ بیننده با انتخابها و كارهای روزانه فراوانی در پردازش اطلاعات روبه‌روست. از نظر روانی، افراد توان آن را ندارند كه گوشهای خود را كاملا بر روی اصوات ببندند. كودكان نیز كم و بیش اصواتی را كه پخش می‌شود می‌شنوند. با این همه آنها می‌توانند تا حدی مقدار صداهایی را كه انتقال می‌دهند انتخاب كنند و در مورد میزان رمزگشایی و ذخیره صداها قدرت انتخاب بیشتری دارند. همین انتخابها در مورد تصاویر تلویزیون نیز می تواند صورت گیرد، اما در اینجا نیز كودكان می‌توانند انتخاب كنند كه در مرحله اول به تماشای چه چیزی بنشینند. در حقیقت، آنها باید اغلب اوقات دست به انتخاب بزنند، زیرا در یك فاصله زمانی بسیار كوتاه برنامه‌های بسیار زیادی به بیننده ارائه می‌شود. این امر ممكن است نامشهود باشد، زیرا بسیاری از ما آنچه را می‌خواهیم از محركهای دیداری تلویزیون مشاهده كنیم، ساده تلقی می‌كنیم. به هر حال صفحه تلویزیون معمولا از نظر تصویری پرتر از آن است كه بتوان در لحظات تماشا و قبل از تغییر هر صحنه و یا زاویه دوربین، همه نكات تصویری را به طور اجمالی بررسی كرد. با توجه به این‌كه ما بزرگسالان معمولاً می‌دانیم كه كدام یك از تصاویر اهمیت دارند، بدون انجام هیچ تلاش آگاهانه‌ای برای انتخاب، به آنها نگاه می‌كنیم و در عین حال به باقی تصاویر توجه چندانی نشان نمی‌دهیم. ما هیچ اجباری برای انتخاب از میان اطلاعات دیداری كه بالقوه اهمیت مساوی دارند، احساس نمی‌كنیم. با این حال ما نیز معمولاً به روش كودكان دست به انتخاب می‌زنیم.
كودك با وجود انتخاب محتوای مورد نظر و فرستادن آن به مغز، هنوز باید دست به فعالیتهای رمزگشایی بزند. او می‌تواند «به درستی» تصاویری مانند یك زن، یك عروسك، یك بازیگر، و یك شیء ـ را تشخیص دهد و یا «به غلط» او را زنی جادویی، كلاه قرمزی و یا شخصیتی كارتونی تصور كند.
همچنین كودك در مقطعی تصمیم خواهد گرفت كه چه محتوایی را و به چه شكلی در حافظه دراز مدت خود ذخیره كند. اما آیا تصاویر دیداری به همان شكلی كه هستند ذخیره می‌شوند و یا پس از تبدیل به یك معرف زبانی رمزی و معنادار در حافظه ذخیره خواهند شد؟ اگر قرار است چیزی در حافظه ذخیره شود، پس باید فعالیتهای ذهنی لازم به همان گونه‌ای كه برای رمزگشایی صورت می‌گیرد، انجام شود. معمولاً انتخاب این‌كه آیا چیزی باید در حافظه ذخیره شود یا تصمیم گیری در مورد شكل «رد حافظه» و فرایند جایگزین شدن چیزی در حافظه، بدون آگاهی بیننده صورت می‌گیرد؛ به‌هرحال این اعمال صورت می‌گیرند و همزمان با گزینش علایم یا انتقال آنها به مغز و رمزگشایی آنها در هر مفهومی كه بیننده برای هر برنامه تلویزیونی می‌سازد ـ نقشی بر عهده دارند.
عوامل متعددی می‌تواند در مورد توجه قرار گرفتن و پرورانیدن محركها مؤثر باشد. بعضی از این عوامل احتمالاً در درون انسان وجود دارند: مثلاً، نگاه كردن به صورتها پیش از نگاه به سایر نقاط بدن، نگاه به حركت پیش از نگاه به اشیای ساكن و جهت گیری دیداری و موضعی به سمت یك منبع تازه، متفاوت و یا ناگهانیِ صدا. دیگر موارد مثل توجه به كلمات یك آهنگ و یا جست و جوی منشائی برای انگیزه‌های افراد، پس از آموخته شدن، تقریبا به شكلی خودكار اجرا می‌شوند. با این همه هنوز بخشهایی دیگر حداقل با تكیه بر معانی تفسیری و سنجشی ساخته شده توسط بینندگان تعیین می‌شوند.
تحقیقات گستردهٔ سالهای اخیر نشان می‌دهد كه مردم اصول و ساختهایی را فرا می‌گیرند كه فعالیتهای آنان را در زمینه پردازش اطلاعات هدایت و حمایت می‌كند. دانیل اندرسن روانشناس این‌گونه اظهار می‌كند كه آنچه بچه‌های حدود سه سال را به سوی تلویزیون می‌كشاند و این مطلب كه چقدر و چه زمانی به تلویزیون نگاه كنند، حداقل تا حدودی به میزان قابل فهم بودن برنامه، مربوط می‌شود. به نظر می‌رسد كه محتوای غیرقابل فهم برنامه‌ها برای كودكان قبل از دبستان احتمالاَ با ویژگیهایی مثل صدای مردان، زومهای طولانی و گردش افقی دوربین و تماس چشمی همراه است. در حالی كه محتوای قابل فهم احتمالاً با ویژگیهایی مثل وجود زنان، كودكان و عروسكها ارتباط دارد. دانیل آندرسن معتقد است كه این شناخت به عنوان طرحی برای فعالیتهای مربوط به تماشای تلویزیون عمل می‌كند.
اگر خواستار معنای طرح یا طرحها باشید، آنها را می‌توان ساختارهای شناخت انتزاعی، پیش نمونه، شكلهای ایده آل و یا نمونه‌های آرمانی تلقی كرد. آنها ساختی درونی را برای انتخاب و ذخیره‌سازی محتوا مهیا می‌سازند؛ انتظاراتی را در مورد آن محتوا به وجود می‌آورند؛ در جمع آوری مجدد آن تأثیر می‌گذارند و براساس تجربه، تكامل می‌یابند و تغییر می‌كنند. طرحها به اشكال مختلفی پدیدار می‌شوند. زمانی كه كودك با دسته‌ای از محركهای دیداری و شنیداری مواجه می‌شود، می‌توان از طرحها به منظور هدایت كودك در مورد این‌كه به چه محركهایی توجه نشان دهد و كدام یك را به مغز بفرستد، استفاده كرد. اگر كودكی به این نتیجه برسد كه داستان درباره مهمانیِ جشنِ تولد یك دختر است و طرحی از مهمانی تولد را در ذهن داشته باشد، در این حالت وی می‌داند باید در پی دیدن كیك، بستنی، هدیه‌ها، بازیها و دیگر سرگرمیها و میهمانان باشد. معمولاً كودك به راحتی می‌تواند وسایل اتاق، بزرگسالانی را كه میهمانان خردسال با خود می‌آورند، حیوانات، سایر غذاها و گفت‌و‌گوهای میان مهمانان را نادیده بگیرد. درصورتی كه بازی «یافتن جای دُم حیوان» انجام گیرد، ممكن است كودك با رجوع به طرح عمل، توجهش به دستمالی كه روی چشم بسته می‌شود و به دستهای كودكی كه دم حیوان را گرفته است و دستهای بزرگسالی كه كودك را چرخ می‌دهد، معطوف شود. همچنین این طرح، كودك را از اتاقی كه بازی در آن صورت می‌گیرد، لباسهای كودك و یا جنسیت بزرگسال منحرف می‌كند. اگر كودك فیلمنامه‌ای در ذهنش برای میهمانیهای جشن تولد داشته باشد، در چیزهایی در مورد نظمی كه باید بر اساس آن، عناصر و حوادث پدیدار شوند، می‌داند و بنابراین می‌تواند از نظر ذهنی خود را برای توجه نشان دادن به آنها آماده سازد. طرحهایی از این دست می‌تواند به رمزگشایی كمك كند. به عنوان مثال كودك می‌داند كه در محتوای برنامه تلویزیونی باید چیزی برای رمزگشایی وجود داشته باشد و آن می تواند كیك باشد. این طرحها می‌توانند موجب هدایت ذخیره‌سازی در ذهن شوند؛ یعنی كودك از قبل ساختی ایده‌آل را در نظر دارد كه عناصر و حوادث خاص این جشن تولد را می‌تواند در آن جای دهد.
از مثال مهمانی جشن تولد، به سادگی می‌توان دریافت كه در فعالیتهای پردازش اطلاعات كه در جریان درك محتوای تلویزیون صورت می‌گیرد، طرحها چقدر می‌توانند با اهمیت تلقی شوند. اما لازم به گفتن است كه این طرحها تنها عوامل موثر در این فرایند مسحوب نمی‌شوند؛ بلكه علایق و نیازهای بینندگان، تواناییها و تعلیم آنان، طرحهای ذاتی پردازش اطلاعاتشان، تفسیرها و ارزیابیهای آنها از محتوا و ویژگیهای خود محتوا، همگی با هم می‌توانند در این مسیر كه كدام محركها باید مورد توجه قرار گیرند، به مغز انتقال یابند، رمزگشایی و یا به عنوان بخشی از فرایند درك مفهوم محتوای تلویزیون در حافظه ذخیره شوند، مؤثر باشند.● سنجش برنامه ها و محتوای رسانه ای نزد كودكان و نوجوانان
در فعالیتهای سنجشی، كودكان به چیزی كه می‌بینند واكنش نشان می‌دهند. آنها همان‌طور احساس می‌كنند كه فكر می‌كنند. آنها می‌خندند، گریه می‌كنند، می‌ترسند یا خشمگین می‌شوند و بالاخره تأیید و یا تكذیب می‌كنند. تنها كودكان برای محتوایی كه پرداخته‌اند و تفسیر كرده‌اند، ظرفیتهای مثبت و منفی در نظر می‌گیرند و تصمیم می‌گیرند كه چه كسی را تحسین كنند و از چه كسی نفرت داشته باشند. آنها به قضاوت پیرامون اصول اخلاقی اعمالی كه مشاهده می‌كنند می‌پردازند و انگیزه‌های كسانی را كه برنامه و یا آگهیهای تجاری تهیه كرده‌اند، ارزش‌یابی می‌كنند.
در زندگی روزمره نیز مانند پژوهش و تولید تلویزیونی، اغلب بیشترین تاكید بر دریافت پیام است تا داشتن احساسهایی دربارهٔ پیام. بیشترین توجه معطوف این امر است كه مردم از تجربه‌های خود چه برداشتی دارند و چگونه محتوای ارسالی روزنامه و یا برنامه تلویزیونی را درك می‌كنند. در مورد كودكان نكته مورد توجه این است كه آنها چگونه یاد می‌گیرند كه مانند بزرگسالان از چیزی كه تجربه می‌كنند، مفهومی برداشت كنند و به نحوی ارتباط برقرار كنند تا دیگران نیز آن را بفهمند. اما انسانها ماشینهای ساده‌ای نیستند كه برای ساخت مفاهیم ظاهری و یا تمثیلی دربارهٔ تجربه‌های خودشان، از دانشی بر پایه دسته‌ای از قواعد استفاده كنند. آنها در این حال موجوداتی هستند كه علاوه بر فكر كردن، از احساسهای علاقه‌مندی، عدم علاقه، بیزاری، خستگی، دلتنگی، اشتیاق، ترس، خشم و شادی نیز برخوردارند و در مورد تجربه‌ها و مردم به قضاوت می‌پردازند آنها را ارزش‌گذاری می‌كنند.
فعالیتهای سنجشی به شكلی كه پردازش اطلاعات و فعالیتهای تفسیری، اجباری می‌نمایند، الزامی نیستند. سازندگان برنامه‌های تلویزیونی و بینندگان این برنامه‌ها در این عقیده شریكند كه در محتوا پیامهایی وجود دارد و وظیفه سازندگان این است كه پیامها را در دسترس بینندگان بگذارند و وظیفه بینندگان این است كه پیامهای درست و یا مورد نظر را از محتوا پیدا كنند.
درك محتوای تلویزیون ممكن است انگیزهٔ تولیدكنندگان و پخش‌كنندگان محتوای برنامه را نیز روشن سازد. انگیزه‌های اسناد شده پس از آن بیشتر بروز می‌كند و احساسهای مثبت و منفی را نسبت به محتوا می‌پراكند. وقتی بچه‌های حدود سنی هفت، هشت و نه پی می‌برند كه هدف آگهیهای تجاری این است كه آنها را برای دوست داشتن و درخواست محصولی ترغیب كند، اغلب احساسی منفی نسبت به آن آگهیها پیدا می‌كنند. این فعالیتها در نحوه پردازش اطلاعات و تفسیر محتوای تبلیغات تجاری تاثیر می‌گذارد. نسبت دادن انگیزه‌های غیرشخصی به كسانی كه مسئولیت تهیه برنامه تلویزیونی را دارند، از جمله انگیزه‌هایی مثل آگاه‌سازی، آموختن و یا الهام بخشی می‌تواند به شكلی مشابه به انجام ارزیابیهای مثبت تر منجر شود.
اگر كودكان می‌خواهند از محركهای دیداری و شنیداری ارائه شده به آنها، مفهومی را بیرون بكشند، باید در كنش متقابل با تلویزیون فعالانه شركت كنند.
غالباً كودكان حتی بدون فكر كردن در مورد محتوای برنامه های تلویزیونی، مفهومی برای آن می‌سازند.آنها به محركهای تلویزیونی توجه نشان می‌دهند، از میانشان انتخاب می‌كنند و با تكیه بر آنها برای استخراج مفاهیم واقعی و ظاهری اقدام می‌كنند. كودكان همچنین اجزاء محتوا را با هم تركیب می‌كنند. رویدادهایی را كه به طور ضمنی به آنها اشاره شده ولی به تصویر كشیده نشده‌اند، استنباط می‌كنند و سپس احساسها و انگیزه‌ها را به شخصیتهای داستانی منتسب می‌سازند. كودكان در مقابل آنچه می‌بینند، واكنشهای هیجانی نشان می‌دهند، احساسهای گوناگونی را تجربه می‌كنند و برای شخصیتها، اعمال و حوادث، ارزشهای اخلاقی در نظر می‌گیرند.
این فعالیتهای پردازش اطلاعات، تفسیر و سنجش ، به‌طور همزمان هم مستقل و هم وابسته به یكدیگرند و به طور همزمان یا متوالی، در الگویی به هم بافته عمل می‌كنند كه می‌تواند حتی برای اكثریت بینندگان مجرب و سفسطه گر نیز پیچیده و بحث‌انگیز تلقی شود.
با شناخت رسانه‌ها از سوی كودكان و تشخیص مفاهیم مكرر در برنامه‌های آنها، با شیوه‌های خودشان، درك بهتری از كنش متقابل كودكان و تلویزیون به دست می‌آید.
● در نهایت
بر پایه زاویه دید و استدلالهای مستتر در این مقاله، در تعلیم و تربیت نوین، یادگیری به معنی جمع‌آوری اطلاعات نیست. بلكه شركت فعالانه یادگیرنده در كسب تجارب و معنابخشی به آن تجارب است. در این مفهوم، اندیشه و اندیشیدن جایگاه ویژه‌ای دارد. از این رو، در مورد آموزش رسانه ها، تفكر انعكاسی در تقویت قوای فكری و ذهنی كودكان و نوجوانان كه در معرض یادگیری مداوم از رسانه ها قرار دارند، موقعیتی را برای آنها فراهم می‌سازد تا نسبت به آموزش اكتسابی خود از رسانه ها، اندیشه كنند.
دیویی تفكر انعكاسی را توجه دقیق،‌ فعالانه، و مستمر به اطلاعات و زمینه‌های حمایت‌كننده از آن و درنظر گرفتن نتایج و پیامدهای آن اطلاعات می‌داند. یادگیرندگان با استفاده از مشاركت فعالانه در این نوع تفكر، می‌توانند نسبت به یادگیری خود آگاه باشند و آن را كنترل كنند.
به طور كلی، منظور از تفكر انعكاسی آن است كه دانش‌آموز با دقت و اندیشهٔ لازم، برآوردی از دانسته‌ها و عدم دانسته‌های خود ارائه دهد. از این طریق می‌تواند در مواجهه با آموزش رسانه ها، برآورد كند كه رسانه ها چه چیزی به او می آموزند، چگونه توسط رسانه ها هدایت می شوند، در این مورد چه نكاتی را می‌دانند، چه چیز باید بدانند، و چگونه فاصله بین این وضعیتها را تشخیص داده، تنظیم و تكمیل كنند.
مطابق این دیدگاه، یادگیری یعنی ایجاد دانش و درك نسبت به رسانه ها، از طریق تفسیر كردن و تحلیل اطلاعات رسانه ای. كوان معتقد است دانش‌آموزان در هنگام تفكر انعكاسی، درگیر یك مسئله یا رویداد می‌شوند و این درگیری معمولاً به شكل درگیری نزدیك و تنگاتنگ در فرایند یادگیری است و شاخصی از میزان یادگیری فرد به حساب می‌آید. در این معنا، فرد یادگیرنده در موقع اندیشیدن به یك مطلب، به جزئیات محرك توجه می‌كند .
در تفكر انعكاسی از فرایندهای ذهنی سطح بالا كه فراتر از تفكر صرف و یادآوری مطلق اطلاعات است، استفاده می‌شود. بنابراین، تفكر انعكاسی نقش زیادی در یادگیری و به‌خصوص یادگیری از راه حل‌مسئله دارد. به این ترتیب كودك با ایجاد ارتباط بین آنچه از رسانه ها، محتوا و كاركرد آنها می داند و آموخته‌های جدید از محتوا و برنامه های رسانه ای، به دركی شخصی از آنها می رسد.
یادگیری سواد رسانه ای، مستلزم مشاركت فعالانه دانش‌آموزان در جریان این نوع آموزش است. بدین ترتیب تقویت تفكر و پرورش اندیشه‌های دانش‌آموزان به شیوه تفكر انعكاسی، از جمله سازه‌هایی است كه به تعمق و ژرف‌اندیشی دانش آموزان در ارتباط با رسانه ها می‌انجامد.
نویسنده: دكتر محمد سلطانی‌فر
منبع : دفتر مطالعات و توسعه رسانه‌ها