یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بیکرانی از سکوت و تماشا


بیکرانی از سکوت و تماشا
دنیای بسیط ماورا ، یقینا اصلی‌ترین محرک برای خلق هنری است . خصوصا در جهان بینی سنتی که برپایه معنویت بنا می‌شود، عرفان و مذهب به عنوان دو رکن زوال ‌ناپذیر هنر سنتی همواره سرچشمه خلق آثار ادبی و هنری بوده‌‌اند. شعر بیش از هنرهای دیگر، درگیر عرفان بوده است . چرا که اولین و همخوان‌ترین ابزار به منظور ارائه آرا و احوالات معنوی، کلام است . اگرچه اصوات در موسیقی، رنگ‌ها و طرح‌ها در نقاشی، تصاویر و حرکات در نمایش، هر کدام ابزار هنرمندانه‌ای برای انتقال معنی هستند اما هیچ کدام به اندازه کلام قابلیت انتقال بی‌واسطه معنی را دارا نیستند. بنابراین شعر متناسب‌ترین بستر برای طرح‌ریزی مکاشفات در عالم معنی قلمداد می‌شود.
در این نوع شعر، کلام به قدسی‌ترین حالات ممکن عروج می‌کند و تکه‌هایی از عوالم ناپیدا را به عالم محسوسات منتقل می‌کند.در پیشینه شعر معرفتی و توحیدی فارسی، بی‌درنگ به ادبیات متصوفه برمی‌خوریم و در شعر صوفیانه در اولین جستجو به مولانا جلال‌الدین محمد بلخی. البته پیش و پس از مولانا شاعران بی‌‌شماری در فضاهای صوفیانه به خلق اثر پرداخته‌اند. نگاهی اجمالی به تاریخ ادبیات ایران نشان می‌دهد که نام‌هایی مانند (ابوسعید ابوالخیر، سنایی غزنوی، اوحدی مراغه‌ای ، فخرالدین عراقی، عطار نیشابوری، خواجوی کرمانی، نورالدین عبدالرحمن جامی و ...) هم خود صوفی بوده‌اند و هم شعر مناسب مراسم وعظ و سماع سروده‌‌اند. اما در این گستره، مولای روم از جایگاه متمایزی برخوردار است . تا جایی که او را به عنوان تراز و نماد شعر عرفانی می‌شناسیم یا بهتر است بگوییم شعر عرفانی را به سبک و نام مولانا به خاطر می‌آوریم.
در شعر سنتی وزن و موسیقی در مقام تعیین کننده‌ترین ارکان شعر، رخ عیان می‌کنند. به همین دلیل شعر مولانا از دیگر شاعران هم سیاق تمییز داده می‌شود. چرا که در کلیات شمس، موسیقی سخن اول را می‌گوید. استفاده از اوزان دوری و طرب‌انگیز، از جمله (مفتعلن مفاعلن - مفتعلن مفتعلن - مستفعلن فعولن - مفتعلن فاعلن و ...) استفاده از قافیه درونی، استخدام ابزار موسیقی کناری مانند جناس و تکرار و همین‌طور نیل به نوعی سرایش خودکار تحت تاثیر غلبه جذبات و حالات، عمده دلایل تشخص غزلیات شمس با بقیه شعرهای عرفانی است . مقبول افتادن شعر مولانا موجب شده ما شعر عرفانی را با اوزان دوری و قافیه درونی بشناسیم.
این تکرار مکررات را در مقدمه کلام آوردم تا بگویم که ترنم داودی سکوت با اینکه دغدغه عرفان دارد به هیچ وجه بر ارکان یاد شده تکیه نمی‌کند. بلکه با ارکانی نوین، بنایی دیرین را بازسازی کرده و در معرض مشاهده قرار می‌دهد.
قربان ولیی غزل ‌سرایی است با زبانی همگون و روح و روانی همگون که حالاتی یکدست را در قالبی مشخص و از پیش طراحی شده عرضه می‌کند. این مشخصات را در هیئت‌ هفت شاخصه بررسی می‌کنیم.
۱) استفاده از اوزان مختلف الارکان به جای اوزان دوری
استخدام اوزان (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن) و (مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن) به وفور در شعر قربان ولیی دیده می‌شود. به گونه‌ای که بسامد استفاده از این بحور به بیش از ۸۵ درصد کل کتاب می‌رسد. این مهمترین وجه تمایز شعر او با پیشینه شعر عرفانی است . جالب توجه این نکته است که این حرکت دقیقا در راستای جریان غزل امروز قرار دارد. در شعر معاصر و پس از جریان‌هایی که در دهه هفتاد در غزل اتفاق افتاد، به ناگهان دو بحر مجتث و مضارع به عنوان تنها اوزان مورد استفاده در غزل معرفی شدند. به گونه‌ای که در شعر این دوره، مخصوصا شعر شاعران جوان و نوگرا به ندرت با غزلی خارج از دو بحر یاد شده برخورد می‌کنیم. شاعرانی هم که در حال و هوای عرفانی طبع‌آزمایی کردند، به همان بحور متداول پیشینیان متوسل شدند. اما قربان ولیی با اوزان مورد استفاده در غزل نو به بیان احوالات توحیدی و معرفتی پرداخت. این بارزترین وجه تمایز و نوآوری است.
بحور مختلف الارکان به جهت ریتم لنگی که دارند از موسیقی طرب‌انگیزی برخوردار نیستند و مترونومی آرام و شمرده دارند. حتی در هنگام خواندن باید شعرهایی که در این اوزان سروده ‌شده‌اند را به آرامی و شمرده شمرده خواند. به همین دلیل رکن فریبنده موسیقی به کناری گذارده می‌شود و تمام بار انتقال حال و قال بردوش مفهوم نهاده می‌شود . ولیی در اکثر غزل‌ها با موفقیت از این آزمون دشوار به در می‌آید. بنابراین وی توانسته بین اندیشه و اوزان انتخابی‌اش به تعامل متقابل و قابل توجهی دست یابد. دلیل این مقبولیت، روح غالب و جذبه بارز غزل‌های اوست.
گرسنه ملکوتیم و نان ما نور است
سکوت، ساغر ما و شراب ما شور است
من رودم و من رودم و من رودم و من رود
پا رود و نفس رود و لبم رود و سخن رود
غبار هستم و دستم به دامنت ای باد
بیا که با تو در این صبح عید برخیزم
هر چند که او سعی می‌کند حتی الامکان از موسیقی کناری استفاده کند اما همان‌گونه که به طور مثال در سه بیت بالا دیده می‌شود، این تکنیک کاملا به طرزی پنهان بروز می‌کند و بار موسیقی را به عهده می‌گیرد.
۲) حضور روح تخیل و جذبه کشف به جای تجسم و عینیت
شعر امروز با سرعت و بی‌وقفه به سمت عینیت گرایی حرکت می‌کند. این اتفاق تنها دامن‌گیر شعر نو نیست بلکه غزل و دیگر قوالب کهن هم به همین سمت حرکت کرده‌اند. جلوه‌های زندگی شهری در کنار رسوخ فلسفه و جهان بینی مدرن در زندگی روزمره ، انسان معاصر را به تکاپو در جهان واقع برمی‌انگیزد. اما حکمت کهن و جهان بینی سنتی، انسان را به درون‌گرایی و شناخت خود سوق می‌دهد تا از این طریق هر نفس بتواند حقایق مستور در بطن اشیاء را دریابد و یا حقایق موجود در عالم معنی را دریافت کند. شعر هم به جهت هم داستان شدن با جهان بینی دنیای مدرن، عینیت را به خوان خود فراخواند و کم کم تخیل جای خود را به تجسم سپرد. همچنین روایت به عنوان فاکتوری که می‌تواند به عینی‌تر شدن شعر کمک شایانی بکند، ساختار غزل را تحت تاثیر خود قرار داد. مصداق بارز این تحول را در غزل دهه هفتاد و هشتاد مشاهده‌ کرده‌ایم . اما ولیی به لحاظ سیر روایی در شعر، کاملا به شیوه عراقی رفتار می‌کند . یعنی روح مشترک و استقلال در ابیات. او عینیت و روایت را از شعرش دور می‌کند. چرا که جذبات نمی‌توانند دارای ساختار روایی باشند. لحظه‌ای می‌آیند و لحظه دیگر نیستند. آن قدر این اتفاق درونی است که نمی‌تواند به عینیت بدل شود. بنابراین در ترنم داودی سکوت، با جهانی بسیط مواجهیم که ارکان آن ذهنی و کاملا شخصی هستند. موفقیت شاعر در این است که ذهنیات و تجربیات روحی خود را برای مخاطب ملموس و دست یافتنی جلوه می‌دهد.
فرخنده باد زلزله در سرزمین روح
این کوه‌پاره‌های روان را نگاه کن
مکشوف خویش هستم از آنسان که آفتاب
تابیده‌ام به زاویه‌های نهان خویش
دیشب که وقت بود افق را قدم زدم
برهر ستاره‌ای که رسیدم علم زدم
توفان که از عوالم قدسی رسیده بود
از من گذشت ، گستره‌ای بی‌نشان گذاشت
۳) مواجهه با جهانی بسیط و مجرب به جای مضامین مصنوع
تفاوت سوم شعر قربان ولیی با شعر کهن و شعر امروز، نوع رسیدن به تخیل است. در شعر کلاسیک، از دوره خراسانی گرفته تا طرز هندی کشف مضمون راه اول برای رسیدن به تخیل است.
در شعر نو هم زبان و ابزار متعلق به آن و همین طور تصویرسازی طرق متداول به منظور دست یافتن به جوهر شعر است. اما قربان ولیی از راهی دوردست‌تر و صعب‌العبور به هدف می‌رسد که اصولا برگرفته از نوع سرایش اوست. پیشتر ذکر شد که شعر ولیی مبتنی بر جذبات آنی و شهود گذر است . بنابراین او وقت مضمون‌یابی، تصویرسازی و بازی‌های زبانی را ندارد. بلکه تنها به توصیف مناظر مشاهده شده از پنجره گشوده در حال خویش یعنی همان لحظه سرایش می‌پردازد. اگر بخواهد درنگ کند دیگر حالی باقی نمانده که به وصفش بپردازد.
پس صرفا گزارش مکاشفاتش را در لحظه شهود به گونه‌ای رمزآلود ارائه می‌دهد. به همین جهت مخاطب در مواجهه نخست با شعر او، پیش روی جهانی وسیع قرار می‌گیرد که گاهی آیینه واری ضربه زننده است و گاه آسمانی دست نیافتنی و گاهی شهودی محض است که توضیحی برآن نمی‌توان افزود. نکته‌ای که در این شعرها بارز است همین فرصت محدود برای سرودن است . کاملا مشخص است که ولیی برای هر غزل تنها چند دقیقه صرف می‌کند و پس از فرو نشستن توفان روح، او هم فرو می‌نشیند تا با شعری برابر شود که حاصل همان دقایق است و برای خود او هم ناگفتنی و باور نکردنی .
سکوت، پنجره، دریا، فقط تماشا کن
ورود رود به ژرفا فقط تماشا کن
ناگفتنی ست آنچه مرا برزبان گذشت
ناگفتنی ست آنچه مرا برزبان گذاشت
در تو دقیق گشتم عقلم به باد رفت
گفتن سرسری به تو باید نگاه کرد
نام تو برزبان من آمد زبانه شد
سیل ‌گدازه‌های خروشان روانه شد
۴) اتحاد فضا در تمام غزل‌ها
از‌ آنجایی که هر غزل در فرصتی کوتاه و تمام غزل‌ها در حالاتی شبیه به هم سروده شده‌اند، به راحتی می‌توان یک روح کلی در تمام کتاب و فضایی منسجم در هر غزل را مشاهده کرد. دلایل این اتفاق در شاخصه سوم مطرح شد، به اضافه اینکه اصولا شاعر این شعرها به چیزهای مختلفی فکر نمی‌کند و خود را درگیر هر موضوعی نمی‌کند. عموما در کتاب هر شاعر با مضامین گوناگونی از جمله عشق، حماسه، مدح، مرثیه، اعتراض و ... مواجه می‌شویم اما ولیی فقط از جهان مکشوف و یا مخلوق خود متاثر می‌شود و در تمام غزل‌ها « به جزء معدود شعرهای مرثیه‌گونه» از جهان زیبا و بسیط خود سخن می‌گوید. تا آنجا که اگر بیت‌هایی را به شکل اتفاقی از شعرهایی متفاوت انتخاب کنیم آن قدر وحدت ظاهر و معنی در آنها وجود دارد که گویا متعلق به یک شعرند.
۵) زبان روان و نزدیک به زبان معیار
مشخصه بسیار بارز شعر قربان ولیی، زبان خاص اوست . او در تمام شعرها زبانی روان دارد که به فراخور حال، گاه آرام و گاهی وحشی است اما در هر دو حالت یک دست و روان است . زبان او چه در حوزه دایره واژگانی و انتخاب کلمات و چه در حوزه نحو کلام، در جایگاهی بینابین قرار می‌گیرد. نه چون زبان شعر نوین، شکننده و در هم پیچیده است و نه چون زبان شعر کهن، آرکاییک و مهجور است . بلکه در جایی میان این دو گونه و با تمایل بیشتری به سوی زبان معاصر قرار گرفته است . این جایگاه آن قدر خاص است که اگر شعری از او بخوانیم و ندانیم که از اوست، حتما متوجه خواهیم شد که شعر متعلق به اوست. البته او دایره واژگانی چندان وسیعی ندارد. این هم به علت تمایل شدیدش به نو کردن زبان است که جلوی بسیاری از لغات را برای ورود به شعر می‌گیرد . این زبان، زبان خاص اوست:
اعجاب آورند سفرهای تازه‌‌ام
ناگفتنی ست فوج خبرهای تازه‌‌ام
از چشم من به آنچه شنیدید، بنگرید
در پرده مانده است نظرهای تازه‌ام
ما بره‌های گمشده در ذات ظلمتیم
دنبالمان بگرد که چوپانمان تویی
پستان آسمان متورم شد از شراب
باید گرفت ساغر و باید شتاب کرد
تبر برآور و بردار از میان ، مرا
نگاه کن چه بتی‌ آفریده‌ام از خویش
۶) ردیف های بلند
در قسمت قابل ملاحظه‌ای از شعرها، با ردیف‌های بلند مواجه می‌شویم . خاصیت ردیف‌های بلند، تاکید بر یک حالت یا وضعیت و همچنین افزودن بار موسیقایی به شعر است . علاوه براین ، ردیف خاص و بلند می‌تواند در به یاد ماندن شعر، مخاطب را یاری کند. البته کار شاعر در شعرهایی که ردیف بلند دارند بسیار دشوارتر است . اما شعرهای موفق و به یاد ماندنی ولیی اکثرا دارای ردیف بلند هستند.
از این جمله است ، غزل‌هایی با ردیف‌های (را نگاه کن ، فقط تماشا کن، به تو باید نگاه کرد، راه می‌رود، اتفاق افتاده است ، تو تازه است ، شروع شد، آنچه از تو می‌دانم، که ناگفتنی است ، بادهای سرخ، دیوانه می‌کند و ...)
۷) شعرهای مذهبی
علاوه برشعرهای توحیدی و معرفتی، تعدادی شعر مذهبی هم در این مجموعه وجود دارد . موضوع قابل توجه در این شعرها، نوع نگاه متفاوت ولیی به شعر مذهبی‌ست . او مانند جریان متداول شعر، در شعر مذهبی به دنبال نگاه شاعرانه به پاره‌ای از زندگی اهل بیت (ع) نیست و یا قصد ندارد به مدح آنان بپردازد. حتی گاهی اشارات او به ممدوح آن قدر در پرده است که به سختی می‌توان به منظور اشارات پی برد.
قربان ولیی با همان نگاهی که به خالق نگاه می‌کند و با همان زبانی که با خالق سخن می‌گوید و همان گونه که او را می‌ستاید، در برخورد با سوژه موردنظر در شعرهای مذهبی هم به همان صورت برخورد می‌کند . این نوع برخورد نمایانگر طرز نگاه او به مسئله مذهب است. او ائمه هدی را جزیی از وجود حضرت حق می‌داند و با همان استعارات و کنایات از آنها سخن می‌‌گوید.
گیجند از تلاطم خون تو رودها
مستند از تلفظ نامت شراب‌ها
تنها دو واژه «خون خداوند» وصف توست
مستغنی است وصف تو از پیچ و تاب‌ها
می‌بینم این دقیقه تو گویی سوار را
خورشید را که بر سر زین موج می‌زند
کی می‌توان عروج تو را با زبان سرود
با واژه‌ها نمی‌شود آتشفشان سرود
معصوم شرحه شرحه ، چه مدحی سزای توست
باید شهید بود و تو را خون چکان سرود
روزی که سرنوشت زمین را نوشته‌اند
لرزیده‌اند، نام تو را تا نوشته‌اند
همه او هستی و لال است زبانم لال است
می‌ستاید به زبان تو خداوند تو را
به نام مهر تو آورده‌اند باران‌ها
به نام قهر تو پرورده‌اند توفان‌ها
تو را هنوز ننامیده‌ام که می‌دانم
حجاب ذات بسیط تواند عنوان‌ها
از عطش آسیمه سر شمشیرها
در تنش گرم سفر شمشیرها
... و نمونه‌های دیگری از این دست که به شرط اجمال به همین چند بیت بسنده می‌کنیم.
در پایان باید متذکر شد که شعر قربان ولیی یک آفت دارد که آن هم یک نواختی بیش از حد آثار اوست. تمام شعرها به لحاظ زبان، روح، آرایه‌ها، صنایع، وزن و دیگر موارد به شدت همگون و مشابه است . این موضوع می‌تواند موجب دلزدگی مخاطب شود. اما مخاطب همواره در فضایی میان این یکنواختی و بکری فضاها و شخصی بودن حالات، معلق است. شعر قربان ولیی یک کویر دور افتاده است؛ کسی که به کویرنوردی می‌رود، انتظار مشاهده جنگل و کوه و دریا و دیگر زیبایی‌های طبیعی را ندارد، بلکه همان بکری کویر، او را بس است.
محمود حبیبی کسبی
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید